حوزه میراث و گردشگری گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ برای اولین بار گم شدن در راه برایم حس خوبی به ارمغان داشت، در جاده لواسان یکی از خروجیها را اشتباه رفتم و به جادهای رسیدم که باریک بود و پر پیچ و خم، غریبی جاده و عرض کمش باعث شد به دنبال فضای مناسب برای دور زدن مسافتی طی طریق کنم تا مکان امنی پیدا کنم...
همانطور که به جلو میرفتم درب چوبی بزرگی که متفاوت از خانهها و ویلاهای آن حوالی بود توجهم را به خود جلب کرد، سرعت اتومبیل را کم کردم و با دقت بیشتری نگاه کردم، مجسمههای سنگی و محیط باصفایش تصمیمم را عوض کرد، باید توقف میکردم تا کشف کنم این مکان متفاوت را...
اما جایی برای پارک ماشین پیدا نکردم، به ناچار جلوتر رفتم و پانصد متری که گذشتم دور زدم و کمی بالاتر از مجسمههای سنگی در خاکی کنار جاده ایستادم...
«غار موزهی وزیری»، متنی که برروی تکه چوبی کنار درب نصب شده بود، و روی درب نوشته شده بود: ساعت بازدید :9:00 الی 12:30 – 14:00 الی 19:00، جمعه و ایام تعطیل 9:00 الی 19:00، و چه بد اقبال بودم که ساعت تعطیلی رسیده بودم، به هر ترتیب در زدم و جناب وزیری با روی خوش درب را گشودند و وارد موزه شدم...
گشتی در موزه زدم و دچار بهت و حیرت عجیبی گشتم، بیشتر از همه شیوه متفاوت و منحصر به فرد این موزه در مقایسه با سایر موزههایی که از کودکی دیده بودم برایم جلب توجه میکرد، همیشه وقتی به موزه میرفتم جو خشک و مقرراتی به من القا میشد، اینجا اما حس میکردم با طبیعت همنوا شدهام، عناصری که با من بیگانه بودند در این موزه تبدیل به اشیاء زیبایی شده که در کنار خلق زیبایی اثر به بیننده پیام حفاظت از محیط زیست را تاکید میکرد.
غار موزه وزیری در بستری با مساحت هزار متر مربع اول مهر ماه 1384 بازگشایی شده است، خلاقیت و زیبایی در خور توجه این موزه کاری از ناصر هوشمند وزیری که مجسمه سازی برجسته از ایران عزیز ما است.
ناصر هوشمند وزیری متولد 1325 همدان است، سال 1330 به تهران کوچ کرده و در سال 1345 وارد دانشگاه تهران رشته مجسمه سازی شده است، آثار برجستهای از این هنرمند مجسمهساز در جایجای کشور جلوهگر است،گوزنها و آبنمای پارک پردیسان تهران، مجسمه فردوسی و رستم و سهراب سنگ چینی پارک جمشیدیه، مجسمه کاکلی و پدربزرگ پارک گلبرگ تهران، مجسمههای موزه زنجان و دامغان، مجسمه فولکلوریک قلعهی فلکالافلاک لرستان و ... از جملهی این آثار است.
در محوطه غار موزه قدم میزدم که هیولای ضایعات طبیعت توجهم را به خود جلب کرد، هیولایی که در ساخت آن از ضایعاتی مثل بطری و پلاستیک و ... استفاده شده بود، سه یار خیابانی، پلاستیک، بطری و نایلون، استفاده از لفظ هیولا در نامگذاری این اثر به من هشدار داد که هر روزه چندین هیولا از مواد مخرب طبیعت را وارد چرخه زیست محیطی میکنیم و چه آسان از دوستی با طبیعت و اکوسیستم سخن میگوییم.
آب نمای شیر تو شیر نیز که با تعداد زیادی از شیرهای ضایعاتی درست شده بود بسیار جالب و خلاقانه بود، هنر دوستان با دیدن اشیاء این موزه درک هنرمندانه تری از اشیا اطراف خود پیدا میکنند و شاید به خلق آثاری بپردازند که نیازی به تهیه مواد اولیه گرانقمیت ندارد و میشود حتی با بطری آب معدنی و ضایعات خانگی درست کرد.
در فضای دنج این غار موزه نشستم و گپی با استاد زدم، به گفته استاد وزیری متریال اصلی برای ساخت کلیه مجسمهها و المانهای این موزه سنگ، چوب، فلز، فایبرگلاس، استخوان، بطریهای پلاستیکی، سفال ،بتن، شیشه، مواد ضایعاتی و ... است، وی هنر هنرمند را در استفاده از تمام ابزاری میداند که در روند زندگی وجود دارد، هنرمند باید علاوه بر توانایی کندن سنگ و چوب از ضایعات تولیدی بشر نیز آثاری خلق کند که در کنار زیبایی پیامی در دلش نهفته باشد، وزیری از کودکی به ضایعات و پیچ و مهره و قوطی با دید فراتر از زباله و ضایعات نگاه میکرده و حدود یک دهه ست که به ساخت و ترویج موزه ای پرداخته که علاوه بر آثار سنگ تراشیده و چوبی و سفالی مملو از المانها و مجسمههای خلاقانه از ضایعات است، عشق به کشور و هنر و عشق به زایش در سرزمین موجب شده در خاک وطن هنر خود را گسترش دهد و به این شعار معتقد باشد:
دیگران کاشتند و ما خوردیم ما بکاریم و دیگران بخورند
وقتی انسان رسالت کارش را درک میکند میفهمد که د نیای هنر و هنرمند توانایی انتقال ناخودآگاه است نه شعارگونه و صرفا محتوایی، که همواره تاثیری که پیام ناخودآگاه از هر پدیدهای در مخاطب ایجاد میکند بسیار تاثیرگذارتر خواهد بود...
وقتی از محوطه باز موزه وارد غار شدم ناگهان خنکی دلنوازی احساس کردم، حسی که مرا به گذشتهها برد، انگار تمام تندیسها و سنگتراشها با من یگانه شدند، من بودم و فردوسی که انگار سالیان سال استوار ایستاده و سقف یکی از دالانها را نگه داشته است، حس کنجکاوی غریبی وجودم را فرا گرفت، انگار زمان متوقف شده بود و من به گذشتهها رفته بودم،یاد تابلوی نصب شده روی ساعتی افتادم که بدو ورود به غار مرا به تعجب وا داشت، «اینجا زمان متوقف میشود» و انگار که واقعا درکی از زمان نداشتم، موبایل هم که این روزها همیشه ذهن را درگیر خود میکند در این موزه آنتن نمیداد و گویی که از زمان و مکان کنده شده بودم.
یادم آمد که من در پی یافتن یک راه گم شده این غار موزه را دیده بودم و باید برمیگشتم، شاید باید میماندم و میگشتم و شاید باید ... نمیدانم فقط میدانم که دوباره خواهم آمد و دوباره خواهد گشت این غریبهی آشنا را...
از آن روز دیدن این موزه که سال جاری موفق به دریافت تندیس ایکوم به عنوان برترین موزه بین 130 موزه شده است را به اطرافیانم توصیه میکنم و به آنها میگویم لواسان به غیر از کباب و دیزی و هوای خوب و رودخانه، بهشتی دارد که در آن زمان متوقف میشود ...
این غار موزه که بهای بلیط آن چهار هزار تومان میباشد در تهران، لواسانات، بلوار امام خمینی، جاده کند علیا وسفلی، دو راهی بوجان، سمت چپ، بعد از چال ناظران، پلاک 77 قرار دارد.
یادداشت: سارا تمیزکار
انتهای پیام/