کار کار حضرت عشق است، کار لاف نیست
عشق وقت امتحان، خون میدهد، حراف نیست
اینک این سیمرغ آتش بال قاف قُرب عشق
عین این سیمرغها هرگز به کوه قاف نیست
مطلع حُسن فتوت، نور «نصرالله» داشت
آن که مانندش در این اطراف و هیچ اطراف نیست
صافی «چمران» غیرت، دُرد «موسی صدر» صبر
کمتر از این وصف، توصیف تو را انصاف نیست
عارف قرآن و معنای کمیل و ندبه بود
شرح حالش غیر شرح سوره اعراف نیست
میشود آیینه شد عین «حسام خوشنویس»
هیچ سرمشقی چنین خط غبارش صاف نیست
با شهادت میتوان خود را، خدا را دید و ماند
غیر از این آیینه هیچ آیینهای شفاف نیست