حرکت پاندولی بین مینیمالیسم و واقع‌گرایی

خیلی از فیلم سازهای بزرگ اشکالاتی بنیادین و مزمن در کارهایشان دارند که زیاد به چشم نمی‌آید اما یک فیلم بد از فیلم سازی خوب، می‌تواند چنین ایراداتی را بیشتر مورد توجه قرار دهد و دغدغه‌ی رفع آن‌ها را به وجود بیاورد.

خیلی از فیلم سازهای بزرگ اشکالاتی بنیادین و مزمن در کارهایشان دارند که زیاد به چشم نمی‌آید اما یک فیلم بد از فیلم سازی خوب، می‌تواند چنین ایراداتی را بیشتر مورد توجه قرار دهد و دغدغه‌ی رفع آن‌ها را به وجود بیاورد.

"امروز" فیلم متوسطی است که در مقایسه با چند فیلم آخر میرکریمی کار خوبی از آب در نیامده اما همین کار رو به عقب، می‌تواند باعث برطرف شدن بعضی ایرادات بنیادین و مزمن در کار کارگردانش بشود و او را که یکی از بهترین‌های ماست پس از این حتی پخته تر از قبل در مسیر فیلم سازی قرار دهد.

اساساً اشکال کلی کارهای رضا میر کریمی این است که بین رئالیسم و مینی‌مالیسم  یک حرکت پاندولی و بلاتکیف دارد و این اشکال در فیلم آخر او بیشتر از هرجای دیگری خود را نشان داده.

رئالیسم، میل شدید به بیان جزئیات است و اگر خیلی بخواهیم رئال باشیم‌ کم کم وارد وادی ناتورالیسم خواهیم شد، یعنی جایی که سینمای کسی مثل عباس کیارستمی در آن قرار دارد.

رئالیسم یا همان واقع گرایی یعنی وفاداری به واقعیات زندگی روزمره و زندگی روزمره چندان داستانی نیست، بنابراین می‌بینیم فیلم کسی مثل کیارستمی – که به واقع رئال است – تقریبا قصه ندارد چون می‌خواسته عین زندگی حقیقی سرراست باشد.

هنگام قصه نوشتن، معمولا خیلی از جزئیات زندگی، چون نقشی در پیشبرد کلی داستان ندارند، حذف خواهند شد اما سبک رئالیسم به جای پیش بردن داستان بر اساس قواعد پیرنگی، بیان مو به موی جزئیات وفادار است.

حالا اگر هم بخواهیم قصه بگوییم و هم قصد داشته باشیم که قصه‌ی ما رئال باشد چه باید کرد؟

یک روش، روش اصغر فرهادی است که پیرنگ پلیسی را برای داستان‌های رئال خود انتخاب می‌کند.

فرهادی حتی اگر داستانی اجتماعی، خانوادگی و یا هر نوع داستان دیگری داشته باشد، آن را با لهجه‌ی پلیسی برای مخاطبش تعریف می‌کند و این شگرد او برای جمع کردن تناقضاتی است که بین قصه گو بودن و رئال بودن وجود دارد، چون بین تمام ژانر‌های داستانی، ژانر پلیسی به دلیل دقتی که در جزئیات دارد به سبک رئال نزدیک‌تر است.

اما روش دیگر،‌ روش رضا میرکریمی است که داستانش را در غلاف مینی‌مالیسم مخفی می‌کند و جزئیات و حواشی آن را به منطقه‌ی فوکوس می‌فرستد. فیلم‌های میر کریمی قصه دارند اما خود او هربار کاری کرده که قصه‌اش اصلا دیده نشود و در عوض جزئیات رئال آن بیشتر به چشم بیایند.

 مثلا "یه حبه قند" داستان پسری است که به دختری از فامیل‌شان علاقه دارد اما تمام مدت از بیان این علاقه خجالت می‌کشیده. وقتی پسر به سربازی می‌رود، دختر مورد علاقه‌ی او به یکی از خواستگارهایش که ساکن آمریکاست جواب مثبت می‌دهد، اما مرگ بزرگ خانواده باعث می‌شود که مراسم عقد دختر به هم بخورد و پسرک عاشق برای مراسم تدفین او به شهرشان برگردد.

دیدار مجدد پسر و دختر جوان باعث زنده شدن دوباره‌ی احساسات آن‌ها می‌شود و پس از آن دختر به خواستگارش پیام می‌دهد که باید تا چهلم بزرگ خانواده‌شان صبر کند بلکه طی این مدت پسرک جوان به زبان بیاید و ... 

این داستان "یه حبه قند" است اما اگر از هر کسی که کار را دیده، قصه‌ی آن را بپرسیم می‌گوید این فیلم قصه نداشت بلکه آلبوم عکسی از یک خانواده در عروسی و عزا بود.

انگار میرکریمی عمدا قصه‌اش را آنقدر آرام تعریف کرده که کسی نشنود اما درعوض جزئیات حاشیه‌ای آن را مرتب مورد تاکید قرار داده. او قصه را مینی‌مال می‌گوید و جزئیات را رئال نشان می‌دهد اما این تناقض اصلا خوب نیست و حقیقت این است که فیلم "یه حبه قند" اگر به خاطر میزانسن‌هایش نبود، با چنین سبک قصه گفتنی اصلا جلب توجه نمی‌کرد.

چنین سبک و سیاقی در فیلم‌های قبلی میرکریمی هم دیده می‌شود مثلا "به همین سادگی"؛ اما "امروز" مینی‌مالیسم او را تا حدی شدید کرده که به شخصیت پردازی یک فیلم شخصیت محور رسیده است.

قرار است شخصیت اصلی این فیلم یک حاج کاظم امروزی باشد که دیگر مثل دوره‌‌ی آژانس شیشه‌ای آنچنان برون گرا رفتار نمی‌کند و در عوض سعی دارد بدون سر و صدا و بحث بی خودی با هرکسی، کاری را انجام بدهد که فکر می‌کند درست است.

خود میرکریمی در جایی گفته که می‌خواهد با این فیلم نوع جدیدی از قهرمان را به سینمای ایران معرفی کند اما باید دید که آیا قهرمان او اساسا سینمایی هست یا نه!

حاج کاظم امروزی آدم خوبی است اما مشکل اینجاست که سینمایی نشده. 

کم حرفی بیش از حد او گرچه بیانی از پیام فیلمساز است ولی ریتم فیلم را خفه کرده و حتی لج مخاطب را در می‌‌آورد.

به علاوه، این کاراکتر بیش از حد مینی‌مال است و به جای اینکه خود فیلم شخصیتش را معرفی کند کشف خصوصیات آن به قوه‌ی حدس و گمان مخاطب واگذار شده تا حدی که اگر بازیگر این فیلم پرویز پرستویی نبود کشف این نکته شخصیت اول "امروز" دنباله‌ی حاج کاظم آژانس شیشه‌ای است ممکن نبود و اگر هم کسی  این نکته صحیح را می‌گفت متهم به توهم می‌شد و تمام اینها به خاطر این است که فیلمساز کد‌های صریحی نداده تا هر دعوایی را تمام کند و مینی‌مالیسم گلوی فیلم او را می‌فشارد.

این فیلم را بیشتر می‍‌توان به عنوان یک تجربه از رضا میرکریمی پذیرفت و الا اگر آن را جزو سینمای او بدانیم، بیلان موفقیتش را کاهش می‌دهد.

میرکریمی این روزها در حال و هوای دیگری به سر می‌برد که با توجه به همین موضوع می‌شود احتمال داد که فیلم بعدی او کاری پرشور تر از "امروز" خواهد بود.

سید رضا میرکریمی هنوز تمام نشده و ضعف نسبی آخرین اثرش حتی می‌تواند باعث پیشرفت بیشتر او هم بشود.


یادداشت از: میلاد جلیل زاده/

انتهای پیام/ اس
 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار