عنوان کتاب "بحران ساختگی: داستان ناگفته هراس هستهای" از همان ابتدا به ما میگوید که این کتاب بهخلاف جریان معمول حرکت میکند. به نظر میرسد پورتر تنها محققی است که با نگاهی نامتعصب تمام گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی هستهای را در یک دهه اخیر مطالعه کرده است. وی همچنین به گزارشهای اطلاعاتی آمریکا درباره مسأله هستهای ایران طی چند دهه اخیر دسترسی داشته است. علاوه بر این، پورتر با چندین نسل از مقامات آمریکایی مصاحبه و اظهارات مقامات ارشد در برابر کنگره را تحلیل کرده است.
نتیجه این تحقیقات یک کتاب بسیار مشروح و مستند برای تمام آنهایی است که میخواهند بدانند چگونه به بحران هستهای ایران و "سناریوهای حمله" رسیدیم و واقعیتها و گزارشهای اطلاعاتی ساختگی را با هدف حمایت و پشتیبانی از این پیشفرضها ابداع کردیم. این کتاب همچنین برای آنهایی که میخواهند بدانند در مذاکرات فشرده بین ایران و شش قدرت جهانی (و بهعبارت صحیحتر بین ایران و آمریکا) چه میگذرد، بسیار ارزشمند خواهد بود.
بهاعتقاد پورتر، بحران هستهای ایران بهدنبال یک برنامه سیاسی مخفی که توسط سیاستگذاران آمریکایی دنبال میشد (از مدتها پیش نیز اسرائیل وارد این داستان شده بود) ایجاد شد، این فرضیه یکی از موضوعات اصلی در کتاب پورتر است.
داستان با حمایت آمریکا از عراقیها در جنگ بین ایران و عراق در دهه 1980 آغاز میشود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل به یک نقطه حیاتی میگردد. بهنوشته پورتر، این رویداد و پایان جنگ سرد بهانه سازمان سیا برای تداوم سیاست بازدارندگی را از بین برد. راهحل آمریکاییها برای تداوم تخصیص بودجههای هنگفت به این سازمان ابداع یک تهدید جدید بود: ظهور تسلیحات کشتار دستهجمعی (واژهای فینفسه مبهم) و تروریسم. ایران، که در بالای لیست قرار داشت، تهدیدی که "سیا" را نجات داد پدید آورد.
تقویت منافع سازمانی سیا با دستیابی نئومحافظهکاران به رهبری ایدئولوگهایی چون دیک چنی، پل ولفوویتز و جان بولتون بهسمتهای بالای دولتی، تشدید شد. آنها برنامهای را برای مشروعیتزدایی از جمهوری اسلامی با هدف سرنگون کردن رژیم (با استفاده از واژه تقدیس شده "تغییر رژیم") آغاز کردند.
در کتاب پورتر ادعایی کاملاً مستند مطرح میشود مبنی بر اینکه سیاستهای آمریکا و اسرائیل درباره ایران از منافع سیاسی و سازمانی ناشی شدهاند نه لزوماً از تحلیل دقیق و واقعانگارانه برنامه هستهای ایران، که تحت نظارت آژانس بینالمللی انرژی هستهای قرار دارد، و یا نیات رهبری این کشور.
بهنوشته پورتر، هیچگونه تحلیل سیستماتیک درباره اهداف برنامه هستهای ایران انجام نگرفت و سیاستگذاران آمریکایی یا اسرائیلی درباره اینکه چرا تمام اظهارات رسمی ایرانیها در تطابق کامل با معاهده عدم اشاعه تسلیحات هستهای است، تعمقی جدی نکردند. علاوه بر این، در آمریکا تا سال 2007، و در اسرائیل تاکنون، "اصل بدیهی" در مباحث هستهای این بود که ایران با استفاده از سانتریفیوژهای هستهای در حال حرکت بهسوی بمب است. پورتر و آژانس دلیلی برای اثبات اینکه ایران بهسمت بمب حرکت کرده است، پیدا نکردهاند.
در ادامه متن مصاحبه هاآرتص با پورتر ارائه میشود:
شما سالها وقت صرف تحلیل گزارشهای آژانس، گزارشهای اطلاعاتی و مصاحبه با مقامات درباره برنامه هستهای ایران کردهاید. انگیزهتان برای نگارش این کتاب چه بود؟
فهم این مسأله که یک روایت درباره برنامه هستهای ایران بدون اینکه با چالشی مواجه شود اعتبار کسب کرده است، اما طی این سالها من با برخی "مسائل خلاف قاعده" مواجه شدهام، واقعیاتی مهم که نمیشد آنها را با روایت مرسوم تطبیق داد. همچنین بدین امر پی بردم که من تنها روزنامهنگاری هستم که مدارک حول این مسأله را از نزدیک تعقیب میکنم. و در نهایت ــ و شاید مهمتر از همه ــ بدین امر پی بردم که نمیتوان واقعیت را در یک مقاله یا مجموعه مقالات ارائه کرد و باید درباره آن کتابی بنویسم.
آیا منصفانه است که بگوییم کتاب شما نشان میدهد که تمام بحران هستهای یک دهه اخیر ناشی از تلاشهای آمریکا و اسرائیل برای جلوگیری از دسترسی ایران به یک برنامه هستهای غیرنظامی است، حتی اگر چنین برنامهای بر اساس پیمان منع اشاعه هستهای مجاز باشد، و اینکه چنین فرآیندی این واقعیت را که ایران هیچگاه در صدد تولید تسلیحات هستهای نبوده است تاریک و مبهم ساخت؟
بله، من روی تاریخ آغازین تعامل بین برنامه و خطمشی هستهای ایران و خطمشیهای آمریکا و اسرائیل در قبال آن برنامه تأکید زیادی کردهام. من نشان دادهام که چگونه مداخله دولت ریگان ــ که از سال 1983 شروع شد ــ برای فشار بر آلمان و فرانسه برای امتناع از همکاری با ایران در تکمیل رآکتور بوشهر، و امتناع از ارائه سوخت اورانیوم غنیشده برای رآکتور بوشهر، بدین معنا بود که ایران یا باید از حقوق خود بر اساس معاهده منع اشاعه هستهای دست بکشد یا اینکه ضمن تقابل با خطمشی آمریکا به بازار سیاه رجوع کند تا توانمندی غنیسازی مستقل خود را پدید آورد. و علیرغم اتهامات بعدی آمریکا و اسرائیل مبنی بر اینکه ایران علاقهمند به اورانیوم بهمنظور نیل به تسلیحات هستهای است، هیچ مدرک و سندی تاکنون در پشتیبانی از این ادعاها ارائه نشدهاند.
من در وبلاگ هاآرتص، تأکید کردهام که پارادایم آمریکا در سال 2007 و پس از گزارش سازمانهای اطلاعاتی تغییر یافت. اطلاعاتی که بیان میکرد ایران برنامه هستهای خود را از سال 2003 متوقف کرده است. افکار عمومی اسرائیل از این توقف بیخبر است. علاوه بر این بسیاری از مفسرین بر این باورند که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا خود را "اصلاح" کرده و اینکه تخمین سال 2007 ملغی شده است. آیا میتوانید خوانندگان ما را درباره برآورد اطلاعاتی سال 2007 روشن سازید؟
برآورد اطلاعاتی سال 2007 در تضاد با برآوردهای قبلی جامعه اطلاعاتی [در سالهای 2001 و 2005] بود که بیان میکردند ایران در حال اجرای برنامه تسلیحات هستهای است. گزارش سال 2007 با "ضریب اطمینان بالا" چنین بیان میکرد که ایران کار روی تسلیحات هستهای را متوقف ساخته است. البته این گزارش مورد مخالفت دولت بوش و اسرائیل قرار گرفت زیرا اتهام پیگیری برنامه تسلیحات هستهای بود که تهدید استفاده از نیروی نظامی علیه ایران را توجیه میکرد. این گزارش "گزینه نظامی" را برای مابقی دوران بوش و همچنین بخش اعظمی از دوران اوباما نامربوط ساخت.
با این حال، بر اساس گزارش سال 2007 نهادهای اطلاعاتی تا سال 2003 برخی تحقیقات روی تسلیحات هستهای در ایران انجام گرفته بود. میتوانید درباره این نوع تحقیقات، زمان، مکان و عاملین و همچنین ماهیت آن توضیح دهید؟
علیرغم تلاشی که برای کسب اطلاعات از توماس فینگار، مسئول وقت تهیه گزارش داشتم، اینکه دقیقاً چهکسی چهنوع تحقیقات را انجام داده است هنوز کاملاً مبهم است. آنچه مقامات اطلاعاتی آمریکایی میگویند "گفتوگویی" ردگیری شده توسط سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در سال 2007 بود، نشان میدهد که برخی تحقیقات در حوزه تسلیحات هستهای در حال انجام بود. اما اینکه چهتعداد در این پروژه دخیل بودند مشخص نیست. اظهارات سفیر فرانسه در تهران و نیز دیگر اسناد ارائه شده در کتاب من قویاً نشان میدهند که شورای عالی امنیت ملی ایران آن را تأیید نکرده و از انجام آن ناخشنود بود.
نهتنها حسن روحانی، زمانی که بهعنوان هماهنگ کننده ارشد سیاست هستهای ایران انتخاب شد، دستور توقف آن را در اکتبر سال 2003 داد، بلکه از رهبر ایران درخواست کرد که هرنوع کار روی تسلیحات هستهای را بر اساس اسلام حرام اعلام کند تا محققین را وادار کند که کار روی تسلیحات را متوقف کنند. درک این اپیزود برای فهم دقیق سیاست هستهای ایران کاملاً لازم است.
متأسفانه همانگونه که در کتابم اعلام کردهام اسناد نشان میدهند تیم تحلیلگران اطلاعاتی، که درباره وجود برنامه تسلیحات هستهای در سال 2005 و نیز در پیشنویس اولیه سال 2007 اشتباه کرده بودند، در نتیجهگیری خود درباره اینکه دولت ایران یک برنامه هستهای واقعی [قبل] از اواخر سال 2003 داشته، دچار خطا بودهاند.
در کتابتان بهصورت مشروح درباره "مطالعات مندرج در لپتاپها" و نیز "اتاق آزمایش بمب" پارچین سخن گفتهاید. افکار عمومی اسرائیل با این "موارد" آشنا نیست. آیا میتوانید "ابعاد نظامی احتمالی" را تشریح کرده درباره اعتبار "مدارک" توضیح دهید؟
من یک فصل کامل را به "اسناد رازآلود لپتاپ" اختصاص و نشان دادهام که این اسناد توسط سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل ساخته شده و به مجاهدین خلق [منافقین] ارائه شده تا در اواسط سال 2004 به سازمان اطلاعات آلمان ارائه شود. دلیل ساختگی بودن این اسناد اشتباه فاحشی است که در مجموعهای از مطالعات رخ داده؛ مطالعاتی که حاکی از ادغام برنامه تسلیحات هستهای ایران در برنامه موشکهای میانبرد شهاب3 بود، در حالی که ایران برنامه موشکی شهاب3 را در سال 2000 و برای کار روی یک مدل بسیار پیشرفتهتری که در آگوست 2004 آزمایش شد، متوقف کرده بود. زمان برای اصلاح این خطا بسیار دیر و اسناد تحویل مجاهدین خلق شده بودند.
یکی از دلایل اثبات منشأ اسرائیلی اسناد این است که مجاهدین خلق از توانایی کافی برای جعل چنین حجم انبوهی از اسناد برخوردار نیست و دلیل دیگر نیز ارتباط تاریخی و کاملاً مشهود این سازمان تروریستی با سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل است. از طرف دیگر محمد البرادعی، مدیرکل وقت سازمان انرژی هستهای در خاطرات خود بیان داشته که اسرائیل این اسناد و گزارشهای اطلاعاتی را در سال 2008 و 2009 بهصورت مستقیم به آژانس ارائه کرده است، اسنادی که بیان میکند ایران حتی پس از سال 2003 نیز روی تسلیحات هستهای کار میکرد، ادعایی که کاملاً در تضاد با گزارش اطلاعاتی سازمانهای آمریکا در سال 2007 بود.
در این اسناد اطلاعاتی وجود داشت که مدعی بودند ایران یک سیلندر فلزی بزرگ ساخته تا تسلیحات هستهای ساخته شده در پایگاه نظامی پارچین را در آن آزمایش کند. آژانس با انتشار این ادعاها در گزارش نوامبر 2011 آن را تبدیل به یک موضوع خبری بزرگ ساخت. اما غیر از گزارش اطلاعاتی اسرائیل هیچ مدرک دیگری در حمایت از این ادعای بسیار تردیدبرانگیز ارائه نشده است.
تأکید کتاب شما روی سانتریفیوژ و نیز "مسیر غنیسازی بهسوی بمب" است. آیا میتوانید درباره رآکتور آب سنگین اراک که در اسرائیل به "مسیر پلوتونیومی" مرتبط بوده و در ورای سناریوهای پیشگیرانه رسانههای اسرائیلی قرار داد، توضیح دهید؟
نقطه ضعف این ادعا که اراک یک طرح ایرانی برای "مسیر پلوتونیومی" تسلیحات هستهای است، کاملاً ساده میباشد: ایران از پیش با ترتیباتی موافقت کرده که بر اساس آنها این کشور نخواهند توانست بر پلوتونیوم تولید شده در رآکتور کنترل داشته باشد، بهبیان دیگر، تمام پلوتونیوم به کشور دیگری صادر خواهد شد. اما دلیل دومی نیز وجود دارد که نشان میدهد این رآکتور تهدید نیست: ساخت تأسیسات بازفرآوری پلوتونیوم نیازمند ساخت و سازی وسیع و زمان زیادی بوده و نمیتوان آن را پنهان داشت.
ارزیابی شما از مذاکرات کنونی بین ایران و گروه 1+5 چیست؟ آیا یک توافقنامه نهایی برای بستن پرونده ایران روی میز است؟
درباره نتایج این گفتوگوها، حداقل در ماههای آتی، بدبین هستم، زیرا دولت اوباما ــ تحت تأثیر روایت نادرست و نیز اطمینان کاذب به تواناییاش برای فشار بر ایرانی که فکر میکند بهدلیل تحریمها بهشدت تضعیف شده است ــ تصمیم دارد از ایران درخواست کند که فقط چند هزار سانتریفیوژ از تعداد 19 هزار سانتریفیوژ خود را نگه دارد. این درخواست بر اساس یک توانمندی "برکآوت" ایرانی که کاملاً از واقعیت بهدور است، علناً معامله را به هم خواهد زد. ایران نمیتواند موافقت کند که از توانایی خود برای ارائه سوخت هستهای برای رآکتورهای هستهای بیشتری که در فرآیند برنامهریزی قرار دارند، صرفنظر کند و این کار را نیز نخواهد کرد. بهنظر من، این درخواست منجر به تنشهای بسیار بیشتری خواهد شد مگر اینکه بهمیزان زیادی اصلاح شود.
بهعنوان سؤال آخر: آیا این احتمال وجود دارد که شما اشتباه کرده باشید؛ اینکه توسط نظریههایی خوشبینانه و سادهانگارانه فریب خورده باشید؟
اصل عملیاتی من بهعنوان یک ژورنالیست تحقیقی این است که اگر یک واقعیت قابل سنجش در تضاد با فهم کلی من با یک مسأله وجود داشته باشد، باید نگاه نزدیکتری داشته باشم تا بدانم که چرا این ناهماهنگی وجود دارد. در موضوع برنامه هستهای ایران، زنجیری پیوسته از تضادها را یافتهام که اعتبار روایت رسمی آمریکا و اسرائیل را زیر سؤال میبرد اما هنوز یک واقعیت ساده نیافتهام که در تضاد با بازآفرینی من از تاریخ این موضوع باشد.