من در نهایت قساوت او را به قتل رساندم ولی با لطف خانواده‌ام «قصاص» نمی‌شوم و باید 10 سال از عمرم را پشت میله‎های زندان بگدرانم.

 به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  اسمش «رویا» نیست اما نمی‏خواهد نام واقعی‌اش منتشر شود. می‌گوید روز تولدم مادرم هرگز فکر نمی‏کرد که این دختر کوچک با آن چهره معصوم، روزی قاتل جانش شود. ولی نمی‌دانم چه شد که آن اتفاق شوم افتاد. هرگز فکر نمی‎کردم که بگو مگوها با مادرم، مرا قاتل او کند. من در نهایت قساوت  او را به قتل رساندم ولی با لطف خانواده‌ام «قصاص» نمی‌شوم و باید 10 سال از عمرم را پشت میله‎های زندان بگدرانم.

به نظر می‎رسد یکی از زندانی‎های جوان این ندامتگاه هستی؛ اینطور نیست؟

18 ساله‏ام و الان 4 سال است که در زندانم.البته 2سال اول  را در کانون اصلاح‌ و تربیت گذراندم. 

چطور مادرت را به قتل رساندی ؟

با مادرم از سال‏ها قبل مشکل داشتم. من فرزند کوچک خانواده بودم و با مادرم اختلاف سن زیادی داشتم . او هم مرتب مرا کنترل می‏کرد و من از این رفتارهای او خسته شده بودم . روز حادثه می‏خواستم به دیدن دوستم، شیما، بروم که مادرم مانع شد. هرچه داد و بیداد کردم راضی نشد که نشد. بالاخره او را تهدید کردم که تو را می‏کشم. البته مادرم هم مقصر بود چون مرا تحریک کرد. کمربند را برداشتم و دور گردنش انداختم و آنقدر نگه داشتم که ....
 
آن موقع کسی خانه نبود ؟

نه . من و مادرم تنها بودیم .
 
بعد از قتل چه کار کردی ؟

شوکه شدم. به اورژانس زنگ زدم، فکر می‏کردم مادرم دچار یک حالت خفگی موقت شده است و می‏شود او را احیا کرد. وقتی پزشکان اورژانس آمدند، گفتم که مادرم خودش را دار زده است اما آنها بعد از معاینه‎های اولیه گفتند این مورد مشکوک است. یکی از آنها از اتاق خارج شد تا با کلانتری تماس بگیرد. همان موقع خودم زودتر با کلانتری تماس گرفتم و گفتم من مادرم را کشتم !
 
چند خواهر و برادر هستید ؟

3 خواهر و یک برادر دارم، البته یکی از خواهرانم فوت شده است .
 
علت مخالفت مادرت با رفتارهای تو چه بود ؟

مادرم همیشه با من مشکل داشت. او برادرم را بیشتر دوست داشت البته اعتراف می‎کنم که من هم او را خیلی اذیت می‎کردم . به طور کلی از خانواده دور شده بودم و به همین دلیل رفتارهای من کلا مورد تإیید آنها نبود. من کارهایی می‏کردم که آنها دوست نداشتند؛ مثلاٌ دوستم، شیما که آن روز می‏خواستم پیش او بروم «شیشه» مصرف می‏کرد و خانه مجردی داشت. پدر و مادر شیما چند سال پیش از هم جدا شده بودند. آن روز مادرم به همین دلیل نمی‏گذاشت من پیش شیما بروم. می‏ترسید من هم معتاد شوم.
 
ترس مادرت بود یا واقعا مواد هم مصرف می‏کردی ؟

مواد مخدر نه، من وقتی با شیما بودم مشروب مصرف می‎کردم.

از چند سالگی مصرف مشروبات الکلی را شروع کردی ؟

از 13 سالگی. دوستی داشتم که در پارک به من مشروب داد و من خوردم .
 
پس الان دلیل رفتارها و نگرانی‎های مادرت را می‌فهمی؛ اینطور نیست؟

بله. ولی آن موقع کم سن و سال بودم و نمی‎فهمیدم . فکر می‏کردم حق با من است و آنها هستند که اشتباه می‏کنند .
 
چه حکمی برایت صادر شده است ؟

10 سال زندان که 6 سال آن قطعی است و احتمالاٌ 2 سال دیگر آزاد می شوم .
 
اگر آزاد بشوی چکار می‏کنی ؟

سر خاک مادرم می‏روم و از او حلالیت می‎طلبم. دعا کنید مرا ببخشد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار