به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران از مشهد؛ سعید تشکری نویسنده خاصی است. خاص بودنش را از حرفهایش حس کردم. نویسندهای نام آشنا و البته غریب در مشهد. از اینکه با وجود بیماری ام اس و مشکلات ناشی از آن همچنان سرحال و قبراق بود خوشحال شدم.
سعید تشکری نویسنده خوش بیان و پر انرژی است و همین سبب شد 2 ساعت از وقتش را به گفتگوی متفاوت و مفصلی اختصاص دهد.
«بار باران»، «ولادت»، «پاریس پاریس»، «غریب قریب» و «مفتون و فیروزه» از مهمترین آثار او در نگارش رمان است.
در دو اثر دراماتیک با نام «وقتی زمین دروغ می گوید» و «وصل هزار مجنون» نیز بخشی از نمایشنامههای او گردآوری و چاپ شده است. کتاب «بار باران» او سه دوره کتاب سال و برنده جشنواره رضوی و شهید غنی پور شده است. سریال «زمانه» نیز از جمله آثار موفق او در حوزه ی سریالهای تلویزیونی است که چندی قبل از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد.
در یک جمله تشکری با 51 سال سن در حوزه ی کاریاش آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشته است.
سین: لطفا خودتان را در یک جمله معرفی کنید.
جیم: سعید تشکری و نویسنده هستم
سین: به چه خصلتی شهرت دارید؟
جیم: آنطوری زندگی میکنم که مینویسم. یعنی کسی نمیتواند میان نوشته ها و نوع زیستن من تعارض پیدا کند.
سین: خانواده مخالفتی با ورود شما به عرصه تئاتر نداشتند؟
جیم: ما همین امروز هم اگر فرزندانمان بخواهند تئاتر کار کنند مخالفت میکنیم. یعنی عمدتا در مورد تربیت نسلی که میخواهیم به هنر و ادبیاتمان خدمت کند، بسیار بخیلیم. به حساب خودمان از نظر تربیتی سخت میگیریم در حالی که هنر ادبیات امن ترین سرزمینی است که فرزندانمان میتوانند در آن بار بیایند. من در 12 سالگی از خانه جدا شدم و به تهران رفتم و در مدرسه عالی هنر درس خواندم. و به طور کامل از جانب خانواده طرد شدم و امروز آن پدر و مادر نیستند که فرزندشان را ببیند که آیا آن سیستم فکری مد نظرشان درست بود یا غلط! قضاوت این مساله با تاریخ است.
سین: از خاطرات مدرسه بفرمایید. شاگرد زرنگی بودید؟
جیم: من همیشه آدم متوسطی هستم. در مدرسه هم همینطور. هیچ وقت درس برایم جذاب نبود؛ جز درس هنر. در دوران تحصیل تا دوران راهنمایی آدم بسیار متوسطی بودم و بیشتر فعالیتم در حوزه کارهای فرهنگی، هنری میگذشت. 9 ساله بودم که اولین قصه ام در کیهان بچه ها چاپ شد و به عنوان قصه اول کشور انتخاب شد.
سین: شیطنت میکردید یا آرام بودید؟
جیم: بسیار شر بودم. تقریبا معلمانی که مرا تربیت کردند همگی شاکیان بزرگ من هستند؛ چون به واقع پرسشگری بخش اصلی هنر است و هنگام اجرای نمایش همیشه یک چرا وجود داشت. چرایی که خود اساتید به ما یاد داده بودند. ولی وقتی این چرا را در برابرشان قرار میدادم، حس بدی پیدا میکردند و سبب میشد مرا طرد کنند یا طور دیگری مرا ببینند.
سین: بهترین خاطره شما از دوران کودکی چیست؟
جیم: بدترین و بهترین خاطره کودکی من سیل قوچان است. اواخر نوروز بود قصد داشتیم نمایشی در قوچان اجرا کنیم که آدمهای مهمی برای دیدنش از تهران میآمدند. روی پل اترک قوچان که رفتیم، آب تا زیر دهانه پل بالا آمده بود. غرش رود اترک برایمان جذاب بود. اما فاصله همین شادی و خندهی ما و بالا آمدن آب و غرق شدن شهر در آب زیاد نبود. خاطرم هست ما با دوچرخه میرفتیم و آب در پشت سرمان میآمد. صبح فردا به جز یکی دو خانه، هیچ دیواری در شهر وجود نداشت و همه شهر زیر آب رفته بود. بدترین لحظه هنگامی بود که دیدم کتابهای من و روزنامه کیهان بچه ها روی آب میرفت.
سین: مهمترین اتفاقهای تلخ و شیرین زندگی شما چه هستند؟
جیم: شیرین ترین اتفاقی که من 51 ساله فکر میکنم اگر آن اتفاق نمیافتاد، اینجا نبودم؛ تلفن اسرار آمیزی بود که توسط آقای سید مهدی شجاعی به من شد. او میخواست همه آثار مرا چاپ کند. چه آنهایی که قبلا چاپ شده، چه آنهایی که هنوز منتشر نشده است. و این خیلی اتفاق خجسته ای بود. پس از آن چاپ رمانهایم که مرا در فاز حرفه ای به عرصه دیگری برد، اتفاق شیرینی بود. و اما تلخ ترین خاطره روزی بود که در مطب دکتر فهمیدم به ام اس مبتلایم.
سین: با توجه به اینکه آرزوی نویسندگی و خادمی حرم حضرت رضا (ع) را داشتید دیگر چه آرزویی دارید؟
جیم: به غیر از این آرزویی ندارم.
سین: آرزوی دیدن چه کسی را دارید؟
جیم: خیلی وقتها فکر کردم که آیا میشود یک روزی نه خود آدم، یک کسی به آدم نگاه کند و آدم خودش را ببیند؟! خیلی دوست داشتم آن طرف خودم را ببینم.
سین: گذشته و حال و آینده تان را با چه رنگهایی توصیف میکنید؟
جیم: آبی و سبز تقریبا همه زندگی مرا اشغال کرده اند و با طیفهای این دو رنگ در شادی و غم ارتباط خوبی دارم.
سین: دوست دارید به گذشته بازگردید؟ چه چیزی را تغییر میدهید؟
جیم: بله. خیلی دوست دارم برگردم و اصلا کار تئاتر نکنم. چون تئاتر در سرزمین ما خیلی ناجوانمردانه و غریب است. عمری که برای تئاتر و بقای آن در این سرزمین گذاشتیم، تقریبا در حافظه هیچ کس ثبت نشده است. ما تئاتر بیحافظهای داریم. مردم ما با تئاتر نامهربانند و عجیب مسئولین ما بشدت از تئاتر ناراضیاند، چون آن را نمیفهمند. تئاتر هنر اقلیت است. هنر درک است. آنچه اکنون وجود دارد شبه تئاتر است. اگر به گذشته بازگردم به سراغ ادبیات خواهم رفت.
سین: یعنی با توجه به این سابقه 40 ساله در تئاتر، خداحافظی با تئاتر سخت نبود؟
جیم: نه. من خودم را از یک سوء تفاهم نجات دادم. من به تئاتر پرسشگر معتقدم و سیستم به تئاتر ویترینی! من خودم را وقف کارم میکردم. هنوز تجربه اجرای تئاتر قاصدک با 5 اجرا در روز و هر بار 400 مخاطب تکرار نشده است. بسیاری از همکاران کنونی من مخاطبان آن روز تئاتر قاصدک بودند. بنابراین دیدم باقیات صالحات خودم را قربانی تحمیل خودم بر تئاتر میکنم؛ چون مجبورم آرام آرام شبیه سیستم شوم. من پدیده جشنوارهها نیستم. پدیده تجربه با تماشاگران هستم. اینکه پیشنهاد میشد کارم را در جشنواره اجرا کنم یا برخی نهادها در تولید کار مشارکت میکردند، مورد حسد واقع میشد. حالا این شما و این میدان تئاتر.
سین: به نظر شما سختترین کار دنیا چیست؟
جیم: نوشتن. چون با نوشتن همواره باید نو باشید. نمیتوانید نان گذشته را بخورید و هر چه جلو میروید باید این پختگی شدیدتر باشد تا بتوانید خودتان را اثبات کنید. آدمها در ذهن ما شناسنامه دارند. هرچه تعداد این شناسنامهها بیشتر شود در نوشتن موفقتر خواهید بود. و این کار سختی است که حافظه مدام فعال باشد. و البته اینکه درباره مشهد مینویسم به همین علت است. غربت امام رضا (ع) دامنه اهل فرهنگ و فضل را هم گرفته است. اهل فضل در مشهد غریباند و یک نفر باید رمان آنها را بنویسد.
سین: درباره قلم و معجزه قلم بفرمایید.
جیم: قلم تنها ابزار دگرکون نشده از بدویت تا اوج مدرنیته است. اگر کمی به جهان گستردهتر نگاه کنیم از بدو قسم قرآن به قلم تا جایگاه قلم در سایر ادیان به این نتیجه میرسیم که قلم اگر عصای رحمت باشد در اختیار هنرمند، در ضمن عصای قدرت نیز هست و نویسنده اساسا سرمایهای جز قلم و کلمه در اختیار ندارد.
سین: وقتی از نوشتن خسته میشوید، به چه پناه میبرید؟
به موسیقی. تقریبا همه نوع موسیقی را حفظ هستم و امکان ندارد شما درباره موسیقی حرف بزنید و من در جایی لکنت پیدا کنم. گوشم از 5 سالگی با موسیقی آشناست و زمانی که مبتلا به ام اس شدم و دستهایم از کار افتاده بود، نه برای موزیسین شدن بلکه برای اینکه دستهایم حرکت کنند، سنتور زدن یاد گرفتم. من تا آن زمان هرگز ساز نمیزدم. موسیقی در واقع در نجات من موثر بود، بخصوص ساعتهایی که در مدت هشت ماه مشکل و کیست در حنجره، نمیتوانستم حرف بزنم، موسیقی هم بالین من بود.
سین: میانه تان با سیاست و شبکه های اجتماعی چطور است؟
اصلا و ابدا هیچ علاقهای به سیاست ندارم و معتقدم سیاست یک شوخی بزرگ است و صداقت ندارد. شبکههای اجتماعی هم در حدی که بخش حرفهایام باشد و یک ویترین برای معرفی کتاب و امثالهم. اما در بخش غیرحرفهای علاقهای به آن ندارم.
سین: اگر اداره یک وزارتخانه را به شما پیشنهاد بدهند، دوست دارید کدام وزراتخانه باشد؟
جیم: گمان نمیکنم در هیچ کدام از وزارتخانهها اهل هنر را راه بدهند! چون وقتی بفهمند ما هنرمندیم اولین گاردهای اساسی در مقابلمان تشکیل میشود. البته بدیهی است که هیچ کدام از هنرمندان حتی در وزارت فرهنگ جایی ندارند. چون هنرمند نمیتواند در کادر اداری قرار بگیرد و ذاتا برای مهندسی کردن یک تشکیلات ساخته و تربیت نشده است. متولیان هنر باید مدیران خلاق باشند نه هنرمندان.
سین: شهرت را دوست دارید؟
جیم: شهرت وقتی برای آدم جذاب است که از آن استفاده یا سوء استفاده کند. شهرت مثل یک واقعیت مورد احترام است. من هر زمان که بدلیل هر گونه رفتاری به این شهرت بیاحترامی کنم، بنده شهرت شدهام. من بندگی شهرت را نکردم. یعنی برای اینکه آدم مشهوری بشوم گام تند برنداشتم. گامهای من همواره کند بوده است و اگر مشهور نمیشدم خللی در کارم ایجاد نمیشد. چون کار من برای اهل دل است .
سین: آفت شهرت چیست؟
جیم: آفت شهرت آن است که بخواهی مجسمه و تندیس شوی. بولانو، نویسنده آرژانتینی معتقد است «اگر نویسنده ای به این علت مشهور شود که با رئیس جمهورها عکس یادگاری بگیرد، زودتر از این میتوانست به این آرزو برسد. لازم نبود نویسنده شود. رئیس جمهور ها باید از نویسنده بترسند. نه اینکه با او عکس یادگاری بگیرند.» ما نویسندهها باید در خلوت خودمان پاکیزه باشیم. شبیه آنچیزی باشیم که مینویسیم. نگران شهرت یا از یاد رفتن نباشیم. و در واقع با آثارمان زنده باشیم.
سین: بهترین دوست شما کیست؟
جیم: واقعا دوستی ندارم. همه میدانند سعید تشکری آدم تنهایی است. تنهایی را انتخاب کردم و دوستش دارم.
سین: چقدر از مسائل پیش آمده در زندگی تان را امتحان الهی میدانید؟
جیم: زمانی که خودم تصمیم نگرفتم را آزمون میدانم. اما وقتی خودم تصمیم میگیرم را محصول خودم. خداوند صاحب عالم غیب است. خداوند رفیق اعلای هر انسانی است. من به این رفاقت خیلی معتقدم. اگر انسان پا به پای این رفاقت بیاید مواقعی هم که خواسته اش براورده نمیشود باز هم او را شکر میگوید.
سین: زندگی یعنی چه؟
جیم: زندگی یعنی اینکه در آرامش باشی.
سین: مهمترین ویژگی آثار شما چیست که بخاطر آن برگزیده شده اند؟
جیم: رابطه غنی با حضرت رضا (ع) ویژگی آثار من است. حضرت برایم رفیق اعلی است. من سعی کردم قبلهام در نوشتههایم، حضرت رضا(ع) باشد که اگر اینطور باشد او خودش مخاطب میفرستد، کشفت میکند، غریبت نمیگذارد به شیرینی و نازکی خودش.
سین: احساس شما از اینکه بار باران کتاب سال شد، چیست؟
جیم: آنقدر خاطرات نشر بار باران تلخ است که در کنار شیرینی کتاب سال شدن همچون آئینه است. در واقع خیلی کودکانه است که من فکر کنم برگزیده شدن کتاب بخاطر ویژگیهای من است. این کتاب بدلیل آنچیزی که درونش است، بدلیل آن رمز و رازی که درونش است باید دیده شود نه برای اینکه من دیده شوم.
سین: کدام یک از آثار خود را بیشتر دوست دارید؟ چرا؟
جیم: مفتون و فیروزه. چون داستان زندگی خودم است. از طرف دیگر مجموعهای از همه آثارم است. در سن پختگی نوشته شده و بیمار شدن من هم در همین رمان اتفاق افتاد. تلخترین روزها را با این رمان سپری کردم. و در واقع مردانه است.
سین: زمان صرف شده برای نگاشتن هر اثرتان چقدر است؟ آیا ازنتیجه رضایت دارید؟
واقعیت این است که من نمیتوانم از خودم کپی کنم! و باید هر بار اثر جدیدی خلق کنم. برای این خلق جدید باید زمان صرف کنم. هرچند تعداد آثارم بسیار است، هیچگاه تند نویس نبودم. برای نوشتن هر اثر از 6 ماه تا 6 سال(که برای مفتون وقت گذاشتم) زمان اختصاص دادم و نتیجه رضایتبخشی هم گرفتم و هیچگاه احساس نکردم مخاطبی، اهل دردی یا کتابخانهای از خرید کتاب من ناراضی است.
سین: علت تعلق خاطر مردم به رهبری که در تبیین رمان مفتون و فیروزه گفتید چیست؟
جیم: علمای بزرگ ما خیلی مردمدار بودند و رحمانیت خداوند را در ادامه داشتن در مردم میدانستند، به همین علت رابطه غنی با مردم داشتند. اینکه الان بخواهیم ایشان در جمع مردم در سینما و تئاتر و ... حاضر شود مساله غامضی است اما اگر به دهه 50 برگردیم میبینیم ایشان واقعا در بین مردم بودند. از قشر مذهبی، تا روشنفکر و دانشگاهی و بازاری با ایشان خاطره دارند! این خاطرات چگونه توزیع شده اند؟ با بودن. حتی من هم شاهد این حضور بودهام. خاطرم هست نمایشی اجرا میکردیم که گفتند امشب آقای خامنه ای به همراه آقای هاشمی نژاد به تئاتر میآیند. این خاطره در ذهنم مانده بود تا در کتاب شرح اسم بیان شد و من نیز در مفتون و فیروزه تکرارش کردم. آن خاطرات هیچوقت حذف نمیشوند. مفتون به واقع تاریخ خصوصی مردم ایران است. یعنی خصوصی ترین زوایای رابطه رهبری با مردم در آن آمده است. یا مثلا شبی که آقای خامنه ای از ایرانشهر به مشهد میآمد اداره برق، برق همه مناطق را قطع کرد. یعنی رژیم وقت از رابطه مردم و ایشان میترسید و نمیخواست استقبالی صورت بگیرد. اما همین شرکت برق، برق منطقه فروغی را به جهت ارادتی که به آقای خامنه ای داشت قطع نکرده بود. این اتفاق دراماتیک است و باید دیده شود.
سین: اثر طنز هم دارید؟
جیم: آثاری که برای بچه ها نوشتم غالبا طنز است. سه رمان «گوش بزرگ، چشم بزرگ» و «آن که گفت نه» و «خوشبختی آقای صدقیانی» که کانون پرورش فکری چاپ کرده طنز هستند. طنز یعنی زندگی.
سین: آثار در دست چاپ شما؟
جیم: یکی «رژیسور» است که تاریخ بمباران حرم رضوی توسط روسها است و امسال توسط حوزه هنری منتشر میشود. دیگری رمان «هندوی شیدا»ست که مراحل بازنویسی نهایی را میگذراند و توسط انتشارات نیستان در شهریور ماه چاپ خواهد شد. و جلد دوم رمان «غریب قریب» هم در هفته کرامت در مشهد رونمایی میشود.
سین: آیا مایل به ترجمه آثار خود هستید؟ چرا؟
جیم: نه. ما برای ترجمه شدن باید یکبار خودمان را ترجمه کنیم. چون زبان فارسی اصلا زبان جهانی نیست. کلماتی که در زبان فارسی برای ما معنی خاص دارند، در ترجمه به چیز دیگری تبدیل میشوند. فکر میکنم ما بتوانیم برای مخاطبِ خودمان حرف بزنیم کار بزرگتری انجام دادهایم. هر نویسنده ای برای اینکه اثرش ترجمه شود اول باید خودش را به زبانی غیر فارسی ترجمه کند.
سین: چند سال در جنگ حضور داشتید؟
من به سه شکل در جنگ بودم. گاهی برای اجرای نمایش، گاهی برای کمک رسانی و گاهی برای جنگیدن. آن وقتی که برای اجرای نمایش میرفتم صورت جدی تری داشت تا آن زمانی که خودم شخصا جنگیدم. جنگ گویی زندگی بود نه نوعی کشف و مکاشفه. آن چند سال پر شکوه بود و وقتی درها بسته میشود آدم میفهمد چه قدر زندگی و فضا ازو گرفته شده است.
سین:آثار کدام نویسنده را میخوانید و میپسندید؟
جیم: رمانهایی که شخصیت و لوکیشن دارند جذابترند. مثلا در دهه 60 نویسندهای همچون سید مهدی شجاعی طلوع میکند و شاهکارهایی با تک نگاریهایش درباره حضرت زهرا (س)و حضرت زینب خلق میکند که با گذشت سه دهه از نگارش، آن کتابها هنوز خوانده میشود. این یعنی کشف. هر نویسندهای نمیتواند سی سال در قله بایستد. اصلا ما چند نویسنده داریم که هنوز در قله ایستاده باشند؟
سین: درباره دغدغه تربیت نویسندگان بومی چه کردید؟
جیم: تقریبا هر جا برای انجام کاری رفتم، با بن بست روبرو شدم. به مسئولین شهری مشهد پیشنهاد دادم که مشهد خانه داستان ندارد. مشهد باید جایی برای داستان نویسی داشته باشد. استانی داریم مملو از لوکیشنهای ناب و توریستی. مکانهایی مثل آرامگاه فردوسی، کافه داش آقا یا تالار ناشران. همت کنید هر شش ماه یک مجموعه داستان شهری چاپ کنید از هر کدام از شهرها. و در جواب من میگویند آقای تشکری یک رمان برای ما بنویس! این یعنی من باید سکوت کنم. من بارها و بارها طرح خانه داستان را با دلسوزی پیشنهاد دادم. چه اشکالی دارد موسیقی قوچان با ادبیات ترکیب شود؛ بشود کنسرت کلمه.
سین: ویژگی های یک نویسنده خوب چه هستند؟
جیم: نویسنده موفق کسی است که از آثارش خجالت نکشد. روزی که رمان نویسی را انتخاب کردم میدانستم رقیبان آن را فتح کردهاند. اینکه آدم در سن 45 سالگی رمان بنویسد و خودش را اثبات کند خیلی کار بزرگی است و رمانهایم به نوعی هستند که در ادبیات ایران تا به حال نداشتیم و کسی آن را تجربه نکرده بود.
سین: آیا استعداد نوشتن ذاتی است یا اکتسابی؟
جیم: اصلا ذاتی نیست. استعداد یک غریزه است که تا تربیت نشود مستعد نمیشود. تا مطالعه نباشد و در میدان دید حوادث قرار نگیری و چشم بزرگ و گوش بزرگ نداشته باشی نویسنده نمیشوی
سین: چرا نویسنده متعهد و دینی در ایران تنهاست؟
جیم: مسئولین فکر میکنند نویسندگان متعهد شرایط خوبی دارند. اما اینطور نیست. زمانی که ام اس گرفتم برای هیچکدام از مسئولین مهم نبود. در حالیکه اگر سفارشی نویس بودم به سراغم میآمدند تا عکس یادگاری بگیرند! مساله این است افرادی در این حوزه هستند که هیچ تعلقی به این حوزه ندارند!
سین: چرا ناشر مشهدی ندارید؟
جیم: قرار است اولین ناشر مشهدی من که موسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی است، رمان "غریب قریب" مرا چاپ کند. ولی باید این سوال را از ناشرین پرسید نه از من! به نظر میرسد در مشهد سه تعریف برایمان گنگ است. یکی اینکه نویسنده باید نان بخورد. دوم اینکه نویسنده باید سقف داشته باشد تا بنویسد. کنار خیابان نمیشود نوشت! سوم اینکه نویسندگی شغل دوم نیست. من نتوانستم این سه مساله را در مشهد ثابت کنم. اینها آدم زودبازده و کتاب ساز میخواهند. کتاب نویس نمیخواهند. در حوزه ترجمه هم همینطور است. عموما برای برجسته کردن مولف اول به ترجمه رو میآورند.
سین: چه توقعی از مسئولین فرهنگی مشهد دارید؟
جیم:هیچ توقعی ندارم. کار خودشان را انجام بدهند! میگویند مشهد دارای یک ظرفیت بالای فرهنگی است. یعنی چه؟ یعنی در مشهد اتفاقات نابی افتاده که باید روی آن سرمایه گذاری شود.
سین: رابطه شما با رسانه های استان خوب نیست. چرا؟
جیم: درد دل میکنم تا همه بشنوند. خیلی بد است که من مدعی باشم میخواهم رئیس جایی باشم، اما کارمندهایم را نشناسم. اصلا نمیشود من در لید خبر باشم اما قرار مصاحبه با کسی بگذارم که حتی مرا نمیشناسد! چطور است که ما با موجوداتی طرفیم که هیچ نمیدانند؟ این روند توهین آمیز است! مشکل ما این است که دوستان نمیدانند پل ارتباطی هنرمند و جامعه خبرنگار است.
سین:درباره حضرت امیر و احادیثی که از ایشان نقل شده بفرمایید.
جیم: حضرت امیر را میشود به دو صورت دید: یکی علی(ع) که دست همه ما را میگیرد؛ دیگری علی(ع) که مرکز ثقل عالم است. حکمت علی(ع) بی نهایت است. کدام یک از سخنان ایشان را میتوان نام برد که خالی از حقیقت و مرجع باشد؟ همه سخنان ایشان حتی در ریزترین زوایای خود دارای شعاع هستند و از حقیقت عالم سرچشمه میگیرند. خاطرم هست نمایشی اجرا میکردیم در محضر علامه محمد تقی جعفری. ایشان پس از اتمام نمایش با همان لهجه شیرین آذری گفتند: والله ندیده بودم کسی بگوید وجدان ترازویی میخواهد به قدر فلک. این نمایش شما سخن مولا که درباب قضاوت فرمود: قضاوت وجدان میخواهد به قدر فلک را به یادم آورد.
سین: اولین چیزی که از شنیدن این واژه ها به ذهنتان میرسد....
جیم: - سید مهدی شجاعی: به واقع رفیق و بزرگتر من است
- تئاتر: (پس از کمی سکوت و تامل) اشک است
- رضا امیرخانی: یک همکار، ارتباط بیشتری ندارم البته کتابهایش هرچه جلوتر میرود به ادبیات نزدیکتر میشود. قیدار را ترجیح میدهم. من او و قیدار پشت سر هم دیده میشوند.
- کتاب دا: نظری ندارم!
- قاصدک: شعر اخوان خیلی به نمایش نشسته بود. بدلیل خاطره تلخ آن بچه ها از «قاصدک» میترسم.
- روزگار جوانی: خوشبختی بود پر از اتفاقات خوب مثل انقلاب، مثل خوابیدن زیر تریلی در یک شب سرد و برفی زمستان.
- اهل خراسان: همیشه به خود بالیدم که اهل خراسانم و وامدار مکتب خراسان
- نقد: در کشور ما تقریبا نقد تعطیل است. نقد به معنای این نیست که اثری خوب است یا بد. نقد به این معنا که کسی اثری را کشف کند در جامعه ما فراموش شده است.
- غریب قریب: امام رضا(ع)
- بار باران: خراسانی ها معتقدند باران بار دارد و بارَش اهمیت بیشتری دارد تا خود باران. بار باران ادبیات است.
- شهید: همه ما بخشی از زندگیمان شهادت است و آرزوهایمان شهید میشود. بهمین علت شهدا را زودتر باور میکنیم؛ چون همه وجودشان شهید شده است. ولی جالب است که زندگی شهید شده مان زنده تر است نسبت به بخشی از زندگی که به آن رسیده ایم. شهدا هم همینطورند.
- سید مرتضی آوینی: اولین کسی بود که در ادبیات متعهد وضع ما را نسبت به ادبیات جهان مشخص کرد. یعنی به عنوان یک بچه مسلمان وضعیت ما را نسبت به تکنوکراتیزم و لیبرالیسم روز دنیا مشخص کرد و اینکه روایت فتح را در ساده ترین شکل ساخت و بحرانی ترین مسائل روز دنیا را در نظریات تالیفی اش مطرح کرد، اهمیت دارد. آوینی کماکان برای من قبله قلم است.