به گزارش گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان؛چند روز قبل، «عبدالله» مرد ۲۳ سالهای که ساکن یکی از روستاهای آبادان بود، دست همسر و دختر سه ساله اش را گرفت و به همراه پدرزنش، برای سفر دو هفتهای راهی مشهد شد تا مهمان عمه همسرش باشند.
این مهمانی و میزبانی در شهرک شهید بهشتی مشهد (معروف به محله عرب ها) با خوشی و خوشحالی سپری میشد و قرار بود آنها تا دو روز آینده به خوزستان بازگردند که ناگهان حادثهای دلخراش، تقدیر را به گونهای دیگر رقم زد.
عقربههای ساعت از نیمه شب عبور کرده و در دقایق اولیه بامداد پنج شنبه از پس هم میدویدند که برخی مهمانان و اعضای خانواده میزبان، سخن را به تفریح شبانه کشاندند. آنها سپس تصمیم گرفتند ساعتی را در پارک نزدیک محله بگذرانند تا به کودکان و به ویژه نجمه سه ساله مهمان خوش بگذرد! اما عبدالله با شنیدن این سخنان ساز مخالف را کوک کرد و گفت: شب برای بچهها خطرناک است! به ویژه این که به خاطر بازیگوشی نجمه احتمال دارد حادثهای رخ بدهد! پدربزرگ نجمه که تا آن لحظه سکوت کرده بود وقتی اخمهای نوه هایش را دید، رو به داماد جوانش کرد و گفت: بچهها که تاکنون بیرون نرفته اند، آنها در خانه زندانی بودند، بگذار برای ساعتی به پارک بروند و لذت ببرند.
همین اظهارنظرها لحظاتی بعد به مشاجره انجامید به طوری که صاحبخانه (شوهر عمه همسر عبدالله) نیز وارد ماجرا شد تا این مشاجرات خاتمه یابد. این درگیریهای لفظی دقایقی بعد به کشمکشهای خانوادگی کشید، اما در اثنای این درگیریها ناگهان عبدالله کارد بزرگی را برداشت و رو در روی پدرزنش قرار گرفت.
صاحبخانه و همسرش برای جلوگیری از نزاع، بین آنها ایستادند. وقتی عبدالله کارد خنجرگونه را بالا برد، صاحبخانه تیغه آن را در هوا گرفت تا بر پیکر پدربزرگ فرود نیاید، اما در حالی که خون از دست صاحبخانه سرازیر شده بود، عبدالله با خشم و عصبانیت هولناکی کارد را کشید به طوری که تیغه کارد کف دست صاحبخانه را برید. عبدالله که احساس میکرد تیغه چاقو در جای دیگری گیر کرده است، دوباره قدرتش را به کار گرفت و تیغه خون آلود کارد را بالا برد. در همین حال فریادهای اعضای دیگر خانواده، چشمها را متوجه نجمه سه ساله کرد. او در حالی که خون از قلب اش فواره میزد، روی زمین افتاد. پدر بزرگ هراسان نوه اش را در آغوش گرفت و از طبقه بالا به سمت راهرو دوید تا عزیز دردانه اش را به بیمارستان برساند. در همین گیر و دار عبدالله که متوجه ماجرا شده بود، با چهرهای خشم آلود و درحالی که هنوز دسته «خنجر خشم» را در دست میفشرد به دنبال پدر زنش دوید و دو ضربه کارد نیز بر پشت او فرود آورد. اما پدر بزرگ زخمی کودک سه ساله را رها نکرد و به بیرون از منزل دوید. همسایگان و اهالی با دیدن این صحنه هولناک در محل مذکور جمع شدند. صاحبخانه نیز با دستان خون آلود، بلافاصله خودرواش را روشن کرد تا نجمه و پدربزرگ را به بیمارستان صاحب الزمان (عج) مشهد برساند. اما وقتی او در اورژانس بیمارستان، دخترک را روی تخت گذاشت که دیگر نگاههای بی فروغ نجمه به آسمان دوخته شده بود و تنها شکاف عمیق روی قلبش خودنمایی میکرد.
بیشتر بخوانید: راز قتل تازه داماد به دست برادر زن فاش شد
کادر درمانی بیمارستان که از نجات دخترک مأیوس بودند، بلافاصله پیرمرد را به اتاق درمان بردند. حضور قاضی ویژه قتل عمد کارکنان بیمارستان با دیدن اثر عمیق چاقو روی قلب دختر بچه، بلافاصله ماجرا را به نیروهای انتظامی اطلاع دادند و بدین ترتیب ماموران کلانتری، قاضی ویژه قتل عمد را در جریان ماجرا گذاشتند.
با حضور قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، تحقیقات در این باره آغاز شد. پیرمرد که هنوز در حالت نیمه بیهوشی به سر میبرد، به زحمت لب به سخن گشود و با چشمانی اشک بار پرسید: نوه ام زنده است؟ قاضی که نمیتوانست ماجرای مرگ نجمه را فاش کند، جواب داد: ما همه تلاش خود را انجام میدهیم. پیرمرد بریده بریده، دامادش را عامل این جنایت معرفی کرد و افزود: او ضربات کارد را به من و دخترش زد! این درحالی بود که صاحبخانه نیز اظهارات پیرمرد را تایید کرد و بدین ترتیب قاضی میرزایی با صدور دستور بازداشت مرد ۲۳ ساله، برای ادامه تحقیقات میدانی عازم شهرک شهید بهشتی شد.
در هنگام اعترافات متهم جمعیت زیادی مقابل منزل محل حادثه حضور داشتند. با ورود مقام قضایی به محل، بررسیهای شبانه برای کشف راز این جنایت آغاز شد. عبدالله که در بازجویی اولیه افتادن فرزندش از بلندی را عامل مرگ وی معرفی کرده بود، وقتی به چشمان متعجب قاضی نگریست، فهمید که چارهای جز بیان واقعیت ندارد. این گونه بود که لب به اعتراف گشود و گفت: وقتی کارد را بالا بردم تا بر پیکر پدرزنم فرود آورم، صاحبخانه آن را گرفت که دست اش زخمی شد، اما وقتی آن را کشیدم احساس کردم تیغه آن به لباس یا جای دیگری گیر کرده است. آن زمان نفهمیدم که تیغه کارد بر قلب دخترم نشسته است! اما وقتی پدر زنم دخترم را در آغوش گرفت تا به مرکز درمانی برساند او را عامل این بدبختی دانستم و از پشت سر ضربات کارد را به او زدم!
انتهای پیام/