در ابتدا مطلبی را با عنوان«طوفانی که آمریکا درو میکند!»به قلم جعفر بلوری چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید که به شرح زیر است:الف- درباره این که گروه تروریستی و جنایتکار داعش به عنوان یک پادوی
بیشخصیت و بیهویت از سوی غرب و رژیم صهیونیستی ساخته و به کارگرفته شده
است، آنقدر میتوان نوشت که خسته شد.این گروه که طی همین چند روز نشان
داده در «جنایت» نظیر ندارد، حاصل تنها یکی از سیاستهای استعماری غرب در
منطقه است. غرب به رهبری آمریکا سالهاست که برای پیشبرد اهداف استعماری خود
در منطقه و جهان، به ویژه در دنیای اسلام تلاش می کند و برای رسیدن به این
منظور هزینه، وقت و انرژی بسیار فراوانی نیز صرف کرده است.در اینکه
اسلام هراسی، ایران هراسی، تبلیغ علیه دستور قرآنی جهاد، تفرقه افکنی بین
شیعه و برادران اهل سنت، راه اندازی جنگ و خونریزی بین مسلمانان، تضعیف
مقاومت، تبلیغ سازش و در یک کلام «مقابله با اسلام ناب محمدی(ص)»- که به
دست با کفایت حضرت امام(ره) احیا شد- جزو استراتژیهای نخست غرب است، شکی
وجود ندارد. دارد؟ اما وقتی مشاهده میکنیم که نتیجه عملکرد گروه داعش
در عراق و سوریه در کنار نحوه موضعگیری رهبران غرب و برخی کشورهای مرتجع
عربی میشود همان اهدافی که در بالا شمردیم، آنگاه به این نتیجه «قطعی»
میرسیم که، «داعش»-آگاهانه یا از روی جهل- همان راه استعمارگران را در پیش
گرفته است؛ با این تفاوت که این بار استعمار به شکل کنترل از راه دور امور
را در دست گرفته و اوضاع را به اصطلاح «اداره» میکند. آن هم نه مثل گذشته
و با هزینههای خود بلکه از جیب برخی شیوخ عرب. در استعمار فرانو، غرب حتی
درآمد نیز کسب میکند. بخوانید:
1- انتشار تصاویر قتل عام گسترده و
فجیع مردم در خیابانهای سوریه و عراق آن هم با نام اسلام آیا به نتیجهای
جز اسلامهراسی ختم میشود؟!
2- آیا اینکه اینگونه جنایات و بحرانهای
امنیتی فقط در کشورهای عضو یا نزدیک به «مقاومت» صورت میگیرد (سوریه و
عراق) یا تلاش میشود که صورت بگیرد (لبنان) کاملا اتفاقی است و با هدف
تضعیف مقاومت صورت نمیگیرد؟!
3- اینکه در موضع گیریهای رسمی و
رسانهای (هم غرب، هم برخی کشورهای مرتجع عربی و هم داعش) گفته میشود،
دولت «شیعه» نوری مالکی با جهادگران «سنی» در حال جنگ هستند یا علمای«شیعه و
سنی» علیه یکدیگر حکم جهاد دادند و .... آیا هدفی جز ایجاد تفرقه و جنگ
مذهبی را دنبال میکند؟
4- اینکه هم مقامات و رسانههای غربی و هم
مقامات و رسانههای نزدیک به گروه تروریستی داعش بر روی واژه «جهاد» تمرکز
«ویژه»ای کرده و جنایات صورت گرفته را بدون استثناء، در کنار این واژه و به
عنوان نتیجه اعتقاد عملی به «جهاد» به مخاطب قالب میکنند، هدفی غیر از
این را القا میکند که جهاد مساوی است با جنایت و خونریزی و...؟!
5-
روزنامه فرانسوی «اکو»روز دوشنبه 26 خرداد ماه به نقل از «ژان ایو لودریان»
وزیر دفاع فرانسه اعلام کرد، این کشور در سال 2013 با افزایش 42 درصدی
صادرات سلاح مواجه بوده و از این راه چیزی بالغ بر 6 میلیارد و 700 میلیون
یورو سود به جیب زده است. به گفته «لودریان» خاورمیانه در این بین، سهم
بزرگی از این بازار را به خود اختصاص داده و پیشبینی میشود، در سال جاری،
این رقم باز هم افزایش یابد... این هم گوشهای از خدمات اقتصادی
تروریستهای اجارهای و اوضاع حاکم بر منطقه برای غرب. به عبارتی از
استعمار در مدل فرانوی خود کاسبی هم میکند و از این بلبشو میلیاردی به جیب
میزند! عربستان امروز به عنوان تامینکننده اصلی تجهیزات جنگی
تروریستهای داعش شناخته میشود و این در حالی است که این کشور طبق آمارهای
منتشر شده، یکی از بزرگترین مشتریان سلاحهای غربی است! البته نباید این
نکته را هم فراموش کرد که غرب در ماجرای سوریه به دلیل اهمیت فوقالعادهای
که سرنگونی مقاومت در این کشور برای آنها و رژیم صهیونیستی داشت،
میلیاردها دلار سرمایهگذاری کرد که به در بسته خورد و متضرر شد؛ و چه بسا
قشونکشی تروریستها از سوریه به عراق مرهون همین شکست باشد.
ب- داعش
گروهی است که عملا نشان داده جز زبان «تحجر» نمیفهمد؛ به عبارتی، متحجر
تنها چیزی را که نمیفهمد همان زبان منطق و عقل است. اما موضع غرب درباره
این متحجرین خود داستانی دارد. غربیها از یک سو نمیتوانند جنایات علنی
داعش را محکوم نکنند و از طرفی نمیتوانند از فواید این تکفیریها - البته
به زعم خود - هم چشم بپوشند؛ بنابراین در موضعگیریهای رسمی خود، ضمن
محکوم کردن جنایات داعش، گریزی هم به دولت نوری مالکی زده و وی را متهم به
اجرای سیاستهای تفرقهافکنانه میکنند. آنها چندین بار از مالکی
خواستهاند با مذاکره و منطق اختلافات خود را با مخالفان! (بخوانید داعش)
حل و فصل کند.
کاخ سفید بارها اعلام کرده، اینکه تکفیریهای زبان نفهم
در حال سلاخی کردن مردم (مسلمان و غیر مسلمان) و تجاوز به زنان آنهاست، به
این دلیل است که نوری مالکی نتوانسته اختلافات قومی مذهبی را در این کشور
حل و فصل کند! این در حالی است که اولا، تمام عشایر و قبایل، مسلمانان
اعم از شیعه و سنی و حتی ادیان دیگر مثل مسیحی جزو اهداف و قربانیان این
گروه وحشی هستند و از این روی است که میبینیم در کنار ارتش عراق با آنها
میجنگند؛ ثانیا، بسیاری از اعضای این گروه تروریستی از کشورهای دیگر و حتی
از خود اروپا و آمریکا به این کشور آورده شدهاند بنابر این حرف از قوم و
مذهب و اختلافات داخلی و چیزی نیست جز نکته انحرافی و البته هدفدار!این
موضعگیریهای هدف دار البته منحصر به آمریکا نمیشود. همین چند روز پیش
والاستریت ژورنال از نشست نمایندگان اتحادیه عرب در قاهره نوشت (نشست روز
یکشنبه 25 خرداد) و در نهایت به نقل از مقامات رسمی کشورهای عربی ابراز
امیدواری کرد، اختلافات داعش با دولت عراق با مذاکره حل شود!
ج- مدتی
است مقامات و رسانههای غربی با سوءاستفاده از فضای مربوط به مذاکرات
هستهای، از لزوم مذاکره ایران با آمریکا برای حل و فصل بحران حاکم بر عراق
میگویند. حتی برخی رسانههای داخلی که خواب آمریکا را می بینند نیز، این
فرصت را غنیمت شمرده، در صفحات نخست خود با آب و تاب به این مسئله
میپردازند که در این باره نیز باید گفت:
اولا با توجه به مواردی که
برشمردیم، منطقی به نظر نمیرسد آمریکاییها لااقل در این برهه زمانی که به
خیال خام خود به خدمترسانی داعش در جهت اهداف استعماریشان دلبستهاند،
به دنبال حل بحران عراق باشند چرا که به خوبی از فرصتی که امروز به وجود
آوردهاند، آگاهند. بنابراین چرا باید این فرصت را از دست بدهند؟
ممکن
است عدهای با استناد به کتابهای ترجمه شده غرب بگویند، با توجه به این که
خاورمیانه آرام با اهداف آمریکا بیشتر همخوانی دارد، منطق حکم میکند
آمریکا به دنبال آرام کردن اوضاع باشد که در پاسخ باید گفت: اگر اینگونه
است، این همه تعلل برای چیست؟ آمریکا از بدو شروع بحران اوکراین-که در
مقابل بحران عراق چیزی نیست- روسیه را به اتهام کمک کردن به استقلالطلبان
اوکراینی تحت فشارهای سیاسی و اقتصادی قرار داده و حتی حاضر شده هزینههای
طاقتفرسای احیای جنگ سرد با روسیه را به جان بخرد. پس چرا در عراق با وجود
آگاهی قطعی از این که سعودیها در حال حمایت از آدمخواران داعش هستند،
اقدامی صورت نمیدهد و این همه تعلل واقعا برای چیست؟!
ثانیا جمهوری
اسلامی ایران در دوران ریاست جمهوری آقای محمد خاتمی یکبار تجربه همکاری
با آمریکا برای حل بحران مشابه در افغانستان را داشت که بلافاصله پس از این
همکاریهای بیسابقه، از سوی دولت بوش محور شرارت خوانده شد. بنابراین
بدیهی است که مسئولین محترم کشور فریب سیاستهای آمریکا را نمیخورند و به
قول مقام معظم رهبری در برنامهها و نقشههایی که آمریکا طراح آن است،
مشارکت نمینمایند.
به نظر میرسد که انتقال تجربیات گرانبها و کمنظیر-
و در مواردی بینظیر- ایران اسلامی در مقابله موفق با انواع بحرانها و
چالشها به مسئولان و دستاندرکاران دولت عراق میتواند کمک موثری به این
کشور مسلمان همسایه برای عبور سربلند از بحران کنونی باشد. تجربیاتی که در
سوریه، ائتلاف همهجانبه و پرهزینه کشورهای غربی، عربی و عبری را علیه دولت
این کشور به شکست کشاند و «باد»ی را که آمریکا و متحدانش کاشتهاند به
طوفانی علیه آنان تبدیل کرد.
روزنامه حمایت در مطلبی با عنوان«گرفتار در بازی آمریکایی»چاپ شده در ستون یادداشت خود اینگونه نوشت:عراق در 10 روز اخیر از یک سو به محور بحران امنیتی منطقه مبدل شده و از سوی دیگر ایستادگی و وحدت مردم در لبیکگویی به ندای مرجعیت و مبارزه با تروریسم و حامیانشان، نمادی از وحدت اسلامی را به نمایش گذاشته است. وحدتی که میتواند به الگویی برای تمام جهان اسلام به ویژه برای ملتهای عربی منطقه مبدل شود که سالهاست به دنبال راهکاری برای پایان دادن به سلطه غرب بر کشورهایشان هستند.در کنار آنچه در تحولات عراق روی میدهد نقش و عملکرد برخی کشورهای منطقه موضوعی قابل توجه است. آنچه در فضای رسانهای عربی و غربی مطرح میشود آن است که برخی از کشورهای عربی و غیر عربی منطقه که پیش از این در بحران سوریه ایفای نقش میکردند اکنون در کنار داعش در عراق قرار گرفتهاند و حمایتهای تسلیحاتی و مالی از این تروریستها میکنند.هر چند که رفتارهای این کشورها ابهاماتی را در صداقت رفتاری آنها در قبال تحولات عراق نشان میدهد اما بررسی ریشهای جهتگیریهای رسانهای غرب و سیاستهای منطقهای نظام سلطه نشانگر آن است که این کشورها بار دیگر خواسته یا ناخواسته در مسیر قربانی شدن برای تحقق اهداف نظام سلطه قرار گرفته اند.
رویکرد برخی کشورهای منطقه به اعلام نکردن حمایت آشکار از دولت و ملت عراق در مبارزه با تروریسم و حتی انتشار برخی خبرها مبنی بر حمایت آنها از عملکردهای تروریستها زمینهساز بهرهبرداری غرب در چند محور میگردد. نخست آنکه اسناد و گزارشها، همه و همه از تشکیل گروههای تروریستی توسط دستگاههای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس حکایت دارد. آنها برای پنهانسازی این رسوایی ابتدا از مرگ بنلادن خبر دادند و سپس ادعا کردند که القاعده نابود شده و صرفاً شاخ و برگی از آن باقی مانده است. آنها با تغییر نام گروههای تروریستی به گروههایی نظیر داعش، النصره، جیشالعدل و ... در حالی بر فعالیتهای تروریستی خود ادامه دادند که با تحریک برخی کشورهای عربی و غیر عربی منطقه به حمایت از این گروهها، پرداختند تا از این کشورها به عنوان نقابی برای پنهانسازی حمایت خود از تروریسم بهره گیرند. اعلام حمایت برخی کشورهای منطقه از داعش در عراق در حالی پنهان ساختن نقش نظام سلطه در ایجاد تروریسم است که همزمان غرب تزلزل منطقهای این کشورها را پیگیری میکند.
نظام سلطه با این اقدام به دنبال منزوی ساختن و در نهایت تسلیمسازی بیشتر این کشورها در برابر سیاستهای خود است. دوم آنکه آمریکا به خوبی از شکست تروریستها در برابر ارتش و مردم عراق آگاه است. شکستی که پس از تحولات سوریه دومین رسوایی بزرگ برای پیاده نظام آمریکا (تروریستها) است. آمریکاییها با تحریک کشورهای منطقه به حمایت از داعش سعی دارند تا در نهایت آنها را بازنده تحولات عراق معرفی کنند در حالی که خود با ادعای حمایت از عراق در برابر داعش چهرهای فاتح از خود به نمایش میگذارند. سوم آنکه سناریوی آمریکا در منطقه نابودی تمام کشورهاست و برای آن هیچ تفاوتی میان کشورها وجود ندارد. ایجاد شکاف در منطقه با محوریت شیعه و سنی اصلیترین راهکار غرب است. تحریک کشورهای منطقه به اعلام حمایت از داعش سیاستی در این چارچوب است. آمریکا سعی دارد تا چنان القا سازد که داعش دارای حامی منطقهای است و دامنه فعالیت آن از عراق به کل منطقه افزایش مییابد. آمریکا با این ترفند نفاق میان شیعه و سنی در منطقه را ترویج میکند تا در ورای آن اهداف خود و صهیونیستها را برای سلطه به منطقه و نابودی جهان اسلام اجرایی سازد. حال آنکه گروههای تروریستی نظیر داعش به هیچ وجه ماهیت دینی ندارد.
محمد جعفر قتاد باشی در ستون یادداشت روز ،روزنامه خراسان در مطلبی با عنوان«نداعش نسخه جديد براندازي»این چنین نوشت:چشم انداز بحران عراق به کجا مي انجامد؟ براي
پاسخ به اين سوال بايد از چند ديدگاه پيدايش داعش را بررسي کرد. نخست اين
که گروه داعش کپي برداري از طالبان و القاعده است که دنياي غرب در پاکستان و
افغانستان به منظور برخورد با روسيه و شوروي سابق ايجاد کرد. غرب بدون اين
که از نيروهاي خودش براي برخورد با شوروي سابق هزينه کند از جيب عربستان و
با نيروهاي افغاني و پاکستاني نيروي قوي عليه شوروي سابق ساخت. همان
داستان در سوريه و عراق در حال تکرار شدن عليه خط مقاومت است. اين جريان خط
مقاومت را که قدرت آينده منطقه است هدف قرار داده که هزينه هاي آن را
عربستان با همان ويژگي نيروهاي طالباني تأمين مي کند. در تحليل دوم شاهد
هستيم که اين درگيري ها بعد از انتخابات سوريه و عراق آغاز شد. به عبارت
ديگر زماني که جريان افراط نشانه هاي باخت را در منطقه احساس کردو پس از آن
که متوجه شد مردم سوريه از انتخابات استقبال کرده و در عراق نيز مردم به
نوري المالکي رأي دادند وارد عرصه اقدامات افراطي شد. و اما سومين تحليل
که مبتني بر دو ديدگاه قبلي است؛ برخي معتقدند اگر نگاهي به پانزده سال
گذشته داشته باشيم مي بينيم که دنياي غرب زماني که در انتخابات هاي مختلف
کشورها بازنده مي شد از شيوه انقلاب هاي رنگين بهره مي برد. اين انقلاب ها
برخاسته از اقليت بازنده است.
اين گروه با حضور بدون خشونت خود در سطح
شهرها به آرامي مراکز حساس دولتي - سياسي را تسخير مي کردند و بدين ترتيب
وارد عرصه براندازي مي شدند. اما عرصه اوکراين پايان اين شيوه بود. يعني
اقليت اين بار دست به خشونت زدند و به شيوه انقلاب رنگي پايان دادند. هم
اکنون به نوعي اين موضوع در صحنه عراق در حال تکرار شدن است. براين اساس
صحنه گرداناني که بازنده انتخابات بودند وارد عرصه انقلاب رنگين نشدند
بلکه با استفاده از سلاح و حمايت مالي و لجستيکي برخي از کشورهاي منطقه و
گروه هاي افراطي درون عراق، بحران اين کشور را رقم زدند. اما در باره اين
که نحوه و ميزان تأثير اين گروه بر خط مقاومت شامل ايران ،عراق ،سوريه و
حزب ا... چگونه خواهد بود بايد به اين سخن شيخ حسن نصرا... اشاره کرد که
گفت: «اگر داعش در سوريه شکست نخورده بود الان در لبنان بود.» بنابراين
داعش به دليل شکستي که در سوريه متحمل شد از فضاي به هم ريخته در عراق سوء
استفاده کرده و خود را بروز داده و بعثي هاي ضعيف و سکولار عراق را به کار
گرفته است به همين دليل اين اتحاد پايدار نخواهد بود چرا که بعثي ها
سکولار و ضد مذهب هستند و در مقابل داعش به شدت خود را مذهبي نشان مي دهد.
اين تضاد آن ها را در طول زمان از درون از هم خواهد پاشيد. بنابراين
تحرکات اين گروه زمان زيادي دوام نخواهد يافت.داعش در سوريه هم ريشه و
نفوذي ندارد بلکه گروه کوچکي است که بعد از کناره گيري امير قطر از موضوع
سوريه با حمايت مالي عربستان و ترغيب ترکيه به حمايت لجستيکي کمي جان گرفت و
به خاک عراق عقب نشيني کرد.در اين ميان گروه هايي تلاش دارند بر اين بحران برچسب شيعه و سني بزنند در
حالي که ما ديديم علماي اهل سنت به شدت عليه داعش واکنش داشتند و حکم جهاد
دادند.اين اختلاف افکني از يک استراتژي بسيار قديمي ادامه دار استعمار نشأت
مي گيرد. هر چه اسلام قدرتمند شود به کارگيري اين استراتژي از سوي استعمار
پررنگ تر مي شود. در حال حاضر هم آن ها احساس مي کنند که مرکز ثقل جهان در
حال انتقال به شرق و کشورهاي اسلامي است. بنابراين غربي ها براي جلوگيري
يا کند کردن اين انتقال بر اين استراتژي اختلاف اندازي خود تکيه کرده اند.
اما نکته مهم اين است که هوشياري جهان اسلام به اين گروه و اين جريان اجازه
نخواهد داد که پيشرفت کند. همان گونه که ما شاهد شکست طالبان با همه تلاش
شان در افغانستان بوديم. از طرف ديگر طالبان نتوانست افکار عمومي را به سمت
خود جلب کند و به نظرم اين آينده نيز به زودي درباره داعش تکرار خواهد شد.
چرا که داعش فاقد جايگاه اجتماعي، فرهنگي و سياسي قوي در ميان مردم هستند.
با اين تفاصيل در پاسخ به سوال ابتدايي که بحران عراق به کجا مي انجامد ،
بايد گفت به نظر مي رسد آمريکايي ها هيچ علاقه اي به اين که بحران عراق
موجب التهاب در منطقه شود و در نتيجه آن جريان نفت، بازارها و اقتصاد منطقه
را به خطر بيندازد ندارند. اما علاقه دارند که اين گروه تروريستي اقدامات
نظامي و سياسي که آمريکايي ها نتوانستند انجام بدهند را پي گيري کنند. ضمن
اين که نمي خواهند اين گروه رشد زيادي پيدا کنند و علاقه مند هم نيستند که
تحرکات آن ها متوقف شود. آمريکايي ها مي خواهند داعش همچنان به عنوان
گيوتيني بالاي سر دولت عراق موجب تضعيف خط مقاومت در منطقه که شامل ايران –
عراق – سوريه و حزب ا... است باشد و وسيله اي براي فشار به دولت عراق
هستند. به همين دليل به طور قطع اگر داعش بخواهد از خطوط قرمز آمريکايي ها
عبور کند به شدت با آن ها برخورد خواهد شد.بنابراين اگرچه اين جريان فاقد
پايگاه اجتماعي و سياسي در ميان مردم است اما بايد ديد تاريخ مصرف آن تا چه
زماني براي به وجود آورندگانش به صرفه خواهد بود.
حامد حاجی حیدری ستون سرمقاله روزنامه رسالت را به مطلبی با عنوان«روش شناسي اميد واقعي»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:مجموعههاي نمايشي مانند «سايه همسايه» و «شهر موشها» و «کلاه قرمزي» و «اخراجيها»، ضمن موفقيت بالا، بيشتر مورد توجه مردم و کمتر
مورد عنايت ساير فعالان فرهنگي قرار گرفتهاند، و حتي گاه از سوي فعالان
فرهنگي تحقير هم شدهاند.چه چيزي در اين پر بينندهترين محصولات فرهنگي هست که اين چنين، موجب
موفقيت در همه مقاطع سني ملت ايران ميشود؟ چه چيزي در اين مجموعهها هست
که مردم، همواره آماده پذيرش و هضم آن هستند؟ و علت آن که به رغم اين همه
موفقيت در اين مجموعهها، اين آثار هنري در حاشيه فعالان فرهنگي ايران قرار
دارند و به نظر ميرسد که مسير آنها استمرار پيدا نميکند؟يک مضمون مشترک و مهم در اين مجموعههاي موفق و پرنفوذ، اين است که در
داستان آنها، کوشش ميشود تا در بدترين و سختترين شرايط، نگاهي مثبت و
اميدجوي به حوادث افکنده شود. از محمود استادمحمد و اسماعيل خلج و مسعود
صادقي بروجني، تا مرضيه برومند و ايرج طهماسب و حميد جبلي و مسعود دهنمکي ،
تم محوري، جستن وجوه مثبت در اوج سختيها، با تشبث بليغ به سر و سادگي
است.
فيالمثل، به مجموعه «کلاه قرمزي» توجه فرماييد؛ خصوصاً ايرج طهماسب و حميد
جبلي در کلاه قرمزي نود و پس از آن، مضمون درخشان «جستن وجوه مثبت در اوج
سختيها، با تشبث بليغ به سر و سادگي» را به نحو مبالغهآميزي و بيش از
گذشته شفاف کردهاند، و به گمان من، خواسته يا ناخواسته، پيام صريحي را به
فعالان فرهنگي ايراني مخابره ميکنند.از خود «کلاه قرمزي» که بچهاي است بي کس و کار که به تهران آمده است، براي
ملاقات با تنها ساکن بيغوله دنيا که او را تحويل ميگيرد («آقاي مجري»)، و
سعي ميکند در اين تنها کس، اميدهاي زندگي خود را زنده کند، تا «پسر خاله»
که ميکوشد در تهران، خطاب به همه بديها، خوبي و ”کمک" کند، و تا «ديبي»
که از فرط بيآبي از والدين خويش جدا مانده، نمود عظمت نگونبختيهاست که
ميتوان با «اميد واقعي» از آنها عبور کرد و زندگي خود و جامعه را ساخت.
دوري «فاميل دور» از همسرش، و دوري همسر فاميل دور («دوره») از فرزندش،
پرده رکيک ديگري است که ايرج طهماسب و حميد جبلي رو کردهاند تا نشان دهند
که در اين شرايط هم ميتوان اميد داشت و مثبت نگريست. ايرج طهماسب و حميد
جبلي با هوار کردن اين همه نگونبختي بر سر «فاميل دور»، در عين شاد ماندن و
شاديآفرين بودن، متکفل بيان آشکار مهمترين پيامي هستند که از حلقوم
بچههاي مصيبتزده نسل انقلاب و جنگ، به سر نسل توسعهزده و مرفه و کامياب،
و در عين حال، ناراضي و منفيباف امروز گسيل ميشود. حتي در اوج سختيها
هم بايد با چنگ انداختن به ديونيزوس جسارت و خنده، راه اميدي به سوي آينده
گشود.شايد، اوج اين وضع و حال را بتوان در خلق شخصيت نگونبخت آقاي «همساده»
ملاحظه کرد که حتي چنان به بدبختيها عادت کرده است که براي حفظ شادي، بر
رنجها ميخندد، و بر عکس، بر شاديهاي مغموم ميشود. او ميکوشد به مدد
گزافگويي هم که شده روايت مناسبي از زندگي خود تدارک ببيند که اسباب خنده
در آن بيش از پيش فراهم شود.
اين جامعه که به مجموعههاي «سايه همسايه» و «شهر موشها» و «کلاه قرمزي» و
«اخراجيها»، چنين اقبال بليغي ابراز ميدارد، شيفته اميد است و شخصيتهاي
محوري خود را بر حسب اميدافروزي شناسايي ميکند. هر چند که نخبگان، با
منفيبافي و سياهنمايي بيانتهاي خويش، از اميد سخن بگويند، در عمل، اميد
را زير پاي خود له ميکنند.
عمقپژوهي نظري قضيه؛ زوال امر صميمي
ريشه اين که ايرج طهماسب و حميد جبلي، به اين روشني و آشکاري، تجربه خود را
براي شاد زيستن بيان ميکنند، و با تعجب ميبينند که اين سرّ و پيام توسط
شمار معدودي فهم و درک ميشود، اين است که زمينه و عمق معنايي زيست طبقه
متوسط شهري و نخبگان تغيير کرده است، و تا آن زمينه فهم نشود، ريشههاي
راستين اميد جان نميگيرد. بنا بر اين، در ميان نخبگان و روشنفکران و طبقه
متوسط شهري، انسانهايي پديد ميآيند که از «اميد» حرف ميزنند، ولي
سياهنماييهاي بليغشان، و فرياد خزانه خاليشان، نشاني از «اميد» به يک
ملت پراميد مخابره نميکند. کار به جايي ميرسد که مردم احساس ميکنند که
بايد به او، اميد بياموزند.آن چه ما در مورد محمود استادمحمد و اسماعيل خلج و مسعود صادقي بروجني، تا
مرضيه برومند و ايرج طهماسب و حميد جبلي و مسعود دهنمکي ميبينيم و در يک
فرهنگ روشنكري و روزنامهنگارانه، که مشحون از «حاشيه» و «سوژه» و «گير»
است کمتر مشاهده ميکنيم، از دست رفتن نحوي «امر صميمي» است.فرقي هست ميان، فرهنگ ماقبل شهري که زاينده انقلاب و جنگ بود، و معناي
زندگي طبقه متوسط شهري که توسعهزده و مرفه و کامياب، و در عين حال، ناراضي
و منفيباف و سياهنماست.
چيزي در جوهر فرهنگ ماقبل شهري ما هست که طبقه متوسط شهري احساس ميکند که
به تقصير خويش، در نفعطلبيها و رقابتهاي توسعهزاي خود، آن «امر صميمي»
را از دست داده است. اين امر صميمي، ريشه راستين «اميد» است که نسل پيشين
به رغم همه نگونبختيها داشت، و عمده نسل امروز، به رغم تمام کاميابيها،
ندارد.جزئيات حس ما از زوال «امر صميمي» چيست؟ چيزي شبيه حس زوال اموري همچون
رايحه سنت و عواطف، تسلط اهداف ارزشي و غايي و اطمينان از زندگينامه منسجم
افراد، جمعگرايي و کمک و مساعدت و حمايت، عدم تفکيک وظايف و روابط شخصي،
صراحت و اجتناب از پنهانکاري و تعارف، نظارت و کنترل غيررسمي اجتماعي و
دخالتهاي شيرين متکي بر همدلي و انصاف، محوريت و اهميت خانواده و گروههاي
دوستي و همسايگي، و ثبات نسبي زمان اجتماعي و اطمينان، و مواجهۀ بيغل و
غش و صاف و ساده. به جاي اين عناصر صنعت و تکنولوژي و شهرنشيني، رقابت،
نابودي روابط شخصي به بهانه ضابطهها و تکليف قانوني، پنهانکاري، نظارت و
کنترل رسمي و بيتفاوتي اجتماعي، بيثباتي و تغيير و تحرک اجتماعي شديد
نشسته است.
تفصيل مطلب...
ايده متحد کننده شخصيتهاي «کلاه قرمزي»، و مآلاً بسياري از ماها در زندگي
اجتماعي، اين است که روابطي از جنس صميميتي که در روابط خانوادگي سراغ
داريم، در اجتماع براي خود دست و پا کنيم. در سايه چنين روابطي است که
ميتوانيم، به اجتماع، به مثابه خانمان خويش بنگريم.
براي کامل شدن، بايد روابط با ديگران را در بهترين و مناسبترين شکل همساز
ساخت. آن هنگام که خويشتن رشد ميکند، انسان نسبت به دوستي و قبول ديگران
احساس علاقه و نياز ميکند، و سعي او بر آن است تا صميميت نامشروط آنان را
کسب کند. صميميت نامشروط، زماني تحقق مييابد که احساسات، افکار، تمايلات و
ساير تجارب دروني شخص، از جانب اشخاص ديگر، به طور کامل درک شود. اين
نياز، به نحو ذاتي در بشر وجود دارد. اين توجه و صميميت، زماني صورت عملي
به خود ميگيرد که ميانجيهايي از جنس زبان و فرهنگ و سنت و ارزش و هنجار
بين افراد وساطت کنند و امکان تفاهم متقابل را فراهم آورند.
اين ميانجيها، علاوه بر آن که موجب درک متقابل هستند، موجب چيزي شبيه
«مبادي آداب بودن» يا «مراعات حال» هم ميشوند. در واقع، افراد، به دليل
نياز به صميميت نامشروط، نسبت به يکديگر، به نحوي خودسانسوري روي ميآورند
تا موجب آزار هم نشوند. افراد در تجربه دروني خويش ميدانند که پارهاي
اعمال، موجب ناخشنودي و ناخرسندي ديگران ميشود، و نياز به صميميت نامشروط
ديگران، فرد را خود به خود واميدارد تا از ارتکاب به آن عمل خودداري
نمايد. اين فرآيند جامعهپذيري فرآيندي است که در افراد به موازات انباشتگي
تجارب درونيشان تکامل مييابد، و نهايتاً به ملکه «انصاف» راه ميبرد: آن
چه براي خود ميپسندي براي ديگران هم بپسند، و آن چه براي خود نميپسندي
براي ديگران مپسند. اين معامله در يک محيط ما قبل شهري، نابرابر نيست؛
متقابلاً، ديگران يا همان جامعه هم سعي ميکنند تا در قبال اين خودسانسوري
فرد، اين احساس را به وي بدهند که او صرفنظر از احساسات يا برخي رفتارهاي
ويژهاش، قابل احترام است.
در چنين فضاي صميمي است که افراد، طعم واقعي آزادي را ميچشند و ميتوانند
از آزادي براي ارتقاء اخلاقي خود استفاده کنند. آنها ميتوانند با مبادي
آداب بودن و ملاحظهکاري خود، فضاي وسيعي از مراعات ديگران را جلب کنند، تا
با استفاده از آن، به صيانت و اعتلاي تمامي جنبههاي شخصيت خود بپردازند.
در واقع، در متن يک رابطه صميمي در جامعه ما قبل شهري و پيشاتوسعهاي، فرد
ميتواند مصائب و کمبودهاي مادي زندگي خود را با مراعات و صميميت ديگران
جبران کند.امر صميمي، ابتدا در خانواده، بعدي جسماني دارد، و به عبارتي، جلب محبت
والدين، زمينه تأمين نيازهاي اساسي بدن کودک را فراهم ميآورد و او را قادر
به حيات ميسازد؛ ولي اين انگيزش، به سرعت، در همان کودکي و در همان زمينه
خانواده، متوجه ابعاد رواني ميشود.
در اين ميان، نقش ارشادي «فطرت»، که در يک زندگي پيشاتوسعهاي و در يک
زمينه معرفتي غير سروشيستي و غير نسبيتگرا همچنان اهميت خود را حفظ
ميکند، در قوام بخشيدن شخصيت اهميت وافري دارد. «فطرت» که قدر مشترکي بين
انسانهاست، زمينه را براي تشخيص و ارزشگذاري ماهرانه و در عين حال صميمي و
مشترک فراهم ميآورد. اين قضاوتهاي ملموس به صورت خود به خودي و شهودي و
فارغ از تصنع و نفاق صورت ميگيرد.ايده محوري ايرج طهماسب و حميد جبلي در «کلاه قرمزي» اين است که اگر انسان
شهري، ميتوانست «فطرت» ملموس کودکانه را که البته در بزرگسالان يک جامعه
پيشاتوسعهاي يا آدمهاي زمان جنگ و انقلاب مشهود است، در بزرگسالي يا در
محيطهاي شهري حفظ کنند، مسلماً از رشد بهتري برخوردار ميشدند، اما،
واقعيت غير از اين است. بسياري از ما، در سنين بزرگسالي يا در جريان غرقه
شدن در شهري مانند تهران، پيوند خود را از راهنماي دروني «فطري» قطع
ميکنيم، و در نتيجه، به انسانهايي غيرقابل انعطاف، نامطمئن، ناراحت از
محيط خويش، و «سياهنما» تبديل ميشويم. ما اغلب به صورت مضطرب و با حالتي
تدافعي عمل ميکنيم، و هر قدر هم بهظاهر از «اميد» حرف بزنيم، در عمل، لج و
لجبازي و «سياهنمايي» جلوي ارتباط صميمي با مردم و مراعات آداب در قبال
مخالفان را ميگيرد.
«تحلیل سیاسی هفته»این هفته روزنامه جمهوری اسلامی را که در ستون سرمقاله اش به چاپ رسیده است میخوانید:
حال و هواي نيمه شعبان و جشنهاي منتظران در پاسداشت اعتقاد به اصل مهدويت و گراميداشت ميلاد خجسته آخرين ذخيره الهي و منجي عالم حضرت مهدي صاحب الزمان(عج) در اين هفته نيز جاري بود ولي بتدريج با افول ماه شعبان، نواي ورود كاروان رمضان به گوش ميرسد كه مؤمنان را به آماده شدن براي ورود به ضيافت الهي فرا ميخواند.از سويي با سپري شدن آخرين روزهاي ماه خرداد، تابستان داغ از راه ميرسد و داغي اين ماه به واسطه وقوع واقعه جانسوز هفتم تير و شهادت شهيد مظلوم آيتالله بهشتي و 72 تن از ياران باوفاي انقلاب توسط منافقين كوردل، داغتر ميشود. هفته اول تير ماه كه از دهه اول انقلاب و پس از شهادت رئيس قوه قضائيه به نام هفته قوه قضائيه نامگذاري شده، همواره با برپايي مراسم و برنامههايي همراه است كه هدف اوليه آن تاكيد بر جايگاه اجراي عدالت و لزوم طهارت مسند قضاوت بوده ولي به مرور زمان به تجليل اين قوه از خود تبديل شده است بدون آنكه در كنار نقاط قوت، بر ضعفهاي موجود هم اشارهاي برود و جايگاهي براي بيان مشكلات قضايي مردم در نظر گرفته شود.
جا دارد كه قوه قضائيه در اين هفته به بررسي واقع بينانه عملكرد خود و انتظارات مردم از دستگاه قضايي و تلاش براي رفع نواقص بپردازد و با ايجاد تحول اساسي، راه را براي رضايتمندي مردم و اجراي عدالت در جامعه فراهم كند.در هفته جاري پنجمين دور مذاكرات هستهاي ايران با گروه 1+5 در وين براي رسيدن به توافق بر سر چارچوب پيشنويس توافق جامع هستهاي آغاز شد. هر چند طرفين، جو روزهاي اوليه اين گفتگوها را كه احتمالاً تا جمعه نيز ادامه خواهد يافت مثبت ارزيابي كردهاند ولي عملكرد طرف غربي بويژه آمريكا در مذاكرات ماه گذشته نشان داد كه تلاش آنها بيش از آنكه بر دستيابي به توافق و حل جامع مسائل هستهاي متمركز باشد، بر مسائل غيرمرتبط و حاشيهاي دور زده و حاكي از نوعي باجخواهي و زيادهطلبي است و آنها همچنان مسائلي فراتر از توافقات اوليه را دنبال ميكنند.تيم مذاكره كننده ايراني همانگونه كه بارها تاكيد كرده، آماده است براساس توافقات اوليه وارد مرحله نگارش پيشنويس توافق جامع شود و طبعاً اگر در طرف مقابل صداقت و حسن نيت وجود داشته باشد، دستيابي به توافق، چندان دور از دسترس نيست و ميتوان تا يكماه آينده به توافق جامع رسيد.اين هفته همچنين در روز 24 خرداد و در نخستين سالروز پيروزي خط اعتدال در انتخابات رياست جمهوري، شاهد برگزاري مصاحبه مطبوعاتي دكتر حسن روحاني بوديم كه در آن رئيسجمهور از اعتماد مردم به برنامههاي وي در انتخابات سال گذشته تشكر و قدرداني كرد.
دكتر روحاني سال گذشته در شرايطي به رياست جمهوري انتخاب شد كه جامعه از تدبير و اعتدال فاصله گرفته بود و تحت تأثير رويكردها و تصميمگيريهاي دولت سابق، كشور با مشكلات متعدد و گستردهاي در عرصههاي مختلف رو به رو بود؛ از وضعيت وخيم و بحراني در اقتصاد گرفته تا قرار گرفتن در موقعيت انزوا در روابط بينالمللي و البته نااميدي و بيتحركي گسترده جامعه نسبت به تغيير و تحول در كشور.با وجود انكارهاي مستقيم دولتمردان سابق و حاميان آنها، مردم و بسياري از سياستمداران و دلسوزان ايران، متوجه مشكلات اساسي و لزوم ايجاد تغيير براي جلوگيري از افتادن كشور به ورطه بحرانهاي شديد شدند و اين آگاهي را ميتوان نخستين و مهمترين زمينه روي كار آمدن دولت تدبير و اميد دانست.مردم به درستي درك كردهاند كشوري كه در پايان 8 سال دولت گذشته دچار مشكلات بغرنجي چون تورم بالا، رشد اقتصادي منفي، بيكاري گسترده، طرحهاي ناتمام، فرهنگ زخمخورده، انزواي جهاني، نارضايتي داخلي و دهها مشكل ديگر شده است، به جاي وعدههاي دهان پر كن، نياز به اراده و تصميمي درست، برپايه عقل، منطق و ميانهروي دارد تا از اين بحران گذر كند ولي شكست خوردگان انتخابات همچنان به كارشكنيهاي خود ادامه داده و سعي دارند اوضاع را به گذشته باز گردانند.
اين هفته در صحنه بين المللي، حوادث عراق و اشغال چند منطقه در اين كشور توسط "داعش" و جنايات تكان دهندهاي كه اعضاي اين گروه مرتكب شدند در صدر رويدادهاي خبري جهان قرار داشت. گروه تروريستي "داعش" اوايل هفته با يورش به شمال غرب عراق، شهر "موصل" دومين شهر مهم عراق را اشغال كرد. داعش در سوريه نيز جنايات زيادي را مرتكب شده بود ولي در موصل، قساوت و وحشيگري را به اوج رساند و دست به كشتار جمعي صدها نفر در اين شهر زد.با اينحال، تسلط اين گروه چند هزار نفره بر شهر مهمي همچون موصل از ابتدا با شگفتي ناظران مواجه شد و اين شائبه كه دستهايي از داخل به داعش در اشغال شهر كمك كردهاند بطور قوي وجود داشت. نوري مالكي، نخستوزير عراق اعلام كرد كه بزودي حقايقي را در اين باره فاش خواهد كرد مالكي همچنين شماري از فرماندهان ارتش را بركنار نمود.
واقعيت اين است كه گروه تروريستي داعش بدون حمايت از داخل و خارج عراق امكان چنين اقداماتي را نداشته است و در اين ميان، عواملي در دولت عراق و همچنين برخي كشورهاي عرب منطقه متهم به همدستي با داعش هستند. تحركات داعش و پيشرويهاي گسترده و سريع اين گروه در بخشهايي از عراق بيانگر توطئهاي گسترده است كه عليه دولت عراق به جريان افتاده است، توطئهاي كه ابعاد آن ميتواند حتي به فراتر از مرزهاي عراق نيز برسد. گستردگي ابعاد توطئه جاري اكنون بر جهانيان آشكار شده است و بسياري از كشورها به تدريج عليه آن موضع ميگيرند.
دعوت مرجعيت عراق از مردم براي مقابله با توطئه داعش و استقبال گسترده مردم عراق از اين دعوت، همزمان با آغاز عمليات ارتش توانسته است پيشروي داعش را متوقف سازد و بخشي از مناطق اشغال شده نيز بازپس گرفته شده است، با اينحال اين يك واقعيت است كه مقابله با داعش، با عقبه قدرتمندي كه از اين گروه حمايت ميكند نيازمند اجماع و اقدام ملي و بينالمللي است و درصورت كوتاهي، آتش فتنه داعش ميتواند گسترش يافته و صلح و ثبات جهاني را به طور جدي تهديد نمايد.
اين هفته، دولت جديد در مصر در حضور ژنرال كودتاچي، سيسي سوگند ياد كرد.تشكيل دولت جديد در مصر كه تحت حمايت نظاميان شكل گرفته است به دنبال كودتاي سيسي و سرنگون ساختن محمد مرسي، رئيسجمهور منتخب و قانوني مصر در تابستان گذشته صورت گرفت. دولت جديد، با توجه به شرايط موجود، با دشواريهاي متعددي مواجه است كه مهمترين آنها عدم مشروعيت خود دولت، بحران اقتصادي و ادامه مخالفت گروههاي سياسي و اعتراضات مردمي است.نظاميان كودتاچي براي كسب وجهه و به دست آوردن تاييد مردمي، انتخابات ارديبهشت ماه را برگزار كرد ولي اين انتخابات به دليل عدم مشاركت مردم نتوانست انتظارات نظاميان را برآورده سازد و با وجود تهديدهاي پي در پي، شمار رأي دهندگان به 50 درصد واجدان شرايط راي هم نرسيد.اين هفته، دولت پاكستان عليه گروه طالبان اين كشور اعلان جنگ داد. اين اقدام اسلام آباد در پي آن صورت گرفت كه اين كشور طي روزهاي اخير صحنه چند عمليات تروريستي از جمله به فرودگاه كراچي بود كه به كشته شدن بيش از 30 نفر منجر گرديد.
در پي اعلان جنگ دولت، گروه طالبان نيز حملات لفظي خود را تشديد كرد و دولت را به حملات شديدتر تهديد نمود.اين تحولات، احتمال افزايش بحران پاكستان طي روزهاي آتي را قوت بخشيده است.اين هفته، رايگيري دور دوم انتخابات رياست جمهوري در افغانستان برگزار شد و "عبدالله عبدالله" و "اشرف غني احمدزي" كانديداهايي كه به دور دوم راه يافته بودند، در اين دور با هم رقابت كردند. اين انتخابات در برخي مناطق با استقبال نسبتاً گسترده و در نقاط ديگر با حضور كم رأي دهندگان همراه بود. طالبان تهديد كرده بود كه به حوزههاي رايگيري حمله خواهد كرد و گزارشهاي اعلام شده نيز حاكي از كشته شدن و زخمي شدن بيش از 50 نفر در جريان برگزاري انتخابات بود. طالبان همچنين در اقدامي وحشيانه، انگشت سبابه چندين نفر را به دليل شركت در انتخابات قطع كرد.نتايج اوليه حاكي از پيش بودن اشرف غني است در حالي كه قبل از اين، پيشبيني ميشد عبدالله عبدالله با فاصله زيادي پيروز اين دور از انتخابات خواهد بود.عبدالله عبدالله، نتيجه جاري را حاصل تقلب و دخالت مؤسسات دولتي برگزار كننده انتخابات به نفع اشرف غني دانسته و روز چهارشنبه خواستار توقف شمارش آرا شد. اين اقدام عبدالله عبدالله نشان ميدهد هيچ اعتمادي به متوليان انتخابات در افغانستان وجود ندارد. به همين دليل، ممكن است اعلام نتايج انتخابات موجب اعتراض عدهاي از مردم و احزاب شود و افغانستان را به تنش و ناامني بكشاند.
روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی را با عنوان«معمای قیمت و کیفیت خودرو»نوشته شده توسط دکتر تیمور رحمانی در ستون سرمقاله خود به چلپ رساند که در زیر میخوانید:بیش از دوسال است که قیمت اتومبیلهای ساخت و مونتاژ داخل که برای مدتها
ثابت مانده بود، رو به افزایش گذاشته و طی چند مرحله جهش، مجموعا بیش از دو
برابر شده است. در عین حال، هر بار که قیمت اتومبیل افزایش خود را شروع
کرده است، بحثهای داغ رسانهای نیز از پی آن مطرح شده است. هر بار نیز
تولیدکنندگان اتومبیل تحت فشار قرار گرفتهاند تا از افزایش قیمت محصول
خود صرفنظر کنند. وزارتخانهها و سازمانهای مختلف شروع به انکار افزایش
قیمت و هشدار نسبت به افزایش قیمت کردهاند، اتهامات متعددی به دلالان
بازار اتومبیل وارد شده است مبنیبر اینکه آنها عامل افزایش قیمت هستند،
نهادهای تامین اعتبار، ارز و مواد اولیه متهم شدهاند که آنها علتی هستند
که در افزایش قیمت خودرو نقش دارند، قولهای متعددی داده شده است که موضوع
حل میشود و از افزایش قیمت اتومبیل جلوگیری میشود و .... . اما هربار
نیز قیمت اتومبیل افزایش یافته است و تولیدکنندگان و مصرفکنندگان و
سازمانهای دولتی مرتبط با موضوع نیز با آن کنار آمدهاند و موضوع به خوبی و
خوشی تداوم یافته است. آیا افزایش قیمت اتومبیل موضوع واقعا پیچیدهای است
و آیا مطابق تحلیل علم اقتصاد چیزی غیراز این انتظار میرفت که در عمل رخ
داده است؟
برای کسی که اصول اولیه علم اقتصاد را درک کرده باشد، نه
تنها افزایش قیمت اتومبیلهای ساخت داخل موضوع پیچیده، بغرنج و عجیبی نیست؛
بلکه اصولا غیراز این انتظار نمیرفت. قبل از هر چیزی، در کشوری که از
زمان شروع افزایش قیمت اتومبیل، سطح عمومی قیمتها نزدیک به دو برابر شده و
تورم بالایی وجود داشته است، چگونه امکان دارد که قیمت اتومبیل از این
افزایش سطح قیمتها مستثنا باشد و تغییر نکند، اما اگر تحلیل به اصطلاح
اقتصاد کلان را کنار بگذاریم، بر اساس قانون ساده عرضه و تقاضا که هر
دانشجوی اقتصاد در ابتدای آشنایی خود با این رشته میآموزد نیز باید قیمت
اتومبیل افزایش مییافت و در صورت عدم افزایش قیمت باید بسیار در شگفت
میماندیم. دلیل اول و مهم برای افزایش قیمت اتومبیل داخلی آن است که قیمت
اتومبیلهای خارجی به دلیل افزایش نرخ ارز بهشدت افزایش یافته و بیش از دو
برابر شده است و اتومبیل خارجی کالای جانشین برای اتومبیل داخلی محسوب
میشود. در آن صورت، بخشی از تقاضای اتومبیلهای خارجی بهسمت اتومبیل
داخلی هدایت شده و تقاضای اتومبیلهای داخلی را افزایش داده است و با
افزایش تقاضای اتومبیل داخلی فشار برای افزایش قیمت آن بهوجود آمده است؛بنابراین بخشی از افزایش قیمت اتومبیل داخلی انعکاس این موضوع است. در حالت
کلی افزایش قیمت یک کالا سبب افزایش قیمت جانشینهای آن نیز میشود. شدت
افزایش بهشدت جانشینی آنها بستگی دارد.
عامل دوم در سمت تقاضای اتومبیل
افزایش درآمد اسمی در طول مدت مورد اشاره است که مطابق تحلیل مدل ساده
عرضه و تقاضا به افزایش تقاضای کالاهای نرمال میانجامد و اتومبیل نیز
کالایی نرمال است و در آن صورت انتظار طبیعی آن است که قیمت اسمی اتومبیل
افزایش یابد حتی اگر قیمت نسبی یا حقیقی آن (قیمت آن نسبت به بقیه قیمتها)
ثابت بماند.از طرف دیگر، برخلاف آنچه قبلا تصور میرفت اتومبیلهای
تولید داخل بهشدت به مواد اولیه وارداتی وابسته بوده و هستند و با افزایش
نرخ ارز و همچنین اعمال تحریمها علیه کشورمان و به تبع آن سخت شدن واردات
مواد اولیه، هزینه مواد اولیه تولید اتومبیل داخلی بهشدت افزایش یافته است
که اصطلاحا در سطح قیمتهای موجود سبب کاهش عرضه و تولید اتومبیل داخلی
شده است و آمارهای موجود نیز صحت این موضوع را به خوبی نشان میدهد. به
عنوان یک قاعده کلی، هرگاه هزینه تولید محصولی افزایش یابد به طور معمول
افزایش قیمت آن محصول اجتنابناپذیر است.در یک جمعبندی ساده، به
دلایلی مثل افزایش تقاضای اتومبیل داخلی بهدنبال افزایش قیمت اتومبیلهای
خارجی (به عنوان جانشینی برای اتومبیلهای داخلی) و افزایش درآمد اسمی
مصرفکنندگان و کاهش عرضه بر اثر افزایش شدید هزینه تولید اتومبیل داخلی،
باید قیمت اتومبیل داخلی افزایش مییافت و این افزایش قیمت موید صحیح بودن
تحلیل متعارف علم اقتصاد است.
در این شرایط، اصولا امکان جلوگیری از افزایش
قیمت اتومبیل وجود نداشته و ندارد و هر تلاشی برای جلوگیری از افزایش قیمت
اتومبیل به شکل دستوری محکوم به شکست بوده و فقط به پیچیدهتر شدن موضوع
میانجامد. در واقع، چنانچه مانع افزایش قیمت اتومبیل توسط سازندگان
اتومبیل به سطح قیمتهای تعادلی بازار شویم، بازار غیررسمی و دلالی در آن
پدیدار میشود که ضمن محروم کردن سازندگان اتومبیل از دریافت قیمت تعادلی و
درآمد کافی برای پوشش هزینههای افزایش یافته آنان و حتی تحمل زیان، عملا
اتومبیل به قیمت تعادلی به دست مصرفکنندگان رسیده و تفاوت موجود عاید
دلالان اتومبیل میشود، ضمن آنکه جامعه هزینههای اعمال کنترل و انحراف در
تخصیص منابع را نیز متحمل میشود. بنابراین، در شرایطی که بازار افزایش
قیمت اتومبیل را اجتنابناپذیر مینماید بهتر آن است که این افزایش قیمت را
بپذیریم تا این افزایش قیمت نصیب تولیدکنندگان آن شود حتی اگر
غیرمنصفانه باشد.
اما آیا قیمت اتومبیلهای داخلی به طور غیرمنصفانه
بالا است؟ در این مورد نیز تردیدی وجود ندارد. مصرفکنندگان اتومبیلهای
داخلی حتی با نرخ ارز بازار آزاد قیمتی بین دو تا سه برابر آنچه را
میپردازند که مصرفکنندگان کشورهای توسعه یافته برای اتومبیل میپردازند.
واضح است که پرداخت این بهای غیرمنصفانه اولا به دلیل وضعیت نسبتا انحصاری
تولیدکنندگان داخلی، ثانیا به دلیل دیوار بلند تعرفه بر اتومبیلهای
خارجی، ثالثا به دلیل اعطای یارانه بالای بنزین(که استفاده از اتومبیلهای
پرمصرف داخلی را اقتصادی مینماید) و رابعا به دلیل یارانهها و امتیازات
دیگر برای تولیدکنندگان اتومبیل داخلی است. تا زمانی که موارد فوقالذکر
یک چتر حمایتی گسترده برای تولیدکنندگان داخلی فراهم میکند، پرداخت بهای
غیرمنصفانه بالای مصرفکنندگان بابت اتومبیل داخلی نیز تداوم خواهد یافت و
کنترل قیمت اتومبیل و تعیین قیمت دستوری برای اتومبیل داخلی نه عقلایی است
و نه امکانپذیر.
اما چه باید کرد؟ همانطور که اشاره شد بهتر است
اجازه داده شود که قیمت کارخانه تقریبا با قیمت بازار برابر شود تا اگر هدف
حمایت از تولیدات داخلی است این هدف حاصل شود و مشاجرات بیحاصل مربوط به
قیمت اتومبیل را پایان داد، اما در عین حال برای آنکه اجحاف به
مصرفکنندگان داخلی نیز به تدریج کاهش یابد، در حال حاضر سطح حمایت از
تولیدات داخلی بهصورتیکه هست بماند و به تدریج طی یک دوره چند ساله تعرفه
بر واردات اتومبیل کاسته شود، با اجازه دادن به سرمایهگذاری مشترک
تولیدکنندگان خارجی از انحصار تولید داخلی کاسته شود، از یارانهها و
امتیازات شرکتهای داخلی کاسته شود و با تعادلی کردن قیمت بنزین از تولید
اتومبیلهای پر مصرف کاسته شود (شایان ذکر است؛ حمایت از تولید اتومبیل
داخلی در بلندمدت با هیچ معیاری قابل توجیه نیست که در اینجا هدف تحلیل آن
موضوع نیست.) این فرآیند تعدیل تدریجی به سازندگان داخلی این فرصت را
میدهد تا بهرهوری خود را برای رقابت افزایش دهند و ضمن جلوگیری از اتلاف
منابع از اجحاف بالا به مصرفکنندگان داخلی کاسته شود و مصرفکنندگان امکان
استفاده از اتومبیل با کیفیت و با قیمت مناسب را بیابند که در حال حاضر از
آن محروم هستند.
مطلبی که روزنامه ابتکار در ستون سرمقاله خود با عنوان«موازنه مثبت، سياست توافق نهايي»و به قلم مهدی روزبهانی به چاپ رساند به شرح زیر است:
موقعيت ژئوپولوتيک ايران
همواره باعث شده نه تنها کشورهاي منطقه بلکه ابرقدرت هاي جهاني به گونه اي
خاص به اين مرز و بوم بنگرند. نگرشي که در چارچوب استعمار مطلق نبوده است،
بلکه براي دستيابي به منافعشان ايران را معبري ديده اند که ساير کشورهاي
قدرتمند نيز در آن سهمي دارند. از اين رو سياستمداران ايراني که ديپلماسي
را راهبردي براي دستيابي به منافع ملي مي دانسته اند مي کوشند که برنامه
ريزي داخلي را در قالبي هماهنگ با سياست خارجي طراحي کنند. اينان که اکثرا
مردان تاريخ ساز ايران بوده اند در کنار اقدامات مهم داخلي به عنوان چهره
اي بين المللي نيز شناخته شده اند. قوام السلطنه نخست وزير دهه 1320که در
راه اتحاد ملي توانست با رهبر وقت شوروري سابق بر سر خروج نيروهاي روس از
خاک ايران به توافق دست يابد و بر اين اساس از جهانيان لقب جناب اشرف را
گرفت. پس از آن وي به عنوان مبدع سياست موازنه مثبت در سياست خارجه ايران
شناخته شد. بعد از او محمد مصدق چهره شاخص سياست موازنه منفي، در راستاي
ملي سازي صنعت نفت به جدالي جهاني با دولت وقت انگليس پرداخت و بعد از اين
نيز موارد بسياري به فراخور شرايط زمان، نقش آفريني سياستمداران ايراني در
عرصه جهاني را نشان داد که از راه ديپلماسي دري را براي دستيابي به منافع
ملي ايران گشودند.
امروز نيز حسن روحاني به عنوان رئيس جمهور و محمد جواد
ظريف در قامت رئيس دستگاه ديپلماسي کشور در زمين بازي ديپلماتيک گام نهاده
اند و در شرايطي که بحران هاي بين المللي، قدرت هاي جهاني را درگيرخود کرده
و به قول کارشناسان در زماني که بزرگترين کشمکش ها بعد از جنگ سرد
سربرآورده است، پيچيده ترين پرونده سه دهه اخير ايران را با فراست تا مرز
توافق نهايي پيش برده اند. حال ديپلمات هاي ايراني با پرونده اي که روزي
حلش بعيد مي نمود نقطه پيوند و توافق ابرقدرت هايي شده اند که در بحران هاي
بين المللي اختلافات عميقي دارند. روسيه نماد ديرين بلوک شرق و آمريکا
مدعي هژمون جهاني با وجود رويارويي در موضوعات مختلف جهاني از بحران
اوکراين گرفته تا درياي چين و جنگ سوريه، در وين 5 بر سر موضوع پرونده هسته
اي ايران در حال نگارش متن توافق نهايي هستند.
اين
همنشيني ابر قدرت ها در رسيدن به توافق هسته اي ايران را مي توان نتيجه يک
روند مثبت ديپلماسي در دو جهت تعريف کرد. به عبارت ديگر اين اتفاق نتيجه
ديپلماسي جدي و مثبت وزارت خارجه ايران در مواجهه با دو قطب جهاني غرب و
شرق است. در نتيجه اين حضور جدي ايران براي رسيدن به توافق نهايي که به
عنوان نقطه ثقل ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران تعريف مي شود دست ديپلمات هاي
ايراني در منطقه باز شده است و حال ابرقدرت ها براي حل بحران هاي منطقه
براي همکاري با ايران اعلام آمادگي مي کنند. البته اين روند براي رقباي
منطقه اي ايران زياد خوشايند نيست، تا حدي که عربستان که به عنوان داعيه
دار پدرخواندگي اعراب از اين روند عقب نشيني امريکا و افزايش قدرت چانه زني
ايران به شدت ابراز نگراني مي کند و به تبع اين اتفاقات در مواضع خود نسبت
به ايران تغيير مثبتي نشان داده است. اما چند نکته قابل تأمل در مورد اين
روند پيچيده سياست خارجي ايران وجود دارد.
بايد در نظر داشت که اتفاقات
منطقه و جهاني به سرعت به روز مي شوند و تغيير مي کنند؛ از سوي ديگر اوباما
رئيس جمهور آمريکا به زودي کاخ سفيد را ترک مي کند و بنابر پيش بيني ها
احتمالا در دور بعد ديگر نبايد منتظر ديپلماسي بدون جنگ يک دموکرات در کاخ
سفيد بود. از طرفي فشار افکار عمومي امريکا براي افزايش حضور جهاني در حال
افزايش است. بنابراين خيلي نبايد به باز بودن اين پنجره ديپلماتيک از جانب
طرف آمريکايي مطمئن بود و در روي ديگر روس ها در طول تاريخ روابطشان با
ايران همواره دوستي ناپايدار و منفعت طلب بوده اند و مطمئنا در اولين فرصتي
که سود بيشتري در روابط خصمانه با ايران ببينند چشم ها را به روي لبخند
هاي ديپلماتيک مي بندند. پس در وهله اول براي ديپلمات هاي ايراني آنچه مهم و
ضروري مي نماياند سرعت بخشيدن براي افزايش همکاري هاي جهاني در کنار توافق
نهايي هسته اي است. از طرفي مهم ترين نکته برنامه ريزي براي ثبات جهاني و
منطقه اي موقعيت ايران از طريق کنش هاي سياست خارجي است. به هر حال از
ديپلمات هايي که امروز در وين 5 نام خود را براي يک توافق نهايي در تاريخ
ثبت مي کنند انتظار مي رود برنامه منسجمي براي سياست خارجي ايران در مسير
دست يابي به جايگاه مناسب جهاني داشته باشند.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«تاملي اخلاقي در طوفان تهران و ماندن يا رفتن مديران»و به قلم ميرزابابا مطهرينژاد اختصاص یافت:
پرسشگري سازنده تمدنهاست. پرسشگري در چهار حوزه نمود پيدا ميکند، که عبارتند از :