به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاهی گروه علمی پزشكی باشگاه خبرنگاران جوان؛ هنوز از كودتاى 28 مرداد 32، چند ماهی نگذشته بود که سرلشكر فضل الله زاهدى نخست وزیر دولت كودتا به دنبال تجدید مناسبات سیاسى ایران با آمریکا و انگلیس بود.
تلاش برای امضای کنسرسیوم نفتی و بازگشایی سفارت انگلستان در تهران از جمله اقدامات وی بود. در این زمان سفر ریچارد نیکسون معاون رییس جمهور آمریکا با اعتراضات گسترده مردم و دانشجویان همراه شد. دانشجویان، آمریکا را عامل اصلی کودتا می دانستند و طبیعی بود که در مقابل این بندگی استعمار واکنش نشان دهند.
پزشکی قانونی در تاریخ 17 آذر نحوه شهادت سه تن از دانشجویان دانشکده را اینگونه منتشر کرده است:
1- مصطفی بزرگ نیا بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد و از زیر بغل چپ او خارج شد، فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی شده است
2- آذر شریعت رضوی دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سر نیزه فوت کرده است.سر نیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد و شریانها را پاره کرده است. در نتیجه خونریزی زیاد مجروح در گذشته است.
3- مقتول دیگر احمد قند چی نام دارد و به علت اصابت گلوله ای که وارد شکم وی شده و احشا داخلی را پاره کرده در گذشته است.
دولت كودتا با وجود آگاهى از احساسات ضد انگلیسى مردم، بهبود فورى مناسبات را در پیش گرفت. در 24 آبان اعلام شد كه ریچارد نیكسون از طرف دولت آیزنهاور به تهران مى آید تا نتایج تحولات اخیر را که دولت زاهدی متعهد به انجام آن بود، ببیند. وقوع تظاهرات، هنگام ورود نیكسون که قرار بود 17 آذر به دانشگاه تهران بیاید، قطعى بود.
به همین دلیل از 5 آذر نیروهاى نظامى و امنیتى به منظور كنترل اوضاع در زمان سفر نیكسون، در دانشگاه تهران مستقر شدند تا از بروز اعتراضات احتمالى جلوگیرى كنند.
یكى از دربانهاى دانشگاه در همین روز شنیده بود كه به یكى از افسران گارد مستقر در دانشگاه تلفنى دستور رسید «باید یك دانشجو را شقه كرد و جلوى درب بزرگ دانشگاه آویخت تا عبرت همه شود و هنگام ورود میهمانان خارجى صداها خفه گردد و جنبنده اى نجنبد»
از صبح 16 آذر حضور نیروهای نظامی در محوطه دانشگاه به طور چشمگیری افزایش یافته بود. در ابتدا به نظر می رسید این حضور، تمرینی برای سفر فردای نیکسون به تهران باشد اما ورود نیروهای نظامی به داخل دانشکده ها و برخورد با دانشجویان همه را نگران کرده بود.
شهید مصطفی چمران که خود یکی از دانشجویان دانشکده فنی در همان سال و از شاهدان این واقعه بود، خاطرات آن روز را به صورت سندی مکتوب تنظیم کرده است؛ در بخشی از نوشته های شهید چمران می خوانیم: "حدود ساعت 10 صبح موقعی که دانشجویان در کلاس ها بودند، چندین نفر از سربازان دسته "جانباز" به معیت عده زیادی سرباز معمولی رهسپار دانشکده فنی شدند.
ما در کلاس دوم دانشکده فنی که در حدود 160 دانشجو داشت، مشغول درس بودیم. آقای مهندس شمس استاد نقشه برداری تدریس می کرد. صدای چکمه سربازان از راهرو پشت در به گوش می رسید. اضطراب و ناراحتی بر همه مستولی شده بود و کسی به درس توجه نمی کرد. در این هنگام پیشخدمت دانشکده مخفیانه وارد کلاس شده به دانشجویان گفت؛ "بسیار مواظب باشید. چون سربازان می خواهند به کلاس حمله کنند اگر اعلامیه یا روزنامهای دارید از خود دور کنید (آن روز "راه مصدق" و اعلامیه های نهضت مقاومت ملی به وفور در دانشگاه پخش می شد.) مهندس خلیلی به شدت عصبانی است و تلاش می کند که از ورود سربازان به کلاس جلوگیری کند ولی معلوم نیست که قادر به این کار باشد" و از کلاس خارج شد.
عده ای از سربازان، دانشکده فنی را به کلی محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. آنگاه دسته ای از سربازان با سرنیزه به همراهی سربازان دسته جانباز از در بزرگ دانشکده وارد شدند و دانشجویان را که در حال خروج و یا در جلوی کتابخانه و کریدور جنوبی دانشکده بودند هدف قرار دادند. دانشجویان مات و مبهوت به این صحنه تاثرآور می نگریستند. سربازان قدم به قدم به سرنیزه های کشیده به سمت دانشجویان نزدیک می شدند. بین ما و آنها چند قدم بیشتر فاصله نبود. سربازان دسته جانباز که در صف اول قرار داشتند چون درندگان خونخواری از این که طعمه را به دام انداخته اند سرمست پیروزی بودند. خون در چشمانشان موج می زد.
اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید. او که مرگ را به چشم می دید و خود را کشته می دانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارهای کوتاه بیرون ریخت؛ "دست نظامیان از دانشگاه کوتاه". هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافلگیر شدند و در همان لحظه اول عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند.
شهید چمران در بخش دیگری از این خاطرات، نحوه شهادت سه تن از داشنجویان دانشکده را اینگونه می نویسد:
از حدود سی نفری که به آزمایشگاه مقاومت مصالح پناه بردند، به استثنای دو یا سه نفری همه مجروح شده بودند؛ دانشکده کاملا محاصره شده بود و کسی نمی توانست خارج شود. حتی هنگام تیراندازی داخل دانشکده سربازان خارج نیز شروع به تیراندازی کردند و مقداری از سنگ ها و شیشه های جلو دانشکده فنی را شکستند. پس از ختم گلوله باران، دقیقه ای سکوت دانشکده را فرا گرفت. اضطراب و نگرانی شدیدی بر همه مستولی شده بود.
سربازان با سرنیزه اطراف دانشکده پاس می دادند و سایه آنها روی پنجره ها و روی پرده ها چون هیولای ظلم و بیدادگری به چشم می خورد؛ ناگهان در میان سکوت آه بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب ما فرو رفت و از چشم بیشتر دانشجویان اشک جاری شد.
ناله های بلند سوزناک به ما فهماند که عده ای مجروح شده اند و در همان جا افتاده اند. غلغله و آشوبی به پا شد. دسته ای می خواستند به کمک دوستان مجروح خود بروند یا آنها را نجات دهند یا خود نیز کشته شوند. این دانشجویان آنقدر خشمناک و انقلابی شده بودند که کنترل آنها به کلی از دست رفته بود. یکی فریاد می زد؛ من از این زندگی خسته شدم؛ می خواهم کشته شوم، می خواهم به دوستان دیگرم بپیوندم، بگذارید بیرون بروم.
دیگری می گفت؛ صبر تا کی، باید بیرون برویم و انتقام کشته شدگان را بگیریم. ولی عده ای دیگر با زحمات زیاد مشغول آرام کردن دوستان خود بودند. چون خروج از خفاگاه در آن شرایط باعث کشته شدن بی نتیجه آنها می شد. اولیای دانشکده مستخدمین و چند نفری از دانشکده پزشکی می خواستند مجروحین را به پزشکی برده معالجه کنند. ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع از این کار شدند؛ بدن مجروحان در حدود دو ساعت در وسط دانشکده افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند.
بدین ترتیب سه نفر از دوستان ما بزرگ نیا، قندچی و شریعت رضوی شهید و بیست و هفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند. هنگام تیراندازی بعضی از رادیاتورهای شوفاژ در اثر گلوله سوراخ شد و آب گرم با خون شهدا و مجروحین درآمیخت و سراسر محوطه مرکزی دانشکده فنی را پوشانید، به طوری که حتی پس از ماه ها از در و دیوار دانشکده فنی بوی خون می آمد. "
غلامرضا شریعت رضوی برادر شهید آذر شریعت رضوی یکی از شهدای روز دانشجو درمورد خصوصیات اخلاقی برادرش می گوید:
" از دوره دبیرستان یک عصبانیت و طغیان نسبت به دولت حاکم، نسبت به اختلاف طبقاتی، نسبت به توده های محروم و فقیری داشت که در هر حال هیچ چیز نداشتند. همیشه معترض بود و یادم هست که همیشه این شعار را زمزمه می کرد:
گر چرخ به کام ما نگردد
کاری بکنیم تا بگردد
برادرم همیشه سعی می کرد که با مردم در تماس باشد. معتقد بود که باید با مردم زندگی کرد و دردهایشان را شناخت."
همچنین پوران شریعت رضوی خواهر شهید شریعت رضوی و همسر دکتر علی شریعتی در بیان خاطرات آن سال می گوید: "پدر و مادرم در آن زمان در مشهد بودند. برادرم به جست و جوی آذر مجددا به دانشگاه باز می گردد و پس از جست و جو تا ساعت 10 شب به او خبر می دهند که آذر به همراه دو تن دیگر به شهادت رسیده است. شاه برای اینکه بر روی این مساله سر پوش بگذارد اعلام کرد که خانواده این سه دانشجو اگر بخواهند می توانند برای زیارت به کربلا بروند که پدر و مادر من به درخواست حکومت جواب منفی دادند و با فرستادن نامه پر گلایه ای این درخواست را قبول نکردند."
پوران شریعت رضوی در گفت و گویی که به مناسبت پنجاهمین سال شهادت دانشجویان دانشگاه تهران منتشر شد، در توصیه به جوانان میگوید: " توصیه ما به جوانان این است که به دور از شائبه های موجود در حالی که بخش هایی از تاریخ در حال فراموشی است به تاریخ خود بنگرند و به خاطر بسپارند.
مهدی (آذر) در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد که دفاع از مرز و بوم انگیزه اش بود.او نه ساله بود که برادر بزرگش علی اصغر شریعت رضوی(طوفان) در سال 1320 در حال دفاع از وطن شهید شد. آذر هم در کودتای 28 مرداد قبل از شهادت به خاطر مبارزات سیاسی علیه حکومت شاه مدتی در زندان باغ شاه زندانی شد، او یک جوان مبارز ملی بود."
پزشکی قانونی در تاریخ 17 آذر نحوه شهادت سه تن از دانشجویان دانشکده را اینگونه منتشر کرده است:
1- مصطفی بزرگ نیا بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد و از زیر بغل چپ او خارج شد، فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خونریزی زیاد باعث مرگ وی شده است
2- آذر شریعت رضوی دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سر نیزه فوت کرده است.سر نیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد و شریانها را پاره کرده است. در نتیجه خونریزی زیاد مجروح در گذشته است.
3- مقتول دیگر احمد قند چی نام دارد و به علت اصابت گلوله ای که وارد شکم وی شده و احشا داخلی را پاره کرده در گذشته است.
سال ها از واقعه 16 آذر می گذرد اما نام و یاد شهدای واقعه شانزده اذر 1332 همچنان پابرجاست. آن ها می مانند تا درس ظلم ستیزی و مبارزه با استکبار جهانی را هر سال یادآوری کنند.
حجتالاسلام محمد محمدیان، رئیس نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها با اشاره به اینکه بعضیها مشغول تحریف 16 آذر هستند گفت: باید توجه کنیم که 16 آذر سالروز شهادت 3 تن از دانشجویان در برابر زیادهخواهیهای استکبار است.
رئیس نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاهها با اشاره به روز دانشجو گفت: 16 آذر یک عقبهای دارد، این دانشجویان بودند که در رژیم طاغوت در برابر حضور استکبار در کشور ایستادگی کردند و از همان روز جریان مقاومت شکل گرفت؛ حرکت دانشجویان یک حرکت پیش رو بود که یکی از جریانهای اصلی انقلاب هم جریان دانشجویی بود؛ مشاهده میکنیم که در دوران تثبیت نظام و دفاع مقدس هم دانشجویان نقش پررنگی داشتند.
مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان در یازدهمین روز از ماه مبارک رمضان سال 1389 با اشاره به اینکه مسئولین باید در مجموعههای دانشجوئی حضور پیدا کنند، فرمودند: من همین جا از مسئولین درخواست میکنم که دیدارهای دانشجوئیشان را زیاد کنند. امروز بهترین قشرهای کشور اینهایند؛ هم جوانند، هم باسوادند، هم تحصیلکردهاند، دارای فهمند، دارای انگیزهاند؛ مسئولین بروند شرکت کنند.
ایشان همچنین در دیدار با دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر در اسفند ماه 1379 با تأکید بر این که دانشگاهها بر خلاف تصور برخیها همچنان پایگاه اصلی انقلاب خواهد بود، خاطر نشان کردند: در مقطعی از انقلاب، دشمن و هوادارانش به دلیل محاسبات غلط از دانشگاه تودهنی خوردند و امروز هم نسل جوان دانشجو اجازه نمیدهد دانشگاهها خانه امن دشمنان و فریب خوردگان شود و عدهای که ظاهرا دچار همان محاسبات غلط گذشته شدهاند مطمئنا با پاسخ مناسب دانشجویان روبرو خواهند شد.
روز 16 آذر به مناسبت شهادت مصطفی بزرگ نیا، آذر شریعت رضوی و احمد قندچی سه تن از دانشجوىان دانشكده فنى دانشگاه تهران به دست مزدوران رژيم شاه، روز دانشجو ناميده شده است. دانشجویان شهیدی که بی تفاوت به جامعه خویش نبودند؛ درفش ظلم ستیزی را برافراشته و در تاریخ جاودانه اند.
دکتر علی شریعتی به مناسبت 16 آذر 1332 می نویسد: اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می زدم، همان جایی که بیست و دو سال پیش «آذر» مان، در آتش بیداد سوخت؛ او را پیش پای نیکسون قربانی کردند.
انتهای پیام/