علی اکبر لطیفیان شعری در رثای اسرای دشت نینوا از زبان حضرت سکینه (س) سروده است.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ علی اکبر لطیفیان از شعرای آیینی سرای معاصر است که عموم اشعارش در مجالس اهل بیت(ع) استفاده می شود. شعر او در عین زیبایی و اتقان، به دور از تکلف و پیچیدگی‌های زبانی و آرایه‌ای است. ایشان با تکیه بر مطالعات فراوان دینی، شعری سرشار از معارف و نکات ارزنده دارد. در فضای مرثیه نیز روان شعر می‌گوید و بیشتر تکیه بر زوایای نو دارد.

از جمله اشعار وی می توان به اثرش درباره حضرت سکینه (س) اشاره کرد: 

هجران بهانه‌ای‌ست برای وصال ها
بهتر شده ست از بركات تو حال ها
از ياد رفته است جراحات بال ها
با عمه راحت است؛ تمام خيال ها
 
عمه نگو كه فاطمه كربلا بگو
عمه نگو، حسين بگو مرتضی بگو
بابا سلام عمه رسيده بلند شو
از احترام قدِّ خميده بلند شو

عمه اگر شكسته شده، قد كمان شده
چون ميهمان مجلس نامحرمان شده
 
دائم پيِ گذشتن ِ از جان خويش بود
مأمور حفظ جان امامان خويش بود
زينب وليك حيدر ميدان خويش بود
گرم طواف قاری قرآن خويش بود
 
صد كربلا پس از تو بلا ديده ايم ما
صد فاجعه به شام بلا ديده ايم ما
 
با آه خويش كرب و بلا را مهار كرد
خيلی برای پرچم اسلام كار كرد
ما را خودش به ناقه عريان سوار كرد
بايد به عمه هر دو جهان افتخار كرد
 
عمه چه عمه‌ای همه مديون عمه ايم
ما زنده ايم اگر همه، ممنون عمه ايم
 
سخت است فقط بال زدن پر نداشتن
خواهر شدن به شرط برادر نداشتن
حيدر شدن به قيمت لشگر نداشتن
كوچه به كوچه رفتن و معجر نداشتن
 
كوفه براي او تب و تابی درست كرد
با آستين پاره حجابی درست كرد
 
يادم نميرود كه به هنگام رفتنت
كردی نوازشم پدرانه به دامنت
آتش گرفت صورتم از بوسه دادنت
هِی بوسه می‌زدم به لب و دور گردنت
رفتی و بعد خسته و بی حال ديدمت
رفتی و بعد از آن تهِ گودال ديدمت
 
بر سينه ات نشست و شكست استخوان تو
با قتل ِ صبر كشته شدی و به جان تو
سوگند به اينكه خواهر قامت كمان تو
زد ناله با نوای حزين ای برادرم
صورت به خاک دادی و ای خاک بر سرم
 
وقتی كه نيزه در گلويت كرد وای وای
با پای خويش پشت و رويت كرد وای وای
با خاك گرم رو به رويت كرد وای وای
از پشت پنجه بين مويت كرد وای وای
 
آن لحظه ای كه دور و بر ِ تو سپاه بود
چشمت درست رو به روی خيمه گاه بود
خیلی دلت شكست علی اكبرت كه رفت 
خیلی دلم شكست علی اصغرت كه رفت 
نزدیك بود عمه بمیرد سرت كه رفت 
انگشت تو بریده شد انگشترت كه رفت 
  
با سنگ و نیزه بین تو و خیمه سد شدند 
ده اسبِ تازه نعل به نعل از تو رد شدند 
  
ای وای از اسیر شدن كو به كو شدن 
از خجلت و غریب شدن سرخ رو شدن 
با مردم محله چنین رو به رو شدن 
این است آخر عاقبت بی عمو شدن 
  
دلواپسی ِ دختر زهرا ز حد گذشت 
خیلی به عمه ام سر بازار بد گذشت 
  
پس داده اند پیرهن پاره پاره را 
رخت مرا، لباس تو را، گاهواره را 
آورده است عمه سر شیرخواره را 
گوشش نكرده است كسی گوشواره را 
  
ما از غم فراق گرفتار تر شدیم 
وقتی رقیه رفت عزادار تر شدیم 
 
 
 
 
انتهای پیام/


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.