فایل صوتی تفسیر آیات1-13سوره الرحمن توسط آیت الله جوادی آملی قابل دریافت است.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سرتاسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجزه الهی را برای شما آماده می‌كنيم.فایل صوتی تفسیر آیات1-13سوره الرحمن توسط آیت الله جوادی آملی قابل دریافت است.

 

تفسیر آیات1-13سوره الرحمن توسط آیت الله جوادی آملی

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

الرَّحْمَنُ

[خداى] رحمان (۱)

عَلَّمَ الْقُرْآنَ 

قرآن را ياد داد (۲)

خَلَقَ الْإِنْسَانَ 

انسان را آفريد (۳)

عَلَّمَهُ الْبَيَانَ 

به او بيان آموخت (۴)

الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ

خورشيد و ماه بر حسابى [روان]اند (۵)

وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ 

و بوته و درخت چهره ‏سايانند (۶)

وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ 

و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت (۷)

أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ 

تا مبادا از اندازه درگذريد (۸)

وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ 

و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش مكاهيد (۹)

وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ 

و زمين را براى مردم نهاد (۱۰)

فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ 

در آن ميوه [ها] و نخلها با خوشه ‏هاى غلاف دار (۱۱)

وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ 

و دانه ‏هاى پوست‏ دار و گياهان خوشبوست (۱۲)

فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ 

پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد (۱۳)

 

سوره مبارکه «الرحمن» در مکه یا در مدینه نازل شد، مورد اختلاف است. گرچه مضامین این سوره نورانی نشان می‌دهد که این در مکه نازل شد، زیرا فرق اساسی سُور مکی و مدنی همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید این است که عناصر محوری‌ سُور مکی اصول دین و خطوط کلّی اخلاق و فقه است، مسئله جهاد و بحث‌های مبسوط فقهی و اینها در آن نیست؛ اما سُور مدنی که حکومتی تشکیل شد و دفاعی تنظیم شد و امثال آن، مسئله تفصیل احکام، مثل مسئله زکات و همچنین مسئله جهاد و مانند آن مطرح است. در این سوره نورانی از خصوص جهاد و امثال آن سخنی به میان نیامده، نشان می‌دهد که این در مکه نازل شده است و اگر هم دلیلی داشته باشیم که در مدینه نازل شد، قابل قبول است.مطلب دوم آن است که ذات اقدس الهی این سوره مبارکه‌ای که به نام «الرحمن» است، خود را به عنوان معلم قرآن با وصف «الرحمن» معرفی کرده است که فرمود: ﴿اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ وقتی گفتند در فلان کلاس فقیه دارد تدریس می‌کند؛ یعنی درس فقه می‌دهد.در فلان کلاس اصولی دارد تدریس می‌کند؛ یعنی فنّ اصول می‌آموزد.


در مسائل دانشگاهی اگر گفتند در فلان کلاس مهندس تدریس می‌کند؛ یعنی هندسه تدریس می‌کند. اگر در حوزه گفتند «الرحمن» دارد تدریس می‌کند؛ یعنی درس رحمت می‌دهد. معلم «الرحمن» است و «الرحمن» غیر از راحم و غیر از رحیم است. یک وصف عامی است که هم شامل مؤمن می‌شود هم شامل کافر؛ هم شامل دنیا می‌شود هم شامل آخرت؛ یعنی درس جهان‌بینی که هم در دنیا سودمند است و هم در آخرت اثرش روشن، هم برای مؤمن کارساز است، هم برای کافر، چون کافر بر فرض هم دین را نپذیرد، باید «فَكُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیاكُمْ»را بپذیرد. این بیان نورانی سیدالشهداء(سلام الله علیه) یک دستور دینی است که کافر اگر بخواهد در دنیا هم راحت زندگی کند باید آزاد باشد. پس «الرحمن» معلم است.

 

 تفسیر آیات1-13سوره الرحمن توسط آیت الله جوادی آملی

 

در مسئله نزول قرآن، در آن‎جا اشاره شد که سخن از وصف خاص نبود، فرمود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ﴾ یا ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدیثِ﴾فقط از نام مبارک «الله» که اسم اعظم است سخن به میان آمده. نشان نمی‌دهد که در این نزول چه چیزی را تدریس می‌کنند؛ منتها خصیصه تنزیل همان طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید این است که فرمود ما باران را نازل کردیم؛ یعنی به زمین انداختیم؛ قرآن را نازل کردیم؛ یعنی به زمین آویختیم؛ یعنی یک طرفش به دست ماست. این تعبیر بسیار تعبیر دلپذیری است. قرآن را که به زمین نینداخت، مثل باران نازل کرده باشد. فرمود من این را تنزیل کردم، نازل کردم، به زمین آویختم، در همان روایت معروف هم دارد که «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی»؛ لذا اگر کسی در خدمت کتاب بود، این قرآن را گرفت، می‌شود اعتصام به حبل متین. این طناب نه پوسیدنی است نه پاره شدنی است نه افتادنی است، چون «أَحَدُ طَرَفَیهِ بِیدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی». هیچ لغزشی برای معتصم به قرآن نیست؛ لذا چون آویخت، خودش حفظ می‌کند. احدی نمی‌تواند این کتاب را از بین ببرد، اگر مثل باران به زمین انداخته باشد، ممکن بود در اثر گذشت ایام کسی بتواند به آن آسیب برساند؛ اما وقتی به زمین آویخت، یک طرفش هم به دست اوست، او صریحاً هم اعلام کرده است: ﴿لاَ یأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَینِ یدَیهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾،تا ابد این کتاب زنده است و اگر به ما بخواهد بگوید شما نه تنها عالِم باشید، معلم دیگران هم باشید، در آغاز نزول قرآن کریم در سوره مبارکه «علق» که بخش اوّل آن تقریباً اوّلین چیزی است که ذات اقدس الهی آویخت و نه انداخت، خدا خود را به عنوان اکرم معرفی کرده است. در آغاز سوره «علق» بعد از «بسم الله» آمده: ﴿اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِی خَلَقَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ٭ اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾، اگر گفتند در فلان مسجد اکرم دارد تدریس می‌کند، یعنی چه؟ در فلان مدرَس اکرم دارد تدریس می‌کند یعنی چه؟ یعنی درس فقه و اصول و فلسفه و کلام می‌دهد یا درس کرامت می‌دهد؟ اکرم دارد تدریس می‌کند، اکرم دارد یاد می‌دهد. جامعه را می‌خواهد کریم کند.
بارها ملاحظه فرمودید این کَرم یک واژه عربی است که معادل فارسی ندارد. کریم غیر از کبیر است، کریم غیر از عظیم است، کریم وصف فرشته‌هاست که در سوره «انبیاء» فرمود: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لَا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یعْمَلُون﴾؛در پیشگاه ذات اقدس الهی خاضع‌اند. همین وصفِ فرشته‌ها طبق بیان نورانی امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت «جامعه» وصف ائمه قرار گرفته است؛ یعنی همین جمله در زیارت «جامعه» وصف ائمه است، ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لَا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ یعْمَلُون﴾.

اگر گفتند که اکرم دارد تدریس می‌کند؛ یعنی چه؟ یعنی دارد نحو و صرف و تفسیر مجمع البیان و المیزان می‌گوید یا می‌خواهد کریم بپروراند؟ این در آغاز نزول است؛ لذا در بخش‌های پایانی همان سوره مبارکه «علق» فرمود: ﴿أَ لَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَی﴾،سخن از بهشت و جهنم بعدها پیدا شد. اوّل سخن از حیا و کَرَم هست. یک انسان کریم حیا می‌کند گناه بکند. بعدها که خیلی درندگی پیدا شده است، بگیر و ببند ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ نازل شده وگرنه از اوّل ذات اقدس الهی در پایان همین سوره مبارکه «علق» آیه چهارده فرمود: ﴿أَ لَمْ یعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یرَی﴾، این حیاست، کریم حیا می‌کند غیر کریم می‌ترسد از جهنم، آن ترس چیزی دیگر است. پس اساس قرآن، رحمت است و کرامت.

مطلب بعدی آن است که ﴿اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾، مستحضرید که این ﴿عَلَّمَ﴾ دو تا مفعول می‌خواهد، مفعول اوّلش چیست؟ شاگرد معلم کیست؟ قرآن را به چه کسی یاد داد؟ گفتند مفعول اوّل محذوف است؛ یعنی انسان را و جن را قرآن آموخت. انسان که بعد خلق شد: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾، درست است به صورت «فاء» و «واو» و «ثم» که حرف ترتیب‌اند نیامده؛ اما بعدها انسان پیدا شده، اول انسانی در کار نبود. ﴿اَلرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾، بعدها انسان پیدا شد: ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾، مفعول اوّل کیست؟ در المیزان و غیر المیزان ملاحظه فرمودید گفتند مفعول اوّل محذوف است؛ یعنی «علّم الإنس و الجن القرآن‏» چون دارد تا پایان همین سوره مبارکه، جنّ و انس مطرح هستند، ﴿فَبِأَی آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾ هم به آنها آموخت هم به اینها آموخت، «علّم الانس و الجن القرآن»، فعلاً درباره جن بحثی نیست.

حالا درباره انس؛ این ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ چه نقشی دارد؟ درست است که با «فاء» و «ثم» که حرف ترتیب است یاد نشده؛ اما به هر حال تأخیر لفظی سِمَتی دارد. رساله‌ای صاحب مفردات القرآن نوشته به نام تفصیل النشأتین آن رساله درباره همین مطلب است که چرا﴿ عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ آمده، ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ بعد ذکر شده؟ ظاهرش این بود که بفرماید: «الرحمنُ خلق الانسانَ علّمه القرآن»؛ خدا انسان را آفرید، قرآن یادش داد؛ اما فرمود خدا قرآن یاد داد و انسان آفرید. فرمایش ایشان این است که آن‎که قبلاً خلق شد قبل از اینکه شاگردِ قرآن بشود بله انس بود؛ یعنی حیوان ناطق بود، انسان نبود. آن کسی که انسان است کسی است که فصل اخیرش قرآنی است: «الانسان حیوانٌ ناطقٌ قرآنی» که اگر این قرآنی را بردارید، می‌شود حیوان ناطق، حیوانی است که حرف می‌زند. اگر بخواهد انسان بشود باید قرآنی باشد. چرا یک عده را قرآن تعبیر می‌کند: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ این نه تحقیر است و نه تعبیرات ـ خدای ناکرده ـ ناصوابِ عرفی، کسی را نمی‌خواهد تحقیر کند. اینکه می‌فرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ﴾، می‌فرماید سه تا راه دارد: یا آن چشم باطن را باز کن ببین درون خیلی‌ها چیست، یا مثل آن که وجود مبارک امام سجاد در صحنه عرفات آن «مَا أَكْثَرَ الضَّجِیجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِیج»را نشان داد، بعدش امام باقر(سلام الله علیه) در صحنه عرفات نشان داد، در شب عاشورا وجود مبارک حضرت نشان داد، یا آن گونه باشد یا خود انسان ببیند، یا توفیقی پیدا کند به وسیله این ذوات قدسی ببیند، یا دو روز صبر کند بعد از مرگ معلوم می‌شود که چه کسی حیوان است و چه کسی انسان است. این ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ از قبیل سبّ و لعن و قذف نیست، واقعاً همین طور است. این بیان نورانی امام سجاد در صحیفه سجادیه اوّلین دعا، اوّلین دعای حضرت همین است این دعای حمد است این دعای حمد صحیفه سجادیه را ملاحظه بفرمایید.
وجود مبارک حضرت عرض می‌کند خدایا تو را شکر! نعمت دادی، راه استفاده نعمت را دادی و به ما یاد دادی که تو را سپاس بگوییم، بگوییم: «الحمد لله رب العالمین»، بگوییم «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْك‏» بگوییم: «لَا صُنْعَ لِی وَ لَا لِغَیرِی فِی إِحْسَانٍ مِنْكَ» اینها را به ما یاد دادی و اگر اینها را نگفته بودی، ما در نعمت‌های تو تصرّف می‌کردیم همین افراد «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ» این بیان نورانی حضرت است در صحیفه، دعای اوّل؛یعنی «الانسان حیوان ناطق» نیست. طبق این دعای اوّل صحیفه سجادیه«الانسان حیوانٌ ناطقٌ حمید» اگر حمد نباشد واقع انسان نیست.

 

تفسیر آیات1-13سوره الرحمن توسط آیت الله جوادی آملی

 

غرض این است که این تعبیر نورانی قرآن که دارد ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ از قبیل سبّ و قذف و لعن و فحش و از این قبیل نیست، این تحقیر نیست، این تحقیق است و سه تا راه دارد به نحو مانعة الخلو برای اینکه آدم باطن افراد را ببیند.
بنابراین این بیان لطیف که تا قرآن نباشد انسانیت نیست، این یک حرف تامی است و ترتیب هم درست در می‌آید. درست است که با حرف مفید ترتّب؛ یعنی مثل «فاء»؛ مثل «ثُمَّ»، «ثُمَّ خلق الانسان» یا «فخلق الانسان» نیامده؛ اما این ترتّب ذکری بی‌اثر نیست. پس «علَّم الانس القرآن» وقتی انس که انسان بالقوّه است با قرآن آشنا شد، می‌شود انسانِ بالفعل ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾، آن وقت می‌شود انسان، بعد ﴿عَلَّمَهُ الْبَیانَ﴾ در می‌آید. فرق بیان و ابهام چیست؟ به چه چیزی می‌گوییم مبهم؟ و لذا به چه چیزی می‌گوییم بهیمه؟ آن که روشن نیست که به چه چیزی می‌گوید؟ آن‎که حرفش محتوایی ندارد، برهانی ندارد، به جایی تکیه ندارد، می‌گوید مُد است این را می‌پسندم. این کسی که می‌گوید مُد است این را می‌پسندم که برهانی در آن نیست. تعبیر قرآن از این گروه به مختال است؛ یعنی با خیال زندگی می‌کنند. این «متخیلٌ بالفعل»؛ منتها تخیل که باب تفعّل است در قرآن نیامده، اختیال که باب افتعال است در قرآن آمده. بعضی‌ها مختال‌اند با خیال زندگی می‌کنند نه با عقل: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ﴾امروز می‌پسندم، مُد این است، اینها قبول می‌کنند، جامعه قبول می‌کند. شما یک برهان اقامه بکنید ببینید آنکه خلق کرده از ما چه می‌خواهد، آنکه حق است از ما چه می‌خواهد؟


بنابراین بعضی‌ها مختال‌اند، متخیل‌اند؛ یعنی «حیوانٌ ناطقٌ خَیال»؛ «حیوانٌ ناطقٌ مختال» و همین دعای نورانی امام سجاد هرگز از سنخ قذف نیست، از سنخ بدگویی نیست، از سنخ برهان است و تحقیق است. پس «الانسان حیوان ناطق حمید» همان را وقتی به خدمت همین آیه قرآن دربیاورید، می‌شود: «الانسان حیوانٌ ناطقٌ قرآنی».پرسش: محصول ﴿عَلَّمَ الْقُرْآنَ﴾ را چرا فقط پیامبر می‎داند؟


پاسخ: این حصرش دلیل می‌خواهد. یکی از محتملات این است؛ اما مصداق کاملش آن است و قرآن را برای همه نازل کرده است؛ لذا تا آخرش به جن و انس خطاب می‌کند که این چنین است. پیغمبر و اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در قلّه قرار دارند؛ اما قرآن برای همه نازل شده است که ﴿لِیخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ درباره حضرت فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾[17] همان بیان را درباره جامعه بشری فرمود: ﴿وَ یعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾.


چیزی که مخصوص حضرت باشد و به جامعه نفهمانده باشد، این در مسیر کلّی قرآن نیست. بله! اسرار قرآن نزد اینهاست. در بحث سوره مبارکه «زخرف» این گذشت، ببینید بعضی‌ها می‌گویند شما چرا آن قسمت خالی لیوان را می‌بینید آن قسمت پُر لیوان را ببیند که مَثلی است معروف و امری است عادی و عرفی و عوامی. بله! یک چیز درستی است، لیوانی که یک مقدارش مصرف شده یا اصلاً نصفش خالی بود، نصفش خالی حقیقی است نصفش پُر است؛ اما در سوره مبارکه «زخرف» دارد که این لیوان همه‌اش پر است؛ منتها پایین آن را که شما می‌بینید زمینی است، «عربی مبین» است می‌بینید، بقیه‌ آن را که نمی‌بینید «علی حکیم» است: ﴿إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیا﴾این برای تهِ لیوان است ﴿لَعَلِی حَكیمٌ﴾؛ یعنی قرآن دو بخش دارد: یک بخش آن «علی حکیم» است که شما نمی‌بینید. یک بخش آن «عربی مبین» است که با کتاب لغت و اینها می‌فهمید، خالی نیست؛ لذا خیلی از چیزهاست که ائمه(علیهم السلام) می‌فرمایند، الآن اگر ما روایتی داشته باشیم که این عناصر سه‌گانه را داشته باشد: صدور، جهت صدور، دلالت؛ هر سه مسلّم باشد، ما علی الرأس قبول می‌کنیم ولو هیچ کتاب لغتی آن را همراهی نکند. جریان ذریح محاربی هم از همین قبیل است. برای اینکه این لیوان پر است، یک مقدار آن را ما می‌بینیم «عربی مبین» است و با درس و بحث حلّ می‌شود، یک مقدار آن همین قرآن «علی حکیم» است. نگفت که شما دسترسی ندارید، بله ما دسترسی نداریم، ولی اهل بیت(علیهم السلام) که دسترسی دارند. آنها اگر یک وقت اسراری پیدا کردند به شاگردان مخصوصشان گفتند، علی الرأس است. شما ذیل همین آیه ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یسْطُرُونَ﴾در تفسیر شریف نورالثقلین می‌بینید کسی که خدمت حضرت رسید مقداری آشنا بود، به حضرت عرض کرد: ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾ اینها یعنی چه؟ حضرت به حسب ظاهر معنا کرد. عرض کرد: «زدنی بیاناً»! فرمود ما بیش از نمی‌توانیم پاشو! عین این مطلب را در نورالثقلین نقل می‌کند.


اگر روایتی این سه عنصر یعنی سه عنصر؛ صدور، جهت صدور، دلالت تام باشد ما علی الرأس و العین قبول می‌کنیم، دیگر منتظر نیستیم که فلان لغت دارد فلان لغت ندارد، برای اینکه این «علی حکیم» است، «عربی مبین» که نیست. این برای آنهاست و لذا بدون آنها نمی‌شود از اسرار و رموز قرآن چیزی را خبر داد، ما با «عربی مبین» کار داریم و «عربی مبین» هم برای ما حجت است؛ اما هرگز نمی‌گوییم این لیوان نصفش خالی است می‌گوییم نصفش پر است ما نمی‌بینیم.

بنابراین این احتمال که «علّم الانس القرآن» این انسی که انسانِ بالقوه بود و به وسیله قرآن انسانِ بالفعل شد، دیگر می‌شود ﴿خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾، چون انسان شد، قلمش بیان است، حرفش بیان است، قیام و قعودش بیان است، یک چیز روشنی است. حیوان را چرا بهیمه می‌گویند؟ برای اینکه معلوم نیست چه کار دارد می‌کند! آن آهنگش مبهم است، آن نعره‌اش مبهم است، صوتش مبهم است، ادبیاتی ندارد. فرق بیان و ابهام همین است. انسان آنکه معلوم نیست که چه دارد می‌گوید، این بهیمه است. مبهم دارد می‌گوید. سر و تهِ حرفش را جمع بکنی، چیزی از آن درنمی‌آید. این بدگویی نیست که قرآن فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ﴾، شما یک جا ساکت بنشین، عده‌ای که به هر حال بیراهه می‌روند، حرف‌هایشان را گوش بدهید، اوّل تا آخرِ حرفشان را ببینید یک برهان از داخل آن در نمی‌آید، یک مطلب عقلی از آن در نمی‌آید، یک مطلب علمی از آن در نمی‌آید، هیچ چیزی از آن در نمی‌آید، می‌شود مبهم. ولو اینکه به حسب ظاهر لفظ است، فرق جوهری بیان و ابهام؛ یعنی انسان و بهیمه، این است که این حرفش گویاست مستدل است عاقلانه سخن می‌گوید او حرفی ندارد.

پس اگر «الرحمن» معلّم شد، قرآن یاد می‌دهد. اگر قرآن یاد داد، شاگردش می‌شود انسان. اگر این شاگرد دست به قلم کرد یا دست به زبان باز کرد و زبان گشود، بنان و بیانش بیان است؛ لذا خدا به مکتوبات او هم قَسم می‌خورد. اینکه فرمود: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یسْطُرُونَ﴾، این «واو» واو قَسم است. انسان به جایی می‌رسد که در حوزه علمیه یا در دانشگاه یک کتاب بنویسد که خدا به سطر سطر این قَسم بخورد؟! این کم مقامی است؟! به کدام نوشته خدا قَسم یاد می‌کند؟ آنکه بالاخره یک مشکل علمی را حلّ کند، اقتصادی را حلّ کند، سیاسی را حلّ کند، دینی را حلّ کند، اخلاقی را حلّ کند، ﴿ن وَ الْقَلَمِ﴾؛ قَسم به نون، قَسم به قلم که نون و قلم همین بود روایاتش در نور الثقلین اینها آمده، قَسم به نون، قَسم به قلم، قَسم به سطر سطر این کتاب، این کم مقامی است! ما چرا بیراهه برویم؟ کاری بکنیم که خدا با نوشته ما قَسم بخورد. اینکه مربوط به همه انبیا و اولیا نیست، مربوط به شاگردان آنهاست. پس این مقام هست. حالا چون این روز اوّل بود و از طرفی هم ما مصادف شدیم با جریان نقض برجام، این نكته را هم به عرض شما برسانیم كه هم مسئولین ما، دولت ما، ارتش و سپاه ما، فرد فرد این ملّت بزرگ و بزرگوار ما، با این انقلاب هستند، با این نظام هستند، همراهی می‌كنند، حفظ كردند، مال خودشان هست، حرف بیگانه را گوش نمی‌دهند؛ منتها این نكته را ما باید بدانیم، این چهار مطلب یعنی چهار مطلب؛ چیزی كه جامعه را حفظ كرد، انقلاب را حفظ كرد، اتحاد بود و چیزی كه ممكن است ـ خدای ناكرده ـ آسیب برساند، اختلاف است.


اتحاد دو قسم است، اختلاف هم دو قسم است. اتّحاد اگر آن مسائل مادی و دوستی و جناحی و امثال آن باشد، نه پشتوانه الهی دارد و نه آینده‌اش مورد اطمینان است، این زود برمی‌گردد. اگر ـ إن‌شاءالله ـ این اتحاد، اتحاد دینی و الهی و مذهبی بود این «الی یوم القیامه» می‌ماند، نظام را حفظ می‌كند. اختلاف هم این‌چنین است؛ اگر اختلاف در اثر گِله‌های دوستانه و توقّعات عادی بود، این اختلاف‌ها كاملاً قابل حلّ است. با یك عذرخواهی، با یك ببخشید، با یك میانجی‌گری حلّ است.
خَلد گر به پا خاری آسان بر آید ٭٭٭ چه سازم به خاری كه بر دل نشیند
اگر ـ خدای ناكرده ـ و ـ خدای ناکرده ـ این اختلاف الهی بود یك غدّه بدخیمی است. فرمود من جامعه را متنعّم می‌كنم، همه نعمت‌ها را به آنها می‌دهم، یك عده را حجّت بر آنها قرار می‌دهم، هیچ مشكلی ندارد. اگر اینها بر اساس آن غدّه بدخیم خودخواهی از هم جدا شدند، خدا چند نحوه عذاب بر این جامعه نازل می‌كند؛ بعضی‌ها خفیف‌اند، بعضی‌ها غلیظ‌اند، بعضی‌ها اغلظ. فرمود: ﴿هُوَ الْقادِرُ عَلی‏ أَنْ یبْعَثَ عَلَیكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ﴾می‌شود صاعقه، ﴿أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ﴾ بشود زلزله، ﴿أَوْ یلْبِسَكُمْ شِیعاً﴾ شما را به جان هم بیندازد. اگر ـ خدای ناكرده ـ اختلاف و امثال آن، این قسم سوم شد، حلّ‌پذیر نیست. این یك غدّه بدخیمی است، با سفارش که حلّ نمی‌شود، با موعظه كه حلّ نمی‌شود. كار الهی فقط به دست او برمی‌آید.

خَلد گر به پا خاری، آسان بر آید ٭٭٭ اما چه سازم به خاری كه بر دل نشیند
ـ خدای ناكرده ـ اگر این اختلافی كه كم و بیش شنیده می‌شود این غدّه بدخیم عذاب الهی باشد، چه كار باید كرد؟ می‌بینید آن دشمن چنگ و دندان نشان می‌دهد. این ﴿لا تُبْقی‏ وَ لا تَذَرُ﴾ است. اینها هفتاد یعنی هفتاد، هفتاد میلیون را كُشتند روی قبر هفتاد میلیون ایستادند، باكشان نیست! در همین دیدارهای قبلی دولت یازدهم گفتم به جناب كِری بگویید الآن قدّت بلند است چون زیر پایت هفتاد میلیون قبر است. در جنگ جهانی اوّل و دوم از هفتاد میلیون نفر كسی كمتر نقل نكرد! صد میلیون را هم گفتند. آن وقت جمعیت جهان هم كه این‌قدر نبود، هفتاد میلیون را كشتند، باكشان نیست. الآن هم هر روز دارند می‌كشند، منتها جنگ نیابتی است؛ اگر سوریه است، اگر لبنان است اگر عراق است، اگر میانمار است، اگر هشت سال ایران است، همین است. اینها این‌طور هستند، یک درنده كارش غیر از این نیست.


بارها عرض كردم ای كاش به ما می‌گفتند هر شب قرآن به سر داشته باشید! در همین كتاب الهی آمده، فرمود كافر، بگیر و ببندش در قیامت به عهده ماست، شما كاری ندارید. بعضی كافرند مرا قبول ندارند به هر حال در قیامت معلوم می‌شود؛ اما شما اگر بخواهید زندگی كنید و زندگی‌تان عاقلانه و آرام باشد، باید كاملاً صد درصد به هوش باشید، نه برای اینكه اینها كافرند، نه برای اینكه به قرآن عمل نمی‌كنند، بله! اینها این‌طور نیست. اما ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾، اینكه دولت محترم فرمود ما با مردم آمریكا كار نداریم، ما با دولتمردان درگیریم همین است. فرمود: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾، چرا؟ تعلیل آورده: ﴿إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ﴾، نه «لا اِیمان لهم»، نه چون كافرند، چون قطعنامه را، پیوند را، كنوانسیون را، میثاق بین‌الملل را قبول ندارند، آن وقت شما چطور می‌توانی با اینها زندگی كنی؟ نفرمود چون كافرند با كافر بجنگید! فرمود كافر اگر به شما حمله نكرد، كاری به او ندارید. آیه هشت سوره مباركه «ممتحنه» كه در قانون اساسی ما آمده همین است: ﴿لا ینْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یقاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یخْرِجُوكُمْ﴾همین است. ﴿أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطینَ﴾با كفاری كه كاری به شما ندارند، شایسته است با عدالت رفتار كنید. بله! این روابط بین‌المللی ماست. اما ائمه كفر، مثل ترامپ و امثال ترامپ فرمود نه چون كافرند، زیرِ امضای خود می‌زنند. برهان مسئله این است: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ﴾؛ یعنی این سوگند، عهدنامه، پیوند، كنوانسیون، میثاق، شورای ملل، هیچ! ما با چنین دشمنی روبه‌رو هستیم. اگر ـ خدای ناكرده ـ «خَلد گر به پا خاری، آسان بر آید»؛ اگر ـ خدای ناكرده ـ اختلافات جزئی است، آن با یك ببخشید و اینها حلّ می‌شود؛ اما «چه سازم به خاری كه بر دل نشیند»،مرنجان دلم را كه این مرغ وحشی ٭٭٭ ز بامی كه برخاست مشكل نشیند فرمود مواظب آن اختلاف باشید. اگر آن غدّه بدخیم كه عذاب الهی است، فرمود من بین اینها انداختم. شما این دو آیه سوره مباركه «اعراف» را چطور توجیه می‌كنید؟ فرمود من دیدم یهودی‌ها بسیار آدم‌های بدی هستند، مسیحی‌هایی هم كه گرفتار آن هستند بسیار آدم‎های بدی هستند، من اینها را به جان هم انداختم «الی یوم القیامه». هم درباره یهودی‌ها «القا» دارد، هم درباره مسیحی‌ها «اغراء»:﴿وَ أَلْقَینا بَینَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی‏ یوْمِ الْقِیامَةِ﴾ این برای یهود. ﴿فَأَغْرَینا بَینَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی‏ یوْمِ الْقِیامَةِ﴾ این برای مسیحی‌ها، ـ خدای ناكرده ـ ما اگر ثالث ثلاثه باشیم چه در می‌آید؟ این است كه هر لحظه باید مواظب باشیم.


این سرطان را فقط قرآن و عترت معالجه می‌كند و هیچ! شب‌زنده‌داری و ناله و اشك بر حسین بن علی معالجه می‌كند و هیچ! از آن بدخیم‌ترین سرطان‌هاست، چون «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیكَ»،یکی این سِمَت را داشته باشد یکی آن سِمَت را داشته باشد. داشتن رهبرِ خوب(حفظه الله) یك طرف قضیه است، رهبر اگر علی بن ابیطالب هم باشد، مادامی كه پیروانش متحد نباشند، بی‌درنگ شكست قطعی است، مثل علی ‌بن ‌ابیطالب. ما رهبر خوب داریم، مشكل را حلّ نمی‌كند. از علی بالاتر مگر رهبری در عالم هست؟! چرا شكست خورد؟ ـ معاذ الله ـ در حیطه رهبری مشكلی بود؟ هیچ ترامپی، هیچ یهودی، هیچ اسرائیلی، هیچ صهیونیستی بدتر از این غرور و خودخواهی نیست، «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیكَ».


خدایا تو را به عصمت زهرا قَسم، تو را به علی و اولاد علی قَسم، تو را به موالیان ما قَسم، تو را به سید و مولایمان قَسم، این نظام امانت الهی است، تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری حفظ بفرما!
مسئولین ما، نظامیان ما، ارتش ما، سپاه ما، مردم ما، فرد فرد این مردم بزرگ و بزرگوار ما را به بركت قرآن و عترت مشمول دعای ویژه ولی‌ات قرار بده!
این امانت را تا ظهور صاحب اصلی‌اش از هر خطری محافظت بفرما!
«و الحمد لله رب العالمین»

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.