حسن لطفی و محمد سهرابی دو تن از شاعران آیینی کشورمان هستند که اشعاری را در رثای دو طفل بانوی کربلا سروده‌اند.

شعر/ از من بخر دو هدیه ناقابلی که هستبه گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ حسن لطفی از شاعران آیینی کشورمان محسوب می‌شود. این شاعر اثری درباره طفلان حضرت زینب (س) دارد:


عالم علی و نور جهانتاب زینب است 
مثل علی و مثل نبی ناب زینب است
 
از جلوه‌های فاطمه سیراب زینب است 
تشنه حسین تشنه حسن آب زینب است

یعنی که پنج تَن دل یک قاب زینب است 
 
این کیست این عقیله آقای کربلاست 
این کیست این که غیرت فردای کربلاست

این کیست این رایتُ جمیلای کربلاست 
این کیست حضرت زهرای کربلاست 

عصمت کم است صاحب الالقاب زینب است 

آورده روی دست خودش جانِ خویش را 
آماده کرده است دو قرآن خویش را 

رو کرده است بر همه شیران خویش را
دو گرد باد خویش دو طوفان خویش را

خورشید این دو اخترنایاب زینب است

زخم دل شکسته خود را که هَم گذاشت 
اذن دخول خواند به خیمه قدم گذاشت 

از خود گذشت و تحفه ای از بیش و کم گذاشت
سنگِ تمام پیشِ امیرِ حرم گذاشت

قبله حسین باشد و محراب زینب است 

زینب رسید و باز امام احترام کرد
مثلِ علی، حسین به پایش قیام کرد

تا او سلام کرد خدا هم سلام کرد
زینب که است؟ آن که ادب را تمام کرد 

در کربلا معلم آداب زینب است
 
دو مرد از قبیله خود انتخاب کرد
آیینه بود و رو به سوی آفتاب کرد

با التماس دامن خود را پُر آب کرد 
بر روی نام مادرش اما حساب کرد 

فرمود این شکسته بی تاب زینب است

بالی اگر که نیست برادر، دلی که هست 
آورده ام به شعله کشم حاصلی که هست

حل کن به دست خویش مرا مشکلی که هست 
از من بخر دو هدیه ناقابلی که هست

باور بکن که اول اصحاب زینب است

رفتند سمت معرکه پر در بیاورند
عباس گشته اند جگر در بیاوَرَند

چون ذوالفقار تیغِ دوسر در بیاورند
از یک یکِ سپاه پدر در بیاورند

این دو، دو موج بوده و سیلاب زینب است 

از دور دید و گفت علمدار مرحبا
بر ضربه هایشان صد و ده بار مرحبا

بر دو امیر، به دو جگردار مرحبا
زینب شدند و حیدر کرار مرحبا

اما میان خیمه بی آب زینب است

اما رسید لحظه درخون صدا زدن
خونین نفس نفس زدن و دست و پا زدن

یک بار تیغ و بار دگر نیزه را زدن
دور از نگاه مادرشان بی هوا زدن

در بین خیمه شاهد گرداب زینب است

یک نانجیب دشنه به ابرویشان کشید
یک بی حیا دونیزه به پهلویشان کشید

یک ناصبی که چکمه سر و رویشان کشید
یک پیرمرد پنجه به گیسویشان کشید

آنکه دو چشم او شده خوناب زینب است

آمد غروب و خنده دشمن بلند شد
وقتی صدای غارت و شیون بلند شد

دو نیزه در مقابل یک زن بلند شد
زینب نظر نکرد ولیکن بلند شد

چشم حسین از سر نی ها به زینب است
 

محمد سهرابی هم از شاعران آیینی کشورمان اثزی درباره طفلان حضرت زینب (س) سروده است:
 
گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست
باشد محل نده، قسم مرتضی که هست
 
وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست
چادر نماز حضرت خیر النسا که هست
 
یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم
بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست
 
از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات
زینب نمرده، شانه دارالشفا که هست
 
قربانیان خواهر خود را قبول کن
گیرم که نیست اکبر تو، طفل ما که هست
 
گفتی که زن جهاد ندارد برو برو
لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست
 
خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش
تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست
 
گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم
از سر مرا تو باز مکن، کربلا که هست
 
گفتی که بی تو سر نکنم خب! نمی‌کنم
بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست




انتهای پیام/


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.