به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، عوامل زیادی درتصمیم افراد برای ازدواج تاثیر دارد که مهمترینشان سبک زندگی فرد است. زندگی در خانه پدری، میزان تحصیلات، شغل فرد و روحیاتش میتواند چراییهایی برای بررسی وضعیتتأهل یا تجرد او باشد. گاهی شرایط و اوضاع به سمتی میرود که افراد با وجود سن بالای 30سال همچنان مجرد میمانند و تصمیمگیری برای ازدواج برایشان سختتر میشود.
جدایی والدین، انتخاب مشاغل سخت، ازدواج خواهر یا برادر کوچکتر همگی موقعیتهایی است که ممکن است به لحاظ روانی فرد را تحت تاثیر قرار داده و ازدواج او را به تاخیر بیندازد. اینروزها به هر طرف سربچرخانید با مجردهایی روبهرو میشوید که هر یک در کسوتی مشغول کار و فعالیت هستند، دختران و پسرانی که از سن ازدواج گذشتند اما هنوزموفق نشدند یار زندگیشان را پیدا کنند. برای بررسی آثار تجرد طولانیمدت و بازتابهای آن در زندگی با دکتر حسن عسگریفر روانشناس گفتو گو کردیم. اگر برایتان جالب است رازهایی درباره عالم تجرد بدانید این مطلب را بخوانید.
افراد مجرد جسم و روان آسیب پذیرتری دارند
در شرایط نرمال می گوییم حضور پدر و مادر امنیت روانی را تحکیم می بخشد یعنی هر چه کودک، نوجوان و جوان در جمع خانوادگی شلوغ تر و امن تری زندگی کند رشد پیدا می کند و از سلامت روانی بیشتری برخوردار است. بدین معنا که هر چه تعداد افراد خانواده و حضور گرم آن ها کمتر شود سلامت روانی تحت تاثیر حواشی قرار میگیرد. حواشی به این معنی است که فرد با توجه به شرایط سنی متفاوت اعم از کودک،نوجوان و جوان که نیازهای متفاوتی دارند.
با توجه به جمیع این نیازها ممکن است فرد چون منبعی برای تغذیه روانی ندارد به دنبال منبع تغذیه کننده بگردد. حالا اگر در جامعه فعلی منبع تغذیه کننده افراد عینی یا افرادی در دنیای مجازی باشند، طبیعتا بدون اینکه شناختی وجود داشته باشد فرد نیازهای خود را از آنها می گیرد که قطعا شامل آسیب خواهد شد چون شناختی پشت این رفتار نیست. اگر یک نوجوان یا جوان در محیطی رشد پیدا می کند که باید پدر و مادر حضور داشته باشند ولی حضور پدر و مادر در محیط خانواده به واسطه شغل شان(مشاغلی که والدین مجبورند ساعت های زیادی بیرون از خانه باشند و ارتباط کمتری با فرزندان خود دارند) کم است طبیعتا دنیای فردی فرزند خانواده روز به روز بزرگ و بزرگ تر می شود و نیاز هایش هم شدت پیدا می کند.
یکی از قوانینی که به انسان ها احساس امنیت میدهد عضویت در گروه است یعنی ما وقتی که متعلق به یک گروه هستیم در گروه احساس امنیت بیشتری میکنیم تا زمانی که فرد هستیم. به همین دلیل است که میگویند انسان هایی که مجرد هستند وتنها زندگی می کنند آسیب پذیری جسمی و روانی شان خیلی بیشتر از افرادی است که در جمع زندگی می کنند.
اگر این قضایا در کنار هم قرار بگیرند متوجه می شویم که هر چه ساعت حضور انسان هادر کنار هم (خصوصا والدین در کنار فرزندان) و هر چه این اشتراکات و تشریک مساعی و مبادلات و گفتوگوها بیشتر باشد امنیت جسمی و روانی و سلامت جسمی و روانی انسان ها بیشتر ضمانت می شود. انسانی که تنها است و دنیای کوچکی برای خود دارد و باید برای خودش دنیا سازی کند تا از دنیای دیگران الهام بگیرد یا شریک دنیای دیگران شود را با فردی که در خانواده حضور دارد و با والدین است مقایسه کنید متوجه می شوید که فشار روی افرادی که تنهاتر هستند بیشتر است.
خانواده برای ازدواج و انتخاب موثر است
جدایی و طلاق والدین هم فاکتوری است که قطعا در مجرد ماندن و عدم علاقه به ازدواج تاثیر دارد. در خیلی از جاها به خصوص در جامعه ای مثل جامعه ما که خانواده هنوز رکن مهمی است؛ خیلی از ما دختر به خانواده ای میدهیم که در آن حداقل سلامت و امنیت وجود داشته باشد یا پسر به خانواده ای می دهیم که دختر در یک جامعه امن و حفظ شده در چارچوب قراردادهای اجتماعی، اخلاقی و غیره بزرگ شده باشد.
بنابراین طبیعتا زندگی والدین در کنار هم یک فاکتور امتیازی مهم برای ازدواج فرزندان به حساب میآید. یعنی درباره دختر و پسرهایی که پدر و مادرهایشان از یکدیگر جدا زندگی می کنند و آنها که با یکی از والدین زندگی می کنند اصولا این ذهنیت به وجود می آید که چون خانواده این فرد پاشیده است طبیعتا عواقبی هم برای فرزند دارد. این عواقب هم دنیای روانی و هم دنیای جسمانی را در برمی گیرد که حتی ممکن است اخلاقیات و چارچوبها هم زیر سوال رفته باشد. طبیعتا همه این ها می تواند فاکتورهایی باشد که برای دختر یا پسر این ذهنیت را به وجود بیاورد که دست روی هر کسی نمیتوانند بگذارند به ویژه در ازدواج های سنتی که شاید بیشتر تحت تاثیر قرار بگیرد.
البته گاهی اوقات فاکتورهای دیگری نیز باید لحاظ شود، از جمله شخصیت مستقل فرد، مهارت های فردی و جایگاه اجتماعی که یک فرد برای خودش پیدا می کند که گاهی اوقات می تواند این نقص ها و ضعف ها را کاور کند. یعنی اگر ما با یک شخصیت منسجم، مستقل و قدرتمند دارای ویژگی راهبری، یعنی انسانی که استقلال خود را در عمل نشان می دهد روبهرو میشویم این ضعف ها را کمتر می بینیم. در مجموع واقعیت این است که خانواده برای ازدواج کردن و در واقع کاندیدای ازدواج را پذیرفتن جزء قواعد انتخابی ماست.
مشغله زیاد جرات ازدواج را کم می کند
شغل افراد خصوصا خانمها نقش بسیار تعیین کننده ای در زندگی خصوصا تشکیل زندگی مشترک ایفا می کند. فرض کنید دختری که شیفت کاری زیاد، طاقت فرسا و در تمام ساعات شبانه روز حتی شب ها دارد، مثلا خانم هایی که پرستار هستند و تایم پرستاری شان هم خیلی زیاد است یا مثلا بازیگرانی که گاهی اوقات مجبورند ساعاتی از شب را هم سر صحنه باشند. عملا یکی از منع هایی که در زندگی این افراد به وجود می آید این است که تبادلات اجتماعی و مراودات کمتری دارند، کمتر می توانند به خود و زندگی شان برسند و کمتر می توانند به نیازهای شخصی خود برسند. به خاطر همین در همه جای دنیا بر این موضوع تاکید دارند که آدم ها وقتی کار می کنند باید یک دوره به مرخصی بروند و بازسازی فردی انجام دهند.
حالا اگر مرخصی رفتن برای این است که خودشان را احیا کنند، مسافرت های توریستی بروند و به فکر سلامت روانی خودشان باشند خیلی اتفاقات به عنوان جبران است. طبیعتا آدمی که در محیطی مثل عسلویه زندگی می کند یا روی آب است یا در اسکله ای است و میزان حضورش در جامعه کمتر است یا خانمی که به خاطر کار خیلی زیاد حضور اجتماعی و مراودات اجتماعی اش کمتر است طبیعتا متاثر از این شرایط بازخوردهای منفی دریافت خواهد کرد. اگر این فرد دیرتر ازدواج کند یا اینکه مسئولیت کلان تری هم داشته باشد که دیگر اوضاع بدتر هم می شود. افراد پرمشغله به دلیل مشکلاتی که دارند جرات ازدواج ندارند چون نمی توانند از پس هزینه های آن (هزینه های روانی و اجتماعی) برآیند.
این ها همه مجموعه ای از فاکتور هایی است که باید کنار هم گذاشته شود و به طور مطلق نمی توان گفت که مثلا یک آدمی که تمام زندگی اش را کار کرده طبیعتا به مشکل ازدواج برمی خورد یا آدمی که همیشه در خانه بوده بهتر می تواند ازدواج کند. به این ترتیب مجموعه ای از پارامترها را کنار هم می گذاریم تا به یک کلیت درباره موفقیت یا تمایل فرد نسبت به ازدواج برسیم. اما واقعیت این است که اینها بیس هایی است که کمک می کند یک فرد برای انتخاب یا برای میل به ازدواج یا جرات به ازدواج بیشتر به جلو حرکت کند یا اینکه دربرابر امر ازدواج منفعل باشد.
شخصیت افراد در تصمیم ازدواج موثر است
شاید در سال های گذشته ازدواج فرزندان کوچکتر در ازدواج فرزندان بزرگتر بسیار تاثیر گذار بود چون جزء رسوم ما به حساب می آمده که ابتدا فرزند بزرگ تر ازدواج می کرد و به ترتیب فرزندان بعدی. اما در دو دهه اخیر این مساله یک مقدار تغییر کرده است چون دختر ها و پسر ها در خانواده نقش مستقل تری دارند و از آنجا که عملا اعضای مولد و شاغل خانواده بیشتر می شود طبیعتا این روند متحول شده است.
درست است که شاید بخواهیم فرزندانمان به ترتیب ازدواج کنند ولی شاید فرزند کوچکتر بنا بر شرایطی زودتر ازدواج کند. ازدواج فرزندان کوچکتر ممکن است مسبب الاسباب شود که فرزند بزرگتر با توجه به اینکه احساس سر خوردگی می کند ازدواج نکند. اما این امکان هم وجود دارد که این مسئله تاثیرگذار نباشد. این مساله و تاثیر آن در تاخیر در ازدواج فرزندان بزرگتر به شخصیت فرد باز می گردد. موردی دیده ام که فرزند اول دانشجوی دوره تخصصی پزشکی بود و خودش تمایل به تحصیلات تکمیلی داشت و میخواست از ایران برود اما دومی و سومی ازدواج کرده بودند. این نمونه انتخابی است یعنی موقعیت این انتخاب خاص را در زندگی ایشان گذاشته است.
گاهی اوقات فرد اول برای اینکه ازدواج کند بر اساس آرمانهایش تصمیم میگیرد و تا فلان امکانات را نداشته باشد ازدواج نمیکند که باز اینجا موضوع سلیقه مطرح است. فاکتورهای دیگری نیز داریم که مثلا دختر اول یا پسر اول شاید امتیازات کمتری دارد ولی دومی یا سومی امتیازات بیشتر دارد که این میتواند یک سرخوردگی ایجاد کند.
نقش مستقل و نقش تولیدکننده یا نقش مثبت یا منفی ای که فرد دارد در این خصوص تعیین کننده است. ازدواج فرزندان کوچکتر میتواند برای ازدواج فرزندان بزرگتر آسیبزا باشد و میتواند کمتر آسیب زا باشد. به طور کلی در جامعه ما عرف این است که آدم ها به ترتیب ازدواج کنند هرچند که در دو دهه اخیر این موضوع کمرنگ تر شده است.
منبع: مجله سیب سبز
انتهای پیام/