آخرین قسمت سریال شاهگوش هم به بازار آمد و همانطور که قابل پیشبینی بود اصلا چنگی به دل نمیزد.
میرباقری یکی از نامهای بزرگ ما در عرصهی فیمسازی است اما حضور او در شبکهی نمایش خانگی یک شکست کامل محسوب میشد.
این تنها نام درخشانی نبود که طی چندسال گذشته در شبکهی نمایش خانگی حرام شد و گویا این روند همچنان ادامه داد.
ظاهرا قرار است کمال تبریزی هم در این فضا کار کند و به این ترتیب باید برای او که همین شش ماه پیش پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران را روی پرده برده بود و در کارنامهاش چند کار شاخص دیگر هم به چشم میخورد تأسف خورد.
تبریزی وارد فضایی میشود که هیچ بعید نیست مثل میرباقری برایش اصلا خوش یُمن نباشد.
شاید در روزهای آینده به نامهای بزرگ دیگری هم برخورد کنیم که با ورود به این فضا اعتبار و وجاهت خودشان را برای یک مشت ریال به حراج میگذارند.
چندسالی میشود که بعضی از فیلمها فقط برای توزیع در شبکه نمایش خانگی تولید میشود اما حالا که این روند گستردگی زیادی پیدا کرده کم کم وقت آن است که بپرسیم؛ شبکهی نمایش خانگی از کجا درست شد؟ کدام خلاءها در صنعت فیلمسازی ما دلیل اصلی پدید آمدن چنین سبکی در تولید و انتشار آثار بودند؟
آیا شبکهی نمایش خانگی تقریبا همان دست فروشی کردن هنر هفتم نیست؟ آیا باید با پر کردن بعضی خلاءها جلوی این روند بیمارگونه را گرفت یا اینکه فقط لازم است در آن اصلاحاتی به وجود بیاید؟
سالها پیش به موازات آزاد شدن خرید و فروش ویدئو، درکشور ما حرفهای به نام ویدئو کلوپی پدید آمد. ویدئو کلوپها که در اکثر شهرهای کشور وجود داشتند، فیلمهای مجاز ایرانی و خارجی را به مردم کرایه میدادند و گاهی هم میفروختند.
آن روزها هنوز صحبت از CD و DVD نبود و تمام فیلمها روی حلقهی VHS ضبط میشدند. در ضمن صنعت کرایه فیلم بیشتر از فروش آن درآمد داشت اما کم کم از پستوی تکنولوژی یک لوح فشرده مغناطیسی به میدان بازار جهانی پا گذاشت که به طور اختصاری CDاسم گرفته بود. CD نسبت به فیلمهای VHS کیفیت خیلی بالاتری داشت اما در ابتدای کار هنوز آنقدرها ارزانتر از VHS نبود که مشتری را جذب کند و به علاوه، باید تمام مشتریها را قانع میکرد که به جای ویدئوهای VHS، ویدئو CD بخرند تا بشود کارها روی این لوح فشرده دید.
وجود کامپیوترهای خانگی به گسترش و جا افتادن استفاده از CD خیلی کمک کرد و در نهایت فیلمهای VHS از بازار مصرف به وادی نوستالوژی کوچ کرد.
کم کم DVD هم وارد بازار شد که نوع کاملتری از CD بود این فناوری جدید نه تنها کیفیت پخش را ارتقای بیشتری میداد بلکه حجم خیلی بالاتری از تصویر را در یک ورق نازک و دایره شکل مغناطیسی میگنجاند.
اما تکنولوژیهای تازه واردی که امروزه دیگر همه با آن خوب آشنایی داریم، همراه خود یک پدیده شوم را هم به وجود آوردند یعنی کپیهای غیر مجاز.
دیگر ویدئو کلوپ مثل گذشته شغل فراگیری نیست و با اینکه مخاطبین نمایش خانگی طی سالهای اخیر چند برابر شدهاند، تعداد چنین موسساتی کمتر هم شده است.
امروزه خیلی از فیلمها را میتوان از هر فروشگاه محصولات فرهنگی یا حتی سوپر مارکتی تهیه کرد.
کرایهی فیلم هم جای خود را به فروش آن داده و در این میان همهی پخش کنندهها برای رو دست نخوردن از کپی کارهای غیر مجاز، روی سرعت توزیع کالا تمرکز کردهاند به عبارتی آنها مصمم شدهاند که قبل از فراگیری کپیها، فروش لازم خودشان را انجام بدهند و بار مالیشان را قبل از هجوم این آفت ببندند.
در کشورما، هم سینما و هم تلویزیون دولتی هستند. البته مورد اول خیلی سعی دارد خصوصی باشد یا لااقل اداعای خصوصی بودن در این روزها خیلی مُد شده اما در عمل میشود چیز دیگری را دید.
در سینما، ما مشکل اکران داریم و به همین دلیل درآمد زایی هنر هفتم حتی در بهترین حالت ممکن یک سقف معین و بدون صرفه دارد.
فعالیت فیلمسازی در تلویزیون هم معطوف به اهداف ارزشی و آموزشی است و کسی بیشتر از یک دستمزد معقول و معمول نمیتواند از صدا و سیما توقعات مالی داشته باشد. پس اگر کسی به دنبال پول است می تواند شبکهی نمایش خانگی را در فضای موجود به عنوان یک ظرفیت حداقلی رصد کند.
اما تا به حال بهترین کارگردانهای ماهم بدترین آثارشان را برای شبکهی نمایش خانگی ساختهام و حتی یکی از آثاری که برای توزیع در این فضا ساخته شده قابل اعتنا نبودهاند.
امروزه بیشتر از فیلمهای یکی- دو ساعته، ساخت سریال برای نمایش خانگی باب شده اما حتی کار کسانی که روزگاری بهترین سریالها را برای تلویزیون ساخته بودند در این فضا چنگی به دل نمیزند.
در ضمن شبکهی نمایش خانگی مدیومی است که زایش و پویایی ندارد یعنی یک کارگردان گمنام که قبلا اسم و رسم او برای مخاطبان شناخته شده نبوده، نمیتواند وارد فضای نمایش خانگی شود چون تهیه کنندهها مجبورند روی شهرت کارگردانهایشان برای فروش آثار در این فضای تنگ رقابتی حساب ویژهای باز کنند.
فیلمهای شبکهی نمایش خانگی از چشم منتقدها و سینمایی نویسها هم دور میمانند و البته اگر هم نقدی بر آنها نوشته شود مخاطب چندانی نخواهد داشت و همین موضوع باعث شده کیفیت این آثار مرتب پایین تر بیاید.
با توجه به تمام این تفاسیر میشود شبکهی نمایش خانگی را در صنعت فیلمسازی ایران به لیگ عربی امارات در فوتبال تشبیه کرد که ورود هرکدام از ورزشکاران ایرانی به آن گرچه آوردهی مالی بالایی برای آن فرد دارد اما استعداد ومهارت فوتبالیست و ارج و اعتبار یک ورزشکار را از بین میبرد.
کارگردانهای ما هم به ورود به شبکهی نمایش خانگی چنین بلایی سرشان میآید طوری که هم خلاقیتشان در فضا کور میشود و هم اعتبارشان کاهش پیدا میکند.
تولید و توزیع آثار در شبکهی نمایش خانگی به این سبک که در کشور ما باب شده و هیچ جای دنیا مسبوق به سابقه نیست و گمان این نمیرود که در آینده هم غیر از ایران، جای دیگری از دنیا چنین پدیدهای را با این گستردگی به خود ببیند.
قطعا پدید آمدن این سبک و سیاق بیماریزا و بیمارگونه در کشور ما تحت تأثیر خلاءهایی در صنعت فیلمسازیمان به وجود آمده و با برطرف شدن این خلاءها این بیماری هم برطرف میشود.
یادداشت از: میلاد جلیلزاده/
انتهای پیام/ اس