ما با اسرائيل وارد جنگ خواهيم شد، هر کس مرد اين راه است، بسمالله؛ هر کس نيست خداحافظ ...
این جملهای بود که سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان قبل از سفر خود به لبنان در جمع رزمندگان اسلام به زبان آورد.
به گزارش خبرنگار دفاعی- امنیتی باشگاه خبرنگاران، در چهاردهم تیر ماه سال 1361بود که اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیك كشورمان که متشکل از "سید محسن موسوی" کاردار سفارت، "حاج احمد متوسلیان" فرمانده لشگر 27 رسول الله، "تقــی رستـــگار مقــدم" کارمند سفارت و "کاظم اخوان" خبرنگار وعکاس ایرنا، حین ورود به شهر بیروت زمانی که قصد داشتند راهی سفارت جمهوری اسلامی ایران در این کشور شوند در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی، مزدوران "حزب فالانژ" (حزب فالانژ لبنان یکی از بازیگران اصلی در طول جنگ داخلی لبنان بود این حزب روابط تنگاتنگی با رژیم منحوس صهیونیستی داشت) اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیك توسط آدم ربایان دستنشانده رژیم جعلی صهیونیستی به گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند که تاکنون سرنوشت آنان روشن نشده است.
احمد متوسلیان در سال 1332 هجری شمسی و در یكی از محلات جنوب شهر تهران چشم به جهان گشود. دوران تحصیل ابتدایی خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» به پایان
برد. ضمن تحصیل، به پدرش كه در بازار به شغل شیرینی فروشی میپرداخت،
كمك ميكرد. احمد در همان سال های نوجوانی با شركت فعال در هیاتهای مذهبی و
كلاسهای قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنایات رژیم منحوس پهلوی آگاه
شد و با سن و سال كمی كه داشت، قدم به میدان مبارزه با طاغوت گذاشت.
پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی، شبانه به تحصیل
ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ دیپلم شد. سپس به خدمت سربازی اعزام
شد و در شیراز دوره تخصصی تانك را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام
شد.
يكى از دوستان احمد در مورد فعاليتهاى مبارزاتى وى در اين بُرهه مىگويد:
"...
جسته و گريخته مىدانستم كه ايشان در سالهاى آغازين دهه پنجاه، با بعضى
از گروههاى مكتبى معتقد به ولايت فقيه كه علاوه بر كار تبليغاتى ضدرژيم
بعضاً كار مسلحانه محدود هم مىكردند ارتباط داشته... در آن زمان، احمد
آموزش تئوريك و تا حدودى عملىِ مبانى كار مسلحانه را ياد گرفته بود. البته
به دليل شرايط خاص آن سالها، بيشتر اين جور آموزشها شامل يك رشته اصول
كلى مبانى "جنگ چريك شهرى " بود تا فراگيرى يك دوره كامل نبرد پارتيزانى؛
بهمعناى دقيق كلمه. ضمن آن كه احمد با دانشجويان مذهبى مبارز دانشگاه علم و
صنعت هم ارتباط داشت و در آن سالها، بچههاى اين دانشگاه از جمله
فعالترين عناصر دانشجويى مخالف رژيم طاغوت محسوب مىشدند. "
در سال 1354 به دلیل مبارزاتی که با رژیم شاهنشاهی داشت توسط اكيپي از كميته مشترك
ضدخرابكاري ساواك دستگير و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوف
فلكالافلاك خرمآباد در سلولي انفرادي گذراند. به روايت همرزمانش، با وجود
تحمل شكنجههاي جسمي و روحي فراوان، حسرت شنيدن يك آخ را هم بر دل سياه
مزدوران ساواك گذاشت، تا اينكه او را به بند عمومي منتقل كردند و حدود نه
ماه را نيز در آنجا گذراند.
فعالیتهای بعد انقلاب
با پيروزي
انقلاب اسلامي، مسئوليت تشكيل كميته انقلاب اسلامي محل خويش را عهده دار
شد. پس از شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به اين ارگان پيوست.
اوايل خرداد 1359 ماموريت آزادسازي شهرستان مريوان كه در تصرف گروهك هاي
محارب بود، به وي محول شد. تسلط ضد انقلاب در مريوان به گونهاي بود كه از
پادگان اين شهر ميتوانستند افرادي را كه در سطح شهر تردد ميكردند شمارش
كنند. به همين دليل، به محض نشستن هليكوپتر در محوطه باند فرود، حاج احمد و
همراهانش زير آتش همهجانبه دشمن قرار مي گيرند.
حاج احمد پس از ورود به
شهر و سازماندهي نيروها، با يورشي سهمگين و برقآسا توانست شهر مريوان و
مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهك ها پاك نموده و در اين شهر استقرار
يابد.
از همين زمان بود كه مسئوليت فرماندهي سپاه مريوان به عهده ايشان
گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهداي بزرگواري چون حاج عباس كريمي، سيد
محمدرضا دستواره، رضا چراغي، حسين قوجهاي، حسين زماني، محسن نوراني و
عليرضا ناهيدي به پاكسازي مواضع مزدوران استكبار اعم از كومله، دمكرات و
رزگاري پرداخت.
ترس و وحشتي كه از او بر دل سياه ضدانقلابيون نشسته بود به
حدي بود كه به قول يكي از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلاب خبر ميرسيد كه حاج
احمد قصد حمله به آنها را دارد، قواي ضدانقلاب، فرار را بر قرار ترجيح
ميدادند و مانند روباه از معركه ميگريختند. آزادسازي ارتفاعات دزلي مشرف
بر شهر پنجوين عراق كه در حكم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاك ايران
اسلامي بود، را بايد از ديگر دستآوردهاي مهارت رزمي قاطعانه حاج احمد و
گروه اندك همرزمش در كردستان دانست.
در دي ماه 1360 و در شب 27 رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اكرم(ص)، عمليات
سرنوشت ساز محمدرسولالله(ص) از دو محور مريوان و پاوه بر روي منطقه خرمال
توسط حاج احمد و شهيد حاج همت رهبري شد كه در اين محور، رزمندگان اسلام به
مرزهاي بينالمللي رسيدند. اين عمليات در حقيقت سنگ بناي تاسيس
تيپ 27
حضرت رسول(ص) به شمار ميرود.
حاج احمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج،
ماموريت يافت تا در جبهههاي جنوب حاضر شود.
او از طرف
سردار فرماندهي كل سپاه مامور شد با بكارگيري برادران سپاه مريوان و پاوه
تيپ محمدرسولالله(ص) ( كه بعدها به لشكر تبديل شد ) را تشكيل دهد و
فرماندهي تيپ مذكور را نيز خود به عهده گيرد.
پس از مدتي
زمينه اجراي عمليات بيتالمقدس در دستور كار يگانهاي رزمي قرار گرفت. حاج
احمد علاوه بر مسئوليت خطير فرماندهي تيپ، در تمامي ماموريت هاي شناسايي
شركت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزديك راه كارهاي مناسب عمليات
را شناسايي ميكرد.
در شب دهم ارديبهشت ماه سال 1361 عمليات بيتالمقدس
آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهي حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن
يورش بردند.يكي از فرماندهان عملياتي جنگ در مورد
نقش حساس ايشان در عمليات بيتالمقدس ميگويد: اگر فرماندهي قاطع و عمل به
موقع در بعد از ظهر روز اول عمليات بيتالمقدس روي جاده اهواز – خرمشهر حاج
احمد نبود عمليات به مشكلات زيادي برخورد ميكرد. او در همانجا اسلحه
كلاشينكف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ايستادگي كرد و رزمندگان نيز
با تأسي به او مقاومت بسياري از خود نشان دادند كه در نهايت جاده اهواز –
خرمشهر حفظ شد. او به رغم جراحت وخيمي كه از ناحيه پا داشت حاضر به ترك
ميدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهاي مستحكم و ميادين متعدد
مين، نيروهايش را عبور داد و در نهايت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال
1361 رزمآوران تيپ 27 حضرت رسول(ص) با جلوداري سردار حاج احمد متوسليان در
كنار ساير يگانهاي سپاه به خاك مطهر خرمشهر قدم نهادند.
ايشان در عصر همان
روز طي سخنان كوتاهي خطاب به دريادلان بسيجي در برابر مسجد جامع خرمشهر
چنين گفت: همه عزيزان ما كه تا امروز در خوزستان غوطهور شده و به شهادت
رسيدهاند براي حفظ اسلام عزيز بوده هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند،
اما خدا را شكر كه بالاخره توانستيم امروز با آزادي خرمشهر قلب اماممان را
شاد كنيم.
در پي آزادسازي خرمشهر، حاج احمد در معيت ساير سرداران
فتح خرمشهر به محضر فرمانده كل قوا حضرت امام خميني(ره) مشرف شدند. در آن
ديدار حضرت امام خميني(ره) اين سرداران دلاور، به ويژه حاج احمد را به گرمي
مورد تفقد خاص خويش قرار دادند.
هنوز از فتح خرمشهر نگذشته بود كه خبر تلخ تهاجم
ارتش صهيونيستي به خاك لبنان را شنيد.
او در اواخر خرداد سال 1361 طي
ماموريتي به همراه يك هيات عاليرتبه ديپلماتيك از مسئولين سياسي – نظامي
كشورمان راهي سوريه شد تا راه هاي مساعدت به مردم مظلوم و بيدفاع لبنان را
بررسي نمايد.
خاطرهای از یکی از همرزمان حاج احمد، قبل از عزیمت به لبنان:
وارد دارخوین شده بودیم. 3 روز بعد نامهای به امضای حاج احمد به دستم رسید که «در اسرع وقت جمع کنید و به تهران بیایید که عازم لبنانیم». نامه توسط محسن مهاجر از بچههای مشهد که در والفجر 4 به شهادت رسید و جنازهاش هم همانجا ماند، به دستم رسید، اول فکر میکردم شوخی است بعد که پیش آقای رحیم صفوی رفتم، گفت: درست است، سریعاً بروید، به پادگان امام حسین(ع).
حاج احمد متوسلیان به ما گفت: من اگر به لبنان بروم، برنمیگردم شما فکر خودتان باشید.
و بعد برایمان تعریف کرد که یادتان هست فتحالمبین، امکانات نداشتیم و میگفتم نکند شکست بخوریم، در همان تاریکی برادری با لباس فرم سپاه به پشتم زد و گفت: «حاج احمد، خدا را فراموش کردی، ائمه را از یاد بردهای فکر تویوتا و تجهیزات هستی» همانجا مژده پیروزی فتحالمبین را به من داد و گفت عملیاتی به نام الیبیتالمقدس در پیش دارید، در این عملیات خرمشهر آزاد میشود بعد از آن، تو به لبنان میروی و دیگر برنمیگردی.»
4 روز لبنان ماندیم تا اینکه حضرت امام گفتند: «راه قدس از کربلا میگذرد، برگردید.» قرار شد ما به تهران بیاییم، اما حاجاحمد به همراه 3 تن از بچهها به بیروت رفت و دیگر هیچ وقت برنگشت.»
زمانی که نیروهای ایرانی به لبنان رفتند، لبنان درگیر جنگ داخلی و از طرفی جنگ با رژیم منحوس صهیونیستی بود و دولت مرکزی مستقری هم در کشور وجود نداشت.
در آن زمان دولت «بشیر جمایل» در رأس کار بود که تسلط بر حکومت نداشت.
واضح است که وقتی در منطقهای جنگ صورت گرفته است، وقوع حوادثی نظیر گروگان گیری و ربایش طبیعی است و از این نظر میتوان گفت اسارت حاج احمد متوسلیان از قبل قابل پیش بینی بود. ضمن این که دو نفر دیگر از نیروهای ایرانی هم چند وقت قبل در بیروت اسیر شده بودند و این گروگان گیریها برای بار اول در این کشور رخ نداده بود.
حاج ابراهیم همت و نیروهای دیگری که همراه متوسلیان در لبنان بودند حدود 24 ساعت بعد متوجه میشوند این چهار نفر گم شدهاند. پس از گذشت ساعتی از جدا شدن متوسلیان و سه دیپلمات دیگر از سایر نیروها، نیروهای ایرانی از طریق بیسیم از بعلبک و بیروت، سراغ آنها را میگیرند و جواب مشخصی دریافت نمیکنند.
فردای آن روز اتومبیل گارد حفاظت که 4 دیپلمات را در زمان ربایش، همراهی میکرده به نیروهای ایران اطلاع میدهد که متوسلیان و همراهانش را ربودهاند.
فالانژها در این 24 ساعت هر اقدامی را که میخواستند انجام داده بودند. ضمن این که محلی که این چهار نفر دستگیر شدند، دژبانی ثابتی نبوده است یعنی همان روز، یک پست ایست بازرسی ایجاد و هر کسی شیعه بوده دستگیر میکردند و میکشتند. حتی این پست ایست و بازرسی در روز بعد دیگر وجود نداشت.
دقایقی بعد از ربوده شدن احمد متوسلیان و همراهانش، رادیو اسرائیل اعلام می کند: ژنرال احمد متوسلیان، طراح عملیات فتح المبین و بیت المقدس، در پست بازرسی "برباره" به اسارت گرفته شد. این نشان می دهد که او را خوب می شناختند! مغز متفکر آزادسازی خرمشهر و فرمانده نیروهایی که عراق را به خاک سیاه نشاندند و داغ "محمره" را بر دلش گذاشتند؛ انگار همه چیز حساب شده بود!
سید رائد موسوی فرزند سید محسن موسوی و دبیرکل انجمن حمایت از دیپلمات های ربوده شده ایرانی، طی مصاحبه ای اظهار می دارد: قطعاً اسرائیلی ها روی حاج احمد متوسلیان تمرکز جدی داشتند. همه رسانه های سوریه اعلام کرده بودند که حاج احمد متوسلیان به عنوان فرمانده تیپ 27 محمد رسول الله (ص) برای جنگ با اسرائیل آمده است ... وقتی دیپلمات ها به سمت بیروت در حرکت بوده اند، اسکورت ارتش لبنان همراه اینها بوده و آنها هم با بیسیم هر دقیقه خبر می دادند که ما داریم می آییم. در واقع کل اطلاعات برباد رفته بود و حتی احتمال اینکه در بین ماشین های اسکورت، عامل نفوذی هم بوده باشد، بالای 90 درصد است. ارتشیان لبنان اکثراً مسیحی هستند و خیلی قابل اعتماد نیستند. اینها راه می افتند و شب را هم در بعلبک می خوابند و فردایش دوباره حرکت می کنند. به نظر می رسد کل اطلاعات لو رفته بوده که چنین تیمی دارد می آید. قطعاً ارتش اسرائیل روی این تیم تمرکز و برنامه ریزی داشته است ... وقتی این چهار نفر رسیدند، ایشان را نگه داشتند و پس از کنترل گذرنامه ها، اعلام کردند که این همان ماشینی است که دنبال آن بودیم. سپس ایرانی ها را از لبنانی ها جدا کرده و لبنانی ها را رها می کنند و فقط ایرانی ها را می برند. یعنی نوع واقعه نشان می دهد که با برنامه ریزی بوده و اتفاقی نبوده است.
اکنون بعد از گذشت 32 سال از این اتفاق هنوز از سرنوشت دیپلماتهای اطلاعات دقیقی در دست نیست و روایات گوناگونی مطرح است از شهادت این بزرگواران تا اسارت آنها در زندانهای مخوف رژیم صهیونیستی.
به امیدی زنده بودن و آزادی این بزرگواران...
گزارش از: احسان بابکان
انتهای پیام/