به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران؛ يزيد بن معاويه پس از شهادت اباعبدالله الحسين عليه السلام و يارانش در كربلا و اسير نمودن اهل بيت و بازماندگان آنان ، خود را در نزد مسلمانان بى مقدار و بى اعتبار كرد. از سوى ديگر، افشاگرهاى خاندان عصمت و طهارت و طرفداران اهل بيت عليهم السلام ، مردم را بر ضد حكومت يزيد وادار به قيام نمود. به همين جهت در سال 63 قمرى شورش ها و جنبش هايى بر ضد يزيد در حجاز به وجود آمد.
سرانجام اهالى مكه و مدينه اقدام به مخالفتهاى علنى و درگيرى مسلحانه با سپاهيان و عاملان يزيد نمودند. در مدينه به رهبرى "عبدالله بن حنظله" و در مكه به رهبرى "عبدالله بن زبير" آتش قيام شعله ور گرديد. يزيد براى خاموش كردن قيام هاى مردمى حجاز، سپاهى گران به فرماندهى "مسلم بن عقبه مرى" از شام به سوى حجاز گسيل داشت.
سپاهيان يزيد در آغاز با مبارزان مدينه به نبرد برخاسته و آنان را در سرزمين "حره" با شكست مواجه نمودند و آن گاه شهر مدينه را مجددا به تصرف خويش درآورده و جنايت هاى غير قابل توصيفى در اين شهر مرتكب گرديدند. مسلم بن عقبه، سه روز شهر مدينه را بر سپاهيان خويش مباح كرد و سپاهيان بى نزاكت شامى دست به هر اقدام ناشايستى زدند و از جمله بيش از چهار هزار نفر از مردم را قتل عام كردند. سپس براى از بردن شورشهاى عبدالله بن زبير و هواداران او، عازم مكه گرديدند اما پيش از رسيدن به مكه معظمه ، در مكانى به نام "قديه" مسلم بن عقبه در چنگال مرگ گرفتار آمد و به عذاب الهى دچار شد.
پس از هلاكت مسلم بن عقبه ، بنا به سفارش وى "حصين بن نمير" (كه از عاملان جنايت در واقعه كربلا و واقعه حره بود) به فرماندهى سپاه شام رسيد.
عبدالله بن زبير در مكه معظمه خود را به "العائذ بالبيت" ملقب ساخته و ملتزم خانه خدا بود و با پرداختن به عبادت و مخالفت با يزيد بن معاويه، مردم را به گرد خود جمع كرد و به تدريج قوت يافته بود و توانست شهر مكه را از دست عامل يزيد بيرون آورد و خود بر آن تسلط يابد.
سپاهيان شام به مكه هجوم آورده و آن را در محاصره خويش قرار دادند و بر اهالى آن بسيار سخت گرفتند. آنان بر بلندى هاى اطراف مكه منجنيق ها و سنگ اندازهاى بزرگى نصب كرده و به وسيله آنها شهر را سنگ باران كردند.
عبدالله بن زبير و بسيارى از مردم به مسجدالحرام پناه آورده تا از شدت سنگ باران دشمن در امان باشند، ولى حصين بن نمير دستور داد كه مسجدالحرام و كعبه را نشانه گرفته و زير ضربات خويش قرار دهند.
علاوه بر سنگ اندازى ، گروهى از لشكريان حصين بن نمير ماموريت يافتند كه نفت اندازى كنند و با پرتاب بسته هاى نفت به داخل شهر، بسيارى از خانه هاى مردم و اماكن مذهبى را دچار آتش سوزى نمايند.
اين واقعه تاسف بار، بنا به روايت طبرى و برخى از مورخان ديگر از 26 محرم و بنا به روايت صاحب وقايع الاءيام از 27 محرم تا سوم ربيع الاول سال 64 قمرى ادامه يافت ولى سپاهيان يزيد با اين اعمال ننگين خود كارى از پيش نبرده و متقابلا موجب تقويت عبدالله بن زبير و قيام او گرديدند. سرانجام يزيد در ربيع الاول همان سال به هلاكت رسيد و نيروهاى شامى به شام بازگشت نمودند و عبدالله بن زبير زمام امور حجاز را به دست گرفت.
شهادت على بن الحسن مثلث در زندان منصور دوانقى (سال 146 هجری قمری)
على فرزند حسن مثلث ، فرزند حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبى عليه السلام از عابدان و زاهدان علوى در عصر خويش بود. وى كه به "على الخير" و "على العابد" معروف بود، در عبادت و بندگى ، به ويژه در نماز، حالت خشوع و حضور قلب كامل داشت .
روايت شده است : هنگامى كه در راه مكه ، در جايى مشغول نماز بود، يك افعى ، داخل لباس او شد. اطرافيان بهت زده بانگ برداشتند كه : اى على ، خودت را درياب ، افعى در ميان جامه هايت قرا گرفته است.
على اعتنايى به اضطراب و بانگ اطرافيان نداشت و بدون هيچ گونه ترس و واهمه اى به نمازش ادامه داد، تا اين كه افعى بدون زيان رساندن به وى ، از جامه اش خارج گرديد.
على بن حسن ، بسان ساير بنى الحسن عليه السلام مورد خشم منصور دوانقى (دومين خليفه عباسى ) قرار گرفت و به دستور وى به شهادت رسيد.
در اواخر حكومت مروانيان ، جنبش هاى مردمى بر ضد بنى اميه و حكومت طاغوتى آنان در سراسر جهان اسلام بالا گرفت . در بيشتر اين حركتها، دو گروه بنى عباس و بنى الحسن عليه السلام كه هر دو از طايفه بنى هاشم بودند، رهبرى قيام ها را بر عهده داشتند.
سرانجام ، حكومت مروانيان سرنگون شد و بنى عباس ، قدرت را به دست گرفته و خلافت عباسيان را پايه گذارى كردند و با بنى الحسن عليه السلام كه رقيب سياسى آنان بودند، به تدريج بناى بدرفتارى در پيش گرفتند.
بنى الحسن عليه السلام از خود واكنش نشان داده و بناى مبارزات خويش را استمرار بخشيدند و به فروپاشى حكومت بنى اميه قانع نشدند بلكه خواستار برگشت حكومت به خاندان خويش بودند. به همين جهت ، محمد (معروف به نفس ذكيه ) و ابراهيم فرزندان عبدالله بن الحسن مثنى ، در مدينه ، بصره و برخى از مناطق ديگر اسلامى دست به قيام خونين بر ضد خلفاى عباسى زدند. برادران و عموزادگان آنان و بسيارى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام همراه آن دو بوده و قيام آن ها را تاييد مى كردند.
ولى در برابر عاملان خليفه در مدينه و بصره ، متحمل شكست شده و در اين راه ، آن دو و برخى از بنى الحسن عليه السلام و بسيارى از ياران آنان جان باختند و ساير مبارزان دستگير و يا به شهرها و مناطق ديگر اسلامى متوارى و پراكنده شدند.
منصور دوانقى ، از آن پس نسبت به نوادگان امام حسن عليه السلام سخت گيرهاى شديدى اعمال نمود و بسيارى از آنان را دستگير و در سياه چال هاى مخوف زندانى نمود.
منصور در سال 140 قمرى وارد مدينه شد و عبدالله بن الحسن مثنى را دستگير و او را مجبور به آشكار ساختن پنهان گاه فرزندانش محمد و ابراهيم نمود. چون عبدالله بن الحسن مثنى ، سرسختى و مقاومت كرد، او را در خانه مروان بن حكم در مدينه زندانى نمود و پس از او، بسيارى از نوادگان امام حسن مجتبى عليه السلام را كه مظنون به همكارى و تاييد قيام بودند، جهت تحت فشار دادن آنان براى معرفى محمد و ابراهيم دستگير و زندانى كردند. اسامى برخى از دستگير شدگان عبارت است از: حسن ، ابراهيم و ابوبكر (برادران عبدالله بن الحسن مثنى ) حسن بن جعفر بن الحسن مثنى ، عبدالله ، على و عباس (پسران داوود بن الحسن مثنى )، محمد و اسحاق (پسران ابراهيم بن الحسن مثنى )، عباس و على عابد (پسران حسن مثلث ) و على فرزند محمد نفس ذكيه .
دستگير شدگان به مدت سه سال در مدينه زندانى بودند. در سال 144 قمرى ، محمد ديباج (برادر مادرى عبدالله بن الحسن مثنى ) را بر آنان افزوده و بر بدنش تازيانه زدند كه لباسش با پوست بدنش درهم آميخت .
در اين سال ، همه آنان را در بندهاى آهنين كرده و با وضعيت رقت بارى به سوى عراق حركت دادند. به دستور منصور، آنان را در زندان هاشميه (در حوالى كوفه ) در سردابى تاريك زندانى نمودند و بر آنان بسيار سخت گرفتند.
آن سرداب تاريك و مخوف ، بلاى جان نوادگان امام حسن عليه السلام گرديد، به طورى كه آنان از شدت تاريكى ، شب و روز را تشخيص نمى دادند و اوقات نماز پنج گانه را با تقسيم قرائت قرآن ، تعيين مى كردند و يا با ذكر تسبيح و اوراد على عابد، اوقات نماز را به دست مى آوردند. على بن حسن در شكيبايى و بردبارى ، مقام تام داشت و براى ساير بنى الحسن عليه السلام اسوه و الگو بود. روزى عبدالله بن الحسن مثنى به على بن حسن گفت : اى برادرزاده ، ابتلا و گرفتارى ما را مى بينى ، آيا از خدا نمى خواهى كه ما را از زندان رهايى بخشد؟
على بن حسن ، زمانى دراز پاسخ عمويش را نداد، تا اين كه در وقت مناسب ، به وى گفت : اى عمو جان ، همانا براى ما در بهشت درجه اى است كه به آن نمى رسيم مگر با تحمل اين بلاها و يا بزرگتر از اين بلاها.
در مقابل براى منصور در جهنم ، مرتبه اى است كه به آن نمى رسد مگر آن چه را كه مى بينى و بر ما روا داشته است . اگر مى خواهى بر اين شدايد، صبر كنيم ، صبر مى كنيم ، زيرا به همين زودى راحت مى شويم چه اين كه مرگ به ما نزديك شده است . و اگر خواسته باشى دعا كنم ، دعا مى كنم تا همگى رهايى يابيم ، وليكن منصور به آن مرتبه از جهنم نخواهد رسيد.
بنى الحسن عليه السلام گفتند: ما تا كنون تحمل كرديم ، از اين پس نيز صبر خواهيم كرد. از آن روز، سه روز بيشتر فاصله نشد كه على بن حسن از شدت درد و رنج زندان ، جان سپرد و روحش به جنان پرواز كرد.
وى در حالى از دنيا رفت كه سرش بر سجده عبادت بود. على بن حسن ، در هنگام شهادتش ، چهل و پنج سال سن داشت و داراى پنج پسر و چهار دختر به اين نام ها بود: محمد، عبدالله ، عبدالرحمن ، حسن ، حسين ، رقيه ، فاطمه ، ام كلثوم و ام الحسن . مادر همه آنان ، زينب دختر عبدالله بن الحسن مثنى بود.
پنجمين فرزندش حسين ، همان شخصيتى است كه دليرانه بر ضد بنى عباس قيام كرد و رهبرى واقعه "فخ" را بر عهده داشت و در ميدان نبرد همانند امام حسين عليه السلام مظلومانه به شهادت رسيد و اهل بيتش به اسارت درآمدند.