سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که به مطلبی با عنوان«چه کسی اطلاعات غلط می‌دهد؟!»نوشته شده توسط حسین شمسیان اختصاص یافت:

اینکه مقامات ارشد کشور در فکر مشکلات  و دغدغه‌های مردم باشند و از بابت رنج و سختی مردم مکدر شوند، خوب و پسندیده و نشان از توجه به وضع معیشت مردم است. اما ماندن در حرف و رها کردن موضوع و پاس‌کاری موضوع بین افراد و شوراهای مختلف نه مطلوب است و نه مورد انتظار.

 سخنان وزیر صنعت و معدن در دفاع از قیمت‌گذاری اخیر خودروها و منتفی شدن تکدر رئیس جمهور، یادآور خاطره پس گرفتن عذرخواهی رئیس جمهور در ماجرای سبد کالا توسط معاون ایشان است!

چند روز قبل و در حالی که مردم به معنای واقعی از اعلام قیمت جدید خودروها مکدر بودند، و حتی خود اعضای شورای رقابت از لزوم تجدید نظر در این باره سخن می‌گفتند و سخنگوی دولت هم مراتب تکدر رئیس جمهور را اعلام کرده بود وزیر صنعت در دفاع از قیمت‌های اعلامی، آن را منطقی و معقول دانست و حتی با حذف برخی عوامل دخیل در قیمت‌گذاری رشد قیمت خودرو را منتفی دانست! اما وی در پاسخ به این سؤال که «آیا رئیس جمهور که از این قیمت‌ها مکدر شده است، این علل و عوامل را نمی‌دانسته؟» پاسخ عجیبی داد که ابهامات فراوانی را برمی‌انگیزد. پاسخ چنین بود. «به آقای روحانی گزارش‌هایی اعلام شده بود که حتی تا 30 درصد قیمت‌ها اضافه شده است. این اطلاعات از طریق بعضی رسانه‌ها منتقل شده و نادرست بود... اطلاعات درست را خدمتشان فرستادیم» این سخنان از چند وجه قابل تعمق و توجه است:

1- نخستین برداشتی که از این سخنان در ذهن هر مخاطبی نقش می‌بندد این است که رئیس جمهور شخص بی‌اطلاعی است که براساس شنیده‌ها به تحلیل و جمع‌بندی می‌رسد و بر همان اساس هم اظهارنظر می‌کند. خبری از تدبیر و کار تخصصی و گروه مشورتی نیست و می‌شود رئیس جمهور را با یک خبر ساختگی، به واکنش وا داشت! آیا این سخنان بی‌احترامی به رئیس جمهور نیست!؟ و آیا رئیس دولت تدبیر و امید واقعاً اینگونه است!؟

2- اگر سخنان جناب وزیر را بپذیریم، اکنون باید پرسید این موضوع درباره همه اظهارات رئیس جمهور مصداق دارد یا فقط برخی از آنها!؟ مثلاً آیا اینکه رئیس جمهور توافقنامه ژنو را به معنی شکستن کمر ابرقدرتها دانست، بدلیل اطلاعات غلط و نادرستی که به ایشان داده شده نبود؟ اینکه رئیس جمهور با عصبانیت منتقدان دولت را بی‌سواد نامید، بدلیل ارائه اطلاعات غلط به ایشان نبوده است!؟ اینکه رئیس‌جمهور، از کاهش قیمت مواد خوراکی و رسیدن تورم به 14/5 درصد سخن گفته است، ناشی از اطلاعات غلط و غیرواقعی نبوده؟ طبیعی است که رئیس‌جمهور شخصا خرید نمی‌کند و از قیمت‌ها خبر ندارد و لابد برخی افراد اطلاعات مربوطه را به ایشان می‌دهند و چه بسا که این اطلاعات غلط باشد! می‌بینیم که اگر قرار باشد به سخن وزیر محترم اعتنا کنیم، ناچاریم که دیگر به سخنان رئیس جمهور اعتماد نکنیم و همه آنها را با دیده شک و تردید دنبال کنیم. چرا که در نتیجه این سخنان این شائبه مطرح می‌شود که رئیس جمهور توسط عده‌ای خاص کانالیزه شده و اخبار و اطلاعات آنگونه که آن اطرافیان می‌خواهند به ایشان می‌رسد. آیا مراد وزیر همین نیست؟

3- ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که جناب وزیر، رسانه‌ها را منشأ این اطلاعات غلط می‌داند و آنها را سبب تکدر بی‌مورد رئیس جمهور!
اما این سخن هم ناصواب و ناروا است چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ مضمون. چرا که از یک سو وظیفه رسانه‌ها، اطلاع‌رسانی به مردم است صرفنظر از خوشایند یا ناخشنودی جناب وزیر و از دیگر سو ثابت شده که رسانه‌های حامی دولت، حمایت از دولت را در پوشاندن حقایق و بازگو نکردن آنها می‌دانند و ورود کیهان هم که اساساً به نهاد ریاست جمهوری ممنوع است! و طبیعتاً رسانه‌های حامی دولت اسباب تکدر رئیس جمهور را فراهم نمی‌آورند. پس چه کسی است که اطلاعات نادرست به رئیس جمهور می‌دهد؟

به نظر می‌رسد برخلاف اظهارات جناب وزیر، این رسانه‌ها نیستند که اخبار غلط به رئیس دولت می‌دهند بلکه عده‌ای که رئیس‌جمهور را پلی برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود می‌دانند و اتفاقا کارنامه روشنی هم به لحاظ سیاسی و اقتصادی ندارند، سعی در قبضه کردن دولت در عرصه‌های مختلف و از جمله در امور اقتصادی دارند و راهکار رسیدن به این آرزو را دادن اطلاعات غلط یا محدود به رئيس‌جمهور می‌دانند. موضوعی که کیهان بارها مشفقانه گوشزد کرده و گوش شنوایی نشنیده است.

4- اما واقعیت ماجرا چیست و چرا باید کار قیمت‌گذاری خودرو که تأثیر مستقیم بر وضع اقتصادی مردم دارد- به این سخنان بی‌پایه کشیده شود و برای توجیه این قیمت‌های عجیب، حتی حرمت رئیس جمهور هم وجه‌المصالحه قرار گیرد؟ آیا می‌توانیم قبول کنیم شورای رقابت در کسوتی به ظاهر غیر دولتی تصمیمی بگیرد که هم رئیس جمهور مکدر شود، هم نمایندگان مجلس، هم مردم و حتی خود اعضاء شورای رقابت هم به آن معترض باشند؟ و بعد از این همه تکدر، ناگهان وزیر دولت از آن حمایت کند؟ آن تکدر چیست و آن حمایت چه حکایتی دارد؟

5- حقیقت این است که دولت یازدهم کراراً اعلام کرده که عزمی برای تثبیت قیمت‌ها ندارد، معتقد به ساز و کار بازار است و هیچ برنامه‌ای برای کنترل قیمت‌ها و مسائلی از این دست ندارد. آخرین بار هم خود جناب وزیر صنعت این موضوع را با سربلندی اعلام کرده است. از دیگر سو، شورای رقابت برخلاف همه آنچه گفته می‌شود، وابستگی تام و تمامی به دولت دارد و نمی‌توان نظر آن شورا را خلاف نظر دولت دانست. چرا!؟ چون آن شورا 15 عضو دارد که 3 عضو آن ناظر و بدون حق رأی هستند. از 12 عضو باقیمانده، 8 عضو با حکم مستقیم رئیس جمهور منصوب می‌شوند یعنی رأی دولت 8 رأی و رأی دیگران 4 رأی است. آیا باز هم باید قبول کنیم که این شورا مستقل است!؟ اینکه نحوه قیمت‌گذاری شورا چه بوده که حتی صدای خود اعضا هم درآمده و نرخ تورم چند مرتبه در محاسبه قیمت‌ها لحاظ شده، پیش از این در کیهان تشریح شده و از تکرار آن می‌گذریم.

6- این سخن که نرخ واقعی تورم را باید از جیب مردم پرسید، حرف درستی است. نرخ تورم روی کاغذ و سخنرانی دردی از مردم دوا نمی‌کند. نرخ خودرو هم همان است که مردم می‌پردازند و نرخ کاغذی چاره‌ساز نیست. کیفیت خودروهم چنین است. اگر قرار است آنگونه که جناب وزیر وعده کرده، خودروها از مهرماه امسال به استاندارد یورو 4 برسد، چرا از امروز پول آن از مردم گرفته شود؟! و اگر مثل چند سال گذشته که وعده‌های مکرر خودروسازان داخلی در افزایش کیفیت به تأخیر افتاد، باز هم شاهد تأخیر باشیم، تکلیف مردم و پولی که می‌پردازند چیست؟ اکنون به وضوح شاهد پاس‌کاری موضوع قیمت خودرو در بخش‌های مختلف دولت هستیم. رئیس جمهور مکدر است. سخنگوی دولت می‌گوید «رسماً به عنوان سخنگوی دولت اعلام می‌کنم که دولت با افزایش قیمت خودروها موافق نیست و حتی تخصیص ارز مبادله‌ای در راستای این خواست دولت است که صنعت خودرو بتواند محصولات خود را عرضه کند. دولت با افزایش قیمت خودرو با هرگونه افزایش قیمتی به شدت مخالف است و اقدام نخواهد کرد» وزیر صنعت هم از قیمت‌ها تمام قد دفاع کرده و بخشی از نرخ جدید را به گردن مجلس بخاطر نرخ جدید مالیات بر ارزش افزوده می‌اندازد برخی را هم به گردن قوه قضائیه بخاطر نرخ جدید دیه! و این وسط مردم هستند که باید خودروی بی‌کیفیت را به قیمت گزاف بخرند!

7- اما در این هیاهو و پاس‌کاری و تکدر و رفع تکدر، بنظر می‌رسد خبرهای دیگری هم باشد. در فروردین امسال وقتی خبر افزایش سه ونیم برابری واردات خودرو منتشر شد، مردم و رسانه‌ها نسبت به ادامه این روند هشدار دادند و آن را خلاف سیاست‌های اقتصاد مقاومتی دانستند. روندی که براساس پیش‌بینی کارشناسان به واردات حداقل یک میلیارد دلار خودرو در سال 93 منتهی می‌گردید! اندکی بعد برخی منابع خبری اعلام کردند که یکی از وزرای اقتصادی دولت طی نامه‌ای به بهانه بالا بردن کیفیت حمل و نقل و کاهش مصرف سوخت در کشور، درخواست کرده دولت مجوز ورود سالانه 20 هزار خودروی سواری و 8 هزار ون را با استفاده از معافیت گمرکی و سایر عوارض صادر کند!
این تقاضا با مخالفت مواجه شده اما استمرار کیفیت پایین خودروهای داخلی و افزایش قیمت آن‌ها و مقایسه یک خودروی داخلی و مشابه خارجی آن به لحاظ قیمت، این ابهام را در ذهن ایجاد می‌کند که نکند عده‌ای با کنترل کیفیت پایین خودروها و عدم کنترل قیمت‌ها، سودای واردات خودروی خارجی را به بهانه ایجاد رقابت و بهبود ناوگان حمل و نقل و خلاصه احترام به ذائقه مشتری دارند!؟

اکنون نگاهی دوباره به ابتدای این نوشتار بیفکنیم. وزیر صنعت، رئیس جمهور را از حقیقت ماجرا بی‌اطلاع دانسته و رسانه‌ها را عامل رسیدن اطلاعات غلط به ایشان و تکدر خاطرش می‌داند. او معقتد است مشکل مردم گرانی غیر منطقی است و مردم با گرانی منطقی مشکلی ندارند! لذا سعی در توجیه منطقی گرانی‌ها می‌کند! اما فراموش نکنیم که اعتماد مردم، مهمترین عنصر برای همکاری با دولت است و اگر قرار باشد رئیس جمهور در موضوع قیمت‌گذاری‌ها توسط وزیر صنعت بی‌اطلاع معرفی شود، فردا به چه کسی می‌توان اعتماد کرد!؟

ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را میخوانید که در مطلبی با عنوان«استدراج الهی در رفتار هاشمی»و به قلم محمد واعظی آماده گشته است:

امام به‌خاطر مصلحت مردم جام زهر نوشید، رهبری درباره نوشیدن جام زهر چه گفتند؟ سانسورچی‌ها بدانند دل مردم با حقیقت است،  وجه تمایز نمازجمعه‌های هاشمی چیست؟ علت کاهش استقبال مردم از نماز جمعه‌ها، هراس جدید‌الاسلام‌ها از ماهواره یا هاشمی؟! عقل سلیم به فکر فیلترینگ نیست، اسلام دانشگاه آزاد اسلام مداحان نیست، از تظاهر به ساده‌زیستی متنفرم، پای حرف‌هایم در نمازجمعه 88 هستم، مردم می‌دانند چرا نمازجمعه نمی‌آیم، جدیدالاسلام‌ها از ماهواره می‌ترسند، لااکراه فی‌الدین یعنی آزادی نه خفقان!
اینها برخی از تیتر‌های مطالب سایت هاشمی رفسنجانی در همین چند روز اخیر است که مرور مواضع وی و تیم رسانه‌ای‌اش را آسان می‌کند. کنکاشی عام در موضع‌گیری‌های هاشمی رفسنجانی در شرایط فعلی نشان از آن دارد که به‌رغم پیروزی نامزد مورد علاقه‌اش در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و بازگشت بسیاری از نزدیکانش به مناصب دولتی، کماکان عصبانیت وی از ملت و نظام پابرجاست!

اکنون جدی‌ترین سؤالی که در تحلیل رفتار هاشمی رفسنجانی مطرح می‌شود این است که اگر مشکل وی تنها خلاصه در کینه از نامزد منتخب مردم در انتخابات 84 و 88 و رویه سیاسی متعاقب آن بوده، اکنون چرا هنوز به تقابل علنی با نظام مشغول است؟! اصلا چرا هر جا منفعتی از دشمن زایل می‌شود، هاشمی رفسنجانی ناباورانه در کنار حامیان استکبار در میدان نبرد حاضر می‌شود؟! چرا هاشمی از تهران برای شبکه‌های ماهواره‌ای بهائیان و صهیونیست‌ها دل می‌سوزاند و در این راه حتی آشکارا با مراجع عظام تقلید نیز به تقابل برمی‌خیزد؟! افراط وی در این مسیر تا اندازه‌ای است که ضمن نادیده گرفتن فتاوای صادره ضد تماشای برنامه‌های مفسده‌انگیز و تفرقه‌آفرین رسانه‌های بیگانه، به عباراتی همچون جدیدالاسلام و سانسورچی و افراطی و هواداران اختناق و متحجران در توصیف مخالفان و منتقدان خود متوسل می‌شود!

تقابل هاشمی‌رفسنجانی با اصول و ارزش‌های نظام اسلامی در شرایطی صورت می‌گیرد که حتی در دوره 8 ساله اخیر نیز دست هاشمی از قدرت کوتاه نشده است. از آن مهم‌تر اینکه به‌رغم اسناد و مدارک غیر‌قابل انکار شاهد بر مدعای اشتراک فکری- گفتمانی هاشمی با مدیریت جریان فتنه برانداز انقلاب اسلامی، نظام هرگز وارد فاز تقابل با وی نشد. حتی با وجود اصرارش بر جای دادن فتنه‌گران شکست خورده تحت لوای تشکیلاتی واحد، پس از جفاکاری به ملت و دولت منتخبش، جمهوری اسلامی توسل به «سنت الهی استدراج» را برگزید تا تاریخ برای نسل‌های آینده انقلاب شفاف و بی‌غش ثبت شود.

 امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «خداوند وقتی بخواهد خیری به بنده‌اش برساند پس از ارتکاب گناه، به بلا و ناملایمات دچارش می‌سازد، تا آنکه متوجه استغفار شود اما  وقتی بخواهد به بنده‌اش شری برساند به دنبال گناهش نعمتی به او می‌رساند، تا بدین وسیله از استغفار غفلت ورزد و همچنان به گناهکاری خود ادامه دهد. و این سخن خداست که می‌فرماید «سنستدرجهم من حیث لایعلمون» و استدراج به معنای نعمت دادن در وقت معصیت بدین معناست».

هاشمی رویه مذموم «قبیله‌گرایی» را آشکارا حمایت کرد و در آتش فتنه بی‌محابا دمید. در مقابل نظام تلاش برای حفظ آبروی وی را دوچندان کرد. از حفظ و تمدید دوامش در عالی‌ترین مناصب مشورتی نظام گرفته تا امکان بخشیدن برای حضور وی در فضای سیاست کشور به‌رغم سخت شدن روزافزون مدیریت خروش مردمی که تنها به واسطه امان ولی، حاضر به رها ساختن گریبانش در 9 دی 88 شدند. کیست که نداند هاشمی و هاشمیسم،  آشکارا در راهپیمایی 9 دی 88 مورد نفرت عمومی ملت واقع شدند اما نجابت نظام در رفتار صدا و سیما بروز یافت و دستنوشته‌های مردمی بر ضد هاشمی و خانواده‌اش در راهپیمایی برائت از جسارت‌کنندگان به ساحت امام حسین(ع) «سانسور» شد!

پس هاشمی نیز می‌توانست از شرایطی همچون خاتمی، موسوی و کروبی در روزگار فعلی رنج برده یا بدتر از آن در وضعیتی مشابه منتظری پس از ماجرای اعدام مهدی هاشمی، این بار پس از فرار یک «مهدی هاشمی» دیگر به لندن، ایام بگذراند. او خوب می‌دانست نظام برای پیشبرد چنین فضایی حتی نیازمند حزب‌الله نیز نبود و به قول برخی قدیمی‌های اصلاحات، یک «عبدالله نوری» یا «اکبر گاف» برای به راه انداختن چنین شرایطی کفایت می‌کرد!

اما نظام حیات سیاسی هاشمی را تمدید کرد تا سنت استدراج الهی را همچون عبرتی تاریخی به نمایش بگذارد. شاید بدبین‌ترین افراد به رویه سیاسی وی نیز هرگز گمان نمی‌کردند روزی از زبان کسی که خود را از شاگردان زبرالحدید امام در مبارزه می‌دانست، بشنوند: «با اسرائیل سر جنگ نداریم. حالا اگر عرب‌ها جنگ کردند ما کمک می‌کنیم»!

کاش فقط همین چند جمله بود! هاشمی ناباورانه در اقدامی غیر‌قابل چشمپوشی با تکرار ادعاهای اوباما و نتانیاهو درباره دولت سوریه، حکومت این کشور را در اوج جنگ رسانه‌ای غرب، با قطعیت به بمباران شیمیایی مردم خود متهم ساخت!

از سیاست‌های سایبری مستعمره‌ساز آمریکا با به کار بردن شعار آمریکایی «حمایت از جریان آزاد اطلاعات» پشتیبانی کرد! ملک عبدالله سعودی، خبیث‌ترین حافظ منافع اسرائیل در منطقه را برادر خطاب کرده و در حمایت از پدران زامبی‌های تکفیری، بخشی از هموطنان خود را «افراطی» لقب داد! حتی در برابر داعشی‌های خونخوار نیز حاضر به حمایت از دولت عراق نشد و با بی‌توجهی عمدی به سیاست اعلامی شخص رئیس‌جمهور روحانی، به تضعیف دولت مالکی در عرصه بین‌الملل پرداخت!

ناباورانه در ماه مبارک رمضان ضمن در آغوش کشیدن فرد هتاک به آیت‌الله مهدوی کنی مظلوم، حامیان فرهنگ ایرانی- اسلامی و مبارزان در خط اول مقاومت در برابر شبیخون فرهنگی نظام لیبرال سرمایه‌داری را «سانسورچی» خطاب کرد! البته ظاهرا هاشمی فراموش کرده بود مهدوی‌کنی، آیت‌الله انقلابی مورد وثوق قریب به اتفاق احزاب و گروه‌های حامی نظام است.

 او مظهر وحدت روحانیون تراز اول و طلاب انقلابی سراسر کشور با نظام جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود. به همین جهت در عین دعا برای سلامتی‌اش، به منظور مهیا شدن مسیر قدرت‌افزایی و خدای ناکرده انتقامجویی از خاطرات ریاست وی بر مجلس خبرگان، هتاکان به این شخصیت وحدت‌آفرین را نیز مورد تفقد قرار داده و «در کاخ» از جوایز فتنه‌افروزی بهره‌مندشان کرد!

در سیاهه مواضع هاشمی رفسنجانی علاوه بر نشانه رفتن مراجع عظام تقلید به عنوان نگاهبانان چارچوب شریعت، وحدت ستیزی، تفرقه‌افکنی، نفرت‌افروزی و تقابل عمدی با سیاست‌ها و  مواضع رسمی جمهوری اسلامی در فضای بین‌الملل نیز فراوان است. در شرایط بسیار حساس منطقه‌ای، سیاست‌های اعلامی هاشمی عملا با استقبال قابل پیش‌بینی رسانه‌های آمریکایی- صهیونیستی در فضای بین‌الملل مواجه شده است. متاسفانه این رویه غلط، وجود تقابل و تعارض میان سیاست‌های رسمی جمهوری اسلامی را با چندصدایی غیر‌قابل جبرانی به نمایش گذارده است.

علاوه بر آن مروری کوتاه و گذرا بر سایت رسمی هاشمی رفسنجانی که در دوره اقتدار نظام جمهوری اسلامی ایران به صورت روزانه و مکرر، تلویحا پیشنهاد نوشاندن «جام زهر» به رهبر نظام را منتشر می‌کند خود بر گمانه ناشایست سیری‌ناپذیری حس «قدرت‌طلبی» وی صحه می‌گذارد. این اندازه تقابل با سیاست‌های کلی نظام توسط فردی که تحت‌الحمایه مدیریت عالی کشور به حیات سیاسی خویش ادامه می‌دهد حقیقتا غیر‌قابل باور است. علاوه بر آن چنین رفتار کینه‌جویانه‌ای توأم با تکرار مکرر مواضع سیاسی، اقتصادی و فرهنگی استکبار در منطقه، وجهه مناسبی از شخصی که خود را غیرمغرض و مطیع رهبری معرفی می‌کند، برجای نمی‌گذارد و در مقابل بیگانگان ناآشنا با فضای سیاسی متنوع و متکثر جامعه ایرانی را با تصویر یک ملت متفرق و بریده از تاریخ و آرمان‌ها با حاکمیت دوگانه مواجه می‌سازد که از «خفقان» هم رنج می‌برند!

با در نظر گرفتن موارد ذکر شده و سیاهه بلندبالای فضاسازی‌های خودخواهانه صورت گرفته در تقابل با منافع ملی کشور و در تضاد عملی با تلاش‌های دولت جمهوری اسلامی برای ساماندهی قدرت درونی و امیدافزایی در جامعه ایرانی به نظر می‌رسد ادامه روند فعلی عاقلانه نباشد. خصوصا اینکه با رویه چندصدایی در عرصه بین‌الملل، قطعا نمی‌توان به مدیریت یکپارچه فضای حساس منطقه نیز امید بست. وحدت کلمه و پرهیز از جدال بیهوده بر سر قدرت، رمز ماندگاری جمهوری اسلامی ایران در 36 سال درگیری جدی با دشمن خارجی است.
در چنین شرایطی شاید بهتر باشد هاشمی‌رفسنجانی با خیالی آسوده به واسطه ریاست حسن روحانی بر جمهور تحت زعامت رهبر انقلاب اسلامی، حرکت در مسیر توبه را آغاز کرده و ایام را به دور از فضای فتنه‌آلود جهانی با یادی از یوم‌الحساب سپری کند.

روزنامه حمایت ستون یادداشت خود را به مطلبی با عنوان«خطاهای فرهنگی و راه درمان آن»اختصاص داد که به قلم  رئیس کمیسیون فرهنگی اجتماعی  شورای عالی انقلاب فرهنگی نوشه شده است :

 رهبر انقلاب اسلامی در دیدار هفته گذشته با رئیس‌جمهور و اعضای هیأت دولت، به موضوع فرهنگ و دغدغه‌های فرهنگی اشاره کردند. ایشان در این دیدار، جبران خطاها و اشتباهات فرهنگی را دشوار دانستند.

به منظور درک صحیح این نکته، می‌بایست مجموعه بیانات ایشان را در کنار هم فهم کرد تا بدین طریق بتوان به منظومه فکری رهبر انقلاب دست یافت.

نکته مهم در خصوص نوع نگرش ایشان به مقوله فرهنگ این است که چون برآمده از دیدگاه اسلامی و قرآنی است، با نگرش سطحی موجود در محاورات روزمره بسیار فاصله دارد.

 رهبرانقلاب، فرهنگ را همچون هوا می دانند که در همه جا حضور دارد. در این تعریف همه افراد، سازمان‌ها و نهادها اعم از اینکه عنوان فرهنگی داشته باشند یا نه، هم تحت تأثیر فرهنگ هستند و هم با اقدامات و کنش‌های خود، آن را تحت تأثیر قرار می دهند.

بر همین اساس است که در فرهنگ دینی و اسلامی به همه توصیه می شود مراقب اعمال خود باشند؛ چراکه آثار فرهنگی در الگوهای رفتاری، اعتقادات و ارزش‌های ذهنی سایرین بسیار اثرگذار است. به عنوان نمونه اگر فردی با لباس نامناسب در جامعه حاضر شود، اثر فرهنگی آن بسیار بالاست.

 زیرا قبح چنین فعل قبیحی را برای دیگرانی که آمادگی ارتکاب چنین کاری را دارند از بین می‌برد.

فعل مثبت نیز همین اثر را دارد؛ اگر فردی با فداکاری و احسان اقدام به ساخت و هدیه مدرسه می‌کند باعث آماده کردن افراد دیگر و ترویج آن می‌شود. بنابراین از دید رهبرانقلاب همه افراد و سازمان‌ها بازیگر عرصه فرهنگ هستند.

انتظاری هم که ایشان در این زمینه دارند این است که همه به نقش خود در فرهنگ پی ببرند و دست به اصلاح نقش خود بزنند. طبیعتا با این نگاه همه افراد باید مراقب موقعیت، نقش و مسولیت خود باشند.

با توجه به ماهیت عمیق، بلنددامنه، زمان‌بر و دیربازده مسائل فرهنگی، گاه افراد متوجه نمی‌شوند که در حال تخریب فرهنگی هستند یا خدمت فرهنگی.

چراکه امواج مسائل فرهنگی بسیار دیر انعکاس می‌یابد و همین مسأله موجب می‌شود که خطاها در حوزه های فرهنگی بیشتر شود یا حتی انگیزه‌ها برای اقدام فرهنگی مثبت کاهش یابد.

این از تبعات تدریجی فعل انسانی است. لذا جبران خطاها و تخریب‌های فرهنگی نیز بسیار دشوار و زمان‌بر خواهد بود.

حوزه فرهنگ همچون ساختمان نیست که بتوان به راحتی آن را بازسازی کرد. در حوزه روابط انسانی هر نوع انحراف یا اثر مثبتی می‌تواند از نسلی به نسل دیگر امتداد یابد.همچنان که امواج خون شهدای 8 سال دفاع مقدس تا حد بسیار زیادی فرهنگ جامعه ما را دینی نگه داشته است.

در خصوص آثار و تبعات خطاهای فرهنگی و همچنین راه درمان آنها باید دانست که بخش ناچیزی از خطاهای فرهنگی قابل‌مشاهده است.
 فهم بخش دیگر از خطاهای فرهنگی نیازمند مطالعات عمیق فرهنگی است. هرچه مسولیت اجتماعی افراد افزایش یابد، بُرد تأثیرات آنها نیز افزایش خواهد یافت.

 لذا می‌بایست این افراد برای اتخاذ تصمیمات مهم، از مشاوره مشاوران خبیر و آگاه به مسائل بهره‌مند شوند. و این همان جایگاه مقوله "پیوست فرهنگی" است. البته این پیوست منحصر به طرح‌های بزرگ نیست، بلکه می‌تواند در همه حوزه‌ها پیگری شود. به عنوان نمونه وقتی سیاست زندان‌زدایی در قوه قضائیه در دست پیگیری است، این طرح نیازمند پیوست فرهنگی است.

راه درمان خطاهای فرهنگی نیز بازگشت به رهنمودهای رهبرانقلاب در زمینه مهندسی فرهنگی است. منظور از مهندسی فرهنگی اصلاح پیامدهای فرهنگیِ نظام سیاسی، اقتصادی، قضایی و اجتماعی کشور است.

به عنوان نمونه، در حوزه قضایی کشور باید پیامدهای همه کنش‌ها و واکنش‌های نظام قضایی مورد بررسی قرار گیرد. همه این کنش‌ها و واکنش‌ها دارای آثار فرهنگی هستند. این آثار بر کارکنان قوه قضائیه، قضات و مراجعه‌کنندگان و انعکاس آن در فرهنگ عمومی قابل بررسی است.

لذا نیازمند مهندسی فرهنگی و نظام سازی فرهنگی برای پیوست‌نگاری فرهنگی هستیم که با حضور حجت الاسلام صادقی در معاونت فرهنگی قوه قضائیه می توان به تداوم بیش از پیش چنین رویه‌هایی در این قوه امیدوار بود.

علاوه بر توصیه های اخلاقی بخش قابل توجهی از خطاهای فرهنگی با اصلاح روندها و ساختارها کاهش خواهد یافت. زیرا اصلاح ساختارها در کاهش خطاهای فرهنگی نقش موثر و چشمگیری دارد. اگر تفکر و گفتمان پیوست نگاری فرهنگی آغاز شود بسیاری از مسائل ریز و درشت فرهنگ اصلاح خواهد شد. اگر مجموعه اقدامات اعم از کوچک و بزرگ اصلاح شد فرهنگ سازمانی نیز اصلاح خواهد شد و پیشرفت خواهد کرد.

خطاهای فرهنگی در عرصه‌های راهبردی اعم از سیاسی  اقتصادی و اجتماعی به راحتی قابل جبران نیست. چراکه تالی فاسد آنها به راحتی کشف نمی‌شود اما در بستر جامعه جاری می‌شود. به عنوان نمونه، در فرهنگ جامعه توقع گسترده گرفتن یارانه از دولت ایجاد شده است. در حالی که در هیچ جای دنیا دولت‌ها بین مردم پول توزیع نمی‌کنند، حتی از مردم مالیات هم می‌گیرند. اما در ایران مردم از دولت طلبکارند.

 در کشور به واسطه وجود درآمدهای نفتی، برخی طرح‌های غلط اقتصادی، باعث تشدید، ترویج و توسعه الگوهای فرهنگی غلط می‌شود. مردم به پشتوانه درآمدهای یارانه‌ای نسبت به فرهنگ کار بی تفاوت شده‌اند.

لذا قبل از عملیاتی شدن طرح پرداخت یارانه می‌بایست در ابتدا ابعاد مثبت و منفی آن بررسی می‌شد و در صورت غلبه ابعاد مثبت  در یک منطقه کوچک و محدود به طور آزمایشی اجرا می‌شد و در مطالعات میدانی آثار منفی و مثبت آن بررسی شده و در گام نهایی، در سراسر کشور اجرا می‌شد.

این یک ضرورت انکار ناپذیر است که در خصوص طرح‌های ملی می‌بایست مطالعات میدانی فرهنگی نیز صورت گیرد و به صرف تجارب جهانی و به اتکای فرضیات ذهنی اکتفا نشود. بنابراین باید گفت هرچه از قاعده به سوی رأس هرم جامعه حرکت کنیم، آثار مخرب اشتباهات و خطاهای فرهنگی دامنه و عمق بیشتری خواهد داشت.

برای کشف خطاهای فرهنگی تحلیل اقدامات مدیران گذشته امری ضروری است تا با بررسی خطاهای صورت گرفته مانع از تکرار آنها در ادوار بعدی شد. چراکه عمده مسائل و معضلات حادّ کنونی ثمره برنامه‌ریزی‌های غلط گذشته است.

 اگر به این موضوع توجه شود، نگارش و تدوین برنامه ششم دارای ابعاد مثبت فرهنگی خواهد بود. لذا همه مجموعه‌های فرهنگی کشور باید دست به دست هم دهند تا معضلات فرهنگی حل شوند و جامعه به سمت سلامت حرکت کند. تعاملات فرهنگی دو و چند‌جانبه نیز باعث خواهد شد تا دستگاه های اجرایی رسالت فرهنگی صحیح خود را بشناسند و به درستی اجرا کنند.

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«رفتارشناسي مصدق پس از قيام 30 تير»نوشته شده توسط محمدكاظم انبارلويي به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

امروز سالروز قيام تاريخي 30 تير به رهبري آيت‌الله كاشاني است. قيام تاريخي 30 تير 1331 يك نقطه عطف در تاريخ مبارزات ملت در نهضت‌ ملي شدن نفت محسوب مي‌شود. روزي كه روحانيت و نيروهاي ملي قدرت خود را به رخ استبداد داخلي و استعمار خارجي كشيدند. مجلس هفدهم، روز 22 تير 1331 به نخست‌وزيري مجدد مصدق راي اعتماد داد. اما سه روز بعد يعني در 25 تير 1331 در حالي‌كه همه جا بحث از معرفي دولت و اعضاي كابينه بود، او استعفا داد. بهانه او براي استعفا، عدم موافقت شاه در مورد وزير جنگ بود. مصدق در اين استعفا با هيچ يك از رهبران نهضت ملي مشورت نكرده بود.

مجلس هفدهم در حالي كه نصاب لازم را نداشت پس از استعفاي مصدق به نخست وزيري قوام راي داد. قوام 28 تير درخواست اختيارات فوق‌العاده از شاه كرد، 29 تير هم از شاه خواست مجلس را منحل كند. قوام به درشت‌گويي روي آورد و اعلاميه معروف "كشتيبان را سياستي ديگر آمد و سياست از دين بعد از اين جدا خواهد بود" را صادر كرد. آيت‌الله كاشاني در مقابل تهديد قوام ايستاد و حمله را به طور مستقيم متوجه شاه كرد و در نامه به علاء صريحا قيد كرد؛ "اگر مصدق به قدرت بازنگردد انقلاب را متوجه دربار خواهد كرد."

قوام حكم دستگيري آيت‌الله كاشاني را گرفته بود. آيت‌الله كاشاني در حالي كه در محاصره كاميون‌هاي سربازان حكومت نظامي بود طي مصاحبه‌اي اعلام كرد؛ "به خداي لايزال اگر قوام نرود، اعلام جهاد مي‌كنم و خودم كفن مي‌پوشم و با ملت در اين پيكار شركت مي‌نمايم."
بازار تهران از 26 تير به دنبال اولين مخالفت كاشاني، تعطيل بود.

29 تير تعطيلي وسعت بيشتري پيدا كرد و فريادهاي مرگ بر قوام و زنده‌باد كاشاني، بهارستان و ديگر خيابان‌ها را فرا گرفت. تانك‌ها در روز 30 تير در شهر به گردش درآمدند، زدوخوردهاي خونين رخ داد اما قبل از ساعت 12 ظهر قوام سقوط كرد. ارتش به پادگان‌ها برگشت و مردم اداره تهران را به عهده گرفتند و اعلاميه پيروزي قاطع ملت را غروب 30 تير، آيت‌الله كاشاني صادر كرد. همان شب راي دادگاه لاهه به نفع ايران صادر شد و خوشحالي مردم را مضاعف نمود.

مجلس شوراي ملي روز 30 تير را روز "قيام مقدس ملي" ناميد و احمد قوام را به علت كشتار دسته‌جمعي و قيام مسلحانه عليه ملت ايران، "مفسدفي‌الارض" شناخت و كليه اموال و دارايي‌هاي او را مشمول مصادره دانست. مجلس روز 31 تير و روز بعد مجلس سنا دوباره به نخست‌وزيري دكتر مصدق راي تمايل داد.

رفتارشناسي مصدق قبل از 30 تير و بعد از 30 تير 1331 خيلي مهم است. رفتار مصدق قبل از 30 تير از حوصله بررسي اين مقال خارج است و فرصتي ديگر را مي‌طلبد اما پس از 30 تير جالب است وجاي دقت دارد؛

1- بي‌ترديد عقلانيت سياسي حكم مي‌كرد مصدق پس از بازگشت به قدرت از آيت‌الله كاشاني به عنوان رهبر نهضت ملي كه تا پاي جان در قيام 30 تير پيش رفته بود، تجليل نمايد و اين نقش را ارج نهد. اما رويدادهاي تلخ بعدي نشان داد كه نه تنها چنين تمايلي وجود ندارد بلكه ضديت با روحانيت بويژه فداييان اسلام و آيت‌الله كاشاني در دستور كار مصدق بود و از هركسي دستور مي‌گرفت الا جريان صحيح و سالم انقلابي آن روز يعني جريان مذهبي! او پروژه جدايي دين از سياست قوام را عملياتي كرد و مصمم بود آيت‌الله كاشاني را خانه‌نشين كند و اين پروژه را تا آخر به پيش ببرد.

2- مصدق در 4 مرداد كابينه خود را به شاه معرفي كرد و وزارت جنگ را به خود اختصاص داد و كفالت اين وزارتخانه را به سرلشكر وثوق سپرد. سرلشكر وثوق همان كسي بود كه به دستور قوام در كاروانسراسنگي در روز 30 تير با كاميون‌هاي سرباز، راه را بر جمعيت‌هايي كه از همدان و كرمانشاه مي‌‌آمدند بست و آنها را سركوب كرد. سرلشكر وثوق آن هنگام رئيس كل ژاندارمري بود.

قاعدتا با مصوبه مجلس بايد او محاكمه و مجازات مي‌شد اما مصدق، او را ترفيع درجه داد و به معاونت خود در وزارت جنگ منصوب كرد. او با اين اقدام صداي نمايندگان مجلس را درآورد اما او كسي نبود كه به اين صداها گوش كند و جالب است وقتي كودتاي 28 مرداد رخ مي‌دهدسرلشكر وثوق در همين سمت به كابينه زاهدي راه مي‌يابد!

3- قرار بود براساس مصوبه مجلس، قوام به عنوان مفسد‌في‌الارض به اعدام محكوم شود. اما او تا سه سال بعد از قيام 30 تير بي‌آنكه كسي متعرض او شود به زندگي خود ادامه داد تا به مرگ طبيعي مرد.

مصدق اختيارات شش ماهه از مجلس گرفت و در حالي كه مجلس مطيع او بود طرح توقيف قوام و اموال او از جانب جمعي از نمايندگان با قيد سه فوريت مطرح شد. اما دولت از اجراي مجازات مفسدين في‌الارض در قيام 30تير سر باز زد. مسببين 30 تير نه تنها مجازات نشدند بلكه در راس مناصب دولتي باقي ماندند.

4- كليدي‌ترين مناصب و مشاغل در دولت مصدق به واسطه ملي شدن صنعت نفت، اداره شركت ملي نفت بود. مصدق اين صنعت را به دست كساني سپرد كه نوكر انگليسي‌ها بودند. سهام‌السلطان بيات و رضا فلاح بر دستگاه نفت مسلط شدند، كساني كه در خيانت آنها ترديدي وجود نداشت. به همين دليل پس از كودتاي 28 مرداد اين دو سمت‌هاي خود را در شركت ملي نفت حفظ كردند و بزرگ‌ترين خيانت را به ملت و بيشترين خدمت را به غارتگران بين‌المللي كردند.

5- مصدق با آنكه اختيارات وسيعي از مجلس گرفت، مجلس را منحل كرد. مجلس هفدهم و مجلس قبل از اين دوره كانون اصلي مبارزه با شاه و استعمار خارجي انگليس بود. او از مجلس اختيارات شش ماهه گرفته بود. در پايان دوره شش ماهه با قيد دو فوريت از مجلس خواست اين اختيارات را يك سال ديگر تمديد كند.

اين درست در زماني بود كه مذاكرات دولت با آمريكا و انگليس در مورد نفت در جريان بود و هندرسون سفير آمريكا هفت ساعت با مصدق گفتگو كرده بود. او از حمايت مجلس برخوردار بود. نيازي نبود اختيارات مطلق از مجلس براي يك سال ديگر بگيرد اما در صدد اين كار برآمد. رفتار او نشان مي‌داد كه ارزشي براي تفكيك قوا قائل نيست و به قدرت مطلقه فكر مي‌كند. با آنكه مصدق مدعي بود كه 80 درصد اعضاي مجلس هفدهم ملي هستند با يك رفراندوم رسوا آن را منحل نمود و بزرگ‌ترين پشتوانه ملت در مبارزات را از بين برد.

6- آيت‌الله كاشاني از ظرفيت پديد آمده در قيام 30 تير مي‌خواست با برپايي كنگره ملل اسلامي اين قدرت را فراتر از مرزهاي ملي توسعه دهد. او نسبت به سياست‌هاي آمريكا و انگليس و نيز پديده صهيونيسم در منطقه حساس بود. قرار بود كنگره وحدت ملل اسلامي در تهران با شركت نمايندگان و علماي اسلام شكل بگيرد. كاشاني پيامي هم به زبان عربي خطاب به كشورهاي اسلامي صادر كرد و آنها را دعوت به مبارزه عليه استبداد و استعمار نمود و از ملت‌هاي اسلامي خواست نمايندگان خود را به تهران بفرستند. قرار بود اين كنگره در پاييز 1332 در تهران برگزار شود.

اما بساط نهضت ملي را در 28 مرداد 1332 با كودتايي كه از داخل نهضت مديريت شد، برچيدند. با چراغ سبز دولت، مطبوعات چپ بناي حمله به آيت‌الله كاشاني و روحانيت كه بار اصلي نهضت به دوش اين جماعت بود، گذاشتند تا جايي كه شعار "كاشاني جاسوس است - مصدق پيروز است" را در راديوي تحت كنترل دولت گذاشتند. نشريات زنجيره‌اي چلنگر، خروش، حكيم‌باشي، نيروي سوم، جبهه آزادي، پرخاش، شورش و ... در زير سايه دولت، توپخانه رواني خود را عليه آيت‌الله كاشاني هر روز روشن نگه مي‌داشتند.او كه در تدارك برگزاري كنگره ملل اسلامي بود چهره‌اش را ملكوك كردند.

مصدق به كمك حزب توده در ميتينگ سالگرد قيام تاريخي 30 تير خواستار انحلال مجلس هفدهم شد و در نطق راديويي 5 مرداد وي نيز رجوع به آراي عمومي براي انحلال مجلس عملياتي شد. اگر به اين لات‌بازي‌هاي سياسي مصدق، بازداشت 18 ماهه رهبر فداييان اسلام، سنگباران خانه كاشاني و زنداني كردن ياران او در اواخر دولت‌اش را اضافه كنيم، كارنامه سياه او براي تمهيد بازگشت استبداد و استعمار روشن‌تر مي‌شود.

با همه اين بي‌مهري‌ها آيت‌الله كاشاني نامه تاريخي خود را در 27 مرداد به مصدق مي‌نويسد و او را از وقوع كودتا باخبر مي‌كند. اما مصدق پاسخ تاريخ‌پسندي به او نمي‌دهد و در طراحي كودتا، اين دسيسه نهفته بود كه او به صورت يك قهرمان از صحنه بيرون برود. علت اينكه اسناد كودتاي 28 مرداد 1332 پس از گذشت 60 سال از وقوع آن هنوز از سوي وزارت‌خارجه انگليس و نيز سازمان اطلاعاتي آمريكا به طور كامل منتشر نشده همين است. غرب نياز داشت او به صورت قهرمان باقي بماند و در دوره‌هاي بعد هم نقش‌آفريني كند.

رفتارشناسي مصدق در قبل و بعد از واقعه 30 تير و حتي بعد از كودتا نشان مي‌دهد كه اوبخشي از نقشه غرب براي به شكست انجاميدن نهضت ملي بوده است.

قرار بود كارهايي را كه او بعد از قيام 30 تير انجام داد قوام آن را انجام دهد و پروژه جدايي دين از سياست و ملكوك كردن چهره‌هاي انقلابي و مذهبي را قوام، اجرا كند. اما قوام با قيام 30 تير سرنگون شد و مصدق در پوشش نهضت ملي، اين نقش را خوب انجام داد و همين نقش براي جريان روشنفكري و مليون هنوز تعريف شده باقي است.

***
خدا رحمت كند جلال آل‌احمد را، يك وقتي مي‌فرمود:"روشنفكر جماعت فكر مي‌كند اگر قضايايي را نديد، آن قضايا اصلا نيست غافل از اينكه قضايا خارج از حوزه ترس و آرامش روشنفكر همچنان است كه بود يا همچنان بود كه هست." (خدمت و خيانت روشنفكران، جلد 2) به تعبير جلال؛ "روشنفكران ايراني را هر دسته به يك آخور فرنگي و يا فرهنگي بسته بودند." همين آخورها كار خود را كرد و از پشت به نهضت ملي خنجر زد و هنوز زخم اين خنجر وجود دارد و ديديم در جريان انقلاب اسلامي هرازچندي سر باز مي‌كند و فتنه‌اي را تدارك مي‌بيند.

هركس كه اندك سوادي داشته باشد و بتواند تاريخ معاصر را خوب بخواند و موارد 6گانه‌اي را كه ذكر كردم در كنار هم بگذارد، بي‌ترديد مصدق را يك قهرمان نمي‌داند، اگر هم بداند ناچار است او را قهرمان خيانت به ملت بشناسد. چون اونقش خود را در تاريخ معاصر به نفع انگليس و آمريكا در قضيه ملي شدن نفت خوب ايفا كرد و كمر مصلح ديني ملي يعني آيت‌الله كاشاني را كه در برابر استعمار انگليس ايستاده بود، شكست. اين كاري بود كه نه شاه توان آن را داشت و نه استعمار انگليس! نخست وزيران قلابي شاه هم چنين قدرتي را نداشتند.

 اما مصدق با رخنه در جريان نهضت ملي كه از سوي غرب مديريت مي‌شد اين خيانت را مرتكب شد. نام مصدق در لژ جامع آدميت در كنار فروغي و سيدنصرالله تقوي مطرح بود و قسم‌نامه داشت (فراماسونري در ايران صفحه 640- اسماعيل رايين) اين لژ در شكست مشروطيت و نهضت ملي نقش تعيين‌كننده‌اي بازي كرد.

اگر رهبران نهضت ملي هوشمندي نشان مي‌دادند و پرونده سياسي مصدق را بازبيني مي‌كردند، هرگز اجازه نمي‌دادند او چنين نقشي را در تاريخ نهضت ملي ايفا كند. نقش او يك نقش "ملي" نبود. اين را تاريخ سوابق ورفتارهاي سياسي او گواهي مي‌دهد.

عليرضا رضاخواه در مطلبی با عنوان«آينده از آن گوسفندان نيست»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان اینگونه نوشت:

دو هفته از آغاز حملات وحشيانه صهيونيست ها به نوار غزه مي گذرد. وزارت بهداشت فلسطين ديروز اعلام کرد که از آغاز تجاوز و حملات متعدد ارتش رژيم صهيونيستي به نوار غزه تاکنون 425 نفر شهيد و بيش از 3008 نفر ديگر زخمي شده اند . فجيع ترين جنايت رژيم صهيونيستي در 14 روز گذشته حمله به منطقه الشجاعيه بوده که در جريان آن 70 فلسطيني به شهادت رسيدند  که بيشتر آنها کودکان و زنان هستند. رسانه هاي فلسطيني ديروز از «صبرا و شتيلا»ي دوم در الشجاعيه خبر دادند.

با اين حال سکوت شرم آور داعيان حقوق بشر در غرب همچنان ادامه دارد. در فرانسه "مهد آزادي بيان" راهپيمايي در حمايت از مردم فلسطين ممنوع اعلام شده است. اوباما "برنده جايزه صلح نوبل" کشتار کودکان غزه را دفاع از خود ناميده و در گفتگوي تلفني با نتانياهو، نخست وزير رژيم صهيونيستي به جاي تلاش براي توقف کشتار مردم بي گناه فلسطين، به او اطمينان داده که کاخ سفيد از تل آويو حمايت مي کند.

روز گذشته بعد از دو هفته کشتار کودکان در غزه ، تازه پادشاه سعودي از خواب بيدار شده و با عبدالفتاح السيسي رئيس جمهور مصر تماس تلفني گرفته است تا از طرح قاهره براي آتش بس در غزه حمايت کند طرحي که بر مبناي پيش نويس يک هيئت اسرائيلي در تل آويو نگاشته شده و تنها منافع صهيونيست ها را تامين مي سازد. داعشي ها هم که اين روزها براي خودشان خلافتي دست و پا کرده اند و مردم بي گناه را در عراق و سوريه به بهانه هاي واهي همچون تماشاي مسابقات جام جهاني و يا نرفتن به نماز جمعه خليفه شلاق مي زنند، رسما اعلام کرده اند که مبارزه با صهيونيست ها در برنامه آنها نيست. علماي وهابي هم که تا ديروز انواع فتواهاي عجيب و غريب براي جهاد در سوريه را از خود صادر مي کردند، خفقان گرفته اند.

نه صدايي از محمد العريفي سعودي بلند مي شود و نه شيخ يوسف قرضاوي فتواي آتشين مي دهد. سران کشورهاي عربي هم گوسفند وار دنباله رو همتايان غربي خود هستند آنها به جاي ارسال سلاح به غزه به دنبال ميانجي گري هستند، همان چيزي که اوباما هم به دنبالش است، شان سران عرب به فلسطين که مي رسد مي شوند هلال احمر، خيلي که زحمت بکشند، کمک هاي دارويي، غذايي و مالي به غزه مي فرستند. با اين حال مردم غزه و مقاومت سالهاست که با اين واقعيتهاي تلخ آشنا شده اند. مقاومت فلسطين هشدار داده بود که با آغاز عمليات زميني، غزه را گورستان سربازان صهيونيست خواهد کرد.

صهيونيست ها ديروز به کشته شدن 13 نخبه نظامي تيپ جولاني اعتراف کردند. اين در حالي است که رسانه هاي مستقل از کشته شدن بيش از 30 نظامي صهيونيست تنها در روز گذشته خبر داده اند. منابع صهيونيستي همچنين از زخمي شدن دست کم ۶۰ نظامي صهيونيست در حمله نظامي ديروز اين رژيم به غزه خبر دادند. حمله اي که به زخمي شدن فرمانده زبده ترين تيپ چريکي اسرائيل انجاميد. گردان هاي القسام تاکيد کرده اند که تلفات رژيم صهيونيستي بسيار بيشتر از آن چيزي است که اعلام مي کند.

بي جهت نيست که سگ هاي هار اسرائيلي قلاده دريده و به کشتار کودکان غزه و بازتوليد صبرا و شتيلاي ديگري روي آورده اند. صهيونيست ها شکست نظامي خود را با کشتار زنان و کودکان جبران مي کنند. اما اين پايان ماجرا نيست، اسرائيل يا بايستي همچون گذشته مفتضحانه عقب نشيني کند و يا منتظر تابوت هاي بيشتري باشد که روانه سرزمين هاي اشغالي مي شود.

سيد حسن نصرا... در جنگ پيشين غزه با نقل خاطره اي از سران عرب گفته بود: "(نخست وزير قطر) اعلام کرده که اکثر عرب ها «گوسفند» هستند اما وي بايد از جانب خودش حرف بزند. اکثر مردم در لبنان و فلسطين شير و قهرمان هستند... بيش از 60 سال است که از درگيري اعراب با اسرائيل با وجود توطئه گري هاي برخي دولت هاي عربي مي گذرد اما با اين حال شاهد پايداري مقاومت بوده ايم . فلسطين و قدس همچنان در قلب مردم جاي دارد و باقي خواهد ماند. اما «گوسفندان» همانجا خواهند رفت که بايد بروند... آينده منطقه، آينده قهرمانان است نه آينده گوسفندان".

مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد در ستون سرمقاله خود با عنوان«ثبات در بازارهاي سه‌گانه»و به قلم  علی فرحبخش به چاپ رساند به شرح زیر است:

شاید جان مینارد کینز، اولین اقتصاددانی بود که به روشنی به نقش ویژه انتظارات و تاثيرات آن در عملکرد بازارها پی برد و برای پذيرش مقوله انتظارات به نظریه‌هاي اقتصادی و تحلیل آثار و پیامدهای آن تلاش کرد. کینز بحث مفصلی در مورد نحوه شکل‌گیری انتظارات فعالان اقتصادی به خصوص در بازارهای مالی و همچنين بازار پول، ارائه می‌‌كند و بر اين اساس نتایج مورد نظر خود را استنتاج می‌کند. ميلتون فریدمن اگرچه واضع فرضیه انتظارات تطبیقی نبود، اما کارهای مهم و تاثیرگذار او مدت‌ها فرضیه انتظارات تطبیقی را به فرضیه مسلط و معروف در مورد انتظارات در محافل آکادمیک اقتصاد مبدل كرد. فریدمن فرضیه انتظارات تطبیقی را در نظریه‌پردازی‌های خود در حوزه‌های مختلف اقتصاد وارد کرد که یکی از مهم‌ترین آنها ورود انتظارات تطبیقی به نظریه مصرف و از آن مهم‌تر، منحنی فیلیپس بود.

با ورود فرضیه انتظارات تطبیقی به نظریه‌هاي اقتصادی، نتایجي متفاوت از آنچه اقتصاددانان کینزی ارائه می‌کردند، پدیدار شد. ایده اصلی انتظارات تطبیقی بسيار ساده است:افراد انتظارات خود را در هر دوره زمانی در مورد هر متغیر اقتصادی از جمله تورم، نرخ ارز، قيمت سهام و مانند آن با توجه به تفاوت میان مقدار پيش‌بيني شده آن متغیر در دوره گذشته و آنچه در دوره فعلي به تحقق پيوسته است، تغییر خواهند داد. بنابراین شکل‌گیری انتظارات فعالان اقتصادی طی زمان، تطبیقی خواهد بود؛ به این معنی که انتظارات به مرور زمان و با توجه به تغییرات مقدار واقعی متغیرها، تغییر کرده و خطاها در برآورد و پیش‌بینی متغیرها به صورت مستمر و البته تدریجی و گام‌به‌گام اصلاح می‌شود؛ بنابراین افراد انتظارات خود را در دوره جاری از مقدار یک متغیر در صورتی افزایش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاری‌اش براي اين دوره بیشتر باشد و در صورتی کاهش خواهند داد که مقدار واقعی آن متغیر از مقدار انتظاری آن در دوره گذشته کمتر باشد.

فرض کنید که نرخ ارزي که در تيرماه انتظار داشته‌ايد 3100 تومان بوده است. اگر مقدار واقعي نرخ ارز در اين ماه به 3150 تومان برسد، در اين صورت اقدام به افزايش انتظار خود براي قيمت ارز در مردادماه خواهيد کرد، ولي اگر قيمت محقق شده براي ارز با پيش‌بيني 3100 توماني به 3050 تومان برسد، اقدام به كاهش پيش‌بيني خود براي نرخ ارز در مردادماه خواهيد کرد. البته اين تغيير انتظارات به طور كامل صورت نخواهد گرفت؛ بلكه با ضريبي به نام ضريب تعديل انتظارات به انجام خواهد رسيد. در واقع انتظارات تطبيقي مانند موشكي است كه هر لحظه با گرفتن آخرين موقعيت خود، سعي در تصحيح مسير دارد تا بتواند با حداقل خطا به نقطه هدف اصابت کند. 

مقدمات تئوريك فوق‌الذكر به‌منظور توضيح آنچه بود كه ديروز در اولين روز معاملاتي پس از مذاكرات 18روزه وين و در زمان اتمام دوره 6 ماهه توافق ژنو در بازارهاي سه‌گانه سهام، ارز و سكه گذشت. در بازار سهام ديروز اگرچه بازار، معاملات را با كاهش مقدماتي قيمت‌ها شروع كرد ولي پس از يك صعود و به دنبال آن كاهش قيمت‌ها در حدي تقريبا معادل با سطح قيمت‌ها در پايان معاملات روز چهارشنبه بسته شد. در بازار ارز نيز در اولين ساعات معاملاتي قيمت 3140 توماني براي هر دلار ثبت شد كه نسبت به آخرين روز كاري هفته گذشته تغيير چنداني نداشت، ولي در ادامه معاملات قيمت دلار كم‌كم روند كاهشي را آغاز كرد و در نهايت قيمت دلار در سطح 3130 توماني آرام گرفت كه كاهش ناچيز 10 توماني را نسبت به آخرين روز كاري بازار در انتهاي هفته گذشته نشان مي‌دهد.

در بازار سكه نيز در نخستين روز معاملاتي پس از تحولات وين هر سكه طرح جديد با افزایش ناچيز هزار توماني با قيمت 955 هزار تومان معامله شد.  ثبات در بازارهاي سكه، ارز و سهام پس از عبور از نقطه عطف تاريخي 20 ژوئیه و استناد به نظريه انتظارات تطبيقي كه با تفصيل مقدمات آن ذكر شد، نشان مي‌دهد كه انتظارات بازار در مورد مذاكرات وين با آنچه در عمل به تحقق پيوسته، تفاوت آشكاري نداشته است. انتظارات در بازارهاي ارز و سهام همچون شركت در يك نظرسنجي است كه فعالان اقتصادي بايد متناظر با پيش‌بيني خود در آن هزينه کنند.

پيش‌بيني كه در صورت تحقق به افزايش ارزش دارایي پيش‌بيني‌كننده و در صورت عدم‌تحقق به كاهش ارزش دارایي پيش‌بيني‌كننده منجر خواهد شد. از آنجا كه قيمت‌هاي بازار بر اساس ميانگين پيش‌بيني‌ها شكل مي‌گيرد، تحولات امروز در بازارهاي سه‌گانه ارز، سكه و سهام بيش از همه حكايت از آن داشت كه تمديد مذاكرات همان بوده كه ميانگين پيش‌بيني‌هاي بازار بر اساس آن شكل گرفته و عملا آنچه رخ داده تفاوت آشكاري با آنچه پيش‌بيني شده، ندارد. به عبارت ديگر فعالان بازار نه يك توافق سريع و سهل الوصول و نه يك شكست كامل در مذاكرات را انتظار داشته‌اند.  به هر حال ثبات فعلي در بازارها به همراه توافق براي بازگشت 8/2 ميليارد دلار از دارایي‌هاي‌هاي بلوكه شده ايران و همچنين تمديد تعليق تحريم‌ها در بخش‌هاي كليدي پتروشيمي و خودرو از علائم خوش‌بيني بازارها نسبت به آينده است. انتظاراتي كه اگر بتواند به حقيقت مبدل شود گام مهمي براي خروج از تله ركود تورمي فعلي خواهد بود.

« بازي با آتش در سرزمين عقلا؟»عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص یافت:

جلال طالباني، رئيس‌جمهور عراق،‌ كه بعد از يكسال و هفت ماه معالجه در آلمان در اولين روز هفته جاري به كشور خود برگشته، چند روز قبل از بازگشت درباره آينده كردستان عراق در مصاحبه‌اي با خبرگزاري رسمي كويت، جدائي طلبي براي كردستان را اقدامي نادرست دانست و گفت: "كردهاي عاقل و بالغ خواهان جدائي يا استقلال كردستان نيستند چون اين امري غيرممكن است." وي كه اولين رئيس‌جمهور عراق جديد است و دوران رياست وي بر جمهوري عراق درحال به پايان رسيدن مي‌باشد در توضيح نظر خود درباره نادرست بودن تجزيه‌طلبي در كردستان گفت: "من رئيس يك حزب هستم و شعارم از روز اول "حق تعيين سرنوشت" بوده اما هنگامي كه به قانون اساسي رأي داديم به اين معناست كه ما تصميم گرفتيم سرنوشتمان به صورت فدرالي تعيين شود. نود و پنج درصد كردها به قانون اساسي عراق رأي مثبت داده‌اند كه بر نظام فدرال با تبعيت از دولت مركزي تأكيد كرده است."

طالباني، كه دوران سخت مبارزه با صدام و حزب بعث را پشت سرگذاشته و تجربيات زيادي از تعامل با كشورهاي همسايه دارد و علاوه بر اينها فراز و نشيب‌هاي يك دوره رياست جمهوري بر عراق در يكي از دشوارترين مقاطع تاريخ اين كشور را در ذهن و پرونده خود به ثبت رسانده، با تكيه بر همين تجربيات و تعاملات و يافته‌هاي ملموس، با صداقت و صراحت در همين مصاحبه مي‌گويد: "همواره اين مثال را براي دو طرف مي‌زنم كه اگر استقلال منطقه كردستان اعلام شود، حتي اگر تركيه و ايران و عراق عليه آن وارد جنگ نشوند و تنها به بستن مرزها اكتفا كنند، آن وقت اين دولت چه خواهد كرد؟ به سادگي بايد گفت خفه مي‌شويم، چون هيچيك از نيازها و ضروريات اقتصادي و ساختارهاي زيربنائي در اين منطقه موجود نيست."

هر چند همين اشاره براي درك صحيح موقعيت كردستان و نامعقول بودن شعارهاي تجزيه‌طلبي آقاي بارزاني كافي است، ولي قبل از آنكه به تشريح انحرافي بودن اين شعارها بپردازيم خوب است بخش ديگري از استدلال متين و محكم جلال طالباني درباره بي‌نياز بودن كردستان عراق به تلاش براي جدا شدن از عراق را نيز ملاحظه كنيم. آقاي طالباني در ادامه مصاحبه با خبرگزاري كويت گفته است: "ما هم اكنون از نظام دموكراتيك و حقوق و آزادي‌هاي گسترده بهره مي‌بريم. اين، تحولي بزرگ در كردستان است. اوضاع معيشتي بسيار خوب است و ساخت و سازها با گستردگي درحال انجام است، سرمايه‌گذارها از زمان سقوط صدام كه محدود به 5 نفر بودند اكنون به 2900 نفر رسيده‌اند كه اين به معناي افزايش ثروت و درآمد است. زماني در كردستان فقط يك دانشگاه وجود داشت اما اكنون حدود 20 دانشگاه داريم و اين واقعيت براي هر كرد عاقلي كه خواهان سعادت وطن خود باشد كافي است كه نسبت به شعارهاي جدائي‌طلبي احساس بي‌نيازي كند".

درباره سخنان احساسي مسعود بارزاني رئيس اقليم كردستان عراق كه همزمان با شورش داعش در استان‌هاي شمال غربي عراق شعارهاي جدائي‌طلبي سر داد، چند نكته قابل توجه وجود دارد.

اول آنكه خود كردهاي عراق درباره جدائي‌طلبي اختلاف نظر دارند. سخنان آقاي جلال طالباني كه هفته گذشته و در آستانه بازگشت به عراق گفته، نشان مي‌دهد اين موضوع در بالاترين سطوح سياسي كردستان عراق مخالفان جدي دارد و براي سخنان آقاي بارزاني مي‌توان فقط در حد يك شعار بي‌پشتوانه حساب باز كرد. به عبارت روشن‌تر، از نظر شاخص‌ترين فرد سياسي كردستان عراق، كردهاي عاقل و برخوردار از بلوغ فكري و سياسي حاضر نيستند از جدائي و تجزيه عراق سخن بگويند.

دوم آنكه تجزيه عراق،‌ مخالفان زيادي در منطقه دارد كه همسايگان عراق از جمله آنها هستند. با وجود چنين مخالفان بزرگي، كه جمهوري اسلامي ايران يكي از آنهاست، جدائي‌طلبان چگونه مي‌خواهند اهداف خود را محقق سازند؟ آيا سرنوشتي غير از همان كه آقاي طالباني گفت (به سادگي بايد گفت خفه مي‌شويم) در انتظارشان خواهد بود؟!

سوم آنكه در نقشه‌هاي امثال مسعود بارزاني، ادعاهاي ارضي مضحكي نيز نسبت به بعضي كشورهاي همسايه از جمله ايران وجود دارد. آن خفگي مورد اشاره آقاي طالباني مربوط به شرايطي است كه همسايگان فقط مرزهايشان با كردستان عراق را ببندند، اما اگر شاهد ادعاهاي ارضي باشند قطعاً اتفاقات ديگري خواهد افتاد. در آن صورت جدائي طلبان بايد بدانند سرنوشتي بالاتر از خفگي در انتظارشان خواهد بود.

و چهارم آنكه حتي قدرت‌هاي غربي نيز آنگونه كه در ظاهر اعلام مي‌كنند با تجزيه عراق موافق نيستند. اگر جان كري وزير امور خارجه آمريكا در سفر اخيرش به عراق و ديداري كه با بارزاني داشته در خفا چيزي غير از آنچه آشكارا اعلام كرده به مسئولين اقليم كردستان عراق گفته، حضرات نبايد به آن دل خوش كنند. فعل و انفعالات عوامل رژيم صهيونيستي هم نبايد مايه دلگرمي جدائي‌طلبان شود. آنها همه خواهان ناآرامي و جنگ و جدال در منطقه هستند تا بتوانند نان خود را در آن تنور داغ بپزند و ماهي مقصود خود را از آبي كه گل آلود مي‌شود بگيرند. سلاح بفروشند، قيمومت كنند، ثروت‌هاي منطقه را چپاول نمايند و سيادت خود را بر منطقه حفظ كنند. عقلاي كردستان عراق هرگز فريب اين سوداگران بين‌المللي را نخواهند خورد و با آتش تجزيه‌طلبي بازي نخواهند كرد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار