به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بچه که بودیم، بعضی روزها و شبها، رنگ و بوی متفاوتی داشت. یک مناسبت، یک قرارداد، یک رسم یا آیین مثل شب یلدا، چهارشنبهسوری، لحظه تحویل سال یا سیزدهبهدر، میتوانست شب و روزهای معمولیمان را متفاوت و رنگی کند. هر کدام از این مناسبتها، بهانهای بود برای جمع شدن فامیل دور هم، در خانه یکی از عموها و خالهها، در حیاطِ نقلی خانه مادربزرگ یا در پارک محله. همه انگار منتظر یک بهانه بودند تا گوشی تلفن را بردارند و همدیگر را خبر کنند؛ خانمها با کمک هم، یک ناهار یا شام ساده و خودمانی تدارک ببینند و آقایان خریدها را انجام دهند و دور هم گپ بزنند؛ ما بچهها هم که غرق بازی و خنده بودیم. یادش بخیر دستهای پرمهر عمه، شوخیهای خندهدار دایی، شال خوشبوی مادربزرگ و نگاههای پرمهر عمو. یادش بخیر عکسهای دستهجمعی، پذیراییهای ساده و دیدارهای خودمانی. بله! زمان زیادی گذشته و بزرگ و گرفتار شدهایم اما هنوز بچههایمان و حتی کودک درونِ خودمان، نیاز دارد به این محبتهای بی چشمداشت، به بوسیدن دست بزرگ ترها، به والیبالها و وسطیهای فامیلی، به لبخند زدن و خدا را بابت داشتن خانواده و فامیلی مهربان، شکر کردن.
یلدا به سبک رادیو هفتی که نیست
پیش خودم فکر میکردم اگر هنوز «رادیو هفتِ» محبوب پخش میشد، امسال رادیو هفتیها برای شب یلدایمان چه برنامه ویژهای تدارک می دیدند؟ راستش دلم تنگ شده که بلندترین شب سال را با موسیقی خوب و متنخوانیهای پُر احساس و مهمانهای دوستداشتنی سپری کنم. میدانم که خیلیهای دیگر هم، چنین احساسی دارند.
برای همین با منصور ضابطیان (کارگردان و مجری رادیو هفت) تماس گرفتم تا باز به سلیقهاش اعتماد کنیم و با پیشنهادهایش، یلدای ویژهتری داشته باشیم که گفت: «پیشنهادم این است که تنها نمانید. حتی اگر کسی تنهاست برود یک آدم تنهای دیگر را پیدا کند و با هم شب یلدایشان را بگذرانند. اگر هم تنها نیست، کنار خانواده باشد و کار و گرفتاری را بهانه نکند. شب یلدا، شب تنها ماندن نیست. جذابیت یلدا به این است که همین یک شب است و اگر تکراری شود دیگر لطفی ندارد. اما نکته خوشحال کننده این است که مردم در چند سال اخیر، توجه ویژهای به شب یلدا دارند. در دانشگاهها، موسسات، هتلها، کافهها و خیلی جاهای دیگر مراسم یلدا برگزار میشود و این یعنی آیینهای ملی ما دارد جایگاه خودش را پیدا میکند و شب یلداهای این سالها هم خیلی جذاب و دوستداشتنی است. خب البته طبیعی است که شبیه یلداهای قدیم نباشد، چون هیچ چیزی شبیه گذشته نیست. ولی لازم نیست برای هر آنچه در گذشته بوده حسرت بخوریم، میتوانیم از نو شروع کنیم و خیلی چیزها را احیا کنیم. ما رادیو هفتیها هم، مشغول تولید پادکستی هستیم که روز سیام آذر در فضای مجازی منتشر میشود. این پادکست را میتوانید از طریق کانال تلگرامی رادیو هفت و کانالهای دیگر بشنوید. منتها غیر از آن پادکست، این بیت حافظ را به زندگیسلامیهای عزیز و محترم تقدیم میکنم: «گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیک به خون جگر شود!»
شبنشینی به صرف خنده و شیطنت
نویسنده، فیلمنامه نویس، بازیگر و کمدینِ شوخ و شیرینی که با مجموعه خندوانه، شناخته و محبوب شد: علی مسعودی! مسعودی که امسال، اولین یلدای متاهلی و زندگی مشترکش را تجربه میکند، در پاسخ به این سوال که ماندگارترین تصویر ذهنیاش از شب یلدا چیست؟ میخندد که: «خوردنِ خوراکیهای خوشمزه!» و ادامهمیدهد: «بچه که بودیم، شب یلدا تنها شبی بود که آزاد بودیم نخوابیم و با وجود اینکه شبهای دیگر از حدود ساعت 8 و 9 باید میخوابیدیم، کل فامیل در خانه یک بزرگتر جمع میشدیم و تا نصفشب دور هم بودیم. بزرگ ترها مشغول گپ و گفت خودشان بودند و کسی به ما بچهها کاری نداشت و ما هم هر آتشی که دلمان میخواست میسوزاندیم!»
همیشه توی بغل خداوند هستیم
تلفن دو سه باری بیشتر بوق نمیخورد که صدای دلنشینی از آن طرف خط میگوید: «سلام. جونم؟». دلم غنج میرود برای مهربانیِ این آدم. برای ادب و تواضع آفرین عبیسی، این مادرِ دوستداشتنیِ سینما و تلویزیون. اصلا دلم میخواهد ساعتها گوشیِ تلفن را کنار صورتم نگه دارم و بانوعبیسی از یلدا بگوید، از قدیمترها، از الان که همه چیز خوب است اما بهتر هم میتواند باشد، بهتر هم میتوانیم باشیم، مهربانتر مثلا! عبیسی می گوید: «قدیمها که خب خانوادهها بیشتر دور هم بودند. درواقع نقشه و ساختمان خانهها هم اینطور ایجاب میکرد که آدمها بیشتر کنار هم باشند. خلاصه که آن حال و هوا و دورهم بودنها و به هم کمک کردنها خیلی خوب بود. در یلداهای کودکی من، پدر و مادر شعر میخواندند. من هم بعدها که تشکیل خانواده دادم (18-17سالگی ازدواج کردم) تا وقتی بچهها کوچکتر بودند، همین رسم را ادامه دادم. در مناسبتهایی مثل یلدا، مهم این است که خانوادهها کنار هم باشند. دختر و پسرهایی که ازدواج کردهاند و مستقل شدهاند به پدر و مادرشان سر بزنند. دیگر چه بخوریم و چه چیزی سر سفره یلدا باشد، خیلی مهم نیست به نظرم. من راستش از یلداهای زندگیام، خاطره خاصی ندارم. اما از خدا میخواهم امسال شب یلدا، جوانها را طور دیگری نگاه کند. خداوند البته همیشه نگاه میکند و همه را هم نگاه میکند. منظورم این است که جوانها نگاهشان به کمک خدا متفاوت شود. وگرنه ما که همیشه توی بغل خدا هستیم و اصلا جای دیگری نداریم! و در پایان، اگر بخواهم شعری به مخاطبان زندگیسلام هدیه کنم، این بیت از غزلیات شمس است: جانِ من و جانانِ من، کفرِ من و ایمانِ من/ سلطانِ سلطانانِ من، چیزی بده درویش را!»
وای فای منزل را خاموش نکنید!
مجید خسروانجم، کاریکاتوریست محبوب، درباره شب یلدا و به درخواستِ ما زندگیسلامیها مینویسد: «شاید باورتان نشود. ولی در نزدیکی بنده کسانی زندگی میکنند که راحت غیبت میکنند و تهمت میزنند و برای این «زشتکاری»، توجیه هم دارند، زیاد. اوایل که عرض میکردم غیبت نکنید، میفرمودند: «تو روش هم میگیم. غیبت نیست.» بعدتر میفرمودند: «صفتشه. غیبت نیست.» چندی بعد میفرمودند: «چیز بدی نگفتیم که.» مدتی بعد میفرمودند: «ولمون کن بابا.» جدیداً هم میفرمایند که: «آره بابا تو خوبی! تو خودت هزار هزارتا ایراد داری، اون وقت افتادی به تذکر دادن به ما؟ بدمون میاد از آدمایی مثل تو که خیال میکنن فقط خودشون خوبن!» میدانم که حسابی تعجب کردید. میدانم که سخته باور اینکه همچین آدم هایی در اطراف بنده زندگی میکنند. ولی باور بفرمایید که راست میگویم. آدمهایی در کنار بنده هستند که نمیدانند غیبت و تهمت چه بر سرِ زندگیِ خودشان و دیگران میآوَرَد. آدمهایی هستند که روحشان را هر روز و هر شب با این ناهنجاری رفتاری و گفتاری خراش میدهند. آدمهایی هستند که برکت را از زندگیشان فراری میدهند با این جنایتِ زبانی. آدمهایی که نمیفهمند آبروی یک انسان چه حرمتی دارد. شب یلدا اگر خواستید غیبت کنید دورِ هم، وایفای منزل را روشن کنید و در شبکههای اجتماعی و شبکههای پیامرسان بچرخید. این طوری، روح و قلبتان کمتر آسیب میبیند. از بنده گفتن.»
فلسفه یلدا برای کوچک ترها
یک هنرمند بسیار خوشاخلاق و دوستداشتنی؛ بازیگرِ زنی که نقشهای شیرینِ سریالهای طنز را با سادگی و صمیمیتِ ذاتیاش چنان ایفا میکند که محال است به دل ننشیند. مرجــانه گلچین، مادرِ متفاوت سریالهای تلویزیونیِ این سالها در گفتوگو با زندگیسلام از یلداهای کودکی و مفهوم یلدا میگوید: «در خانواده ما شب یلدا، در واقع قراری بود برای مهمانیِ کل فامیل. بهخصوص در سالهای ابتدای انقلاب که نایاب بودنِ نفت، بهانه و فرصتی بود برای استفاده از کرسی. و درست مثل فیلمها، مادربزرگ بالای کرسی مینشست و ما بچهها دورش حلقه میزدیم و برایمان قصه میگفت؛ قصههای شاهنامه: نبرد سیاوش، دلدادگیِ بیژن و منیژه، دلاوریهای رستم و سهراب و همه داستانهای زیبایی که هم جذابیت شنیداری داشت و هم پیام اخلاقی. درست است که این روزها، متاسفانه مشغلههای زندگی روزمره کمتر اجازه میدهد دور هم جمع شویم اما از آنجا که همچنان این سنت برایمان قابل احترام است، پیشنهاد میکنم حداقل یک شب در سال ولو به شکل محدود و مختصر، به این باهم بودنها احترام بگذاریم. این روزها خانواده و فامیلهای بزرگ به شکل قبل، دیگر وجود ندارد. بزرگ ترها از دنیا رفتهاند و کوچک ترها مهاجرت کردهاند و فامیلها جمع و جور شدهاند. اما حتی اگر شده دونفره و سهنفره و چندنفره، دور هم جمع بشویم، از این شب که شب آشتی و دید و بازدید و دلجویی است غافل نشویم. ما باید از این مناسبتها که بهانهای برای محبت است، حمایت کنیم و رسم و رسومِ ملیمان را به بچهها و نوهها یاد بدهیم، همان طور که مادرها و مادربزرگهایمان به ما یاد دادند. باید با حوصله، فلسفه و حکمت این شب را که بلندترین و سیاهترین شب سال است برای کوچک ترها توضیح بدهیم؛ باید بگوییم هیچ شبی نیست که سحر نشود، هیچ سرمایی نیست که به گرما منتهی نشود، هیچ سختی نیست که آسان نشود و نباید امیدمان را از دست بدهیم.»
یلدا دور از هیاهوی شهر
پروانه معصومی، بازیگری که همواره ایفاگر نقشهای آرام و معصومِ سینما و تلویزیون ایران بوده و هست، با خوشرویی و محبت و مهربانی، پاسخگوی سوالات ما زندگیسلامیها میشود: «شب چله برای من هم مثل همه ایرانیها، تداعیکننده خاطراتی زیباست. در کودکی به این دلیل که پدر و مادرم از بزرگ ترهای خانواده بودند، شبهای یلدا همه فامیل در منزل ما جمع میشدند. ولی این سالها که خودم مادر شدهام، شبهای یلدا مثل همه مردم، با بچهها دور هم مینشینیم و میوه و آجیل میخوریم و من هم اگر حوصلهای باشد، سبزیپلو با ماهی میپزم. راستش من تهران نیستم و در روستایی در نزدیکی صومعهسرا زندگی میکنم و در اینجا، شور و شوق و هیجانی که مردم برای برپا کردن هر چه بهترِ مراسم شب یلدا دارند، از قدیم خیلی بیشتر است. شب یلدای امسال البته جای پدر و مادر و خواهر بزرگم پیش من خالی است و من در این شب دلتنگ آنها خواهم بود.»
منبع: سلام زندگی
انتهای پیام/