به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ ایران ۴۰ سال است قهرمان جام ملتهای آسیا نشده ولی طبق نظرسنجی AFC ایرانیها بهترین بازیکن تاریخ آسیا هستند،یک مقدار میشود گفت شبیه موج مکزیکی است؛ یعنی یک فراز و فرودی دارد که ناگهان اتفاق میافتد و میتواند تحت تاثیر عوامل بسیاری هم باشد. اینکه در ارتباط با چه چیزی صحبت میکنم را با یک مثال توضیح بدهم بهتر است، یا شاید دو یا چند مثال. این روزها در بسیاری از کانالهای مجازی در تلگرام، پیامرسانهای داخلی و خارجی، اینستاگرام و بهخصوص محافل ورزشی لینکهایی به اشتراک گذاشته میشود که به فلان نماینده ایران در یکی از بخشهای مورد نظر AFC کنفدراسیون فوتبال آسیا رای بدهید تا نماینده ایران بالاتر از بقیه نامزدها و کاندیداها رای بیاورد و مزدش هم این باشد که پرچم ما بالاست!
بهترین مهاجم، بهترین مدافع، بهترین هافبک، بهترین دروازهبان و بهترین هوادار کدام است؟ اینکه در همه اینها علی دایی، مهدی مهدویکیا، علی کریمی، ناصر حجازی و خلاصه ایرانیها اول میشوند، نکته جالبی است. بههر حال یک ملتی صرف اینکه قدرتشان را نشان بدهند، بیآنکه نفع شخصیای هم در آن باشد، با مشاهده یک فراخوان و فقط برای اینکه نشان بدهند پرچمشان بالاست، بین تمام کشورهایی که مخاطب دارند (جمعیت کشورشان هم بعضا از ما بیشتر است)، نماینده خودشان را برتر معرفی کنند و کسی هم کم نگذارد.
قبلترها در جمعهای دوستانه، در گعدهها و مکانهای متفاوت وقتی یک نفر کاری خلاف عادت و بهاصطلاح نوآورانه انجام میداد، یا مثلا در نوع پوشش خودش تغییرات عجیب و غریبی لحاظ میکرد، به کنایه گفته میشد همین موضوع از فردا مد خواهد شد، اگر اینطور به خیابان بروی و مردم تو را ببینند. بخشی از این نوع کنشها برآمده از تقلید از چهرههای خاص و محبوب بوده است و برخی دیگر اما برآمده از یک رفتار و کنش ذاتی است. اینکه ما، بخوانید ایرانیها، خیلی دوست داریم هرچیزی را که بوی تازگی میدهد و نوعی نوآوری است به سرعت تحت سیطره خودمان دربیاوریم و به قولی آن را از آب و تاب بیندازیم و بفهمیم که انتهایش کجاست، و البته در همین کنکاش بگوییم که ما از همه بهتریم. (فرقی هم نمیکند مد باشد، یک رفتار خاص باشد، یک نوع گویش خاص باشد یا یک رایگیری در فضای مجازی.)
با محمدعلی الستی، جامعهشناس و استاد دانشگاه گفتوگویی داشتیم که زوایای جالبی از این نوع کنشها را مطرح میکند که پرداختن به آن خالی از لطف نیست. الستی گفت:
«یک رسانه تحت شرایط خاصی ترویج میشود و مردم به آن روی میآورند و طرفدار پیدا میکند. و یک رسانه دیگر در شرایط خاص دیگری ظهور میکند و ممکن است رسانه قبلی را بهطور کامل کنار بزند و جایگزین آن شود، یا ممکن است رسانه قبلی به حیات خودش ادامه بدهد. همه این اتفاقات بستگی به میزان سازگاری یا انطباق رسانه مورد نظر با شرایط اجتماعی آن مردمی که آنها را بررسی میکنیم، دارد. مثلا وقتی رسانهای مثل کتاب یا روزنامه (مکتوب) که در ایران تیراژ بالایی ندارد و نسبت به سایر رسانههای جهانی مورد استقبال نیست را مورد بررسی قرار میدهیم به این نتیجه میرسیم که به خاطر شرایط تاریخیمان، فرهنگ کتبی برای ما رشد مطلوبی نداشته است؛ چون ما با فرهنگ شفاهی بار آمدهایم.
مک لوهان میگوید: «انسان یک دوره در کهکشان شفاهی بوده است»؛ یعنی کهکشانی که انسانها احساسات، عواطف و نظرات خودشان را سینه به سینه به هم منتقل میکنند و تنها حافظهای که وجود دارد، حافظه فیزیولوژیکشان است و چیزی ثبت نمیشود و هیچ حافظه مکتوبی وجود ندارد. به خاطر اینکه غریزه جمعی دارند و «من» در آنها معنی نداشته و «ما» در آنها معنی دارد. نمونه بارزش هم این است: مثلا در روزگار ما بچه کوچکی که هنوز مدرسه نرفته است، به مادرش میگوید: مامان برای من این را بخر. بابا، من آن را میخواهم. یعنی«من» را میشناسد. همین که به مدرسه رفت، میگوید: خانم اجازه «ما» بگیم؟ برای اینکه غریزه جمعیاش دوباره زنده میشود. وقتی الفبا اختراع و نگاشتن اولین نامهها توسط انسان و اولین خواندن نامهها و نوشتنها شروع شد، یک من در انسان شکل گرفت. این منی که جدای از برگزاری رقصها و مراسم مذهبی، گوشهای بخزد و نامه را بخواند یا بنویسد. کهکشان کتبی از آن تاریخ شروع شد و با اختراع دستگاه چاپ، کهکشان کتبی به اوج قدرت خودش رسید و تقریبا رفتارهای شفاهی مردم تعطیل شد و رفتارهای کتبی شکل گرفت. چون دستگاه چاپ با تولید انبوه و سرعت زیاد کتبیگری را رواج میداد، لذا میبینید مردمی که کتبی بودند، به مطالعه و یادداشت خاطرات و نوشتن عادت پیدا کردند. این فرهنگ کتبی در اروپا به این شکل جایگزین فرهنگ شفاهی شد. بعد با اختراع دستگاهی به نام رادیو، مردم اروپا که حدود هفت نسل کتبی شده بودند و کتبیگری در آنها نهادینه شده بود، باز به عصر شفاهی خودشان بازگشتند، منتها اینبار مردمی که عادات مکتوب داشتند (یعنی عادت به دقت بالا، ثبت نتایج مذاکرات و قرارداد نوشتن داشتند). در آن زمان که دستگاه چاپ در غرب وجود داشت، هنوز شرقیها از نعمت چاپ محروم بودند؛ مثلا در ایران هنوز هیچ قراردادی وجود نداشت. فقط میگفتند فردا سری بهت میزنم، عصری میآیم؛ ساعت و روزی وجود نداشت، دقتی وجود نداشت. دستگاه رادیو که آمد فرهنگ شفاهی را برای مردم به ارمغان آورد. به فاصله زمانی آمدن چاپ و رادیو به ایران که نگاه میکنیم، میبینیم دستگاه چاپ یک چیزی حدود 500 سال بعد از اختراعش به ایران رسیده، اما دستگاه رادیو فقط 20 سال بعد از بهکارگیری در اروپا وارد ایران شد. یعنی دستگاه چاپ آنقدر دیر به کشور ما آمد و رادیو آنقدر زود که مردم ما فرصت کتبیشدن پیدا نکردند و همانگونه شفاهی باقی ماندند. به این ترتیب دور از انتظار نیست که در محاسبات اجتماعی مردم ما، هنوز فرهنگ شفاهی وجود داشته باشد.
بهعنوان مثال وقتی اتوبوس به ایستگاه میآمد، مردم از راننده اتوبوس میپرسیدند: آقا کجا میروی؟ هیچکسی هم به نوشته روی اتوبوس نگاه نمیکرد، چون اتوبوسها در خطهای دیگر هم کار میکردند و نوشتهها هیچ اهمیتی نداشت. یا همین امروز با همه هزینهها و خرجهایی که شهرداری برای تابلوهای خیابانها انجام میدهد، باز هم میبینید تابلوهای خیابانها چندان اهمیتی ندارد، یعنی اگر شما بخواهی آدرس جدیدی را پیدا کنی، حتما باید از مردم سوال کنی.
پس فرق ما که شفاهی ماندیم و غربیها که کتبی بودند، تقریبا روشن شد. با قدرت گرفتن دیجیتالیسم و ظهور شبکههای دیجیتال، عملا آنهایی که آدمهای شفاهی بودند، نفسشان باز شد. مثلا اگر من در یک کشور اروپایی زندگی میکردم، برای رفتن به مکان جدید تنها از روی تابلوهای خیابان میتوانستم آدرس را پیدا کنم اما در ایران حتما باید سوال کنیم. ولی وقتی نرمافزار «ویز» آمد، عملا مای شفاهی، بیشتر به آن توجه میکنیم. چون یک نفر همه چیز را به ما میگوید و آدرس را به راحتی برای ما میخواند و احتیاجی به توجهات اضافی و خواندن تابلو و... نیست. عملا بیس و متدولوژی عملکرد تلگرام یا اینستاگرام و همه شبکههای اجتماعی دیجیتال، شفاهی است. یعنی درست است که ما چیزی را مینویسیم ولی گویی همان لحظه با دیگران حرف میزنیم. برای مردم ما که مردم کتبیای نیستند، این رسانه قطعا میتواند جای کتاب یا روزنامهای که خوانده نمیشود را بگیرد. به علت اینکه کشورمان کمتر توسعهیافته و عملا امکان گفتن همه چیز از رسانههای مکتوب مقدور نیست، گرایش ما به شبکههای اجتماعی بیشتر است.
توسعه همهجانبه در یک کشور باعث میشود کتاب خواندن رواج داشته باشد و این توسعه هیچ ارتباطی به گسترش استفاده از وسایل دیجیتالی ندارد.
اگر شما آمار بگیرید بهطور متوسط ایرانیها در شبانهروز ممکن است 3.5 تا چهار ساعت وقتشان را به خواندن شبکههای اجتماعی اختصاص بدهند. قطعا در کشور توسعهیافتهای مثل آلمان یا فرانسه امکان ندارد این مقدار به نیمساعت هم برسد؛ برای اینکه آنها اهل مطالعه کتاب و روزنامه هستند.
به خاطر فرهنگ شفاهی و توسعهیافتگی کمتر، ما گرایشمان به شبکههای اجتماعی بیشتر است. با توجه به همین موضوع خیلی راحت میبینیم که با یک فراخوان یا با یک درخواست در فضای مجازی، کنشگری گستردهای اتفاق میافتد. در ضمن ایرانیها در مباحثی مثل حمایتها و دیدهشدنها و اثبات حضور گسترده و حداکثری کم نمیآورند؛ مثلا در مورد مد میبینیم، سرعت رواج یک پدیده یا مدی در کشور ما از همان کشوری که شروعکننده بوده، بیشتر است. یکی از دلایل هم این است که ایرانیان تحت تاثیر پدیده جدیدی که رواج پیدا کرده، با سرعت بیشتری فعالیت میکنند.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/