به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، خون دلی که لعل شد ترجمه فارسی خاطراتی است که آیتالله خامنهای به زبان عربی از دوران جوانی و سالهای مبارزه و زندان خود در دوران تبعید روایت کردهاند. در متن زیر برشی از کتاب خون دلی که لعل شد و حاوی خاطرهای جذاب از دورانهای زندگی رهبر فرزانه انقلاب است برای مخاطبان منتشر کردهایم.
صبح روز بعد به اتفاق آقای رحیمی و آقای راشد به بیرون شهر رفتیم تا خانههایی را که سیل در درهی شهر تخریب کرده ببینیم.
اتفاقاً همین خانهها علت اصلی سیل در شهر بود؛ زیرا این شهر در طول تاریخ همواره در معرض باران بوده و آب باران از مسیر دره راه خود را میگشوده و از شهر میگذشته و بنابراین شهر در گذر قرنها سالم مانده است؛ به همین جهت هرساخت وسازی در مسیر آن ممنوع بوده، زیرا موجب بسته شدن مسیر و سرازیر شدن آب به طرف شهر میگردیده است.
اما عدهای که به دنبال زمین مجانی بودند، در این دره خانه ساخته بودند و در واقع دست به مخاطره زده بودند. هنوز هم برخی از این قبیل افراد در برخی شهرها چنین اقداماتی میکنند؛ اما توجه ندارند که از این راه نه تنها خود، بلکه همهی شهر را به خطر میاندازند.
بیشتر بخوانید: اقدام جالبی که رهبر معظم انقلاب با آن یک سیل را بند آوردند
به دره رفتیم و دیدیم خانههایی که در آنجا ساخته بودند، همه خراب شده است. آنجا بودیم که دیدیم یک خانوادهی بلوچ - چند زن و یک مرد و چند کودک - از دور به طرف ما میآیند. بر دستان مرد، کودکی خوابیده بود و زنان گریه و زاری میکردند. وقتی نزدیک شدند، فهمیدیم کودک مرده است. این صحنه مرا عمیقاً تکان داد و با صدای بلند گریستم.
من نسبت به کودکان و زنان حساسیت خاصی دارم. هیچگاه نمیتوانم کمترین آسیب و اهانتی را به یک کودک یا یک زن تحمل کنم. بارها به دوستانم گفتهام من برای قضاوت میان یک زن و مرد، مناسب نیستم؛ زیرا حتماً از زن جانب داری میکنم! و همین طور در مورد کودکان.
من حتی طاقت این را هم ندارم که در فیلم ببینم کودکی دچار مصیبت میشود؛ لذا وقتی آن کودک را که در حادثهی سیل جان داده بود، دیدم، تحت تأثیر قرار گرفتم و عمیقاً گریستم. آن خانواده متوجه گریه و تأثر من شدند.
آقای راشد به من گفت: اینها وقتی دیدند شما بیش از خودشان متأثر شده اید، شگفت زده شدند. خبر گریهی من میان بلوچها منتشر شد.
منبع: مشرق
انتهای پیام/