"مسعود فراستی" از شروع حرفه نقادی تا اوضاع این روزهای نقد در ایران و برخورد‌هایی که با او می‌شود سخن گفت.

به گزارش خبرنگار سینما باشگاه خبرنگاران، به بهانه‌ کتابی با نام "لذت نقد" که به تازگی توسط مسعود فراستی گردآوری شده است، با این منتقد سینما گفتگویی داشتیم که در زیر می‌خوانید.

-
اگر بخواهید مسعود فراستی را در یک پاراگراف معرفی کنید، چه می‌گویید؟

مسعود فراستی منتقد است؛ خیلی هم از اینکه منتقد است به خودش می‌نازد. به کسی بدهکار یا طلبکار نیست؛ به حرفه‌اش خیانت نکرده و حرفه‌اش برایش سوژه است و "اوبژه" نیست، "مساله" است. به همین دلیل مسئله بودن، مسئله زندگی‌اش است و تا اینجا که در لانگ شات او را نگاه می‌کنم، پای حرفش ایستاده، همین.

-
از کجا به فیلم و سینما علاقه مند شدید؟

قصه قدیمی است، فکر می‌کنم علاقه ام از دوره‌ی دبیرستان شروع می شود، با خواندن نقد‌هایی که آن زمان بود، به خصوص نقد‌های شمیم بهار و کیومرث وجدانی در آن زمان و دهه‌ی 40، بعد آرام آرام شروع کردم به نوشتن نقد‌های کوچک برای صفحه‌ی خوانندگان، سپس سال 50 از ایران به فرانسه رفتم و حدود 8 سال نبودم، در آن‌جا به ایتالیایی و فرانسوی درس خواندم و پس از بازگشتم یک سری کارهای غیر سینمایی کردم اما به سرعت از سال 60 یا 61 دوباره شروع به نقد کردم و به صورت سیستماتیک و حرفه‌ای از همان سال تا الان در حال نوشتن هستم و امیدوارم که نقدها نسیه نباشند.

-
با وجود تمام جذابیت‌های بصری سینما، چرا حیطه‌ی نقد را انتخاب کردید؟

نمی‌دانم؛ شاید بخشی از آن شخصیتی باشد؛ شاید بخش دیگر هم شخصیتی است! هیچ وقت فکر نمی‌کردم که فیلمساز شوم،‌از اول فکر می‌کردم با وجود این که فلسفه، جامعه شناسی و اقتصاد خواندم، نقد همیشه دغدغه‌ام بوده، اما اینکه این داستان از کجا و چگونه است، قطعا از کودکی و جوانی شروع می‌شود، تا جایی که به خاطر دارم از 14، 15 سالگی دغدغه‌ی من نقد بوده و هنوز هم مثل همان روزها، نقد، مسئله من است و اگر دوباره هم به دنیا می‌آمدم، قطعا منتقد می‌شدم. یعنی از منتقد بودن راضی‌ام، اما اینکه بازتاب آن در بین مخاطبان چقدر است، بحث بعدی است؛ اما خودم پیش خودم کاملا از حرفه‌ام راضی‌ام، دوست داشتم که بهتر کار می‌کردم، بیشتر سواد پیدا می‌کردم و بیشتر برای مخاطب موثر بودم، اما از آن چه که هست، ناراضی نیستم.

-
چه اتفاقی افتاد که مجموعه مقالات، نقد‌ها و ضد یادداشت‌های شما در قالب کتاب جمع آوری شد؟

دوستانم که نقد‌ها را پیگیری کرده بودند، این پیشنهاد را به من دادند و ناشرم نیز به من گفت مجموعه نقد‌های پراکنده را جمع کن را و پس از ویرایش تبدیل به کتاب کن، من هم گشتم و این‌ها را پیدا کردم، بعضی از نقد‌ها و مصاحبه‌ها و گفتگوهایی که در این سال‌ها شده را پیدا نکردم و خیلی چیز ها در این مجموعه نیست، راستش من آرشیو دار خوبی نیستم و آرشیو کارهایی که کردم را چندان ندارم.

-
کتاب "لذت نقد" دقیقا به چه چیزی پرداخته است؟

حرف حساب "لذت نقد" این است که اگر هنر لذت دارد که باید داشته باشد، نقد هم لذت دارد و نقد کردن بین عامل عینی و ذهنی و بین دوست داشتن و دوست نداشتن تعادل ایجاد می‌کند؛ وقتی اثری بد است، با نقد به تعادل می‌رسد؛ گاهی بعضی به من می‌گویند تو آنقدر سخت گیری که از فیلم‌ها، یعنی چیزی که اساس آن لذت است، لذت نمی‌بری و من پاسخ می‌دهم آن فیلم‌هایی که از آن‌ها لذت نمی‌برم، لذت نقد را جایگزین می‌کنم. اسم کتاب هم همین نگاه را دنبال می‌کند، یعنی جایگزینی لذت نقد به جای لذت هنر، که در واقع لذت از هنر است که به نقد می‌رسد، حالا ممکن است اثری بد باشد و من علیه آن باشم، اما با نقد، این لذت جبران می‌شود و فکر می‌کنم حرف حساب این کتاب راجع به سینمای ایران، این است که برای شناخت آثار باید متر و معیار داشته باشیم و متر این کتاب فرم است، یعنی هر مضمونی که قرار است به محتوا تبدیل شود، باید از فرم گذار کند، چه به اصطلاح برخی از امروزی‌ها ارزشی باشد، چه روشنفکری و چه هر چیز دیگری، به هر حال باید از فرم گذار کند و گرنه محتوا تولید نمی‌شود. حرف اصلی این کتاب این است و می‌گوید که به اندازه دهان باید حرف زد، یعنی به اندازه‌ای که فرم بلدی باید فیلم بسازی و من به اندازه‌ای که فرم به معنی نقد بلدم، می‌توانم اینجا نقد بنویسم، یعنی متر خیلی روشن است، چه راجع به سینمای کلاسیک، چه سینمای مدرن و چه امروز 2 تا، 3 تا، 10 تا متر برای ارزیابی وجود ندارد.

-
چطور شدم اسم کتاب را "لذت نقد" گذاشتید؟

منتقد باید اول خودش از نقد لذت ببرد تا بتواند این لذت را منتقل کند، اگر لذت نباشد، تبدیل به سوژه نمی‌شود و به مخاطب هم حال و لذت نقدی القا نمی‌کند، چون نقد قطعا باید لذت بخش باشد، لذت آن باید از استدلال، خود آگاهی و دانش بیاید و لذت نا خودآگاه را به لذت خودآگاه تبدیل کند و این لذت یک جور معنی و علت نقد است.

-
مجموعا چند نقد از آثار سینمای ایران را در مجموعه‌ی "لذت نقد" آوردید و چه آثاری را برتر دانستید که در این کتاب بیاورید؟

در این کتاب حدود 50 نقد و 20 یادداشت و ضد یادداشت در مورد فیلم‌هایی است که در آن دوره چند تای آن را دوست داشتم، مثل "دیده بان"، "مهاجر" و "بچه‌های آسمان"؛ اکثرا نقد‌ها راجع به فیلم‌های پر سرو صدای منفی هستند، از "هامون" گرفته، "سرب" تا 2 فیلم از کیارستمی همه نقد‌های تند و منفی است، البته از نظر خودم تند نیست، اما بسیاری از مخاطبان این گونه گفته‌اند، شاید این تندی به این معنی است که عادت به نقد صریح نداریم، البته شاید با برنامه "هفت" این عادت کمی عمومی شد ولی همچنان به این نقد‌ها تند می‌گویند، اما من این گونه نمی‌گویم، چرا که نقد‌های مقابل دفاع عموما معقول هستند، تندی به خاطر این است که ما عادت نداریم و شاید فکر می‌کنیم نقد شکر است،‌ در حالیکه نقد فلفل است نه شکر و اگر فلفل تند است پس نقد هم تند است.

-
معنی ضد یادداشت که در این کتاب هم آوردید، چیست؟

علی القاعده باید می‌شد یادداشت، اما در گذشته به فکرم رسید که مطالب کوتاهم را ضد یادداشت بنامم تا به گونه‌ای تکلیفش با یادداشت مشخص می‌کند که یادداشت‌های محترمانه‌ی الف، ب، ج، د، همیشگی نیست، یک جور ضد یادداشت است که برای خودش ساختار خودش را تعیین می‌کند،‌ نمی‌دانم تا چه حد موفق است، اما به سرعت‌ جا افتاد و معلوم شد این ویژگی‌ها مربوط به ضد یادداشت است.

-
یعنی ضد چیز‌هایی است که آن شخص می‌خواهد بگوید؟

نه، از نظر ساختاری ضد یاداشت است، یادداشت یک نوع ساختاری دارد که این ندارد و ساختار این، ضد ساختار یادداشت است.

-
در یادداشت‌ها و نقد‌های شما همیشه از فیلمساز گرفته تا عوامل یا هواداران آن فیلم از نقد شما ناراحت می‌شوند، چقدر این موضوع برای شما اهمیت دارد؟

من قصد ناراحت کردم ندارم، قصد من این است که بگویم درد کجاست و مشکل چیست، چون متاسفانه در بحث سینما و هنر ظرفیت نقد پذیری ما پایین است، دوستان به جای اینکه خوشحال شوند، ناراحت می‌‌شوند؛ من شخصا خوشحال می‌شوم اگر کسی بگوید که کتاب تو این اشکال را دارد، به طبع همین توقع را از آثار کسانیکه نقدشان می‌کنم دارم، اما به جای این که به استقبالش بیایند، ناراحت و اذیت می‌شوند و گاهی این ناراحتی را منعکس می‌کنند، چرا که فکر می‌کنند من با شخص مشکل دارم، در حالی که من با هیچکس در سینمای ایران نه دوستم نه دشمن.

-
دوستی شخصی هم ندارید؟

با یکی دوتا از فیلمسازان که از فیلم آن‌ها تعریف کردم، دوستی موقت پیدا کردیم که به سرعت در فیلم بعدی که نقد شدند این دوستی از جانب آن دوستان به دشمنی تبدیل شد، به همین جهت رابطه‌ها را قطع کردم و حتی اگر اثری را خوب بدانم، به فیلمسازش نزدیک نمی‌شوم، حتی اگر خود آن شخص نزدیک شود، من این کار را نمی‌کنم، این درست تر است.

-
در نقد‌های خود چه عناصری را بیشتر رعایت می‌کنید؟

اثر برایم بیشتر اصل است تا صاحب اثر؛ یعنی در نقدهایم سعی می‌کنم بگویم این اثر چرا بد یا خوب است و صاحب اثر در پشت قرار می‌گیرد، از اثر به موثر می‌رسم نه برعکس، این شاید یکی از ویژگی‌های کتابم نیز باشد.

- 2
تا از خاطرات خیلی خوب خود را از نقد‌هایی که در این کتاب آوردید، برایمان تعریف کنید.

من خیلی اهل خاطره نیستم، ولی یکی از نقد‌هایی که چاپ شد، یک فیلمساز صاحب نام تماس گرفت، گفت تو یا نابغه‌ای، یا خیلی نامردی؛ پرسیدم چرا؟ گفت باتوجه به یک سری چیزها که در آن نقدهاست، باید با طرف خیلی آشنا باشی و داری نامردی می‌کنی؛ گفتم من اصلا او را نمی‌شناسم؛ گفت پس نابغه‌ای؛ پرسیدم چرا؟ گفت این نکته‌ای که راجع به فیلم گفتی، بیش از حد دیدن فیلم است؛ این فیلم را چند بار دیدی؟ پاسخ دادم یک بار؛ گفت: اگر 10 بار هم دیده بودی، باز فهمیدن این نکته آسان نبود؛ گفتم نمی‌دانم، من فقط کمی پرده‌ی سینما را می‌شناسم و مطالب خود را از آن‌جا می‌نویسم اصلا زندگی خصوصی فیلم سازان برایم جالب نیست و خودشان هم برایم جالب نیستند، مگر فیلم آن‌ها؛ به همین دلیل از هیچ اطلاعات بیرون از فیلمی کمک نمی‌گیرم و نقد را روی آن سوار نمی‌کنم، یادم می‌آید با فیلمسازی تماس گرفتم تا با او یک مصاحبه نقدی- تحلیلی انجام دهم -که البته حدود 30 سال است دیگر مصاحبه نمی‌کنم- تا خودم را معرفی کردم،‌ او که فیلمساز برجسته‌ای بود،‌ گفت: گردنم خیس عرق شد، داری شوخی می‌کنی، گفتم نه، فیلم‌ شما خوب بود.

-
شاید بخشی از کتاب شما مربوط به سال‌های 68 تا 89 باشد، شما همان بخش‌ها را دوباره آوردید؟

در ویرایش این کتاب خیلی با برخی از نوشته‌ها فاصله داشتم، سعی کردم بی رحمانه آن را ویرایش کنم ولی موفق نشدم، یعنی ویرایش آن بسیار ناچیز بود، حتی سعی کردم برخی کلماتی که از نظر برخی تند می‌آید تعدیل کنم اما نشد، شاید 10 تا لغت کمی تعدیل شده باشد، اما 98 درصد همان است.

-
تا به حال شده کسی به نقد‌های خود شما مثلا همین کتاب نقد وارد کند؟

بله، یکی دو نقد خوب به آن وارد شد، مثلا در مورد یکی از نوشته‌ها که به نظر چند نفر از آدم‌های خیلی باهوش که من را می‌شناسند، به جای نقد فیلم، نقد فیلمساز بود که حرف درستی هم بود، یعنی عمده‌ی آن نقد، نقد فیلمساز بود، با این که دیدگاهش را همچنان قبول دارم و نظرات درستی داشت،‌اما آن نقد، نقد فیلمساز بود، کمی هم در نقد فیلمساز باید لحن و ادبیات آرام تر باشد.

-
تاکنون شده است که فیلمی ساخت شود که کمترین نقد به آن وارد باشد یا اصلا وارد نباشد؟

به بسیاری از فیلم‌ ها نقد وارد نیست، یعنی ماقبل نقد هستند، بسیاری از فیلم‌های بد، ماقبل بد هستند و هنوز به جایی نرسیده‌اند که حتی بتوان گفت فیلم بدی است؛ وقتی اثری ماقبل بد باشد،‌ قطعا ماقبل نقد است و اکثریت فیلم‌ها ماقبل نقد هستند.

- تاکنون شده فیلمنامه‌ای را بخوانید و آن را نقد کنید و در ساخت فیلم اثر کند؟

یک مورد بود که مشاور فیلمنامه یک فیلمساز با سواد بودم و بسیاری از نکاتی که می‌گفتم را لحاظ می‌کرد، اما فیلم که ساخته شد، فیلم بدی بود؛ با این که فیلمنامه قابل دفاع بود، اجرای آن چیزی نبود که حتی بتوان به آن متوسط گفت.

- اوضاع سینمای ایران به چه سمتی می‌رود؟

به همان سمتی که قبلا می‌رفت، به سمت ناکجا آباد، هیچ خط و استراتژی ندارد؛ هیچ پیوندی با مخاطب نیست،‌ هیچ ربطی به مخاطب ندارد.

- پس چگونه یک سری آثار خوب در این سینما تولید می‌شود؟

ما همچنان سینمایی با هویت ملی که مشخصه‌ی ما باشد را نداریم، اما در سال گاهی فیلم‌هایی پیدا می‌کنیم که قابل دفاع و خوب هستند و یا حتی متوسط قابل دفاعند اما همواره باید ترسید، به محض اینکه این که یک فیلم خوب میبینیم باید به این فکر کنی که بعدی حتما خراب است،‌ چون متاسفانه ساختار درست نیست و زیر بنا خراب است، هرچیز خوبی تصادفی و هرچیز بدی قاعده است.

- مسعود فراستی با نقد خوب سعی دارد چه کار کند؟

سعی می‌کند اوضاع را کمی بهتر کند، سعی می‌کند بگوید این همه هیاهو، این همه پول از ملت و دولت گرفتن و اثر بد تحویل دادن کار بدی است، دولت باید کنار بکشد و کار را به بخش خصوصی واگذار کند و فیلمساز به جای اینکه همواره چشمش به دست دولت باشد، به مردم، گیشه و مخاطب باشد و با او ارتباط داشته باشد، اولین نکته‌ی مکانیزم سینما ارتباط و نگاه فیلمساز به مخاطب است که ما نداریم، نقد می‌خواهد این را جبران کند.

- نکته دیگری در مورد کتاب مانده که بخواهید بگویید؟

نه، نباید سر مخاطب را درد آورد، کتاب بخوانند و نقد کنند، من نیز استفاده می‌کنم.

- یعنی دوست دارید خود در بوته‌ی نقد قرار بگیرید؟

حتماً؛ من از برنامه‌ی "خنده بازار" که نوعی نقد به زبان طنز بود، به شدت استقبال می‌کردم و حتی می‌گفتم آن را تندتر کنند.

- تا به حال شده بخواهید نقد را کنار بگذارید و به سراغ فیلمسازی بروید؟

نه؛ تا این لحظه نشده است.

- اما 2 فیلم ساخته‌اید.

فیلم ساخته‌ام، دو مستند آرشیوی ساخته‌ام که برای همان لحظه هم بود، هنوز دغدغه‌ی مستند سازی دارم اما فیلم سازی نه؛ دو مستند "اینک غزه" و "اینجا غزه"؛ هنگام حمله‌ی اول جانوران اسرائیلی به شدت اذیت شدم و خواستم با یکی از بچه‌ها به غزه برویم و مستند بسازیم که موفق نشدیم و ویزا ندادند، من هم در تلویزیون 10- 12 روز، روزی 7- 8 ساعت هرچه بود را نگاه کردم، پلان انتخاب کردم و دو مستند ناچیز کوچک 3 دقیقه‌ای و 14 دقیقه‌ای آرشیوی ساختم که شاید دلم کمی آرام بگیرد.

-
الان که بازکمی غزه ملتهب شده چطور؟

من دوباره دیدم که آن را تلویزیون پخش کرد و فکر کردم کارهنوز به درد می‌خورد، البته یک جاهایی از آن نیز خوب نیست؛ برای اینکه پلان‌ها را من نگرفتم، اما قابل دفاع است.

- دغدغه فیلمسازان این است که شما فیلم بسازید و آن‌ها شما را نقد کنند.

من دم به این تله نمی‌دهم! دوست دارند من فیلم بسازم، چرا که اگر فیلم خوب بسازم، از شر نقد خلاص می‌شوند و اگر فیلم بد هم بسازم باز هم از شر نقد خلاص می‌شوند، چون به شدت قابل نقد است؛ اما من واقعا دغدغه‌ام فیلمسازی نیست و آدم نقد هستم.

- آیا می‌توان منتقد سینما بودن را شغل دانست؟

علی القاعده منتقد بودن یک شغل است، البته در ایران عزیز ما شاید نه چندان،‌ اما در کل یک حرفه است، همانطور که سینما یک حرفه است، اما هم حرفه و هم مدیوم نیستند، مدیوم یکی از آن‌ها اساسا ناخود آگاهی و دیگری اساسا خودآگاهی است، اما دو چیز هستند در یک باکس.

- یک انتقاد از خودتان می‌کنید؟

من نباید به این فضا رضایت می‌دادم، این فضا نقد نیست، فضای گل و بته است.

- برای نقد کردن چه چیز‌هایی لازم است؟

اول دوست داشتن بعد سواد داشتن و بعد جرأت.

- کسی که دوست دارد نقد کند، باید چه کاری انجام دهد؟

باید مسأله‌اش نقد باشد و آن را دوست بدارد، بعد به دنبال آن برود، سواد پیدا کند و شجاعت داشته باشد.

- ما الان بیشتر به منتقد نیاز داریم یا فیلمساز؟

هر دو، به منتقد به معنای واقعی و نه به معنای روابط عمومی هر چه بیشتر نیاز داریم.

- منتقدی هستید که خاطره زیادی با سید مرتضی آوینی دارید، چقدر جای خالی او حس می‌شود؟

برای من خیلی؛ در جامعه را نمی‌دانم، اما نزد خیلی از جوانان همچنان صاحب مسئله، جای او بسیار خالی است، من همیشه به یادش هستم و او را بسیار دوست دارم.

- تا به حال شده حضور او را در کنار خود حس کنید؟

بله؛ بعضی وقت‌ها که احساس می‌کنم در این قضیه خیلی تنها هستم، قبلا مرتضی کنارم بود و بعضی ضربه‌ها را می‌گرفت، اما ضربه گیر الان اصلا نداریم.

- اگر نکته‌ای در مورد سینما وجود دارد بفرمایید؟

من امیدوارم فضای نقد بهتر از این شود و پاتوق‌های فرهنگی چه خصوصی و چه حتی دولتی پدید آید، آدم‌ها عادت کنند صریح حرف بزنند و دشمنی‌های شخصی‌ها به نقد تبدیل کنند، چون نقد خیلی راه گشا است. اگر نقد نشویم، می‌پوسیم، عقب می‌رویم و در جا می‌زنیم.

انتهای پیام/ اس

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.