به گزارش
گروه ورزشی باشگاه خبرنگاران، آن روزها تازه قلم بدست گرفته بودم و پس از سالها نوشتن به صورت آماتور، قرار بود خودم را جایی محک بزنم که آرزوی هر تازه واردی بود، آن روز موعود وقتی ساعت 11:02 دقیقه مقابل درب اتاق سردبیر قرار گرفتم با تعجب فردی را دیدم که گفت: آقا کمی دیر تشریف آوردید در اتاق مجاور به انتظار بنشینید تا آقای سردبیر بیایند.
روی صندلی انتظار در التهاب نشسته بودم و دل توی دلم نبود که البته با توجه به سابقه کوتاه اما پرباری که در عرصه خبر داشتم کمی هم به من برخورده بود که مگر آقای سردبیر با من قرار نگذاشته؟ پس چرا پشت درب اتاق معطل شدم؟
ساعت حدود 11:30 دقیقه صبح بود که درب اتاق باز شد و ناصر احمد پور بیرون آمد و در نهایت ادب و احترام پشت یک صورت جدی به من تعارف زد تا به اتاقش بروم. وقتی روبروی او نشستم تمامی مطالب و نوشتههایش را در ذهنم مرور می کردم و نگاهی به قلم روی میزش انداختم او کماکان در حال نوشتن بود و پس از یک خوش آمدگویی کوتاه خیلی بی پرده گفت: میدانی چرا تو را 28 دقیقه بیرون از اتاق در انتظار گذاشتم؟
با خنده گفتم: نه
خیلی راحت و خونسرد جواب داد: وعده ما ساعت 11 بود، شما دو دقیقه دیر آمدید و خلف وعده کردید؟ دقت و نظم که سردبیر از آن حرف میزد کمی توی مخ میرفت اما کم کم که او را شناختم تازه فهمیدم قلم روان و موفقیت وی پشت همین نظم و انضباط بود.
چهره خسته سردبیر نشان از استقامت در طوفانهای بسیاری داشت و علیرغم برخی ناملایمات، فراز و نشیب ... قلمش رنگ و بوی دیگری داشت، انگار تمام تجربیات سالهای دور و نزدیکش در نوک کوچک قلمش جمع شده بود.
آن روزها بی تعارف بگویم دوستانی که در آن روزنامه کار می کردند همگی از افراد با تجربهای بودند که من هم قرار بود دورادور به آنها کمک کنم. حامد قاسمی، آرش ظلیپور،علیوهابی و چه روزهایی بود آن روزها.... و امروز جای یک قلم در عرصه رسانههای ورزشی خالی است و این خلاء حس خواهد شد اما این قلمها خشک میشود، میشکند و میپوسد، اما عتیقه میماند. بحث ما فوت ناصر احمدپور سردبیر و موسس برخی از روزنامهها و شاید شناخته شده تر از بقیه، خبر ورزشی نیست. بحث ما روزها وشبها، دوندگیها در سرما و گرما و قلم زدنهای گاه و بی گاه فعالان عرصه رسانه است...
باور کنید وقتی وارد این حرفه میشوید خیلی چیزها را از دست میدهد و خیلی چیزها را بدست میآورید.
فرصتهای شغلی و مالی بسیاری جلوی شما رژه میروند و شما فقط و فقط به عشق مردم قلم میزنید، آنوقت روزها و شبها می گذرد و نسبتهای روا و ناروا میشنوید و تنها همدم شما فقط قلمتان است و این است که میماند و عتیقه میشود....
امروز اگر چه تشییع ناصر احمد پور با حضور علاقه مندان ورزش و رسانه برگزار شد اما ای کاش در ورزشی که بزرگی اش را در گرو این قلمها می داند بیشتر قدردان باشیم ،مگر نه اینکه هر زمان به بن بست خوردند رسانعه را مقصر دانستند ؟
مگر نه اینکه هرجا قلمی را عریان و بی پرده دیدند زیر پا له کردند ؟
اما این راه در رسالت قلم نوشته شده است،این راه ادامه خواهد داشت و تهمت و افترا،بی احترامی و سبک شمردن،تحقیر و تهدید،تطمیع و تضعیف،......
همیشه وجود دارد و این موانع اما قلم مارا سست نخواهد کرد.
در آستانه روز خبرنگار فقدان" احمدپور ها "بیشتر حس خواهد شد.
اکبر باقری
انتهای پیام/