به گزارش وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،فرجام اولین رئیسجمهور ایران پس از انقلاب اسلامی یکی از عبرتآموزترین وقایع در طول 4 دهه اخیر است.
ابوالحسن بنیصدر اگرچه در اولین انتخابات ریاستجمهوری توانست با 11 میلیون رای، برنده مقتدر این انتخابات باشد، اما کمتر از 2 سال بعد، سرنوشتی عجیب پیدا کرد.
او که به دلیل تحصیل و زندگی در فرانسه، در ماههای منتهی به انقلاب توانسته بود از طریق نزدیکی به امام در نوفللوشاتو خودش را در میان انقلابیون جا بزند، بعد از ریاست جمهوری سر بر طغیان گذاشت.
بنیصدر پس از نشستن بر منصب ریاست جمهوری، با همه ارکان انقلابی نظام بخصوص شخصیتهایی نظیر آیتالله بهشتی و حزب جمهوری اسلامی بنای دشمنی گذاشت و در این دشمنی آنقدر پیش رفت که راهی جز برکناری برایش قابل تصور نبود؛ برکناریای که ابتدا توسط امام از فرماندهی کل قوا و سپس توسط مجلس شورای اسلامی از ریاست جمهوری صورت گرفت.
آنچه در زیر خواهید خواند، مروریست گذرا بر برخی التهابآفرینیهای ابوالحسن بنی صدر ،نخستین رئیس جمهوری اسلامی ایران که نقطه اوج آن در غائله 14 اسفند سال 59 بود.
***
«یک مرتبه وقتی به امام عرض شده بود که بنیصدر میگوید ما 12 امام بیشتر نداریم و امام خمینی که نفر سیزدهم نیست، امام خندیده بود و گفته بود او همان 12 نفر را هم قبول ندارد...امام به خاطر مصالح کشور، خیلی از بنیصدر دفاع میکرد، به این تعبیر که دستش را عسل کرد و در دهان بنیصدر گذاشت اما او دست امام را گاز گرفت.
یک روز آقای خامنهای، هاشمی، یزدی، رجایی، پرورش بنده و مرحوم محمد منتظری خدمت امام رفتیم.
حضرت آیتالله خامنهای یک غزل حافظ خواند که یکی از بیتهایش این بود «من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان/ قال و مقال عالمی میکشم از برای تو» و به امام گلایه و شکایت کردند و گفتند که بنیصدر اینطور میکند و آنطور میکند و مثال زد و گفت فلان کس در ارتش (که بعدها شهید شد) هر چند آدم خوب و مسلمانی است اما خیال نکنید که با تقواست و بنیصدر به اصطلاح عوامانه آن را بُر میزند و از او عضوگیری میکند. وقتی که آقا گفت که این شخص تقوا ندارد، امام خندید و گفت همه ما همینطور هستیم.
بیشتر بخوانید:واکنش تامل برانگیز شهید بهشتی به توهینها و شعارها علیه او در غائله چهارده اسفند + فیلم
بعد نوبت آقای هاشمی شد و بعد آقای یزدی که آقای یزدی جزو کمیته 3 نفره حل اختلاف هم بود. آقای رجایی چون طرف دعوا بود هیچی نگفت و سکوت کرد. آقای پرورش هم از خلافکاریها و نا اهلیها و رندیهای بنیصدر گفت.
بعد نوبت به من رسید، به امام گفتم بنیصدر نوار پر میکند، نامه سرگشاده علیه مجلس مینویسد و در میتینگهایش مثل میدان آزادی علیه مجلس حرف میزند اما نوبت به ما که میرسد شما میفرمایید هیچی نگویید!
امام گفت: شماها هم میگویید!
ما تعجب کردیم و گفتیم ما که خفه شدیم از بس هیچ چیز نگفتیم.
امام فرمود: آن نامهای که آشیخ محمد (منتظری) نوشته است خوب بود؟
روز قبل محمد منتظری یک نامه محرمانهای نوشته بود (از این نامههای محرمانه که منتشر هم میکرد) و در آن یک کیسه حسابی از بالا تا پایین بنیصدر را کشیده بود. برای ما تعجبآور بود که امام آن نامه را خوانده بود و در جریان آن قرار داشت و آن را هم به حساب همه ما گذاشت.
به این جا که رسید، محمد منتظری خندید و گفت حالا 100 تا او گفته یکی هم ما گفتیم. بعد امام شروع به نصحیت کرد و گفت که جنگ است، بچسبید به جنگ، از این حرفها کوتاه بیایید نباید اختلافی شکل بگیرد. ما هم دست از پا درازتر از این جلسه بیرون آمدیم.»
بنیصدر اما هیچگاه کوتاه نیامد. 17 ماه بر کرسی ریاستجمهوری نشست و هر روز کشور متلاطم و جنگ زده ایران را با اظهارات خود متشنجتر میکرد.
* آغاز دشمنی
پس از پیروزی بنیصدر در انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی نیز برگزار شد و حزب جمهوری اسلامی توانست به موفقیت چشمگیری در این انتخابات دست یابد.
بنی صدر که مجلس را کاملاً در اختیار خود نمیدید، سعی کرد علاوه بر ایجاد جنگ روانی و مقاومت در برابر برخی تصمیمات نیروهای اسلامی، مخالفتهایش را با آنها به فضای عمومی جامعه سوق دهد و مخالفانش را در برابر مردم قرار دهد. وی در این کار به آرای بالای خود در انتخابات (11 میلیون رای) و امکاناتی از قبیل روزنامهاش -انقلاب اسلامی- اتکا میکرد.
یکی از راهکارهای بنیصدر برای رسیدن به این مقصود، سخنرانیهای تنشزا در مکانهای عمومی بود و بازتاب آن در روزنامه انقلاب اسلامی و برخی از نشریات همسو با رئیسجمهور دامن زده میشد.
*سخنرانیهای اوایل مرداد 59
بنیصدر در اوایل مرداد 1359 و در اجتماع جامعه زنان انقلاب اسلامی شعبه شمیران، ضمن متهم کردن جناح مخالف به کارشکنی، گفت:
«اگر در مجلس به نخست وزیر و وزیرانی رأی بدهند که بتوانند مانند ساعت با رئیس جمهوری کار کنند امکان دارد جمهوری از پا در نیاید. بنابراین میخواهند نگذارند و اگر بخواهند نگذارند، باید اسبابی فراهم بیاورند تا یک دولت دیگری زمینه پیدا کند. یعنی دولتی که از اول بخواهد میان مجلس و رئیس جمهوری تضاد به وجود آورد و براساس آن بماند.
اگر بخواهند چنین دولتی به وجود بیاورند اول کسانی را که میبینند با رئیس جمهوری هماهنگی دارند می توانند کار کنند، خراب میکنند. چنانکه میبینند از چندی پیش چنین جوی را به وجود آورده اند...
برای ما وابستگی حزبی مسئله نیست، توانایی و تفاهم مسئله است و به این جهت نظر حزب جمهوری را پذیرفتم و نامزد او را [میرسلیم] برای نخست وزیری به مجلس معرفی کردیم. در مجلس گفتند که بهتر از او بوده، اما او چون نمی توانسته با من تفاهم داشته باشد، آقای میرسلیم را معرفی کردم. من می خواهم بگویم که این درست نیست، چون غیر از او دو نفر دیگر را هم معرفی کردند: یکی آقای جلال الدین فارسی که خود معرفی کنندگان گفتند توانایی نخست وزیری را ندارد و یکی آقای رجایی که من گفتم ایشان خشک سر هستند،یعنی آن چه را که صحیح میدانند راجع به آن حتی بحث را هم جایز نمیدانند و در نتیجه همکاری او با رئیس جمهوری آن هم مشکل تر است و آن عده که در مجلس بودند این ضعف او را تصدیق کردند...» (روزنامه انقلاب اسلامی 9 مرداد 1359)
بنی صدر در روزهای بعد نیز به حملات خود علیه جناح مخالف ادامه داد و آنها را به ایجاد محدودیت، کارشکنی و انحصارطلبی متهم کرد.
دهم مرداد 1359 در جمع مردم مشهد گفت:
«امروز نیز، کسانی که بویی از مکتب نبردهاند، مقابل منتخب مردم و فردی که عمر خویش را در مطالعه مکتب گذرانیده و کوشیده است نظام پراکنده شده اسلامی را جمع آوری کند، ایستاده اند و به نام مکتب با او میستیزند.
من باید به شما بگویم که اگر منبخواهم به راه علی بروم، در برابرآنها که میخواهند به نام مکتب این قدرت را به انحصار درآورند، باید با قاطعیت تمام بایستم.
این سخن تازهای نیست. در صدر اسلام نیز در برابر عدل علی، پیراهن عثمان را پرچم کردند و هر روز به بهانهای عرصه را بر امام (ره) تنگ کردند.
ما نیز این که در برابراین انحصارگران و در برابر دسته دوم خوارجی که میخواهند به نام خدا و دین خدا، استقرار حکومت اسلامی را غیر ممکن کنند، ایستاده ایم...» (روزنامه انقلاب اسلامی 13 مرداد 1359)
مراسم تنفیذ ریاست جمهوری در بیمارستان قلب تهران
*زمینههای سخنرانی 17 شهریور 59
این کشمکشها بین بنیصدر و حزب جمهوری و جریان خط امام ادامه داشت تا اینکه رییس جمهور در یک اقدام فریبکارانه در نامهای به امام خمینی، سید احمد خمینی را برای تصدی نخستوزیری معرفی میکند به امید اینکه هم از دست نخست وزیر معرفی شده از سوی حزب جمهوری اسلامی -یعنی جلال الدین فارسی- رها شود و هم در صورت مخالفت احتمالی نمایندگان، بر روی اختلاف مجلس و بیت امام تمرکز کند.
امام خمینی هوشمندانه با پیشنهاد بنی صدر مخالفت کرد.
بنی صدر در گام دوم، مصطفی میرسلیم را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد ولی این بار نظر مجلس منفی بود.
هیات ویژه تشخیص صلاحیت نخستوزیر تشکیل میشود. این هیات اسامی دست کم 14 نفر را که از طرف رئیس جمهوری و مجلس شورای اسلامی برای تصدی مقام نخست وزیری معرفی شده بودند، مورد بررسی قرار میدهد.
سیدمحمد کاظم بجنوردی، حسن حبیبی، صادق خلخالی، مصطفی چمران، محمدعلی رجایی، عزتالله سحابی، احمد سلامتیان، رضا صدر، محمد غرضی، محمد غروی، جلالالدین فارسی، موسی کلانتری، مصطفی میرسلیم و محسن یحیوی 14 کاندید نخست وزیری بودند.
پس از مذاکرات پنهان و آشکار هیات منتخب بررسی صلاحیت نخستوزیر، «محمدعلی رجایی» به عنوان نخست وزیر واجد شرایط معرفی میشود.
بنی صدر تلویحا و آشکارا و به کرات، عدم موافقت خود را با معرفی رجایی اعلام کرده بود و هیات بررسی نیز از آن اطلاع داشت اما او علیرغم میل درونیاش، پیشنهاد هیات بررسی را پذیرفت و هیات نظر خود مبنی بر انتخاب رجایی را در روز 18 مرداد 1359 اعلام و بنی صدر وی را روز بعد برای اخذ رأی به مجلس معرفی کرد.
رأی گیری 20 مرداد انجام شد و رجایی با 153 رأی موافق، 24 رأی مخالف و 19 رأی ممتنع از مجموع کل 196 رأی مأخوذه، به عنوان نخستوزیر نظام جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد.
بنیصدر که خود را در قضیه انتخاب نخستوزیر مغبون میدید تلاش کرد تا رجایی را فردی تحمیلی به رئیس جمهوری نشان دهد.
درگیری سیاسی شدید بین بنیصدر و رجایی در هنگام معرفی کابینه علنی شد و این چالش تا 16 شهریور1359 ادامه پیدا کرد.
درجلسه 16 شهریور1359، هاشمی رفسنجانی -رئیس وقت مجلس شورای اسلامی- ناچار شد دو لیست جداگانه و دو نامه معرفی کابینه را قرائت کند.
نامه اول متعلق به بنیصدر بود که طی آن 14 وزیر را معرفی کرده بود اما رجایی در نامه خود خطاب به رئیس مجلس، اسامی 20 فرد از وزرای پیشنهادی خود را به مجلس ابلاغ کرد و نوشت:
«ایشان (رئیس جمهور) موافقت خود را با بعضی از آنها اعلام کرده اند، امید که برای بقیه به نتیجه تحقیق برسد تا بقیه اعضای دولت در آینده نزدیک، به مجلس معرفی شوند...»
در جلسه 17 شهریور مجلس، بحث درباره کابینه تند شد. رجایی در این جلسه مفصلاً درباره مسائل مبهم و اختلاف نظر با رئیسجمهور و بالاخره وظایفی که در برابر مجلس دارد و کیفیت رأی اعتمادی که مجلس به وی و وزرا خواهد داد سخن گفت.
در این جلسه اکثر وزیران رأی اعتماد گرفتند و رجایی برای دنباله تصمیمات، تقاضای جلسه غیرعلنی کرد.
بنیصدر نامهای به هاشمی رفسنجانی نوشت و با 6 وزیر منتخب رجایی مخالفت کرد: میرحسین موسوی به عنوان وزیر امورخارجه، اصغر ابراهیمی به عنوان وزیر نفت، احمد توکلی به عنوان وزیر کار، اسماعیل داوودی به عنوان وزیر برنامه و بودجه، محسن نوربخش به عنوان وزیر اقتصاد و دارایی و علیاکبر پرورش به عنوان وزیر آموزش و پرورش از جمله کسانی بودند که مورد مخالفت بنیصدر قرار گرفتند.
*سخنرانی 17 شهریور؛ جرقه غائله 14 اسفند
در کشاکش جلسه 17 شهریور مجلس شورای اسلامی اتفاقی افتاد که مسائل را تحت الشعاع قرار داد. حتی مرحوم هاشمی رفسنجانی که سعی بسیاری در تنش زدایی داشت نتوانست در برابر این واقعه واکنش نشان ندهد.
بنی صدر در مراسمی که به مناسبت سالگرد شهدای 17 شهریور، در میدان شهدای تهران (ژاله) برگزار شد، سخنرانی بسیار تندی در خصوص مسائل جاری مملکت کرد.
بنی صدر پس از مقدمه چینی، یکباره از اقلیتی سخن گفت که قصد تسخیر همه امکانات سیاسی و نظامی کشور را دارند و اولین هدف آنها رویارویی با رئیس جمهور و از میان بردن قدرت اوست.
او گفت که آنان مترسک میتراشند القای شبهه میکنند و دائم این گروه و آن گروه را پیش می کشند تا مردم بترسند:
«یک نظریه ای وجود دارد که باید یک اقلیت منسجم در خطی حاکمیت کامل برقرار کند. این اقلیت برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده است و می کوشد رهبری نهاد های انقلابی را به دست بگیرد. کوشیده است و می کوشد رادیو و تلویزیون و روزنامه را به دست بگیرد و نگذارد هیچ نشریه ای که مخالف باشد امکان حیات داشته باشد. می خواهد سپاه انقلاب، کمیته های انقلاب، انجمن اسلامی و هر گروه و حزب اسلامی را در قبضه بیاورد و از طریق حاکمیت برنامه ای را به اجرا بگذارد. این اقلیت می خواهد حکومت را قبضه کند و مخالفان حکومت را از راه همان روشهایی که گفتم منکوب کند و از سر راه بردارد و در نتیجه بدون مزاحم و مانعی برنامه خود را به اجرا بگذارد.»
بنیصدر ادامه داد:
«...به این گروه که دل خوش کرده است به قبضه حکومت، هشدار میدهم که من نظریه تو را افشا کردم. ضابطههای خود را گفتم. دفعه دیگر در صورتی که اصلاح نشدی و اصلاح نشوی، نوبت افشای با اسم و رسم می رسد.»
در کتاب «هاشمی و انقلاب» در روایت آن روز چنین آمده است:
«... سخنرانی بنیصدر در 17 شهریور را، ما که در منزل شهید بهشتی جمع بودیم از رادیو شنیدیم و همان جا به پیشنهاد جمع، من تلفنی از حاج احمد آقا خواستم که از امام درباره جواب گفتن ما به آن اظهارات نظر بدهند و جواب رسید که امام فرموده اند با توجه به تخلف بنی صدر از دستور حفظ حرمت دیگران، در جواب گفتن آزادیم.»
هاشمی رفسنجانی در جواب بنیصدر گفت:
«من دلم می خواست که ایشان آن قدر صداقت به خرج میدادند که صریح نام آن اقلیت را میبردند، آیا این اقلیت حزب جمهوری اسلامی است؟ آیا...؟ این در شأن رئیس جمهور نبود.
من آماده ام تا دلایل خود را مبنی بر عدم توافق صددرصد با بنی صدر اعلام کنم و بگویم که چرا ما نمی توانیم به طور همه جانبه با ایشان مثل آقای رجایی موافق باشیم.
خلاصه همان قدر که ایشان از حکومت مکتبی ها وحشت میکنند ما هم به همان اندازه از حکومت لیبرالها وحشت داریم.»
شهید بهشتی نیز در پاسخ به اظهارات بنی صدر گفت:
«رئیس جمهور در جمهوری اسلامی ایران خط تعیین کننده نیست. رئیس جمهور باید بر طبق این خطی که از طریق رهبری و شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی تعیین می شود حرکت کند.»
محمد علی رجایی نیز در پاسخ به اظهارات 17 شهریور بنی صدر چنین گفت:
«اگر فردا رئیس جمهور بخواهد هر چه را که از دهانش درآمد به وزرای من بگوید این را مطمئن بداند که هرگز حتی لحظهای ما با هم دور یک میز نخواهیم نشست.»
پس از این جنجالها کابینه رجایی به سرعت رأی اعتماد گرفت و مجلس با این رای، موضع خود در برابر رئیس جمهور را به وی تفهیم کرد. دولت هم بلافاصله در روز 19 شهریور 1359 اولین جلسه رسمی خود را تشکیل داد.
* آغاز جنگ همزمان با التهابات داخلی
31 شهریور 1359 جنگ تحمیلی آغاز شد. نیروهای سیاسی و نظامی و رهبران حزب جمهوری اسلامی میخواستند از شدت حملات به بنی صدر بکاهند.
آیتالله خامنهای که در آن اوضاع حساس، حکم مشاور نظامی امام را داشت در واکنش به اظهارات بنیصدر گفت:
«توضیح تفصیلی نسبت به اظهارات رئیس جمهور را در شرایط کنونی به مصلحت انقلاب نمیدانم و البته اگر روزی این کار به صلاح مملکت باشد از گفتن حقایق دریغ نخواهم داشت.»
*سخنرانی عاشورای 59
بنیصدر بعد از سخنرانی 17 شهریور و اعتراضات شدیدی که به سخنان وی شد، سخنرانی رسمی دیگری نکرد تا اینکه مجدداً در روز عاشورا (28 آبان 59) و در میدان آزادی چنین گفت:
«در همه انقلابها بدون استثنا پس از پیروزی انقلاب، نیروهای قدرتطلب و نیروهایی که جز قدرت انحصاری چیزی طلب نمیکنند کوشیدهاند انقلاب را به ضدانقلاب تبدیل کنند و جاهلیت را در لباس جدید از نو حاکم گردانند.
آیا مردم ما نباید منزلت قانونی پیدا کنند و حقوق و تکالیفشان در قانون معین باشد؟ آیا ما در این رژیم هم میخواهیم همان سنت دستگاه پهلوی را تجدید کنیم؟ چه کسی از نهاد قضایی میپذیرد که ناسزا گفتن به رئیس جمهوری تشویق داشته باشد؟
چه کسی میپذیرد که اگر در یک مصاحبه تلویزیونی حرفهایی زده شد تعقیب و زندان داشته باشد ولی اگر نقابدارانی به روزنامه میزان حمله کنند، تشویق داشته باشد.
مگر امام نگفت که امر تبلیغ جنگ به شورایعالی دفاع مربوط میشود پس شما چرا کاسه داغتر از آش میشوید. این قدر با منزلتها بازی نکنید. کجا دیده شده است که مسئولین یک دستگاهی به خود اجازه بدهند پیام رئیس جمهوری را سانسور کنند و برای مسلط شدن به این دستگاه از بکار بردن تیر و تفنگ مضایقه نکنند.
همانطور که دشنام دهندگان به رئیس جمهوری را نمیگیرید بلکه جایزه هم میدهید آنهایی را هم که میگویند چرا دشنام میدهید، نگیرید.
در قانون اساسی ما مگر شکنجه حرام نشده است ممنوع نشده؟ در کجای دنیا در کدام دین و در کجای اسلام و کشور اسلامی و حکومت اسلامیش شش نوع زندان وجود دارد چرا اینها تعطیل نمیشوند؟ چرا باید هر کسی و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل شوند، جو اسلامی جو اعتماد است.
اینهمه دستگاههای ترسناک و مخوف درست نکنید چرا هیاتی تشکیل نمیشود و به کار این زندانهای گوناگون نمیرسد؟
چرا در رژیم اسلامی انسان و جان او این همه بی منزلت شده است که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اینکه کسی بفهمد کار او را تمام کرد.
چه طور می شود که اشخاص را میگیرند زندان میبرند و ماه ها جزو فراموش شدگان میشوند؟ بس کنید اینکارها را.
دستگاه قضایی ما باید بی طرف باشد، مستقل باشد و نباید اجازه داد انواع و اقسام پیدا کند و ابزار قدرت سیاسی شود. اگر این طور شد این همان است که حسین به خاطرش قیام کرد و شهید شد.
مسلمان مکتبی کسی است که در موقع ضعف تسلیم زورمندان نمیشود و در موقع قدرت زور نمیگوید در داخل جبهه جنگ روانی و سیاسی نداشته باشیم اقلاً متارکه باشد در دوران جنگ کوشش برای مواضع قدرت نباشد تبلیغات را چه دشمن بکند چه دوست نادان و چه دشمن دوستنما تأثیری در سرنوشت جنگ ندارد. این که میگوییم هر کس علم و تخصص دارد خط امریکاست میشود رژیم سابق.
اگر دنبال قدرت استبدادی بودم آسان بود با این امور موافقت میکردم و یقیناً هم بهتر از من کسی پیدا نمیشد که بیاید این امور را برای شما توجیه کند.»
بنیصدر در مراسم سالگرد 22 بهمن نیز به منوال گذشته به سلسله سخنان تفرقهافکنانه خود ادامه داد:
«آنها گمان نمیکردند که نیروهای مسلح ما بتوانند تجاوز را متوقف کنند و کردند. بدترین چیزها آن است که مردم از واقعیات امور کشور خویش اطلاع نداشته باشند.
امروز کسری بودجه ما 80 میلیارد تومان است و با اضافه شدن بعضی اقلام دیگر به صد میلیارد تومان میرسد. پنبه کشور 54% کاهش داشته چغندرقند 19% و میزان سفارش گندم به خارج 2 میلیون تن و صنعت نیز 30 تا 40% کاهش تولید داشته. میزان تورم در کلی فروشی 30 و در جزئی فروشی 35 درصد است.
فقدان امنیت قضایی، وجود مراکز تصمیم گیری، اقدامات خودکامه و علاوه بر آن رواج روش ترور و بعضی روشهای نادرست دیگر عاملیت و حاکمیت دولت را در بسیاری نقاط به خطر انداخته است.
به شما مردم نسبت به نبود امنیت اعلام خطر می کنم. ما امنیت قضایی و اخلاقی می خواهیم. این که هنوز بتوان در خیابانها کتاب سوزاند و هنوز بتوان به خوابگاهها حمله کرد و هنوز بتوان به غیر از طریق مقامات قانونی مدرسه تعطیل کرد امری نیست که با آن بتوان در جمهوری اسلامی پیش رفت. همه کارمندان ما باید امنیت شغلی و امنیت از هر لحاظ پیدا کنند.
آقای پسندیده برادر امام گفتند که تبلیغات میشود که شما مسلمان نیستید قدری راجع به این که مسلمان هستید صحبت کنید. این که ما بخواهیم مسائل امنیتی را با چوب و چماق حل کنیم دو سال تجربه کافی نیست که ثابت کند شدنی نیست؟
اینکه بتواند با روشهایی که فرعونها و طاغوتها و استالینها ابداع کردهاند در این جمهوری با حیثیت اشخاص بازی کنند این کاری نیست که این ملت در مقابل آن لاقید بماند.
این جمهوری باید مرکز تلالو معنویت اسلام باشد. آیا در حال حاضر این آزادیها که در قانون اساسی آمده رعایت میشود یا نه؟ میگویند ما میخواهیم مردم در لهو و لعب و خرابکاری آزاد باشند.
خطری که استقلال ما را تهدید میکند استقلال اقتصادی نیز هست و استقلال فرهنگی نیز در نتیجه استقلال سیاسی است. من در روش خود تغییر نخواهم داد استقامت خواهم کرد تا آزادی باز گردد.
به شما روزنامهها میگویم دروغ، ناسزا، فحش و تخریب همانطور که در پیام شما آمده است چیزی عاید شما نمیکند.
آقایان گردانندگان حزب توده، سی سال است که ما حرفهای شما را میشناسیم این ایجاد نفرت از آزادی شما از شماست. ایران انقلاب کرد تا عقیده اسلام حکومت کند. ایران انقلاب نکرد تا عقیده اسلام وسیله حکومت شود.
مردان مسلمان من ایمان میدهم امسال سال، سال استقامت است. از استقلال و آزادی با تمام وجود دفاع میکنم و در این راه آماده مرگم. این ملت با حفظ آزادیها با حفظ استقلال کشور با استقرار و اجرای اسلام راه را بر استبداد سد میکنند.
برادران و خواهران من! تمایل به استبداد از هر سو بیاید باید در مقابل آن بایستید و استقامت کنید آن روزی که خون شما را نفت شما را تا آخرین قطره بردند شما را در گرسنگی رهایتان میکنند. در برابر هر نارسایی صدا به اعتراض بلند کنید تا ما مسئولان بدانیم شما بیدارید. به کسانی که نسبت به حقوق مردم لاقیدند تخفیف ندهید.
کوشیدم در یک محیط تفاهم آنچه مشکلات کشور است بگویم خطرهای بزرگی را که در کمین شماست بگویم قسمتی از بحرانها نتیجه خلافکاریهای ماست و قسمتی از آن نتیجه نارساییها در کارهای ماست. آن شعارهایی که شما برای آن قیام کردید حق شماست نباید اجازه بدهید هیچ گروه چماقدار و بیچماق این حقوق را از شما سلب کند.»
غائله 14 اسفند
در اوج اختلافات بین دو جریان و عدم امکان برای هرگونه مصالحه و سازش، دور تازهای از مبارزات سیاسی آغاز شد.
صحنهای از درگیریها در غائله 14 اسفند در دانشگاه تهران
این دوره از اسفند 1359 و با غائله 14 اسفند شروع گردید. در این روز بنی صدر در سخنرانی 3 ساعتهای که به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم محمد مصدق در دانشگاه تهران داشت، چندین بار مخالفینش را متهم به استفاده از تاکتیکهایی کرد که در آن هدفی جز تضعیف نیروهای مسلح و در نتیجه رئیس جمهور به عنوان فرمانده کل قوا نداشتهاند.
در اثنای سخنرانی، افرادی نسبت به سخنان بنی صدر بر آشفته شده و شروع به سر و صدا کردند، بلافاصله این عده توسط یاران بنیصدر شناسایی و نام و مشخصات آنان از بلندگوها اعلام شد. اکثر نامهایی که از بلندگوها پخش میشد وابسته به جناح مخالف رئیس جمهوری بودند. این جلسه نهایتاً به درگیری شدید بین مخالفین و موافقین بنی صدر انجامید.
دو روز بعد از این واقعه، حزب جمهوری اسلامی طی بیانیهای به طور رسمی بنی صدر را مورد سرزنش قرارداد و او را مسئول درگیری و اغتشاشات خواند و از مقامات قضایی و امنیتی خواست تا فوراً نسبت به ادعاهای بنی صدر در آن روز رسیدگی کرده و حقایق را برای مردم آشکار کنند.
در این اطلاعیه آمده بود که:
«حزب نمیتواند در مقابل اعمال غیرقانونی و ضرب و شتم گارد ریاست جمهوری که بیشباهت به گارد شاهنشاهی نیست، سکوت کند، حزب جمهوری اسلامی نمیتواند در مقابل گروهی که به عوض مرگ بر آمریکا، شعار مرگ بر بهشتی سر میدهند، بیتفاوت بماند. حمله کردن به کسانی که ریش داشتند، چه معنی میتواند داشته باشد؟ آیا داشتن ریش به تنهایی جرم و گناه محسوب میشود، درحالی که سبیل (اشاره به خود بنی صدر) کاری صحیح و قانونی میباشد.»
در این اطلاعیه همچنین آمده بود:
«ملت ایران دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی را به خوبی میشناسند و کسانی که در آن روز [14اسفند] در محوطه دانشگاه تهران جمع شده بودند، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، جبهه ملی، ساواک و عده ای از گروههای چپنما میباشند.»
امام خمینی پس از غائله 14 اسفند، دستور پیگیری و رسیدگی به این موضوع را صادر کردند.
رسیدگی قضایی به پرونده 14 اسفند، از تاریخ شانزدهم اسفند 1359 شروع شد و 10 نفر قاضیِ تحقیق، تا اوایل خرداد 1360 به تحقیقات وسیعی دست زدند.
گروه های طرفدار رئیس جمهور به جهت اعمال تحریکآمیز و حمل اسلحه به عنوان متهمان حادثه چهاردهم اسفند معرفی شدند.
علیه شخص رئیس جمهور نیز تحقیقاتی صورت گرفت و دلایل کافی بر مجرمیت وی در مواردی چون سوءاستفاده از قدرت، تخلف از اختیارات قانونی، تحریک مردم و گروههای مسلح به دست آمد.
با اوجگیری این وقایع، حضرت امام طرفین دعوا را به حفظ آرامش و پرهیز از درگیریها (خصوصا با توجه به درگیر بودن کشور با جنگ تحمیلی) دعوت کرد اما بنیصدر همچنان به روند خود ادامه داد.
این التهابات کشور را در برابر یکی از خشونتبارترین مقاطع این 40 سال اخیر قرار داد که مهمترین آنها ورود منافقین (اصلیترین هواداران بنیصدر) به فاز درگیریهای مسلحانه در 30 خرداد بود و همین پایهگذار موج گستردهای از ترور و انفجار در کشور شد که طی آن بسیاری از مسئولین عالیرتبه ازجمله شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر، قدوسی و بسیاری دیگر از مسئولان نظام و حتی مردم عادی به شهادت رسیدند.
منافقین در حالی وارد فاز تقابل نظامی با جمهوری اسلامی شدند که چند روز قبل از آن، در تاریخ 20 خرداد 60 بنی صدر با حکم حضرت امام از فرماندهی نیروهای مسلح و در تاریخ 31 خرداد نیز نیز با رای قاطع نمایندگان مجلس از ریاست جمهوری عزل شد.
فرجام اولین رئیس جمهور ایران پس از انقلاب نهایتا به فرار از کشور در تاریخ 7 مرداد سال 60 به همراه مسعود رجوی رهبر گروهک ترویستی منافقین انجامید.
همراه با مسعود رجوی سرکرده منافقین (چپ) و سرهنگ بهزاد معزی (راست) پس از فرار از کشور