آدم باید ملاک
اولیهاش را این بگذارد که افرادی که در جمهوری اسلامی کار میکنند، حتما
قصد خیر دارند و نسبت به سابقه بنده و هرکسی نگرانی دارد. شرایط پیش از
انقلاب طوری بود که مجبور شدیم کشور را ترک کرده و به آمریکا برویم.
پس از انقلاب، گروهی از دوستان به ایران بازگشتند و از حضرت امام(ره) در این مورد سوال کردند، نظر ایشان این بود که دانشجویان درس خود را ادامه دهند.
بنده قبل از انقلاب در رشتهای فنی تحصیل میکردم، اما پس از انقلاب رشتهام را تغییر دادم، به هوای اینکه بتوانم به کشور خدمت کنم. روزی که مدرک دکترای خود را گرفتم، هرچه به من اصرار کردند که بمان، قبول نکردم، نهایتا فقط یک ماه به درخواست و اصرار آقای دکتر ولایتی برای مذاکرات 598 ماندم و بعد برگشتم.
در مدتی که تحصیل میکردم، تلاشم را کردم که هرجا که امکانی باشد خدمت بکنم، حضور در سرکنسولگری جمهوری اسلامی در سانفرانسیسکو یا رفتن به نمایندگی از این جمله بود. این مسائل باعث شد که دکترای خودم را 2 تا 3 سال دیرتر از حالت معمول تمام کنم. من احساس میکردم که در بحبوحه جنگ، به فردی که مقداری ادبیات حقوق بینالملل بداند، مبانی انقلاب را پذیرفته باشد و احساس میکند که به فرموده رهبری فرزند انقلاب است، نیاز است. در واقع، فرصتهای تحصیلی را به همین دلیل از دست دادم و مجبور شدم که با چارچوبهای دیگری درسم را تمام کنم، مدتی هم که در انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا بودم، مسئولیتهای مختلفی را عهدهدار بودم که این مسئولیتها از پیش از انقلاب شروع و تا بعد از انقلاب ادامه داشت.
بنده دبیر تبلیغات، دبیر تشکیلات و به مدت دو سال مسئول شورای انجمن اسلامی در سطح کل آمریکا بودم. ما تلاش کردیم که از انقلاب فاصله نداشته باشیم، اما اکنون به عنوان فردی که مانده و شهدا رفتهاند، احساس میکنیم که به آنها وامداریم. من احساس میکنم که تنفس ما در فضای آزاد امروز ناشی از آثار و دستاوردهای شهداست، اینکه تمامیت ارضیمان حفظ شده و در مقابل تمام دنیا سربلندیم و عزتمان حفظ شده را مرهون آنهاییم؛ طبیعی است که همه ما چنین احساسی برای خود داریم.
*آیا این دوره را یک خلاء میدانید، یعنی اگر به آن روزها بازگردید، بازهم همان فعالیتها را خواهید داشت؟
بنده در ایام دفاع مقدس یا در انجمن مسئولیت داشتم یا در نمایندگی. در واقع احساس میکنم که در هر لحظه تقریبا همراه رزمندگان بودم، اگر رزمندهها شیمیایی میشدند، ما نامههایشان را تهیه میکردیم.
*فعالیتهای شما در ایام دفاع مقدس در خارج از کشور چه بود؟
پیش از فتح خرمشهر دبیر تبلیغات انجمن اسلامی بودم، پس از فتح خرمشهر، برای اخذ دکترا به نیویورک رفتم و در نمایندگی ایران در سازمان ملل به عنوان کارمند محلی استخدام شدم. کارمند محلی یعنی فردی که باید تقریبا بدون حقوق کار کند، در واقع حقوقم یک سوم حقوق یک شاغل عادی در سطح پایین بود؛ خیلی کم بود و نمیتوانستم اجاره خانهام را بدهم. در تمام این دوران از پولی که از سمت خانواده میآمد، زندگی ما میچرخید و چهبسا فعالیتهایی که در کنارش همسرم انجام میداد تا حداقل زندگی را داشته باشیم. به هرحال، اگر ما در دانشگاه فقط میماندیم، خیلی وضع مالیمان بهتر بود تا اینکه در کنار کار دانشگاه بخواهیم این فعالیتها را داشته باشیم.
زمانی که به نمایندگی نیویورک رفتم، شاید تنها کسی که هم حقوق بینالملل میدانست، هم نماز میخواند و هم انگلیسی میدانست، من بودم. البته به غیر از دکتر رجایی خراسانی، لذا از فتح خرمشهر تا زمان قطعنامه 598 که مشاور دکتر ولایتی شدم و در طول مذاکرات کنار ایشان بودم، در هر نامهای که نوشته شد، نقش داشتم. در واقع، در هر نامهای که نوشته میشد، هر سخنرانی که انجام میشد، هر متنی که به شورای امنیت و مجمع عمومی ارائه میشد، بنده نقش کوچکی داشتم. البته آن زمان رئیس ما، مرحوم آقای دکتر رجایی خراسانی بودند، که سال گذشته به رحمت خدا رفتند، ولی بعد از ایشان تنها کسی که در نمایندگی این کارها را انجام میداد، بنده بودم.
*انگیزه افرادی که چنین حرفهایی در مورد گذشته شما میزنند چیست؟
انگیزهشان حتما خیر است، من فکر میکنم که باید اجازه دهیم انگیزهها را خدا تعیین کند، چون وقتی دوستان به جای خدا میخواهند بشینند و انگیزه من را تعیین کنند، خیلی ناراحت میشوم، لذا به خودم اجازه نمیدهم که انگیزه دیگران را تعیین کنم.* برخی از همین افراد جریان "دلواپس" تصویری از شما هفته گذشته منتشر کردند که با فتوشاپ جعلی شده بود، سعی بر این بود شما را نسبت به دفاع مقدس بیاعتنا جلوه دهند. نظرتان در این باره چیست؟
آن عکس که باعث
تاسف بود، من هیچجا تکذیب نکردم که در دوران دفاع مقدس در آمریکا بسر
میبردم یا درس میخواندم، در واقع من تمام آن دوران را یا درس میخواندم
یا داخل نمایندگی یا بیرون از آن فعالیت داشتم. از روز اول که نمایندگی و
کنسولگری سانفرانسیسکو قابل بهرهبرداری شد، ما به آنجا رفتیم. بعد از
آنکه دیپلماتهای رسمی ما را از آنجا اخراج کردند، من در حد کار فلگی
فعالیت کردم و اثاث کنسولگری را جمع کردم و درب کنسولگری را بستم؛ یعنی این
مسائل مربوط به کنسولگری را هم ما انجام دادیم، در حقیقت، هرکاری که برای
کشور از دستمان برمیآمد را انجام میدادیم، بعد هم که درسم در
سانفرانسیسکو به اتمام رسید، برای اخذ دکترا به دانشگاه کلمبیا که یکی از
بهترین دانشگاههای آمریکا است، به نیویورک آمدم و وارد نمایندگی شدم، اما
آنقدر کار نمایندگی سنگین بود که مجبور شدم درسم را در دانشگاه کلمبیا رها
کنم، در آن زمان احساس کردم که اگر نمیتوانم درس بخوانم، بنابراین
نمیتوانم آمریکا بمانم و باید حتما به کشورم بازگردم، از طرف دیگر به من
اصرار میکردند که تا دکترای خود را نگرفتی بازنگرد، لذا نیویورک را هم رها
کردم و به "دنور" رفتم تا بتوانم دکترایم را بگیرم که الحمدلله این کار را
هم کردم.
نکتهای که باید به آن اشاره کنم، آن است که من هیچ وقت حضورم در آمریکا را تکذیب نکردم. در عکس جعل شده، سری که از من برداشتند و بریدند متعلق به زمانی است که من سی و دو سه سالم بود. مشخص است که این عکس را از کجا آوردند؛ این عکس مشترکی است از من، مرحوم آقای برقانی، پروفسور فضلالله و صادق خرازی که در سایت آقاصادق منتشر شده است. خب، سر یک مرد سی و دو سه ساله را برداشتهاند و در کنار یکسری جوان 18_17 ساله گذاشتهآند، خب خودشان نگاه میکردند، شاید اگر بهتر جستجو میکردند، در کتاب "آقای سفیر" عکسهای من را پیدا میکردند که در آن سن و سالم مشخص است. این عکسها متعلق به سخنرانیهایم در جلسه انجمن اسلامی، یا سخنگویی تظاهرات است، خب آن عکسها موجود است، حداقل سر آن عکسها را بر میداشتد و روی آن بدن میگذاشتند که با آن زمان و سن عکس فتوشاپ شده سازگاری داشته باشد یا از خود من میپرسیدند. خب این اتفاق عجیبی نبود، من آن موقع دانشجو بودم، حالا ممکن است آدم مهمی نبودم که کسی از ممن در زمان حضور در کلاس عکس بیندازد، ولی عکس سخنرانی من هست، سر آن را میبریدند و روی بدن آن آقا میگذاشتند، شاید یک خورده طبیعیتر جلوه میکرد.
* اولین واکنش شما نسبت به این تصویر جعلی چه بود؟
چه نیازی هست، خب میآمدند از خودم میپرسیدند، چرا چنین کردند... واقعا تعجب کردم.
*در مراسم تشییع شهدا، بنرهایی علیه مذاکرات هستهای و شما پخش شد، اولا نظرتان در مورد این اتفاق چیست؟ دوما اینکه به نظر شما این اقدام خودجوش بوده یا هدایت شده؟
بعید است که مردم عادی چنین بودجهای داشته باشند که بتوانند اینقدر هزینه کنند، اولین بار هم نیست، من در تظاهرات 22 بهمن هم دیدم که پوسترهای رنگی، که خیلی هزینه تولیدش بالاست، از عکس بنده و آقای کری پخش میشد. خب معلوم است که اینها یک جایی دارد هزینه میشود.
من بیشتر امیدوارم کسانی که ممکن است برای ادامه شرایطی خاص، منافع
اقتصادی داشته باشند، از جیبشان این خرج را بکنند. خیلی باعث تاسف خواهد
بود که چنین پوسترهایی از بودجه بیتالمال تولید و پخش شود، اما حتما کسانی
که این کارها را میکنند یک توجیه شرعی و قانونی برای خود و وجدانشان
دارند، بازهم گفتم من وارد نیتخوانی مردم نمیشوم، اما احساس میکنم بین
خودم و خدا که این کارهایی که دوستان دارند میکنند توشه آخرت من است و ورز
و وبال آخرت آنها، ولی بازهم این مورد را هم به خدا واگذار میکنم، چون
تنها کسی که در آن دنیا میتواند حساب بکند، خود خداست، همه ما در آن زمان
محتاجیم، الان هم ماه مبارک رمضان است در مناجات حضرت امیر (ع) میخوانیم:
"اللهم
انی اسئلک الامان یوم لاینفع مال و لابنون الا من اتی الله بقلب سلیم"
البته این، آیهای از قرآن است، اما در مناجات حضرت امیر هم هست.
بالاخره باید ببینیم این پوسترهایی که تولید شده که اگر از بیتالمال باشد، حرام است و اگر از پول شخصی باشد اسراف بوده، آیا اینها به آن قلب سلیم که قرار است با آن پیش خدا برویم، کمکی میکند؟
خب، طبیعی است هیچ کس از شنیدن این حرفها خوشحال نمیشود. من واقعاً فکر میکنم اگر این افراد معتقدند کاری که میکنند به سود کشور و نظام است، حتماً این کارها را ادامه دهند.
*لطفاً به ایام دولت مهروز نیز اشاره فرمایید. شما فردی بودید که در دو سفر احمدینژاد به سازمان ملل، سفیر ایران در سازمان ملل بودید، از فضای آن ایام بگویید.
من در دو سال ابتدایی ریاست جمهوری آقای احمدینژاد سفیر ایران در سازمان ملل بودم و در این دو سال نیز، مدیریت سفر ایشان را عهدهدار بودم. البته ایشان با بنده مخالف بودند و بنده هم علاقهای به ایشان نداشتم. ولی به لحاظ وظیفه کاری که باید سفر رئیس جمهور کشور آبرومندانه برگزار شود از هیچ تلاشی کوتاهی نکردم. طی این دو سال، جنجال غیرمتعارفی در سفر ایشان به وجود نیامد.
*رابطه آقای احمدینژاد با شما چطور بود؟
ایشان رابطه مناسبی با من نداشت و نظرشان نسبت به بنده مثبت نبود و حتی اصرار بر تغییر فوری بنده داشتند. لذا حرفهایشان را نیز به من نمیگفتند.
* حتماً ماجرای «هاله نور» ایشان را در نیویورک به یاد دارید؟
این ماجرا در ایران اتفاق افتاده بود.
* فیلم روایت ایشان برای اولین بار در قم و تهران بود، اما اصل اتفاق «هاله نور» در مقر سازمان ملل بوده است. شما شاهد آن «هاله نور» بودید؟
(همراه با خنده) ظاهراً من چشم بصیرت نداشتم.
* روابط شما با آقای روحانی چگونه است؟ چه موقع با ایشان آشنا شدید؟
من و جناب دکتر روحانی عضو گروه مذاکره کننده 598 بودیم. البته ایشان عضو ارشد بودند و من عضو پایین رده. در آن جا با ایشان آشنا شدم و بعدتر، در حوزههای مختلف مثل دورانی که با ایشان به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی، مسئول تیم هستهای بودند، بنده نیز کمک میکردم و در دو سال آخر دوران ایشان، من در سازمان ملل اکثر فعالیتم حول محور بحث هستهای بود.
پس از آن که مورد مهروزی آقای احمدینژاد قرار گرفتم، پس از بازنشستگی رسمی از وزارت امور خارجه در مرکز تحقیقات استراتژیک به عنوان مشاور ایشان حجره کوچکی داشتم.
ظریف: من در ستاد انتخاباتی ایشان فعال نبودم، چون نه تخصصی در مسائل داخلی دارم و نه هیچ گاه در این زمینه وارد شدهام. هر جا که مواردی مربوط به تخصص من در روابط خارجی بود، من در حد توان مطالبی را ارائه میکردم. اما در حوزههای دیگر مثل سیاست داخلی و مبارزات انتخاباتی، من سررشتهای ندارم. رشته من روابط بینالملل است و تنها در این زمینه میتوانم کمک کنم.
*بسیاری شما را پرکارترین وزیر خارجه سی سال اخیر میدانند. آیا از این همه فشار خسته نشدهاید؟
طبعاً اگر من هر زمان احساس کنم که حضور برای منافع کشور مفید نیست، از کار کنار خواهیم کشید. من با این کار بیگانه نبودم و میدانستم در این مقطع حساس زمانی وارد کار سخت و پرماجرایی میشوم. میدانستم که فشار داخلی و فشار خارجی بسیار زیاد خواهد بود و هر کس این مسئولیت را بپذیرد باید آماده تحمل فشار و پرداخت هزینه سنگین باشد. البته صادقانه بگویم که برخی موارد فشارهای داخلی و تهمتها و افتراها را تا این حد پیش بینی نمیکردم.
* خانواده در مورد این حجم فشار کاریتان گلایه ندارند؟
عادت کردهاند. من بالاخره بیش از 30 سال دیپلمات بودهام و کار دیپلمات دوری از خانواده است. به خصوص در سالهای 81 تا 84 یعنی سه سال اولی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد بودم، مسئولیت مذاکرات هستهای با سه کشور اروپایی به ریاست دکتر روحانی (دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت) را به عهده داشتم. به همین دلیل و با توجه به محدودیتهای ویزایی که آمریکاییها به نمایندگی ایران در سازمان ملل تحمیل میکردند، نمیتوانستم مرتب در رفت و آمد باشم و لذا بیشتر اوقات برای مذاکرات با سه کشور اروپایی در تهران و اروپا بودم و خانوادهام در نیویورک تنها بودند. اما خب خدا را شکر، به لطف آقای احمدینژاد، بعد از دو سال در سال 86 عملاً بیکار شدم و فرصت کردم 6 سال در کنار خانوادهام باشم. بالاخص در خدمت مرحوم والدهام که از زمان 17 سالگیام که برای تحصیل به آمریکا رفته بودم و بعد که به شدت گرفتار مسئولیتهای مختلف در تهران و نیویورک بودم، دیگر نتوانسته بودم خدمت ایشان باشم. این 6 سال، فرصت مهمی شد تا من بتوانم در خدمت مرحوم والدهام باشم، متأسفانه ایشان 6 ماه پس از این که من مسئولیت وزارت خارجه را قبول کردم، به رحمت خدا رفتند. الان به آن 6 سال فکر میکنم، بسیار برایم لذتبخش بوده و امیدوارم توانسته باشم قدری در رابطه با والده و خانواده جبران مافات کرده باشم.
* آیا در صورت پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، در 4 سال دوم ایشان، پست وزیر خارجه را مجدداً قبول میکنید؟
(با خنده) این دفعه اخیر نیز چندان با رغبت قبول نکردم.
* ماجرای سخن اخیر شما مبنی بر این که «کسی در ایران به خاطر عقیدهاش زندانی نمیشود» بسیار جنجالی شد.
مهمترین درسی که من از این موضوع گرفتم این است که ضمن احترام به همه، باید در کارها توجهام فقط رضای خدا و پیشبرد منافع ملی باشد. اما واقعیت این است که من در پاسخ به مجری که در مورد آقای جیسون رضاییان سؤال کرد، پاسخ دادم که او به دلیل فعالیت سیاسی و یا روزنامهنگاری در ایران بازداشت نشده و دلیل بازداشت ایشان اقدامات دیگری بوده که ارتباطی با شغل حرفهای او نداشته است.
هم آن جا و در سخنرانیها و مصاحبههای دیگر هم گفتم که امیدوارم ایشان از اتهامات خود تبرئه شوند ولی آن اتهامات ارتباطی با حرفه ایشان نداشته چون مجموعاً خبرنگار معتدلی بوده و در حوزه خبرنگاریاش با بنده ارتباط داشته و حتی در برخی جلسات توجیهی من با نخبگان فکری و رسانهای غربی شرکت میکرده است. متأسفانه یا گروهی واقعاً از عرایض بنده و توضیحاتی که بعداً نوشتم برداشت اشتباه کردند و یا گروههایی خواستند بد منعکس کنند و یا هر دو و یا ممکن است من به خوبی نظرم را نگفته باشم، البته نوار مصاحبه و سخنرانیهای من موجود است. البته قبلاً هم برخی خبرگزاریها که به ظاهر به طیف به شدت مخالف منتقدین صحبت من با چارلی رز تعلق داشتند، عرایض بنده را در دانشگاه تهران تحریف کردند و با حذف یک جمله کلیدی در آن سخنرانی، بهانه و دستمایه حملات تندی در طول یک و نیم سال گذشته از جناح اصولگرا علیه بنده را فراهم نمودهاند.
*ممکن است ماجرا یک شیطنت داخلی بوده باشد؟
برخی ابهامات درباره منشأ و آدرسهای اینترنتی خبرسازی اولیه و
تحریف عرایض بنده در این زمینه مطرح شده است که میتواند نشان دهنده ادامه
همان حرکت قبلی باشد که بسیار جالب خواهد بود. ولی من نه ابزار پیگیری آن
را دارم و نه چندان اهمیتی به این موضوع میدهم. به هر حال خدمتگزاری هستم
که آن چه در توان دارم انجام میدهم و اعتقاد هم ندارم که اشتباه نمیکنم.
امیدوارم مردم خوب اشتباهات من را ببخشند.
انتهای پیام/
این مصاحبه بود ؟
ایشون که در مورد هیچی جواب ندادن فقط در رفتن
زنده باد دکتر ظریف