به گزارش حوزه سینما
باشگاه خبرنگاران، وقتی دوان دوان به طرف برج میرفتیم تا متروپل کیمیایی را ببینیم، با مردی میانسال روبهرو شدیم که زیر برف از ما بلیت اضافه میخواست که نداشتیم. درباب اینکه کیمیایی در برههای از گذشته متوقف مانده و مرتب دارد خودش را تکرار میکند، در این سالها خیلی نوشته و خوانده و شنیدهایم؛ در این که او همیشه طرفداران پروپا قرص خودش را دارد که هیچ وقت پشتش را خالی نمیکنند هم شکی نیست. اما این هم یک نکته است که همه آنانی هم که دوستش ندارند و به او ناسزا میگویند، امکان ندارد برای تماشای فیلم جدیدش آن هم در اولین نمایش سر و دست نشکنند. این هم از افسون کیمیایی است، شاید! اما از خود میپرسم دیگر آن همه تمسخر و توهین و تحقیر برای چی است؟
"متروپل" بیش از آن که بیسروته باشد، بیته است! یک جایی انگار فراموش میشود که اصلا خاتون (مهناز افشار) برای چه در آن سالن سینمای سابق و سالن بیلیارد فعلی پناهنده شده. بنابراین دفاع صاحبان آنجا از او در مقابل کسانی که تشنه به خونش هستند، به یک بازی بچگانه بین چند پسر بچه تقلیل پیدا میکند که برندههایش فقط میتوانند در قطعه زمینی که اول بازی تعیین کردهاند بمانند. به همین سادگی! خب، بعد آن زن چه خواهد کرد؟ بچهاش چه خواهد شد؟ این دو قهرمان تا کی میتوانند ازش دفاع کنند؟
اما دمی این حرفها را رها کنیم: از دیالوگها لذت ببریم، از موسیقی که به بلوز میزند، از درنگ و کندی بعضی سکانسها که آدم را یاد اسلوموشنهای تعمدی وسترنهای اسپاگتی میاندازد. اصلا اینکه تصمیمهای مهم و حرفهای اساسی آدمها حین بازی بیلیارد انجام میشود، آدم را دچار خلسه خوشایندی میکند، صحنههای شب و لالهزار و باران و کرکرههای کشیده مغازهها و سایههای دراز هم که خود فیلم نوآر است!
اصلا یک فیلم در سال، در ستایش گنگستریسم از نوع دهه 90 تهران باشد، اشکالی دارد؟
با این اوصاف، دقایقی قصه کهنه مرد و زن و ارزشهای از دست رفته و رفاقت و چاقوکشی و حسادت هوو و شهوت پول را به نفع آن چند عنصر جذاب فراموش میکنم. سینمای ما یک کیمیایی هم داشته باشد به جایی برنمیخورد. مردی که با سینما عشقبازی میکند.
انتهای پیام/ اق