از سال 2010 تاكنون، تمامی انقلاب‌ها(کودتاهای) "رنگی" که در غرب آسیا و شمال آفریقا (MENA) به وقوع پیوسته، بر حسب اتفاق نبوده‌ این اعتراضات به اصطلاح مردمی، پروژه‌هایی‌ است خاص که توسط برخی قدرت‌های غربی برای بازسازی نظم جهانی ، مدیریت شده‌اند .

به گزارش سرويس بين‌‌الملل باشگاه خبرنگاران،  پایگاه خبری "نیو ایسترن اوت لوک" فرآیند تغییر نظام در مناطق مختلف غرب آسیا، تحت فشار تظاهرات گسترده خیابانی و با حمایت سازمان‌های غیر دولتی كه تامین مالی آنان از خارج از کشورهای هدف مدیریت می‌شده ، رخ داده است . هدف از انقلاب‌های رنگی - که عمدتا از طریق یک کودتای نرم و با استفاده از روش‌های غیر خشونت‌آمیز مبارزات سیاسی مدیریت می‌شوند - اصولا در جهت تامین منافع غرب ، و با مشارکت غالب و مستقیم کشورهای غربی و مهم‌تر از همه ایالات متحده، در فرایند برنامه‌ریزی ، سازماندهی و تامین مالی ، مدیریت شده است .


از جهاتی دیگر ، هدف از انقلاب‌های رنگی ، سرنگونی صرف دولت قانونی كشور هدف نبوده است ، بلكه جابجاکردن رهبران کشورهای مخالف با منافع آنها ، در اولویت بوده است ؛ به عبارتی دیگر ، با اجرای این پروژه‌ها، افراد سابق جایشان را به افراد جدید می‌دهند ، هر چند این تغییر افراد تغییری در حال مردم ندارد ، اما برای غرب جایگزین‌شدن مخالفان با عروسك‌های دست‌نشانده ، رضایت‌بخش‌تر خواهد بود .

مرحله آغازین برای رقم‌زدن انقلاب‌های رنگی در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا ، حمله نظامی آمریکا به عراق در سال 2003 و سرنگونی صدام حسین بود . در این روش ، استراتژیست‌های واشنگتن ، به منظور حل مشکل کاخ سفید ، "تسلیم‌شدن کامل منطقه به (خواسته های) ایالات متحده" ، عراق را به عنوان هدف اصلی انتخاب کردند .


آمریكا عراقی را اشغال كرد ، كه در كنار موقعیت استراتژیک مهم بغداد به عنوان یک صادركننده مهم در بازار جهانی انرژی ، از قدرت نظامی و نیروی انسانی فوق العاده‌ای در منطقه برخوردار بوده است ، و رهبر این كشور با تمام الزامات واشنگتن برای قالببندی مجدد منطقه بر حسب منافع آمریکا ، همراهی نمی‌كرد .

در پی اعتراض جامعه بین‌المللی علیه مداخله نظامی ایالات متحده برای سازماندهی مجدد جهان ( در عراق ، افغانستان ، لیبی و دیگر کشورها)، کاخ سفید متعاقبا به استفاده از روش‌های انقلاب "رنگی" برای بی‌ثبات‌کردن و تضعیف رژیم‌های مخالف با منافع واشنگتن در تعدادی از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا روی آورد .


در نتیجه اتخاذ این سیاست‌ها ، برخی از این رژیم‌ها سقوط كردند (به عنوان مثال در تونس ، مصر ، لیبی و یمن) ، برخی مجبور به اتخاد اقدامات پیشگیرانه برای حفاظت از مقامات فعلی شدند (به طور خاص ، شورای همکاری خلیج فارس ، اردن) ، و سوریه نیز به ورطه جنگ و ناآرامی مدنی - داخلی كشانده شد .

در پروژه بی‌ثبات‌كردن اوضاع در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا ، این اهداف پیش‌بینی‌شده توسط کاخ سفید پیگیری می‌شود:
 - مهار نمودن تلاش‌های بازیگران بزرگ بین‌المللی در مسیر رقابت با ایالات متحده (به خصوص روسیه و چین) برای توسعه همکاری متقابلا سودمند با کشورهای منطقه .
- افزایش آسیب‌پذیری اتحادیه اروپا در زمینه‌های انرژی و امنیت ، در نتیجه ، افزایش وابستگی این اتحادیه به حمایت ایالات متحده .
- ظهور رهبران جدید و کاملا وابسته به ایالات متحده ، نه تنها اجازه پیاده‌سازی برنامه‌های سازماندهی مجدد جهانی را می‌دهد ، بلکه کنترل سیاست‌های انرژی را ممكن می‌سازد . 
- تحت کنترل درآوردن ایدئولوژی مخرب افراطی‌گرایی ، و استفاده از آن نه تنها در برابر كشورهای "معاند" در منطقه ، بلکه در برابر کشورهای اروپایی كه تمایل به "استقلال" (از آمریكا) دارند ، اما اغلب - در برابر روسیه و چین ، با هدف تضعیف رقبا و مخالفان ایالات متحده با این ابزار نفوذ دینی .
- کاهش نفوذ ایران که به نفع متحدان آمریکا در منطقه است مانند عربستان سعودی و اسرائیل .

با توجه به این واقعیت که آغازگر انقلاب‌های رنگی در درجه اول ایالات متحده است ، در حال حاضر چنین برنامه‌هایی در هر كشوری كه ایالات متحده با دولت حاكم آن مسئله دارد ، می‌تواند اتفاق بیافتد . 

وجود ارتباط مستقیم و فعال یک رهبر خاص با رهبری امریکا نیز ، هیچ تضمینی برای عدم كاربرد این رویکرد انقلاب "رنگی" نمی‌باشد. 

نمونه‌های خاص از این سیاست آمریكایی ، متعدد می‌باشند .  بدون شک ، اقتصادهای توسعه یافته‌تر و رژیم‌های سیاسی قوی‌تر ، کمتر مستعد ابتلا به انقلاب‌های "رنگی" می‌باشند و بالعکس . با توجه به این واقعیت است که امروزه اجرای طرح هژمونیک کاخ سفید برای بازسازی جهانی ، عمدتا توسط روسیه و چین مخالفت می‌شود ، جالب‌تر اینکه روش واشنگتن ( تکنیک‌های انقلاب "رنگی" ) پیشتر در این دو کشور و متحدان آنها استفاده شده است .

در مورد روسیه ، مناطق مسلمان‌نشین روسیه (در درجه اول تاتارستان ، کریمه ، قفقاز ) و كشورهای مجاور آسیای مرکزی به انقلاب‌های رنگی آسیب پذیرتر هستند .

چین نیز در برابر پروژه انقلاب‌های رنگی آسیب پذیر‌تر است ، به ویژه در حومه چین ، در تبت و سین کیانگ ، که در آنجا واشنگتن به طور مستقیم یا غیرمستقیم از جدایی‌طلبان محلی و اسلام‌گرایان حمایت می‌كند . به همین دلیل است که هنگ کنگ در ماه‌های اخیر در معرض آزمون "انقلاب رنگی " قرار گرفته است .


واقعیت امر این است كه کاخ سفید قصد کاهش "شدت" این روش براندازی را در آینده ای نزدیک ، فعلا ندارد .

فتنه سال 2009 در ایران نیز یکی از پروژه‌های این چنینی آمریکا بود، تیری که به سنگ خورد.


وضعیت بسیار پیچیده پروژه "انقلاب رنگی" در تركیه نیز مطرح می‌باشد ، به خصوص با وجود تفاوت در دیدگاه‌های دولت فعلی آنکارا و واشنگتن در مورد استفاده از فشار بر روسیه بر سر موضوع کریمه ، همکاری‌های دو جانبه میان ترکیه و روسیه ، و سیاست کاخ سفید از تحریم‌ها علیه مسکو! .

تا حد زیادی "یاور" واشنگتن در بی‌ثبات‌کردن اوضاع داخلی ترکیه ، رژیم اسرائیل می‌تواند باشد ، که هدف استراتژیک آن نه تنها سرنگونی بشار اسد است ، بلکه کنترل کامل بر بازار انرژی منطقه خاورمیانه و خط لوله خلیج فارس از طریق سوریه به اسرائیل و بیشتر به اروپا را نیز دنبال می‌کند .

تا سالها، واشنگتن از روش انقلاب رنگی، به عنوان روشی تاثیرگذار برای نفوذ آمریکا در عربستان سعودی و دیگر پادشاهی‌های شورای همکاری خلیج فارس ، به منظور سوق دادن سیاست‌ها و اقدامات این دولت‌های "سازگار" با برنامه‌های منطقه‌ای و جهانی كاخ سفید ، برای کنترل بازار انرژی و استفاده از ابزار دینی " وهابی " برای بی‌ثبات‌کردن اوضاع در روسیه ، چین ، و برخی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا و همچنین کاهش نفوذ ایران در منطقه ، استفاده خواهد کرد .


این شرایط می‌تواند موضع اخیر واشنگتن از اقدامات داعش در برابر شیعیان عربستان سعودی را نشان دهد ، که همراه با افزایش تنش‌های اجتماعی در این سلطنت ، فرصت کافی برای خانواده سلطنتی عربستان برای مانور سیاسی و اقتصادی مستقل را نمی‌دهد .

با این حال ، بزرگترین خطر برای دور جدید تکنیک‌های انقلاب‌های رنگی واشنگتن در منطقه و شمال آفریقا ، به دلیل شکست اجرای سیاست کاخ سفید در مصر نهفته است. در نهایت اینكه ، ارتش مصر نه تنها در حفظ وحدت و قدرت ارتش موفق عمل كرده است ، بلکه در ترویج موقعیت خود پس از سقوط دولت قبلی (انتخابات) ، و هدایت سیاست‌ها بر حسب اولویت منافع ملی ، موفق بوده است .



پس از نقش‌آفرینی گروه متشكل از مصر - عربستان سعودی - امارات متحده عربی ، در آماده‌سازی و اجرای انقلاب 30 ژوئن سال 2013 ، و تقویت همکاری بین این سه كشور ، می‌توان به ایجاد یک مکانیسم جدید برای حمایت از ثبات در منطقه (بر اساس منافع آنها) امیدوار بود ، كه این مورد ، بخشی از برنامه‌های آمریكا در منطقه نیست . 

علاوه بر این ، روحیه احتیاطی و "استقلال" بیش از حد السیسی را هم مد نظر قرار دهید . امکان استفاده اهرمی از کمک‌های نظامی و اقتصادی به مصر پس از تزریق چند میلیارد دلاری توسط عربستان سعودی ، امارات متحده عربی و کویت ، علنا برای واشنگتن از دست رفت . 


به همین دلیل ، در کوتاه مدت ابزار و اهداف اصلی واشنگتن در بی‎ثبات کردن اوضاع در مصر چنین خواهد بود :
 - جنبش جوانان "برای جامعه مدنی" ( "جنبش 6 آوریل جوانان")؛
 - رسانه‌های طرفدار غرب (به ویژه، "Dustour")؛ 
 - سازمان‌های غیر دولتی ، به ویژه سازمان‌هایی که با مسائل حقوق بشر سر و كار دارند ، که مقامات مصری با وجود انتقاد از خارج از کشور ، در شرایط خوبی قرار ندارند .
- رای دهندگان چند میلیونی طرفداران " اخوان المسلمین " كه از پتانسیل قابل توجهی ، به عنوان منبع نارضایتی از قدرت نظامی حاكم برخوردار هستند (در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری 2001-2012 آنها تا 13 میلیون رای داشتند ) . 
 
در پاین باید گفت: تمامی انقلاب‌ها(کودتاهای) "رنگی" که در غرب آسیا و شمال آفریقا (MENA) به وقوع پیوسته، بر حسب اتفاق نبوده‌ این اعتراضات به اصطلاح مردمی، پروژه‌هایی‌ است خاص که توسط برخی قدرت‌های غربی برای بازسازی نظم جهانی ، مدیریت شده‌اند .



انتهای پیام./

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار