در ابتدا کمی درباره نقش بهار و ویژگیهای او برایمان بگویید.
بهار با مادر و برادرش زندگی میکند. او خواستگارهای زیادی دارد ولی قصد ازدواج با هیچکدام را ندارد به همین دلیل با پسر همسایهشان که اتفاقا از او خوشش هم میآید و نقش او را جواد عزتی بازی میکند، صحبت میکند و از او میخواهد که به خواستگاریاش بیاید تا او از دست خواستگارهایش راحت شود ولی قضیه اینجا تمام نمیشود و داستان این دو ادامه پیدا میکند.
وقتی با من برای بازی در سریال تماس گرفتند فقط چهار قسمت از فیلمنامه سریال آماده بود و من هم همان را خواندم و داستان را نیز از زبان کارگردان و تهیهکننده شنیدم و از نقش خوشم آمد و بازی در آن را قبول کردم سپس قرارداد نوشتم و شروع به کار کردیم. هر چند در این انتخاب شناخت من از کارگردان موثر بود، چون من در سریال دودکش بازی کرده بودم و آقای نیک نژاد نویسنده این سریال بود.
سریال دردسرهای عظیم را نمیتوان در گونه کمدی جای داد، چون گاهی اوقات این سریال ملودرام میشود.
دردسرهای عظیم سریالی نیست که مردم پای آن بنشینند و قهقهه بزنند. ما یک موضوع خانوادگی و اجتماعی را در قالبی داستانی بیان میکنیم که در جاهایی طنز هم میشود. در حقیقت میتوان گفت ما داستانی جدی را بهصورت طنز بیان میکنیم، اما مساله اصلی این است که روایت باید درست باشد و هر روایت درستی، هم خنده دارد و هم گریه.
البته از یک سو آقای نیکنژاد دوست ندارد کار تلخ در تلویزیون بسازد و دوست دارد مردم با دیدن آثارش حداقل لبخندی بر لب داشته باشند و از سوی دیگر این واقعیت را باید قبول کنیم که کارهای طنز در تلویزیون طرفدار بیشتری دارد و مردم با آنها ارتباط بیشتری برقرار میکنند.
یعنی به نظر شما داستان دردسرهای عظیم بین قصه جدی و طنز گیر نیفتاده است؟
خیر. کارگردان این سریال، مخاطب را مجبور نمیکند به زور بخندد و هیچکدام از بازیگران این مجموعه هم بهدنبال خنداندن صرف مردم نیستند اما در این اثر موقعیتهایی وجود دارد که باعث ایجاد طنز میشود. موقعیتها بانمک است که گاهی خندهدار میشود. ما در این سریال کار خاصی نمیکنیم تا مردم را بخندانیم.
قبول دارید بهار - که نقشش را شما بازی میکنید - کمی تکراری است و در بسیاری از سریالها همین شکل شخصیت وجود دارد؟
من تا حالا نقشی را این مدلی بازی نکرده بودم، پس حداقل برای من تکراری نیست. البته با توجه به ویژگیهایی که بهار دارد، نقشی است که در تلویزیون دیده نشده یا حداقل من ندیدهام دختری در یک مجموعه تلویزیونی باشد که خودش به سراغ یک پسر برود و از او بخواهد که از او خواستگاری کند. همین کلیدواژه شخصیت و نقش بهار است که او را زیبا کرده و وجوه تازهای از آن را به مخاطب ارائه میکند. به همیندلیل مخاطب با او ارتباط برقرار میکند و نقش بهار برایش تازگی دارد. بهار و داستانش کلیشه نیستند، زیرا او نشان میدهد دختری است با اراده که دوست ندارد طبق میل دیگران زندگی کند که اتفاقا کمتر نمونه چنین شخصیتی در سریالهای تلویزیونی وجود دارد.
در بخشهایی از سریال دردسرهای عظیم شخصیتی که شما آن را بازی میکنید برای مخاطب قابل حس است و مخاطب میفهمد بهار چه واکنشهایی دارد. این روش بازی به سریال لطمه نمیزند؟
فکر نمیکنم داستان بهار قابل پیشبینی و دستش برای کسی رو شده باشد.
بهعنوان نمونه علاقه او به لطیف کاملا نمایان است.
بخشی از داستان رفتار من به گونهای است که مردم بفهمند بهار به لطیف علاقهمند است و میخواهد با او ازدواج کند. این ماجرا در طول داستان بیشتر مشخص میشود. شخصیت بهار به گونهای نوشته شده که در بخشهایی باید نشان داده شود به لطیف علاقه دارد و بهصورت موردی میتوان نتیجه گرفت که برخی اوقات این گونه رفتارها برای مخاطب تازه باشد.
با این روند دستتان برای مخاطب رو نمیشود و داستان برای او قابل حدس نمیشود؟
به نظر من اتفاقا جالبتر هم میشود و اشکالی پیش نمیآورد. مطمئن باشید که مخاطب از ما جلوتر نیست. داستان بعمد به این شکل نوشته شده و اینگونه جلو میرود، ولی به همین شکل نمیماند و خواهید دید برخی اوقات مخاطب با غافلگیریهایی نیز روبهرو میشود؛ بخصوص در رابطه بهار و لطیف.
طبق صحبتهای خودتان فیلمنامه این اثر به صورت کامل نوشته نشده و شما از عاقبت شخصیتی که بازی میکنید باخبر نیستید. این به روند بازی شما در این سریال لطمه وارد نمیکند؟
ما طرح اولیه را خواندهایم و میدانیم دقیقا چه اتفاقاتی خواهد افتاد و شخصیت ما بر چه اساسی نوشته شده است. شاید این قضیه در روند کار ما تاثیر بگذارد اما بر کیفیت کار تاثیری نخواهد داشت و ما نقشهایمان را به بهترین شکل اجرا خواهیم کرد.
همه شخصیتهای این سریال از ابتدای کار میدانند شخصیتشان خوب است یا بد و فرجام شخصیت چه میشود، ولی در این راه شاید تغییراتی در چگونگی بازیمان پیش بیاید. ما به کلیت نقش واقفیم ولی شاید شکل و شمایلش در برخی اوقات متفاوت از ذهنیات ما باشد.
نقش مقابل شما را خانم مریم سعادت بازی میکند، مادری سختگیر که دوست دارد شما با فردی که ویژگیهای خاصی از جمله بیمه داشته و پولدار باشد، ازدواج کنید. بازی در مقابل چنین شخصیتی چگونه بود؟
برخلاف بسیاری که میگویند شخصیتی که خانم سعادت آن را بازی میکند سختگیر است، من معتقدم او فقط دلسوزی میکند. فیروزه شخصیتی است که آدم باید برای او دلسوزی کند. او مادری است که با سختیهای فراوان بچههای خود را بزرگ کرده و الان هم از سر خیرخواهی و نه برای خودش تمام اصرارش بر این است که بهار با کسی که آینده او را تامین میکند ازدواج کند.
البته باید این را هم بگویم فیروزه اگر اصراری هم برای ازدواج بهار با فردی مثبت را دارد، برای پولدار شدن من نیست، بلکه او تمام تلاشش را میکند تا دخترش خوشبخت شود. او به مسائل مالی توجه ندارد بلکه خواهان خوشبختی بهار است. فیروزه فکر میکند که بهار کار میکند، چون پدر ندارد و میخواهد به مادر و برادرش کمک کند. فیروزه با زحمت فرزندانش را بزرگ کرده و برای همین دوست ندارد دخترش در آینده به زحمت و دردسر بیفتد. این ویژگی تمام مادران ایرانی است که آرزوهایی برای فرزندانشان بخصوص دخترانشان دارند.
من بازخوردهای زیادی از مردم دارم و کسانی در اطرافم هستند که به من میگویند زندگی این شخصیتها مانند زندگی واقعی مردم است و جوانهایی مانند لطیف و بهار در جامعه زیاد هستند.
برای اینکه این بهار و شخصیتش را واقعی نشان دهید از چه روشهایی در بازیتان استفاده کردید؟
من دوست دارم نقشم را درست بازی کنم و برای ارتباط برقرار کردن با شخصیت بهار هم تلاش کردم در ذهن خودم به کسانی که با این مشکل روبهرو هستند نزدیک شوم تا بهار برای مخاطب ملموستر شود و بتواند با او ارتباط برقرار کند.