به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛سختیهایی که همسر شهید همت در همه زندگی با محمدابراهیم کشید شاید هیچ بانویی در این روزگار نچشیده باشد. غریب و تنها در دزفول، موشکهایی که بر پیکر شهر مینشست، دزدهایی که چندین بار به خانه زدند، ۲۵ عقربی که تنها در یک روز حتی میان رختخواب فرزند خردسالش کشت، روزها و ماهها تنهایی و هجران و همه اینها در سایه محبت محمدابراهیم رنگ میباخت.
سه روز از تولد مهدی گذشته بود که حدود ساعت سه صبح محمدابراهیم از منطقه به خانه آمد و یک سر به سراغ بانو رفت و کنارش نشست و پرسید: ژیلا خوبی؟ کم و کسری نداری بروم برایت تهیه کنم و بانو با تعجب پرسید: این موقع؟ و او که آمده بود ساعتهایی را کنار او باشد و نبودن هایش را جبران کند، گفت: بله هر چه بخواهی سریع میروم میگیرم و میآورم.
بیشتر بخوانید:شهید همت را از جنبه فرماندهی بیشتر بشناسید
بانو میگوید: نه و بعد میگوید: نمیخواهی احوال بچه را بپرسی؟ و محمد ابراهیم میگوید تا از تو خیالم راحت نشود، نه.
مادر برایش رختخوابی پهن کرد تا کمی خستگی هایش را به در کند. از مادر تشکر کرد و گفت: من بعد از چند وقت دوری امشب را میخواهم کنار زن و بچه ام باشم. اما هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که از شدت خستگی خوابش برد.
منبع:جماران
انتهای پیام/