شما قبل از اینکه وارد دنیای نمایشهای رادیویی شوید در تئاتر فعالیت میکردید، رادیو برایتان چه ویژگی داشت که تئاتر را به خاطر رادیو رها کردید؟
اواخر سال 63 همراه دوستانم وارد رادیو شدیم و به اصطلاح رادیو را مزهمزه کردیم. البته من قبل از آنکه به رادیو بیایم در تئاتر به عنوان کارگردان، بازیگر و طراح صحنه فعالیت میکردم و به قول معروف هر کاری از دستمان برمیآمد برای همکارانمان در تئاتر انجام میدادیم. تا اینکه رادیو خودش را به ما شناساند و متوجه دنیای عجیب و غریب رادیو شدم.
زمانی که کارم را در رادیو شروع کردم، همزمان تئاتر هم کار میکردم، اما به مرور زمان ما هر چه در رادیو فعالتر شدیم، عرصه برای کار در تئاتر تنگتر میشد و از آنجا که دستمزدها در تئاتر کم بود که البته در رادیو هم این قانون وجود داشته و دارد و هنوز هم دستمزدها پایین است، اما تئاتر دیگر جوابگوی مسائل اقتصادی زندگی نبود و همه این مسائل دست به دست هم داد که فعالیتم را در رادیو متمرکز کنم. البته در کنار رادیو در سینما هم به عنوان طراح صحنه فعالیت کردم یا در کنار بزرگانی همچون محسن شاهابراهیمی به عنوان دستیار حضور داشتم که برایم بسیار جذاب و خوب بود. به یاد دارم زمانی که کارم را در رادیو شروع کردم، حقوقم حدود 5500 تومان بود.
آرامآرام در هیجان کار رادیو غرق شدم، طوری که بخش مالی را خیلی جدی نمیگرفتم و خیلی ساده میگذشتم. به هر حال تقدیر ما هم این طور رقم خورد که کارم را در رادیو گسترش بدهم. در ابتدا هر ماه یک یا دو نمایش کار میکردیم، ولی با گذشت زمان تعداد نمایشها بیشتر میشد و همین مساله هیجان کار را برایم بیشتر از قبل میکرد.
شما در صحبتهایتان اشاره کردید به مرور زمان کارتان را در رادیو وسعت دادید و از تئاتر فاصله گرفتید. چطور با رادیو آشنا شدید؟
یک روز همراه احمد لشینی که از بچههای تئاتر است به بازار رفتیم. قبل از رفتن به بازار از جلوی رادیو عبور کردیم و با صف عریض و طویلی روبهرو شدیم. در این صف تعدادی از تئاتریها هم حضور داشتند و به شوخی به آنها جملاتی از این قبیل که مگه اینجا روغن میدهند که شما صف ایستادید و... گفتیم و دوستان هم در پاسخ به ما گفتند که استاد سمندریان برای رادیو تست بازیگری میگیرد. وقتی من و لشینی نام سمندریان را شنیدیم، از آنجا که با یکدیگر دوست بودیم، تصمیم گرفتیم سری به استاد بزنیم. به همین دلیل وارد استودیوی نمایش شدیم که در زیرزمینی قرار داشت.
در آنجا استاد همراه مهدی شرفی که از خدا میخواهم به او سلامتی بدهد، مشغول تست گرفتن از بازیگران بودند. سمندریان تا ما را دید، بدون آنکه مجال صحبت کردن بدهد، خواست که وارد استودیو شویم و تست بدهیم. من خطاب به او گفتم که فقط آمدم شما را ببینم و او گفت که من را دیدی، بهتر است داخل استودیو بروی. با وجود اینکه کمی هول شده بودم، اما داخل استودیو رفتم. آنجا برای اولین بار بود که به معنای واقعی جلوی میکروفن رادیو قرار گرفتم.
بعد از دادن تست از ما خواستند خودمان را برای مرحله دوم آماده کنیم. در مجموع ما خیلی اتفاقی گذرمان به رادیو افتاد، اما استاد سمندریان با توجه به شناختی که داشت، ما را به عنوان بازیگر انتخاب کرد و آرامآرام عاشق نمایش شدیم و در رادیو ماندیم. البته من از 9 سالگی بازیگری را تجربه کردم و تا به امروز ادامه دادم. مهمانهای ناخوانده به کارگردانی مرحوم برادرم حمید حمزه نخستین نمایشی بود که من در آن بازی کردم.
به یاد دارید چه نقشی را به عهده داشتید؟
بله، این نمایش برای کانون اجرا میشد و من در آنجا نقش یک الاغ را بازی میکردم که میگفت: «من که برات عرعر میکنم، بذارم برم.» در واقع عشق من به هنر به دوران کودکی برمیگردد و در رادیو این عشق را ادامه دادم، حتی در رشتهای که تحصیل کردم، فعالیت نداشتم و دلباخته هنر شدم. با اینکه در آن روزگار شرایط خوبی برایم فراهم شده بود و میتوانستم پولدار شوم، اما هنر را ترجیح دادم.
حال بعد از گذشت این همه سال پشیمان نشدید؟
نه، اصلا پشیمان نیستم، حتی وقتی برخی دوستان به من میگویند آیا ارزش آن را داشت که این همه سال در رادیو کار کنی، من به آنها جواب مثبت دادم. واقعیت این است که من همیشه با لذت در رادیو کار کردم و از حرفهایم لذت بردم. من به دنبال چیزی رفتم که دوست داشتم.
با اینکه رشته تحصیلیام فنی و مدلسازی صنایع بود، اما احساس کردم دنیای هنر از من جداشدنی نیست. به همین دلیل هنر را ادامه دادم و در دانشگاه تا حدی درس میخواندم که نمره خوبی بگیرم. زمانی که سر کلاس بودم، همیشه زیر دستم یک نمایشنامه بود و مشغول خواندن آن بودم. اینقدر این کار را انجام میدادم که دیگر استادهایم هم کاری با من نداشتند.
به یاد دارم من و همدورهایهایم همچون زندهیاد علیرضا توپچیان و فاطمه معتمدآریا به سرپرستی حسن دادشکر یک گروه حرفهای در کانون بودیم و نمایشهای مختلفی را در داخل و خارج از کشور اجرا میکردیم. در آن سالها مرتب در کلاسهای تئاتر استادانی همچون زندهیاد سمندریان و پرورش شرکت میکردم و از اینکه میآموختم، لذت میبردم. واقعا دنیای رادیو و تئاتر برایم خیلی عجیب و غریب بود.
متاسفانه هر چقدر هنرمندان برای نمایشهای رادیویی زحمت میکشند، اما متاسفانه مسئولان خیلی به نمایشهای رادیویی بها نمیدهند. در حالی که ساختار نمایش در رادیو شیفتگان بیشتری دارد و هنرمندانی که در این عرصه فعالیت میکنند، دلباخته هنر هستند و با وجود سختیهایش تمام تلاششان را میکنند که بهترین کار را ارائه کنند.
بچههای رادیو زندگیهای زیبایی را در نمایشهای رادیویی خلق میکنند. این در حالی است با زحمتی که رادیوییها میکشند، اما هیچ کس آنها را نمیشناسد؛ مگر آنکه در آثار تصویری بازی کنند. مسعود تاجبخش از کسانی است که در رادیو خیلی زحمت کشیده، اما کمتر کسی او را میشناسد. ما با عشق کار میکنیم. گرچه سالهاست من در این عرصه فعالیت میکنم و سختیهای زیادی را تحمل کردم، اما از خلق هر نمایش لذت میبرم.
معتقدم خلاقیت در رادیو نسبت به صحنه، سینما و تلویزیون وسعت بیشتری دارد. بازیگران رادیو با کمهزینهترین، بزرگترین دنیا را خلق میکنند و مرز تخیل و واقعیت را میشکنند. آنها با تولید نمایشهای مختلف تخیل شنوندگان را درگیر میکنند و کوچکترین و بزرگترین موضوعات زندگی در قالب نمایشهای جذاب و رنگارنگ شکل میگیرد و روی آنتن میرود.
بازیگر تئاتر نفس به نفس با مخاطب همراه است، اما در نمایش رادیویی این اتفاق نمیافتد و رابطه مستقیم وجود ندارد، آیا با وجود این معتقدید بازیگر رادیو همنفس با شنونده است؟
من علاقه زیادی به تئاتر دارم و هیچ وقت آن را کنار نخواهم گذاشت. گرچه سالهاست در این زمینه کار نکردم و از کار کردن طفره رفتم، ولی همیشه از دیدن یک تئاتر خوب لذت میبرم، حتی زمانی که از طریق دوستان متوجه میشوم یک تئاتر خوب روی صحنه است، حتما برای تماشا میروم، ولی باید قبول کرد بازیگر تئاتر هر شب در مقابل 100 یا 200 نفر اجرا میکند، ولی از طریق رادیو میتوان با میلیونها نفر همراه شد.
من از کودکی شنونده قصههای شب بودم و با علاقه به نمایشهای رادیویی گوش میکردم و با دوستانم در رابطه با نمایشها بحث میکردیم. معتقدم دنیای رادیو دنیایی ناشناخته است و من از زمانی که خودم را شناختم در رادیو به دنبال آدمها میگشتم که در این جعبه کوچک بودند.
هنوز هم برای عاشقان رادیو این جذابیت وجود دارد که چطور میتوانند از این جعبه کوچک تا این میزان هنر و خلاقیت را بشنوند. البته در چند سال اخیر با راهاندازی رادیو تئاتر تا حدودی این دنیای ناشناخته رادیو برای شنوندگان باز شده است، اما هنوز هم دنیای عجیب و غریب خودش را دارد.
یعنی شما مخالف راهاندازی رادیو تئاتر بودید؟
من نمیگویم رادیو تئاتر خوب است یا بد، اما به هر حال یک تجربه است، ولی ته دلم کمی اضطراب دارم که مبادا رادیو تئاتر به تخیل شنونده در رادیو لطمه بزند.
در این سالها تجربه بازی و کارگردانی در نمایش رادیویی داشتید. اما کدام یک از این دو برایتان لذتبخشتر است؟
هم بازیگری و هم کارگردانی برایم شیرین است و از هردوی آنها لذت میبرم. من بعد از چهار تا پنج سال بازیگری در رادیو، کارگردانی را شروع کردم، اما جالب است در حکم بازنشستگی من هنرپیشه قید شده و ما در چارت اداری عنوان کارگردانی را نداریم. به نظرم کارگردانی و بازیگری هر کدام دنیای خودش را دارد و لذتبخش است.
شما چند سال پیش برنامه بچههای انقلاب را برای کودکان در رادیو کار میکردید، اما چرا دیگر برای بچهها کاری انجام نمیدهید؟
علاقهمند هستم باز هم برای بچهها برنامهسازی کنم، چون معتقدم بچهها ارتباط خوبی با برنامههای رادیویی برقرار میکنند. ضمن اینکه قرار بود شبکه کودک راهاندازی شود، اما هنوز اتفاقی نیفتاده است. امیدوارم با راهاندازی این شبکه رادیویی شاهد برنامههای متنوع رادیویی برای بچهها باشیم.
گرچه رسانههای تصویری برای بچهها جذابیت دارد، اما به نظرم رادیو هم میتواند بخشی از علاقهمندی بچهها را شکل بدهد و ضمن اینکه میتوان با برنامهریزی مناسب بهترین برنامهها را برای آنها تولید و پخش کرد و آنها چیزهای زیادی بیاموزند. امیدوارم با توجه ویژه مسئولان این اتفاق هر چه زودتر بیفتد و این خوراک به بچهها داده شود.