سید اکبر میرجعفری می‌گوید به باور وی حسن چشم‌گیرکتاب « از پیله تا پروانگی» را باید در «پایان‌ خوش» هرشعر جست.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، همزمان با سالروز درگذشت نیما یوشیج شاعر نامدار ایرانی و به بهانه مروری بر کتاب «از پیله تا پروانگی» اثر محمد رضا روزبه، سید اکبر میرجعفری شاعر و نویسنده معاصر یادداشتی را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است که در ادامه می‌خوانیم:

سر حرف:
این‌ضعیف، از آن‌دسته دوستان «نیمایی‌دوست» نیستم که معتقدند: «قالب نیمایی ظرفیت‌های بسیاری دارد که تاکنون نامکشوف مانده است»؛ زیرا به‌نظرم هرشعری از بدو تولد یا بهتر بگویم پیش از تولد، با قالب، ساختار و فرم درخور خود متولد می‌شود. اگر قالب نیمایی در این سال‌ها، جای خود را به قالب آزاد و سپید داده است، حتماً اقتضای شعر‌های زمانه چنین بوده‌اند؛ چنان‌که اقتضای سخن، نیما را به شعر نیمایی رساند. با این‌که هنوز هم ظرفیت‌های زیادی از قوالب سنتی کشف نشده‌اند. این‌سخن بدان معنا نیست که شاعر در مسیر خلق شعر دخالتی نمی‌کند، بلکه معتقدم جهت‌دهی بیش از اندازه به شعری که در آستانة خلق است، شاعر را به ورطة تکلف می‌اندازد.

نکته:
از شاعران مجرب می‌پرسم: آیا شما در لحظة تولد یک‌شعر، قالب آن را به شکل ارادی انتخاب می‌کنید؟ دقیق‌تر بپرسم: آیا شما قصد می‌کنید که در این‌لحظه باید رباعی بگویید یا غزل یا...؟

در مجموعة «از پیله تا پروانگی» چنان فرم و محتوا در هم تنیده‌اند که بعید به‌نظر می‌رسد، شاعر آن برای پرکردن جای خالی شعر نیمایی در روزگار ما دست به خلق این اثر زده باشد.

عاقبت به‌خیری

نام این‌یادداشت را «پایان خوش پروانگی» گذاشتم؛ زیرا به‌نظرم حسن چشم‌گیر این‌کتاب را باید در «پایان خوش» هرشعر جست. درست است که در شعر سنتی نیز پایان یا بهتر بگویم حسن ختام اهمیت دارد، اما در قالب‌های نو «پایانی که بتواند خواننده را راضی و قانع کند»، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. برای نمونه، غزل‌های فراوانی را می‌توان یافت که اگر بیت پایانی آن حذف شود، ضربة چندانی به شعر وارد نخواهد شد به‌عبارتی شعر از معنا و مقصود، ساقط نخواهد شد، اما در قالب‌های نو، نوع روایت به‌گونه‌ای است که قطعاً با پایانی به‌جا، روایت کامل می‌شود. با این‌وصف وقتی می‌بینیم بسیاری از شاعران نوسرا، روایت‌های‌شان را با پایانی قانع‌کننده تمام نمی‌کنند، آن‌وقت قدر «از پیله تا پروانگی» را بهتر می‌دانیم.

شگفتا!
بی‌آن‌که ز. دانش برد توشه‌ای
همین جعبة پیش رو
«جهانی است بنشسته در گوشه‌ای»! (ص ۱۵)

روزبه توانسته برای بیشتر شعر‌های این‌کتاب، پایان‌های خوبی را رقم بزند. به‌طوری‌که سطر‌های پایانی هرشعر به منزلة زنگ آن است که در ذهن مخاطب طنین می‌افکند.

شعرکوتاه

اغلب شعر‌های این‌کتاب، کوتاه‌اند. حتی شعر‌های نسبتاً بلند این‌کتاب نیز «شعر کوتاه» محسوب می‌شوند (الّساعه عرض می‌کنم چرا)؛ و این‌کوتاهی به یادمان می‌آورد که اصلاً و اساساً هرشعر کوتاه، یک‌نکته و فقط یک‌نکته را به مخاطب گوشزد می‌کند؛ لذا شاعر از پیله تا پروانگی در سطر پایانی هرشعر، نوعی از پروانگی را پیش روی مخاطب می‌نهد. به زبان دیگر، مگر از شعر کوتاه چه توقعی داریم؟ طرح یک‌مضمون، بیان یک‌نکته در چندسطر. روزبه از عهدة این‌کار بسیار خوب برآمده است.

تو عاشق شدی
تا که آرام یابی؟ شگفتا!
به دریا زدی دل
که ساحل بجویی؟ (ص۹۲)

شعر‌های به‌ظاهر بلند این‌کتاب نیز از نظر ساختاری، شعر کوتاه‌اند؛ چون معمولاً حاوی یک‌نکته بیش نیستند و اتفاقاً در این‌شعر‌ها نیز سطر‌های پایانی، شعر را تمام می‌کنند. درواقع شعر‌های نسبتاً بلند از پیله تا پروانگی، شاخ‌وبرگ اضافی ندارند و تمام کلمه‌ها در خدمت یک‌روایت خطی‌اند.

کوتاهی شعر

در کوتاه‌بودن شعر‌های این‌کتاب نکته‌ای دیگر نیز نهفته است و آن این‌که شاعر بنابر ضرورت کلام، مجال نمی‌یابد تا تمام تجربه‌های نیما و شاگردان او را در هرشعر به نمایش بگذارد. حتی از جهت فرم و ساختار نیز در شعر‌های کوتاه، مجال تجربه‌های گوناگون به شاعر داده نمی‌شود. روزبه پیش از این‌کتاب، توانمندی خود را در غزل به‌خوبی اثبات کرده است. وقتی مضمون‌یابی جوهرة اصلی شعر یک‌شاعر باشد، فرقی نمی‌کند که وی غزل می‌سراید یا نیمایی، اما بی‌شک نوع مضمونی که مناسب تک‌بیت‌های یک‌غزل است با مضمون مناسب شعر کوتاه متفاوت است و این شاعر است که به تشخیص این‌نکته می‌رسد.

سؤال

به نظر شما آیا شعری که در جهت پیشنهاد‌های نیما حرکت نکرده است ـ‌فقط قالب را شکسته است‌ـ شعری نیمایی است؟ وقتی با کمی پس‌وپیش می‌توانیم یک‌شعر ظاهراً نیمایی را به یک‌بیت (شعر سنتی) تبدیل کنیم، چرا باید شعر نیمایی بگوییم؟ فراموش نکنیم این‌موضوع، ربطی به قوت و ضعف شعر ندارد.

درعین‌حال قطعاً اگر ضرورت زبان ایجاب نمی‌کرد که شعر‌های این‌کتاب کوتاه باشند، ما شاهد بروز خلاقیت‌های دیگری از روزبة شاعر بودیم.

ترکیب آشنا

کلمه‌ها و ترکیب‌های این‌کتاب، غالباً برای مخاطب شعرخوان آشناست. تقریباً کمتر عبارتی را می‌توان در این اثر یافت که ساختة شاعر آن باشد، اما نکته این‌جاست که روزبه، بنای توانمندی خود را در ساختن ترکیب‌های وصفی و اضافی نگذاشته است، بلکه سعی کرده با عبارت‌های آشنا، مضامین جدیدی را پیش روی مخاطب بگذارد. به‌عبارتی آشنایی‌زدایی شاعر در ارائة مضامین جدید است، نه اضافه‌کردن ترکیب‌های نو. شاعر اندیشه‌مند لزوماً ترکیب‌های جدید خلق نمی‌کند.

حکایت آشنا
 
روزبه، عمری را صرف ادبیات کرده است. پس اگر در شعر او به متن یا روایتی اشاره شده است، وی یقین دارد که می‌تواند از ظرفیت‌های آن‌متن به‌نفع شعر خود بهره جوید. در این‌کتاب از این‌موارد کم نیست. روزبه هربار سراغ چنین متن‌هایی رفته، آن‌متن را از آن اندیشة خود کرده است. رد پای کلیله‌ودمنه، تاریخ جهانگشای، آثار شفیعی‌کدکنی و اخوان را می‌توان در این‌کتاب دید. این را گفتم تا به این‌نکته اشاره کنم که این بهره‌برداری از نوع «صنعت تلمیح» نیست، بلکه گاهی ما با روایتی دیگر از آن‌متن روبه‌رو می‌شویم. با این‌شعر که پیشانی‌نوشت آن به شعر عقاب خانلری اشاره دارد، نوشته را تمام می‌کنم:

... دیدی عقاب قصة ما عاقبت چه کرد؟
از اوج آسمان
آمد فرود و رفت پی گند خوارکی!

دیدی آن پاک پرغرور هم، آخر پلید شد؟
هشدار!
فرق و فاصله‌ای نیست؛ آن‌قدر
از روح آسمانی تا بی‌ستارگی!

پی‌نوشت
 
به شاعران جوان توصیه می‌کنم: «اگر خلاقیت سرکش‌تان ذهن‌تان آشفته کرده است، اگر می‌خواهید با نمونه‌هایی از شعر ادبیانه آشنا شوید، اگر می‌خواهید شعر نیمایی سالم بخوانید، حتماً «از پیله تا پروانگی» را فراموش نکنید»
 
منبع: مهر 
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.