به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در طول تاریخ، پدیده مد وجود داشته و منحصر به عصر حاضر نیست. مد همواره در چارچوبهای تفکرات فرهنگی، ظهور نموده و در جوامعی که دارای اندیشههای عمیق و استوارتر بودهاند کمتر رسوخ یافته اما در جامعههایی که دارای اعتقادات و تفکرات اصیل و معنوی نبودهاند بیشتر رخنه کرده است. البته مد، همیشه آسیبزا نیست و موجب پیدایش نارساییهای فرهنگی و اجتماعی نمیگردد و گاهی بهعنوان تجارب و دستاوردهای بشری، موجب پر باری و توسعه فرهنگ و تمدن جوامع مختلف گردیده و باعث زینت زندگی مردمان خواهد بود.شاید در زمانهای دور، مدها موجب پیدایش تمدنهایی که اکنون ما وارث آنها هستیم شده است؛ اما امروزه بهعنوان معضل و گرهای پیچیده، درآمده است. ایرانیان نیز همانند دیگر جوامع در معرض این آسیب قرار دارند که این آسیبها در حال حاضر در خیابانهای کلانشهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ کشور به شکل استفاده شهروندان از لباسهای جدید با نوشتار خارجی رخ نموده است. حال در این مجال سعی بر آن است تا پدیده مد و مدگرایی در ایران، از منظر جامعهشناختی آن مورد تدقیق و تحلیل قرار گیرد.
مد، پدیدهای اجتماعی است که در گوشه و کنار جامعه، به طور فراوان دیده میشود، اما باید دید که ریشه این پدیده، از لحاظ تاریخی، به چه برههای بازمیگردد. با وجود تأکیدات «کارل مارکس[1]»، درگیر شدن غرب در دو جنگ جهانی پیاپی و تجربه رکود اقتصادی پایان دهه 20 و اوایل دهه 30 مانع از آن شد که جامعهشناسان به پدیده «مصرف» به قدر کافی توجه کنند و این در حالی بود که با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، ناگهان اهمیت مصرف به چشم آمد و جامعهشناسان و فلاسفه، بیش از اقتصاددانان، به آن توجه کردند. انجام این مطالعات که در دهههای 70 و 80 به اوج خود رسید، در عین حال از تغییر اساسی در ارتباط میان مصرف، اقتصاد و جامعه حکایت میکرد. به نظر «رابرت باکاک[2]» در کتاب «مصرف» (1993)، در پایان قرن 20 دیگر مصرف تنها یک روند اجتماعی- فرهنگی نبود و به مرامی بدل شد که میتوان از خلال تأثیرات آن بر جامعه و خردهفرهنگهای اجتماعی، به برآمدن دوران جدیدی در تاریخ کشورهای اروپایی پی برد (باکاک، 1381)؛ دورانی که به دلیل پایان دادن به دوره پیشین که «مدرنیسم» نام داشت توسط بسیاری، «پسامدرنیسم[3]» خوانده میشود (گیبینز و ریمر، 1381).
در این دوران جدید، به گفته «پیر بوردیو[4]» مصرف، دیگر تنها برآورده شدن یک دسته از نیازها (از نظر زیستی)، ریشهدار نیست، بلکه متضمن نشانهها، نمادها، ایدهها و ارزشها است (بوردیو، 1380). همچنین به تعبیر «ژان بودریار[5]» مصرف در دوران جدید، روندی است که در آن، خریدار کالا از طریق به نمایش گذاشتن کالاهای خریداری شده، به طور فعالی مشغول تلاش برای خلق و حفظ یک حس «هویت[6]» است. به عبارت دیگر، افراد، هویت چه کسی بودن خویش را امروزه از طریق آنچه مصرف میکنند، تولید مینمایند یا بهتر بگوییم «جعل» میکنند (بودریار، 1392).
این روند تا جایی ادامه یافته که شهرهای جهان و همچنین شهرهای بزرگ ایران را امروزه به بازارهایی بزرگ تبدیل کرده است. بازار (که در گذشته نوعی محدوده مکانی داشت) به تمامی نقاط شهر، سرایت کرده و در حومه خیابانهای شهرهای بزرگ به جای خانه، نشسته است. آیین قدمزنی یا «پرسهزنی» در حاشیه خیابانها، محصول همین سرایت مراکز خرید به کلیه نقاط شهری است. در این راستا، شهروند ایرانی، از طریق کالاهایی که او را به هویتی که دوست دارد نزدیک میکند، سعی میکند به همان کسی تبدیل شود که مایل است؛ یعنی «سلیقه[7]» از جایگاه مهمتری برخوردار شده است. شرایط جدید که میتوان آن را در پرسهزنی در خیابانهای بزرگ و پاساژها و مغازهها به خوبی دید، هویتهای جدیدی ساخته که خود را در قالب مصرف و نمایش آن بهواسطه انواع خاص آرایش، مدل اتومبیل، مارک موبایل و ... و در حال حاضر، پوشیدن لباسهای جدید با نوشتار لاتین بر قسمتهای مختلف آن در شهرهای بزرگ ایران؛ بهویژه کلانشهر تهران نشان میدهد. این مسأله، بنا به تفسیر بوردیو و بودریار که مصرف و سبک زندگی انسان جدید را نه در یک تقسیمبندی طبقاتی- اقتصادی مارکسیستی، که در تحلیلی فرهنگی میبینند (فاضلی، 1382)، حکایت از راهی نمادین برای ایجاد تمایزات بین گروههای اجتماعی دارد؛ راهی که غربگرایی و در پی آن، مدگرایی را برای شهروندان ایرانی و بهخصوص تهرانی، به ارمغان آورده است.
گرچه مدگرایی و غربگرایی، دو مفهوم جدا از هم دارند و دارای تعاریف متمایز از یکدیگرند اما سیر تحولات تاریخیـ اجتماعی در ایران، به گونهای سرنوشت این دو مفهوم را با هم گره زده است که هرگاه سخن از مدگرایی به میان میآید، مفهوم غربگرایی نیز به ذهن، متبادر میگردد؛ زیرا پس از رشد تکنولوژی در اروپا، سنتها مورد انتقاد قرار گرفت و جامعه بهتدریج، اندیشهها، طرز زندگی و نوع لباس را تغییر داد. همینطور در ایران و کشورهایی نظیر آن، رشد صنعت در رأس شعارها قرار گرفت و خیلی زودتر از آن، نوع تفکر، طرز زندگی و آداب لباس پوشیدن، دستخوش تغییر شد. میل به اروپایی شدن در جامعه ایرانی باعث شد که جای بازسازی و نوسازی چارچوبهای اقتصادیـ اجتماعی جامعه خود، به نماها و نمادها و ظواهر صنعتی شدن توجه کنند که مهمترین نمای اروپایی شدن، پوشیدن لباسهای اروپایی و ترویج مدهای غربی، به شمار میرفت. از این رو پس از ورود مظاهر تجدد غربی به ایران، ایرانیان بر این باور شدند که باید خود و فرهنگشان را اروپایی کنند، تا بدین ترتیب از ضعف و عقبماندگی، رهایی یافته، در ردیف کشورهای پیشرفته قرار گیرند؛ بنابراین «مد گرایی» و «غربگرایی» در ایران، در یک بستر فکری و دوشادوش هم، رشد کردهاند. در حال حاضر نیز بیشترین مدهایی که در جامعه و بهخصوص در بین جوانان، رایج میشود، برگرفته از الگوهای غربی با همان انگیزه است.
به عبارت دقیقتر، رونق تجارت فرامرزی، افزایش تولید و خدمات، افزایش تقاضای مصرفکنندگان، به وجود آمدن رفاه نسبی در زندگی طبقه متوسط، انسانها را به سوی ظاهر آراسته و توجه بیشتر به ظواهر زندگی، سوق داد. در عصر ارتباطات و رسانههای برونمرزی، دنیای بیانتهای تبلیغات، چرخه تولید و مصرف را چنان گسترش داده است که به دنبال آن، خیابانهای شهرهای بزرگ ایران و بهویژه کلانشهر تهران (در مقام پایتخت کشور)، پر میشود از لباسهای زرد، سبز، نارنجی و قرمز با نوشتار لاتین بر قسمتهای مختلف آن که به همراه کفشهای هری پاتری، شلوارهای کوتاه، مانتوهای آستین کوتاه، بلوزهای تنگ، موهای تراشیده و تیفوسی و رنگ موهای فانتزی، احساس غربی بودن به حد اکمل در ایرانیان؛ بهویژه در میان طبقه مرفه و متوسط جامعه شهری تبلور یابد؛ زیرا بنا بر اعتقاد توراشتاین ویلن[8] مد را وسیلهای برای این که افراد، نشان دهند ثروتمند و با شخصیت و یا دارای اندیشهای خاص هستند، میدانند (Thorstein,1911:73). بر این اساس، به محض اینکه مدی در جامعه ایرانی، گسترش مییابد، افراد طبقه ثروتمند و مرفه جامعه شهری و شهروندان طبقه متوسط، با کمی تأخیر و به تبعیت از آنها به سراغ مظاهر مد جدید میروند؛ زیرا مد قدیمی، دیگر آنها را از طبقات دیگر جامعه، متمایز نمیکند. در این زمان اما افراد متعلق به طبقه متوسط به پایین جامعه نیز از قافله مدگرایان باز نمانده و به پیشتازان عرصه مد (گروه مرجع) تأسی میکنند؛ زیرا طبق نظر «کارل مارکس» اگر خانهای بزرگ یا کوچک، مشابه خانههای اطراف خود باشد، نیاز اجتماعی سکونت را به راحتی مرتفع میکند؛ اما اگر یک خانه بزرگ در کنار یک خانه کوچک باشد، اعضای خانه کوچک، خود را در یک کلبه تصور میکنند (لاسول، 1383). گروه مرجع، بهعنوان ابزاری که ما را در تصمیمگیری یاری میکند، میتواند نقش مهمی در زندگی ما ایفا کند. بدیهی است که عموماً ما به مقایسه ابعاد مطلوب میپردازیم؛ از این رو تلاش میکنیم تا برای کسب پایگاه، پایگاه مطلوبی را در خود احیا کنیم و همیشه گروهی را بهعنوان گروه مرجع در نظر داشته باشیم؛ این گروه مرجع، معیار مقایسه ما میباشد. بسیاری از لباسهایی که قاطبه افراد جامعه به تن میکنند در ابتدا توسط هنرپیشگان و ورزشکاران و افراد سرشناس و افراد طبقه مرفه و متوسط به بالای جامعه پوشیده شده، سپس به بازار عمومی عرضه میگردد و چون همین طرح توسط آنها پوشیده شده، مردم آنها را خریداری و استفاده میکنند.
به دیگر سخن، عرصه مد و مدگرایی، در واقع، عرصه رقابت میان طبقه بالا و پایین جامعه انسانی و بهویژه جامعه ایرانی است. سبکهایی که بهمنظور تشخص، پدید میآیند، توسط طبقات پایینتر ساختار اجتماعی، مورد تقلید قرار میگیرند که به نوبه خود، طبقات بالا را به نوآوری و ابداع در مد تشویق مینماید. در این دیدگاه، مدگرایی، تنها یک رفتار نمیباشد، بلکه کارکردی پویا میان طبقات بالا و پایین جامعه است؛ به عبارت دیگر، افراد طبقات پایین سعی میکنند که هر چه بیشتر شبیه افراد طبقات بالا باشند، در سویی دیگر نیز افراد طبقه بالا وقتی بین خود و طبقات پایین، تفاوتی نمیبینند، سعی میکنند وضع گذشته را رها سازند و با خرید کالاها و لباسهای گرانقیمت، مانع از رسیدن طبقات پایین به سطح خود شوند؛ پس از مد، برای برتری یک طبقه بر طبقات دیگر جامعه استفاده میشود. «گئورگ زیمل[9]» جامعهشناس آلمانی، مد و مدسازی را فرایندی میداند که بر اثر کشمکش میان طبقات متضاد، بر سر دستیابی به منابع بیشتر با تکیه بر فراگرد تمایز، حاصل میشود (زیمل، 1392).
به اعتقاد او، مد، صورتی از تقلید و بنابراین صورتی از تشخیص اجتماعی است؛ اما در عین حال، ضمن دگرگونی مستمر خود، یک زمان را از زمان دیگر و یک قشر اجتماعی را از قشر دیگر، متمایز میکند. مواردی را که مربوط به یک طبقه اجتماعی است متحد کرده و آنها را از دیگران منفک میکند. در نتیجه این انتخاب است که مد به وجود میآید و هنگامی که توده مردم در تلاش برای از میان بردن تفاوتهای ظاهری مربوط و طبقه اجتماعی از آن تقلید میکنند، این مد را به خاطر یک شیوه مردمپسند جدید، رها میسازند. خصوصیات واقعی مد ایجاب میکند که در یک موقع به وسیله بخشی از یک گروه معین؛ یعنی اکثریت عظیمی که صرفاً در مسیر پذیرش آنها هستند، به مرحله اجرا درآید. به مجرد آن که یک نمونه از مد، مورد قبول عام قرار گرفت، دیگر از آن به صورت مد سخن نمیگوییم. (Patrick Aspers and Frédéric Godart, 2013 ). هنگامی که مد، گسترش یافته و عمومیت پیدا کند، بهتدریج به پایان خود نزدیک شده و نابود میگردد. «هربرت اسپنسر[10]» نیز خاطرنشان میسازد که مد، یکی از خصایص همرنگی با جماعت است که سعی میکند مردم را با یکدیگر همرنگ نماید. او معتقد است مد عکس تشریفات، موجب شباهت به اشخاص طبقه بالاتر میشود؛ در واقع نوعی تقلید ناشی از رقابت است در برابر تقلید ناشی از پسند و ستایش (پارسا، 1385) و این چنین است که وقتی در خیابانهای کلانشهر تهران دقیق میشویم شاهد گسترش زایدالوصف رقابت چند لایهای میان طبقات گوناگون جامعه شهری در غالب عرصههای زندگی میشویم که پوشیدن لباسهای با نوشتار خارجی و غربی، تنها بخشی کوچکی از این پروسه را شامل میگردد و چون نیک بنگریم طنین چنین رقابتی تقریباً بر پیکره تمامی عرصههای زندگی طبقات مختلف جامعه شهری امروز ایران؛ بهویژه کلانشهر تهران، سایه افکنده است که خود جای مداقه و بحث بسیار دارد.
اما چه خوب است غرور ملی و غیرت دینی را در خویش تقویت کرده و میل به امروزی شدن و مدگرایی را با الهام گرفتن از آموزههای فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی خویش و متناسب با هویت فرهنگی خود، به فعلیت برسانیم.
پینوشت:
1. گیبینز، جان آر. و ریمر، ب. ( 1381) سیاست پست مدرنیته، ترجمه منصور انصاری، تهران: انتشارات گام نو.
2. فاضلی، م. ( 1382) مصرف و سبک زندگی، قم: انتشارات صبح صادق.
3. بوردیو، پ. ( 1380) نظریه کنش؛ دلایل عملی و انتخاب عقلانی، ترجمه مرتضی مردیها، تهران: انتشارات نقش و نگار.
4. باکاک، ر. ( 1381) مصرف، ترجمه خسرو صبوری، تهران: انتشارات شیرازه.
5. زیمل، گئورگ (1392) فردیت و فرمهای اجتماعی. ترجمه شهناز مسمی پرست. تهران: نشر ثالث.
6. بودریار، ژان (1392)، جامعه مصرفی: اسطورهها و ساختارها، ترجمه پیروز ایزدی، تهران: نشر ثالث.
7. لاسول؛ هارولد(1383)؛ ساخت و کارکرد ارتباطات در جامعه؛ ترجمه غلامرضا آذری؛ در اندیشههای بنیادین علم ارتباطات گروه مترجمان؛ تهران: انتشارات خجسته.
8. پارسا، غفار (1385)، مدگرایی، روزنامه اعتماد ملی، تهران.
9. Veblen Thorstein (1911). The theory of the leisure class. Network. P73
10. Patrick Aspers and Frédéric Godart (2013), Sociology of Fashion: Order and Change, Department of Sociology, Uppsala University Annual Review of Sociology Vol. 39: 171-192.
[1] Carl Marx
[2] Robert Bocock
[3] Post Modernism
[4] Pierre Bourdieu
[5] Jean Baudrillard
[6] Identity
[7] Taste
[8] Veblen Thrstein
[9] Georg Simmel
[10] Herbert Spencer
منبع:شهر فردا
انتهای پیام/