به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛این داستان در مورد فردی است که عاشق دختر همسايه شده بود. او برای رسيدن به عشقش هر کاری میکند ولی در آخر متوسل به درگاه امام زمان (عج) میشود، که با عنایت حضرت صاحب الزمان (عج) از بیماری نجات یافت و به دختر مورد علاقهاش رسید.
نکات بسيار تامل برانگيز در اين داستان وجود دارد. از جمله اينکه زيارت وجود مقدس حضرت میتواند نصيب هر کسی شود (و اين نيست که خاص عرفا يا خواص باشد) و ثانيا برای ديدار حضرت لازم نيست که حتما درخواست بسيار عارفانهای داشته باشی. ظاهرا کيفيت درخواست مهم است نه نوع درخواست. اينکه هر چی میخواهی را خالصانه طلب کنی.
شيخ باقر کاظمی مجاور در نجف حديث کرد که در نجف اشرف مرد مومنی بود که شيخ محمد حسن سريره نام داشت. او در سلک اهل علم، مرد با صداقتی بود. بيمار بود و در نهايت تنگدستی و فقر و احتياج زندگی میکرد. حتی قوت و غذای روزانه خود را نداشت و بيش تر اوقات به خارج نجف در بيابان نزد اعراف اطراف نجف میرفت تا اين که قُوت و آذوقه ای برايی خود تهيه کند امّا آنچه به دست میآورد او را کفايت نمیکرد . با همين حال, سخت دوست داشت با دختری از اهل نجف ازدواج کند که عاشق او شده بود و او را از خانوادهاش خواستگاری کرده بود اما فاميل های آن زن، به سبب فقر و تهیدستی شيخ، به او جواب مثبت نداده بودند و او از جهت اين ابتلا در همّ و غمّ شديد بود.
هنگامی که تهی دستی و بيماری او شدت يافت و از ازدواج با آن زن ناامید شد تصميم گرفت چهل شب چهارشنبه به مسجد کوفه رود تا بلکه حضرت صاحب الامر (عجل اللّه فرجه) را از ناحيهای که نمیداند ببيند و مراد خود از او بگيرد.
شيخ باقر میگويد: شيخ محمد گفت: «من چهل شب چهارشنبه مواظبت کردم بر رفتن به مسجد کوفه! هنگامی که شب آخر فرا رسيد شب زمستانی و تاريکی بود و باد تندی میوزيد و کمی هم باران میباريد و من هم در دکّههای درب ورودی مسجد کوفه يعنی دکّه شرقی مقابل در اول که هنگام ورود به مسجد طرف چپ است نشسته بودم و نمیتوانستم به سبب خونی که در اثر سرفه از سينهام میآمد به داخل مسجد روم و با من هم چيزی نبود که خود را از سرما حفظ کنم و اين وضعيت، سينه ام را تنگ کرده و بر غم و غصه من شدت بخشيده و دنيا در چشمم تيره شده بود و با خود فکر میکردم که اين 39 شب به پايان رسید و اين آخرين شب است و من کسی را نديدم و چيزی هم بر من ظاهر نشد و من گرفتار اين سختی عظيم هستم و اين همه سختی و مشقت و ترس را در اين چهل شب تحمل کردم که از نجف به مسجد کوفه آمدم و حاصل آن ياس و نااميدی از ملاقات و برآورده شدن حاجاتم بود.
در همین زمان که در فکر بودم و کسی در مسجد نبود، آتشی روشن کردم تا قهوهای را که از نجف با خود آورده بودم گرم کنم. زيرا عادت به آن داشتم و نمیتوانستم آن را ترک کنم و قهوه هم بسيار کم بود. ناگهان شخصی را ديدم که از ناحيه در اول, به سوی من می آمد.
هنگامی که او را از دور مشاهده کردم ناراحت شدم و با خود گفتم اين عرب بيابانی از اطراف مسجد نزد من آمده است تا قهوه مرا بنوشد و من بدون قهوه در اين شب تاريک نمیتوانم بمانم و اين امر هم بر اندوه من اضافه کرد. در اين بين که من در انديشه بودم او نزديک من آمد و به من را به اسم سلام کرد و در برابرم نشست و من متعجب شدم از اين که او اسم مرا میداند و گمان کردم از اعراب اطراف نجف است که من نزد او میروم .
از او سوال کردم از کدام قبيله هستی؟ فرمود: «از بعضي از آنها.» من شروع کردم به شمردن طوايف اعراب اطراف نجف. او در پاسخ جواب می داد: «نه !!» و من هر طايفهای را ذکر میکردم او میفرمود: «از آنها نيستم.» اين امر مرا خشمگين کرد و به او گفتم: «آری تو از طريطره هستی» و اين را به صورت استهزا گفتم و اين لفظی است که معنی ندارد. او از سخن من تبسّم کرد و فرمود: «چيزی بر تو نيست که من از کجا باشم اما چه چيز سبب شده که تو به اينجا آمده ای؟»
من به او گفتم: «برای چه سوال می کنی؟» فرمود: «ضرری به تو نمی رسد اگر ما را خبر کنی.» من از حسن اخلاق و شيرينی طبع و گفتار او تعجب کردم و دلم ميل به او پيدا کرد و او هر مقدار سخن میگفت محبت من به او زيادتر میگشت. براي او سيگار از تتن درست کردم و به او دادم فرمود: «تو بکش من نمی کشم.» در فنجان برای او قهوه ريختم و به او دادم، او گرفت و کمی از آن نوشيد و باقی را به من داد و فرمود: «تو آن را بنوش.» من آن گرفتم و نوشيدم و تعجب کردم که او تمام فنجان را ننوشيده بود اما محبت من هر آن به او زياد میشد. به او گفتم:« ای برادر! خداوند تو را در اين شب به سوی من فرستاده تا انيس من باشی.» آيا با من نمیآيی که نزد قبر مسلم(ع) برويم و آنجا بنشينيم و با يکديگر صحبت کنيم؟» فرمود: «با تو میآيم اما جريان خودت را بگو.»
من نیز جریان خود را به او گفتم: «من واقع را برای شما میگويم، من در نهايت فقر و نيازمندی هستم. از آن وقتی که خود را شناختم و با اين فقر مبتلا به سرفه هستم و سال هاست که خون از سينه ام بيرون میآيد و معالجه آن را نمیدانم و به دختری از اهل محلّه مان در نجف اشرف تعلق خاطر پيدا کردهام و به سبب تنگدستی ميسر نشده است که او را بگيرم. گروهی از دوستان مرا مغرور کردند و به من گفتند که در حاجتهای خود به صاحب الزمان(عج) متوسل شو و به همین خاطر چهل شب چهارشنبه در مسجد کوفه بيتوته نما که او را خواهی ديد و حاجت تو را برآورده سازد و اين آخرين شب از چهل شب است و من در اين شب چيزی نديدم و در اين شب ها من تحمل مشقت های زيادی کردم و اين سبب آمدن من و اين خواسته ها و حوائج من میباشد.»
آن شخص در حالی که من غافل بودم و توجه نداشتم به من فرمود: «اما سينه ات خوب شد و اما آن زن را به زودی میگيری و اما تهی دستی و فقر تو باقی میماند تا از دنيا بروی.» من هيچ توجه به اين سخنان نداشتم و به او گفتم: «به کنار قبر مسلم نمیروی؟» فرمود: «برخيز»، برخاستم و متوجه جلوی خود بودم. هنگامی که وارد زمين مسجد شدم به من فرمود: «آيا نماز تحيت مسجد نمی خوانی؟» گفتم: «چرا میخوانم»، سپس او نزديک شاخص که در مسجد است ايستاد و من هم پشت سر او به فاصله ايستادم و تکبيرة الاحرام گفم و مشغول قرائت سوره فاتحه شدم.
من مشغول نماز بودم و سوره حمد را میخواندم. او نيز فاتحه را قرائت مینمود اما من قرائت احدی را همانند او از زيبايی نشنيده بودم. در آن هنگام با خود گفتم: «شايد اين شخص صاحب الزمان (ع) باشد و ياد سخنان او افتادم که دلالت بر آن میکرد.» هنگامی که اين مطلب در دلم خطور کرد, آن بزرگوار در حال نماز بود. ناگهان نور عظيمی او را احاطه کرد که ديگر شخص آن بزرگوار را به سبب آن نور نمیديدم اما او همچنان نماز میخواند و من صدای او را میشنيدم. بدنم به لرزه افتاد و از ترس نمیتوانستم نماز را قطع کنم. پس نماز را به صورتی که بود تمام کردم و نور از سطح زمين به بالا متوجه شد و من ندبه و گريه میکردم و از سوء ادبم با او در مسجد معذرت خواهی مینمودم. به او گفتم: «شما صادق الوعد هستيد و مرا وعده داديد که با من نزد قبر مسلم برويم»، در آن هنگام که با آن نور تکلم میگفتم ديدم آن نور به سمت حرم مسلم حرکت کرد و من نیز با او حرکت کردم. آن نور داخل حرم شد و در بالاي قُبّه قرار گرفت و همچنان بود و من گريه و ندبه میکردم تا فجر دميد و آن نور عروج کرد.
هنگامی که صبح شد متوجه قول او شدم که فرمود: «سينه ات خوب شد.» ديدم سينهام صحيح و سالم است و ديگر سرفه نمیکنم و يک هفته بيش نگذشت که خداوند گرفتن آن زن همسايه را آسان کرد و از جايی که گمان نمیکردم فراهم شد. اما فقر و تهیدستیام همچنان باقی ماند همانطور که حضرت صاحب الزمان (صلوات اللّه و سلامه عليه و علي آبائه الطاهرين) خبر داده بود.
منبع:امام مهدی، نظری منفرد، حکايت 10
انتهای پیام/
به خاطر مادرتان خانوم نرجس خاتون کمکم کنید .ازخطاهام چشم پوشی کنید فدای شما بشم الهی?? تنهام نزارید?
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ولی
ای خدا تو در سوره مزمل گفتی دایما از خدا آمرزش بطلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
خدایا اکر نمی بخشیدی که الان زنده نبودیم و روی میز محاکمه حساب و کتاب بودیم (برزخ) ولی چیکار کنیم که تو راضی بشی در دنیا و آخرت از همه ما و دایما میگم که استغفر الله و اتوب علیه و اشتباه کردم
خدایا رحمت تو از گناه من خیلی بزرگ تر است. تو ببخش من قول میدم انشا الله هیچ وقت مغرور نشم و به این سمت حرکت نکنم.
خدایا ما را به راه راست هدایت بفرما نه آنان که غضب کردی و نه گمراهان.
خدایا یه لطفی بکن مریضیم خوب بشه و بتونم راه برم و حرف بزنم.
خدایا می دونم که همین الانم غرق در نعمت هستم.
می دونم. ولی ای خدا لرزش بدنم رو بگیر. ای مولا ای سرور ای آقا
هر چه در آسمان و زمین است همه به ستایش و تسبیح تو مشغول اند.
ای بزرگ هستی، ای که سجده کند برایت سیاهی شب و روشنایی روز و شر شر باران و هوی هوی درختان. ای که نیست معبودی جز تو ای خدا ببخش و بیامرز و از گرفتاری ها بیرونم بیار. بدرستی که تو بر هر چیز توانایی.
الان شب قدر،شب ۲۳ ماه مبارک رمضان است ساعت ۳:۱۳ دقیقه صبح
یا مولا نظری کن به حال همه گرفتاران دعا کن همه دردمندان و شفا و عافیت بخواه برای همه بیماران یا مولا دعایت گره کور زندگی هایمان را باز میکند و نگاهت ما را ازین آشفته بازار دنیا رها میکند،یا مولا التیام زخمهایمان به دعای توست وامید بن بستهایمان نام مبارک توست امشب نظر کن به حال خسته دلان که عمریست دویده اند،امشب دعا کن که سخت محتاج دعای دستان پاک توایم مولا جان
اول ببخش ما را که بارها دلت را خون کردیم و سپس دعا کن برای همه ما
آمین آمین والغوث یا مولانا یا صاحب ازمان
یا مولا واسطه بشو منم به عشق ام برسم خیلی دارم زجر میکشم رو عهدم باهاتون هستم دستی برار یا مولا ما جز تو کسی رو نداریم
یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان اغثنی
آقا جان خیلی خیلی دوستون دارم عاشقتونم ای کاش شما رو زیارت میکردم خیلی دوست دارم ببینم عزیز دلم رو قربان شما بشم آقا جانم.
آقا جان مشکل خیلی زیادی دارم یکی دو تا نیست. مادرم سنش بالاست و نیاز به کمک ماها داره. خواهرم مریضه عصبیه نمیتونه راه بره صبح تا شب دعوا راه میندازه و آبرویی برامون پیش در و همسایه نمونده. برادر کوچکتر از خودم از بیکاری و بیپولی واقعا ناراحته. مادرمم مارو میبینه دلش میشکنه. پدر عزیزم به رحمت خدا رفته و اما خودم سنم خیلی رفته بالا کم مونده ۳۸ ساله بشم نه شغلی دارم و نه همسری هیشکی نگاهمم نمیکنه انگار همه ازم بدشون میاد چه خاکی به سرم بریزم آقاجانم منکه درسته گنهکارم ولی شما رو پدر خودم میدونم پدر به فکر بچه هاشه آقاجانم چرا کسی پیدا نمیشه تو این وانفسا درمارو بزنه گناه من چیهواقعا حیرونم یکی به خاطر فقرمون یکی به خاطر سنم منو رد میکنه یه موردی هست طرف فک کنم آدم خوبی باشه شغلشم خوبه فداتون بشم سنم ازش یه سال بزرگتره تمنا میکنم تمنا میکنم التماستون میکنم به دلش رحم بندازین محبت منو بندازین تو دلش کاری کنید اینم منو رد نکنه من مشکلمو به کی بگم فقط زه شما میتونم بگم. خواهش میکنم دستمو بگیرین. اینم به فقر و سنم و شرایطم ایراد نگیره دیگه شماتت اطرافیان بسمه همه دختر پسرای از من کوچیکتر بچه و زندگی دارن من چی دیگه سنم در حال رد شدنه آقاجانم دستمو بگیر منو به حال این مردم دون صفت نسپار اونایی که همه چی رو پول میبینن. آقا جان سپردمش به خودتون. وقتی میگم یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان اغثنی احساس میکنم بهم نظر میکنین.
صبر نمای و توکل بر خدا کن
مشکلت به زودی حل خواهد شد
نماز جماعت بگزار
دلم گرفته،دلم شادی و خوشبختی می خواد.دلم می خواد ازدواج کنم.
اللم عجل لولیک الفرج، امام زمان تک تک سلول هام فدای شما شماروبه حضرت زهرا حضرت زهرا ولمون نکنیدبدون عشق شمازندگی بی معنیه
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
امام زمان ،ما اول خدا و بعد شما ۱۴ معصوم رو داریم،شفیع ما باشید پیش خدا که حاجاتمونو بگیریم.اول عاقبت بخیری که اصلی ترین حاجت و بعد حاجاتی که تو دلمونه و به شما می گیم.
ممنونم و خیلی دوستت دارم.
من نه پول میخوام نه ازین چیزا
آقا شما از حال من خبر دارین و حاجتمو میدونین
میدونین که خیره
آقا من میترسم......هزار بار اسیر شدم
اگه تو همین اسارت بمیرم چی؟؟؟؟
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
و چه خوشتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
خانه ات را حلقه بر در میزنم
گرد بام خانه ات پر میزنم
آنقدر در میزنم این خانه را
تا ببینم روی صاحب خانه را
تا به عشق خود اسیرم کرده ای
از علائق جمله سیرم کرده ای
من به غیر از تو ندارم هیچکس
مهدی زهرا به فریادم برس
آقا اگه حاجتمو نگرفتم چی؟
چیکار کنم؟
شما که حال منو میدونین.....
شما رو به سر شیعیانتون قسم حاجتمو روا کنین
حتی
جهنمی باشی
ولی عاشق باشی
در موقع ظهور
تو را خواهند فرستاد
پس نگران مباش
مشکل تو این است
که از مرگ میترسی
که عاشق نیستی
ظهور نزدیک است
من رو سیاه که پیش خداوند قابل نیستم آقاجان، تا برایت دعا کنم ولی با همین روی سیاهم از صمیم قلب دوست دارم. نمی دونم چرا چند وقتی هست به شما فکر می کنم. کاش می شد زودتر تشریف بیارید آقاجان .
آقا میدونم از حال دلم خبر داری
به هرکس میگم عاشق شدم میگه هوسه
چیکار کنم شبو روزم شده گریه دلو دماغ ندارم
آقا میدونی دوسش دارم به شما نگم به کی بگم مگه کیو جز شما دارم
آقا من بهش برسم بخدا آدم میشم سربازت میشم
منو بهش برسون
آقا امام زمان برامون دعا کن عاقبت بخیر بشویم .من را بعنوان سربازت قبول کن
ولی خودمانیم، چقدر من و توی بچه شیعه به امام زمانمان کمک کرده ایم؟
آیا آنقدری که از خاندان عصمت و طهارت طلب حاجت نمودیم! خودمان هم قدمی برداشته ایم؟
پس خدا خیر دهد کسی را که با انجام واجبات و ترک محرمات و رعایت حدود الهی دل مولایش را شاد کند و خود را در زمره اصحاب یمین قرار دهد و سپس با جلوه حق در وجودش مقرب درگاه الهی شود. انشالله.
ان شا الله که به حق شهدای کربلا علیهم السلام مشکلات همه حل بشه و بیماری های همه از بین بره و گناهان من هم امرزیده بشه . که فقط با ظهور مولایمان تحقق پیدا می کند . پس در راس دعاهایمان دعای فرج باشد و بعد استغفار از گناهان .
همه هر شب و اخر شب برای ظهور و سلامتی مولایمان دعا کنیم و حتما او هم برای ما دعا می کند .
توکل به خدا واحد القهار و لطف بی کران او و توسل به ائمه علیهم السلام
شما رو به خدا قسم شما رو به علمدار کربلا علیه السلام قسمتون میدم دعا کنید من از یارانتون باشم و شهید بشم آقا . آقا شما رو به خدا قسم منو هم به عنوان کنیز اون ۳۱۳ نفر قبول کنید هم خوبه آقا التماس می کنم این حاجتمو بدید . آقا من تا ابد می سوزم به خاطر واقعه کربلا . آقا التماس می کنم حاجتمو بدید که جز یاران شما باشم . آقا شما رو به حضرت رقیه سلام الله علیها قسمتون میدم دعا کنید عمرم اون قدری باشه که به ظهور شما برسم و از یارانتون باشم . مولای من منو ببخشید که به خاطر کارایی که می کنیم شما دارید دوران غیبت رو تحمل می کنید . آقا خیلی دلم براتون تنگ میشه . آقا من خواستگار دارم ولی دوست ندارم ازدواج کنم چون می ترسم بیشتر درگیر این دنیا و مادیات شم . آقا راهنماییم کن شما رو به علمدار کربلا علیه السلام قسمتون میدم .
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اسم مسجد رو اون بالا گفته همونجا
هر چهارشنبه باید توی مسجد نماز بخونی به مدت چهل شب
بعد آقا میاد پیشت اما تو نمیفهمی
و اون بهت نمیگه که امام زمان هست
تا وقتی که خودت بفهمی
امیدوارم لیاقتش رو داشته باشی
یکیو دوست دارم و به خواستگاریم اومده،ولی پدر مادرم اونو قبول نکردن و اجازه نمیدن..
و من نمیتونم بخاطر حرمتی ک بین من و پدر مادرم هست چیزی راجع به این موضوع بگم،نمیتونم بگم ک اون شخصو دوست دارم..
یا امام زمان خودت از درد من،از دل من خبر داری،خیلی از لحاظ روحی داغونم.. ای کاش بشه برام،برای این حال داغونم کاری کنی مولا،، هیچچچ کس نمیدونه جز تو
ی کار کن....
که همیشه معترض به من که تو از خدا برای من دعا نمیدکنی
یا امام زمان خواهش میکنم التماست میکنم
دست رد به سینه این مادر نزن دختر عزیزم رو هر چه سریعتر خوشبخت کن شماروبخ شب عزیز
دلم شکستس
دلم خستس
روحم زخمی شده
درد دارم
درد میکشم
اقا
آقا
آقاجونم
بد بریدم از همه چیز
از همه کس
تنها پناهمید آقا
آقا
خستم آقا
خیلی خستم
خیلی خستم
ای کاش بخابم و دیگه بیدار نشم
هنوز تو راه های زندگی رو نرفتی
سنت کمه بچه جون
اگه توی بچگی بلنگی
توی بزرگی نابود میشی
میخوای راحت شی
باید دیگران بهت اعتماد بنفس بدهند
توی مسابقات شرکت کن
از هر روشی که استعدادش رو داری شرکت کن تابتونی اعتماد بنفست زیاد شه
آقاجان من تاکنون خودم را فقیر حساب نکرده ودست نیازبه سوی کسی دراز ننموده ام ولی مدتی است که کارم کساد شده واز توانایی اداره امورات زندگی عاجز مانده ام وتقاضای کمک از سوی شما دارم
شماسرور ومولای ما هستیدوبر ما ولایت دارید چه بسا که بهترین کار دست گدایی به سوی شما دراز کردن است آقای من مولا جان
در خواست من از خداوند متعال تعجیل در فرج شماست(الهم عجل لولیک الفرج) ودرخواستم از شما وامام زمانم استغفار وآمرزش من از جانب خداوند متعال است
امیدوارم خداوند در ظهور و فرج آقا ومولایمان حضرت مهدی(عج) تعجیل نموده وچشمان ما را به قدوم مبارک ایشان نورانی گرداند
سختی و فقر و مشکلات طاقتم را طاق کرده زیاد کار میکنم ولی کم عایدم میشود این کم به خاطر ظلم و ستم است و چاره اش ظهور شماست به خاطر شغلم بسیار بد اخلاق و بد خلق شده ام تا زمانی که مجرد بودم دوست داشتم جهاد کنم ولی قسمت نشد و من لایق نبودم و حال به خاطر فشار زندگی و ضعف در اعصاب و بدنم ایمانم سست شده دیگر به هیچ کس امیدی ندارم اولا برایم دعا کنید و دستم را بگیرید و ثانیا از خدا فرج و فتح شما را خواهانم ارزوی دیدار شما را دارم فقط یک نگاه شما کافیست تا غبار گناه از تنم زدوده شود و کوره ایمانم روشن و عزمم راسخ و صبرم زیاد و راضی و خشنود شوم شما را به مقام ثامن الائمه سوگند با زیارتتان قلب شکسته ام را درمان کنید .
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
خدایا به حق صاحب الزمان نگاهی به همه دردمندان بفرما
ان شاءالله جواب سلامم رو میدی اقا جان دختری بیمار وسن بالا هستم در خانه ای که برایم زندان است کسی بجز مادرم زبان حال دلم را نمی فهمد یا صاحب الزمان نطری کن یا شفایم بده یا اگر تقدیر من اینست که بیمار باشم تا اخرین لحظه مرگم تحمل لیماریهای جسمی وروحی رو داشته باشم و باری بردوش دیگران نباشم
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
پدرم بدون دلیل با ازدواج با کسی که خیلی دوسش دارم مخالفت میکنه و من نمیتونم تو روشون وایسم
اگه دلت خواست برام دعا کن که ان شاءالله حاجت روا بشی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
ان شاءالله همه به حاجتشون برسن منم ب حاجتم برسم
تا غم از دلهای همه باز بشه و با نور شما دنیا روشن بشه
آقا جان حاجت همه رو بده
حاجت ما را هم بده