همنشینی بانوی صبور با حضرت داوود (ع) در بهشت
روزی خداوند به
حضرت داوود (ع) وحی کرد: «نزد خُلاده دختر اُوس برو و او را به بهشت مژده بده و به او بگو همنشین تو در بهشت خواهد بود.»
حضرت داوود (ع) به این دستور عمل کرد و به در خانه خُلاده رفت و دَر را کوبید. و خُلاده پشت در آمد. همین که در را باز کرد چشمش به حضرت داوود نبی (ع) افتاد عرض کرد: «آیا از سوی
خدا درباره من نازل شده است که برای ابلاغ خبر آن به این جا آمدهای؟»
حضرت داوود (ع): آری خدا به من وحی کرد و فرمود: تو در
بهشت همنشین من هستی.
خُلاده: گویا من را اشتباه گرفتهای او من نیستم، شاید همنام من است.
حضرت داوود (ع): خیر او قطعا تو هستی.
خُلاده: ای
پیامبر خدا به تو دروغ نمیگویم، سوگند به خدا که چنین لیاقتی یافته باشم و همنشین تو در بهشت قرار بگیرم.
حضرت داوود (ع): از امور باطنی خود اندکی با من صحبت کن تا بدانم چگونه است.
خلاده: من یک حالتی دارم که دردی بر من وارد شود و هر زیان و گرسنگی بر من برسد بر آن صبر میکنم و از خدا رفع آن را نمیخواهم تا خودش برطرف سازد و جای آن دردها و زیانها عوضی از خدا نمیخواهم بلکه شکر و سپاس آن را به جا میآورم.
حضرت داوود (ع) راز مطلب را دریافت و به او فرمود: «فَبهذا بلغت ما بلغت» تو به خاطر همین خصلتها به آن مقام رسیدهای.
امام صادق (ع) پس از نقل این ماجرا فرمودند:
«و هذا دین الله الذی ارتضاه للصالحین» و این همان دین خدا است آن را برای شایستگان پسندیده است.
منبع: قصه های قرآن به قلم روان، محمد محمدی اشتهاردی
انتهای پیام/
ماجرای همنشینی بانوی صبور با حضرت داوود نبی (ع) در بهشت