حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ آمارها را باور نکنید! متاسفانه (و باید تاکید کرد که متاسفانه) مشکل وجود آمارهای تقلبی، اساساً یک مشکل ایرانی است.
بعضی از کشورهای دنیا آنقدر عقبماندهاند که اصلاً کارشان به فرآیند آمارگیری نمیرسد و بعضی دیگر به حدی پیشرفته که در آنها برای برنامهریزی در هر موردی به آمارهای دقیق و واقعبینانه مراجعه میشود. حالا ما این وسط ماندهایم؛ یعنی یک سری آمارگیریها را داریم اما راستکی و الکی بودنشان معلوم نیست.
بدون وجود منابع آماری دقیق، نه برنامهریزیها بدون اختلال انجام خواهند شد و نه حتی هیچ قضاوتی میتواند صائب و صحیح از آب در بیاید.
اصلاً اگر همین الان در همین نوشته بخوانید که 40 درصد از ایرانیها در تمام طول عمرشان هیچ وقت سوار هواپیما نمیشوند، چطور میتوانید راست و دروغ قضیه را ثابت کنید؟ این ادعا کاملاً جعلی و خلقالساعه بود و میشود صدتای دیگر را هم مثل آن ردیف کرد (که میکنند).
پس با این اوصاف، چه باید بکنیم؟ بر چه اساس قضاوت کنیم؟ روی چه پایهای برنامه بریزیم؟ چطور امروزمان را با دیروز و فرداها مقایسه کنیم و آیا غیر از این است که غلط بودن این آمارها نه به دلیل خطای محاسباتی، بلکه به انگیزه منافع آماردهندهها به وجود میآیند؟
این وسط داستان سینمای ایران هم در نوع خودش جالب است. کلک بازار این است که همیشه –اگر بتواند- نرخ فروش کالا و بهرهاش را پایینتر از آنچه که هست اعلام میکند تا از مالیاتهای سنگین فرار کرده باشد؛ در حالی که آمار فروش فیلمهای سینمای ایران و نرخ سودآوری گیشه، همیشه از طرف تهیه کنندهها و پخشکنندهها بیشتر از حد واقعیشان اعلام میشوند.
خُب سینمای دولتی همین است؛ یعنی سینمایی که فعالان آن به بهانه فرهنگی بودن شغلشان از معافیتهای مالیاتی متعددی بهرهمند هستند و از طرفی، سرمایه اصلی کار توسط اسپانسرهای تبلیغاتی فراهم میشود نه فروش بلیت در گیشه.
وقتی پای اسپانسر در میان باشد، چه اسپانسر دولتی و چه خصولتی (خصوصی/دولتی)، آن وقت برای جلب رضایت سرمایهگذار و ادامه روند همکاری با او در پروژههای بعدی، مجبورید که نرخ فروش را بالاتر اعلام کنید تا آن اسپانسر تبلیغاتی باور کند که کسان زیادی فیلم را تماشا کردند و آن چه که قصد تبلیغش وجود داشته، به واقع دیده شده است (آقا فیلم ما ده میلیارد فروخت! یعنی حداقل یک میلیون و 800 هزار نفر پیام شما را شنیدند یا آن بنر تبلیغاتی توی فیلم به چشمشان خورد).
تهیه کنندهای که میخواهد به اسپانسر خصولتیاش جواب بدهد، نه به مردم و مخاطبین، تبعاً فیلمی هم خواهد ساخت که اسپانسر بپسندد و اگر موقع ساخت اثر ببیند که بین پسند مردم و سرمایهگذاران ... تعارضی وجود دارد، او رضایت سرمایهگذار ... را انتخاب میکند و دست آخر هم با آمارهای جعلی خدمت جناب اسپانسر خواهد رسید و خواهد گفت که (ایده شما را جلوی چشم دو میلیون نفر تبلیغ کردیم) اما آقای اسپانسر آمارها را باور نکنید! شما که لابد میدانید؛ مشکل وجود آمارهای تقلبی، اساساً یک مشکل ایرانی است.
*اولین جرقههای افشاگری آذر ماه سال 1392 بود که عبدالله علیخانی، یکی از تهیه کنندههای سینمای ایران، راجع به چنین آمارسازیهایی که توسط تولید کنندگان فیلمها برای جلب رضایت سرمایه گذاران ... انجام میشوند در گفتگو با یکی از رسانهها به بیفایده بودن چنین کاری اشاره کرد و گفت؛ [فکر میکنم این ترفند فایدهای به حال این دوستان ندارد. وضع آنقدر خراب است که با دویست سیصد میلیون تومان جابهجا کردن رقم فروش، اتفاقی نمیافتد. فیلمی الان روی پرده هاست که حداقل 5 میلیارد تومان خرج برداشته، حالا فرض کنید به جای 700 میلیون، فروشش را 1 میلیارد اعلام کنند. تفاوتی به حال آنها نمیکند. اینقدر فاصله هست که دردی از آنها دوا نمیشود، جز اینکه شخصیت خود سازندگان را زیر سوال میبرد.]
منظور علیخانی از آن فیلم 5 میلیاردی «استرداد» بود و نکتهای که توسط او گفته شد، گرچه در مورد پروژههای فاخر بیشترخودش را نشان میدهد، اما فقط مختص این نوع آثار نیست و خیلی از فیلمهای سینمای ایران مصداقش هستند.
حتی خود علیخانی هم که از تهیهکنندههای بخش خصوصی است در ادامه صحبتش به این نکته اشاره میکند و میگوید؛ [اتفاقا این دروغگویی بیشتر از فیلمهای خصوصی و دفاتر پخش خصوصی شروع شد.]
*حبابسازی در آمار گیشهای اما انگیزه دفاتر خصوصی از جعل آمار چیست؟ اصطلاحی در بورس سرمایهگذاری اوراق بهادار وجود دارد با عنوان (حباب).
وقتی شایعه میشود که شاخص نرخ یک سهام در بورس بالا رفته، همه در صف خرید آن میایستند و به این ترتیب قیمتش واقعاً بالا میرود و برعکس، اگر شایع شود که نرخ سهام یک شرکت پایین آمده، مدتی بعد واقعاً پایین میآید، چون همه میروند و توی صف فروش آن سهام میایستند.
بحث گیشه سینما هم همین شکلی است و پیشینه این موضوع در دفاتر خصوصی تولید فیلم، حتی به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد، آن روزها سیستم پخش فیلم در شهرهای کوچک، با امروز متفاوت بود. شهرهای کوچک حق پخش آثار سینمایی را به صورت فیکسی میخریدند، یعنی فیلمها به نسبت فروشی که در تهران و شهرهای بزرگ داشتند، با قیمتهای مختلفی در شهرهای کوچکتر فروخته میشدند و طبیعتاً هر چهقدر که آمار گیشه یک فیلم در شهرهای بزرگ بیشتر اعلام میشد، نرخ فروش حلقههای نگاتیو آن در شهرهای کوچکتر هم افزایش پیدا میکرد.
اما سیستم فروش فیکسی تنها دلیل آمارهای جعلی در آن دوره نبود، همان روزها هم وقتی که فیلمی پرفروش اعلام میشد و تمام مجلات و روزنامههای زرد و سفید دربارهاش مینوشتند، توجه خیلی ها به آن جلب میشد و همه میرفتند تا کار را ببینند در حالی که امروز نه تنها سیستم فیکسی منحل شده بلکه مردم هم به آمار فروش فیلمها هیچ توجهی ندارند. مثلاً اگر همین الان در خیابان راه بروید و از صد نفر رهگذر عادی بپرسید که پرفروشترین فیلم روز کدام است، اکثرا نمیدانند!
*شاخ بز در شکم اسب! با نگاه به نامگذاری سالها در تقویمهای گاهشمارانه اساطیری ایران باستان، میشود تعبیر خاصی از اوضاع سینمای این کشور در دو سال گذشته داشت.
سال 93 (اسبِ) سینمای ایران چهار نعل میتازید اما در 1394 (بُز) آوردیم! فروش فیلمها در 1393 خیلی بالا بود و همین باعث شد بعضی حواشی هم پیرامون ارقام فروش گیشهای آن سال شکل بگیرند.
اواخر سال 1393 بود که بهروز افخمی روی آنتن برنامه «هفت» صحبت از جعلی بودن آمار فروش فیلمها در سال گذشته کرد. افخمی که آن روزها هنوز مجری «هفت» نبود و به عنوان مهمان در این برنامه حضور داشت، غیر از بحث فروش گیشهای فیلمها، موضوع آرای فیلم برگزیده تماشاگران در جشنواره فجر را هم به چالش کشید و حرف از تقلب زد.
او آمار 55 میلیاردی فروش مجموعه فیلمها در سال 93 را جعلی دانست و گفت [فروش واقعی حدود 40 میلیارد تومان یا کمتر از آن است و این یعنی کمتر از 10 میلیون بلیت فروخته شده، بنابراین وضعیت همان وضعیت سالهای گذشته است و هر ایرانی هر 7 سال یک بار به سینما میرود[.
اما افخمی فقط آمارهای سال 93 را جعلی میدانست و موارد سنوات پیشین را حتی محمل استناد هم قرار میداد.
او در نوروز همان سال «روباه» را در نوبت اکران داشت که اصلاً بفروش نبود و حالا که داشت این اتفاق برای افخمی میافتاد، او انگیزه به چالش کشیدن آمارهای گیشهای را هم پیدا کرده بود در حالی که اگر سالهای گذشته را هم زیر سؤال میبرد، ممکن بود به طور طبیعی فروش بالای فیلمهایی مثل «عروس» و «شوکران» که همیشه مایه افتخار این فیلمساز بودهاند، زیر سؤال برود.
کمتر از یک ماه بعد، تهیهکننده یکی دیگر از فیلمهای اکران نوروز هم به آمارهای جعلی دفاتر پخش اعتراض کرد. این شخص محمدعلی حسیننژاد، تهیهکننده «طعم شیرین خیال» بود که فیلمش با وجود ستارههایی مثل شهاب حسینی و نازنین بیاتی، باز نتوانست در گیشه رونقی داشته باشد.
همان روز ابوالحسن داودی هم با اینکه یکی از پرفروشهای اکران عید را روی پرده داشت، به تقلبهای آماری در گیشهها معترض شد. البته داودی انگیزه دیگری برای اعتراض داشت چون او رئیس شورای صنفی نمایش هم هست و خواستهاش این بود که اهالی رسانه به فساد آماری موجود، دامن نزنند.
او میگفت منشاً این ماجرا که هر روز دامنهاش وسیعتر میشود، بعضی دفاتر پخش هستند و باید پخشکنندگان هر فیلم یک نسخه از آمار فروششان را در اختیار شورای صنفی نمایش قرار بدهند تا به صورت هفتگی اعلام شود.
خلاصه حرف داودی این میشد که هر خبرنگاری برای گرفتن آمار، مستقیماً با دفاتر پخش یا عالیجنابان تهیهکننده تماس نگیرد و منبع اعلام تمام اخبار این چنینی، یک جای مشخص و واحد باشد.
داودی در نوروز سال گذشته، خبر از مکانیزه شدن فروش بلیت در سالنهای سینما داده بود. او در آن ایام اعلام کرد که این طرح میتواند جلوی تقلبهای آماری را بگیرد؛ اما یک سال بعد نه تنها این بحث کاملاً برطرف نشده بود، بلکه غوغای آن به سقفِ فلک سر میسایید.
داودی اعتقاد داشت که طی سال 93 به دلیل فروش مکانیزه بلیت فیلمها، آمارهای دقیقی وجود داشتهاند که در بعضی سایتها و منابع به خصوص، این آمارهای صحیح وجود دارند، اما رسانههای دیگر آمارهای جعلی را از دفاتر پخش، اخذ و منتشر کردهاند که این همان (دامن زدن به فساد رفتاری) است.
او چند روز بعد برای نقد و بررسی فیلمش در برنامه تلویزیونی «هفت» حاضر شد و در انتهای بحث، سایت (سینما تیکت) را تنها منبع موثق درباره آمار فروش فیلمها اعلام کرد.
*استعفانامه آقای بفروش جنجالها همچنان تنوره میگرفتند و گرانترین سال سینمایی کشور، داشت مرتب بیشتر زیر سؤال میرفت که ناگهان وصیتنامه سینمایی یکی از غولهای پرفروش سالهای اخیر هم منتشر شد.
این جنجالها نه تنها رقم افسانهای شهر موشها 2 و فیلمهایی مثل طبقه حساس، ردکارپت و کلاشینکف، بلکه رقم فروش فیلمهای مسعود ده نمکی را هم زیر سؤال میبرد.
تا پیش از روی کار آمدن مدیریت جدید سینمایی در کشور، معمولاً بحث بر سر این بود که ده نمکی به دلیل برخورداری از یک سری رانتها در اکران و تبلیغات است که قادر به رکوردزنی در گیشه میشود و حالا در اولین سال تغییر سیستم سینمایی ایران، میشد این ادعا را به واقع محک زد.
به هر حال ده نمکی از چند سال پیش برای مخاطبان تبدیل به نامی آشنا شده بود و توقع نمیرفت که او حتی با برداشته شدن این ویژهخواریها، یک روزه سقوط کند؛ اما «معراجیها» با اینکه حدود یک ماه زودتر از بقیه فیلمهای نوروزی اکران شد و حسابی هم روی پرده ماند، نه تنها نتوانست به رقم آثار قبلی ده نمکی دست پیدا کند، بلکه فیلمهای دیگری هم از راه رسیدند و به راحتی رکورد آن را شکستند.
حالا بحث حباب بورس مطرح میشد چون تا پیش از آن هم یکی از دلایل پرفروش بودن فیلمهای دهنمکی این بود که او معمولاً رکورددار گیشه و پربینندهترین فیلمساز کشور معرفی میشد اما حالا این جو روانی از اطراف او در حال زدوده شدن بود و به نظر میرسید که بحث رانت و ... درباره این فیلمساز چندان هم بیراه نبوده است [شاید روزی به آمار اقبال مردم در سینما می اندیشیدم که پاسخی به این حقارتها باشد اما اعترافات ناخوداگاه حضرات مبنی بر آمار ساختگی این انگیزه را هم برایم کم کرد] او ادامه میدهد [امسال عید تعمدا فیلم را به اکران نرساندم تا معلوم شود شرف المکان بالمکین است.]
این قسمتی از نامه خداحافظی ده نمکی با سینماست که گویا تحت تأثیر مشاهده فضای جدید، تصمیم گرفته بود از کار فیلمسازی در اوج خداحافظی کند.
البته ده نمکی در حالی میگفت امسال فیلم را تعمداً به عید نرساندم که «معراجیها» زودتر از بقیه نوروزیها روی پرده رفته بود و همراه با تمام آنها تا پایان زمانی که کف فروشش از حد نصاب پایینتر بیاید، روی پرده باقی ماند.
به هر حال مسعود ده نمکی در سینما باقی ماند و دوباره فیلم ساخت!
*راست و دروغش پای خودتان وقتی یک ماه از صحبتهای داودی و حدود 10 روز از انتشار استعفانامه ده نمکی گذشته بود، علی سرتیپی با یکی از رسانهها مصاحبهای کرد و گفت که آمار فروش فیلمها جعلی نیست.
سرتیپی در آن روزها هنوز «ایران برگر» را روی پرده داشت که پرفروشترین فیلم اکران عید بود. کنار هم گذاشتن ادعای امثال سرتیپی و کسانی که بر خلاف او اظهار نظر میکردند، به خوبی نشان میداد که موضِع هر شخص با توجه به وضعیت فروش فیلمش اعلام میشود. به عبارتی سادهتر، آنها که شکست خورده بودند، آمارها را زیر سؤال میبردند و کسانی که فیلمشان فروخته بود، میگفتند که هیچ چیز جعلی نیست.
خب! به نظر میرسد با این وضع اصلاً بعید نیست که روزی اگر افخمی گیشهها را منفجر کند، با فراموش کردن ادعای قبلیاش درباره تقلبهای آماری، به همان فروش بالا برای بستن دهان منتقدین استناد کند و برعکس، اگر فیلمی از سرتیپی در اکران قافیه را به بقیه باخت، او هم به جمع کسانی اضافه شود که دم از دروغ بود ارقام اعلامی میزنند.
البته این نکته هم قابل توجه است که مدعیان جعلی بودن آمارها، معمولاً دلایل و مدارک مستدلتری دارند اما کسانی که میگویند تقلب نشده _و معمولاً تعدادشان هم کمتر است_ دلیل چندانی بر صحت مدعایشان نمیآورد.
بحث مخدوش بودن ارقام اعلامی گیشهها در سینمای ایران همچنان ادامه دارد و مثلاً این علی معلم بود که نیمه مهرماه همین سال اعلام کرد هنوز بلیت فروشی در هیچ سالنی مکانیزه نشده و ما هر طور که دوست داریم در آمارها دست میبریم.
این تهیهکننده و منتقد سینما سراغ سری جدید برنامه «هفت» که این بار خود افخمی مجری آن بود هم رفت و گفت که آمارهای ارائه شده روی آن آنتن همچنان غلط هستند [افخمی که میگوید این آمار قابل اعتماد است، حتی یک بار بررسی نکرده که ببیند کدام آمار درست است. من واقعا متعجبم که بر اساس کدام منبع این اطلاعات را ارائه میدهند]
بهروز افخمی تا وقتی که رسانهای در دست نداشت و خودش آمار نمیداد، تمام آمارها را غلط اعلام میکرد اما حالا وضع فرق کرده و شاید اگر روزی علی معلم جای او را بگیرد، این داستان دوباره تکرار شود...
حالا فقط میشود پرسید که با این وضع چه باید کرد؟ بر چه اساس قضاوت کنیم؟ روی چه پایهای برنامه بریزیم؟ چطور امروزمان را با دیروز و فرداها مقایسه کنیم و آیا غیر از این است که غلط بودن این آمارها به بلکه انگیزه منافع آماردهندهها به وجود میآیند؟
فعلاً فقط باید گفت آمارها را باور نکنید. متاسفانه مشکل وجود آمارهای تقلبی، اساساً یک مشکل ایرانی است.
یادداشت از میلاد جلیلزاده
برای آگاهی از آخرین اخبار و پیوستن به کانال تلگرامی باشگاه خبرنگاران جوان اینجا کلیک کنید. انتهای پیام/