یک مولوی‌شناس گفت: خطاب مولوی به همه انسان‌های دلبسته دنیا و غافل از اصل خویش از زبان حضرت حق این است؛ "جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی/ بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی/ صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم/ یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی".

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، ذبیح‌الله کوشا در بزرگداشت روز مولانا با بیان این که تمام مثنوی و دیوان شمس بازتاب‌دهنده غم غربت است، اظهار کرد: غم غربت معادل واژه نوستالژی است. مولوی در مثنوی دو گونه نوستالژی را بازتاب داده است. نوستالژی اول که در معنای امروزی همان هجرت او از دیار خراسان و سکنی گزیدن در منطقه آسیای صغیر است که این مطلب در اشعار او بازتاب چندانی ندارد. چنانچه سروده است: از دم حب الوطن بگذر مایست/ که وطن آن سو است جان، این سوی نیست.
 
وی افزود: نوستالژی اصلی مولانا موضوع هبوط از عالم الهی به عالم مادی است که در اولین بیت مولوی در مثنوی معنوی نشان داده می‌شود: بشنو این نی چون شکایت می‌کند/ از جدایی‌ها حکایت می‌کند.
 
این پژوهشگر ادبیات ادامه داد: مولوی بر مبنای اعتقاد به عالمی ورای این جهان از جانب همه انسان‌های جدا افتاده از اصل خویشتن صحبت می‌کند. این گونه است که می‌بینیم در سال 1999 مثنوی پرفروش‌ترین کتاب در آمریکا می‌شود.
 
کوشا اضافه کرد: از نظر مولوی روح انسان‌ها در عالم الهی واحد بوده اما با هبوط در این عالم به واسطه آن که در قالب ظروف کالبد درآمده است، از یکدیگر جدا شده‌اند. در حالی که پیش از این ارواح همه انسان‌ها در دنیای فرازمینی بدون تمایز و مشخصه‌ای، یگانه بوده‌اند.
 
وی تصریح کرد: مولوی در مثنوی همواره رو به سوی عالم وحدت و الوهیت دارد، چنانکه می‌گوید: مثنوی ما دکان وحدت است/ غیر وحدت هر چه بینی آن بت است.
 
این مثنوی‌پژوه اضافه کرد: از نظر مولوی عارفان در این دنیا دچار غم غربت شده‌اند و همواره در حالت بی‌قراری به سر می‌برند، زیرا هنوز از بانگ الست دچار مستی هستند. به همین دلیل کشتی وجود انسان‌ها باید بر آب روشنی به نام روح سوار شود.
 
کوشا با اشاره به حکایت مولوی در مثنوی که در آن باز شکاری به اشتباه به ویرانه جغدان گرفتار شده است، اظهار کرد: جغدان به چشم رقیب به باز نگریسته و می‌گفتند تو می‌خواهی جای ما را در این دیار بگیری اما باز به آن‌ها می‌گوید "جایگاه من دست شاهنشاه است". در این داستان، باز نماد روح انسانی، شاه نماد حضرت حق و جغدان و ویرانکده آنان تمثیلی از دنیا و اهل دنیا هستند.
 
وی ادامه داد: داستان غم غربت و رجوع به اصل خویشتن در داستان سه ماهی در آبگیر نیز بازتاب دارد. در این داستان سه ماهی در برکه‌ای گرفتار صیادان می‌شوند، ماهی دوم که نیمه عاقل بود با زدن خود به مردن توانست به دریا و اصل خود راه یابد.
 
نویسنده "پیاله‌ای از زلال نیل" خاطرنشان کرد: خطاب مولوی به همه انسان‌های دلبسته دنیا و غافل از اصل خویش از زبان حضرت حق این است: جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی/ بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی/ صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم/ یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی/ گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند/ ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی.
 
نمود ویژگی‌های زبانی و فرازبانی در مثنوی
 
همچنین اکبر اخلاقی اظهار کرد: اگرچه در مثنوی داستان ظرفی برای بیان معارف الهی به شمار می‌آید، اما داستان‌پردازی و روایت‌گری مولوی برجسته‌ترین جنبه هنری و ادبی مثنوی است.
 
وی با اشاره به مبانی نظریه یاکوبسن در رساله "زبانشناسی و بوطیقا" که هر کنش ارتباطی را محصول شش مؤلفه فرستنده، گیرنده، پیام، زمینه، رمز و تماس می‌داند به تحلیل برخی داستان‌های مولوی پرداخت و گفت: سه مؤلفه نخست مربوط به بحث زبانی و سه مؤلفه دوم شامل موارد فرازبانی است.
 
این پژوهشگر ادبیات ادامه داد: هر سخن و نوشته‌ای به خودی خود متضمن وجود مخاطبی تحت عنوان خواننده یا شنونده است و این مطلب برای مولوی بسیار حائز اهمیت بوده چنانکه در جای جای مثنوی ارتباط گوینده و شنونده برای مولوی اهمیت خاص دارد. به عنوان نمونه در داستان طوطی و بازرگان بیتی می‌گوید که حکایتگر توجه به هر دو مؤلفه مخاطب و گوینده برای تحقق یک ارتباط است؛ مجملش گفتم نگفتم زان بیان/ ورنه هم افهام سوزد هم زبان. در این بیت افهام ناظر بر شنونده (مخاطب) و زبان ناظر بر گوینده (فرستنده پیام) است.
 
اخلاقی با بیان این که علاوه بر مسائل زبانی مؤلفه‌های فرازبانی نیز برای مولوی اهمیت ویژه دارد، افزود: مشهورترین حکایت در زمینه مشکل در تماس و مجرای ارتباطی در داستان عیادت کر از بیمار نمودار شده که در آن فرد کر هر آنچه را بیمار می‌گوید بر حسب قیاس خود تعبیر می‌کند و داستان جنبه طنز به خود می‌گیرد.
 
منبع: ایسنا
 
انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.