از کرخه تا راین :"ابراهیم حاتمی کیا" در سال 71، یکی از بهترین ساخته های کارنامه هنری خود را تحت عنوان "از کرخه تا راین" در آلمان جلوی دوربین برد.این فیلم نیز به نوعی جزو صف شکن های سینمای دفاع مقدس محسوب می شود؛ سینمای دفاع مقدسی که در آن سال ها، تنها محدود به نشان دادن عملیات ها بود با این فیلم، با دمی جدید مواجه شد و خدا را شکر که این دم جدید، با استقبال حیرت آوری از سوی مردم و سینماگران همراه گشت
خاکستر سبز: "ابراهیم حاتمی کیا" در سال 72، دومین تجربه برون مرزی خود را با "خاکستر سبز" انجام می دهد جایی که فیلمبردار جوان برای تکمیل تحقیقاتش، راهی کرواسی می شود.حاتمی کیا، تا به امروز نیز نشان داده که کارگردان به روزی است؛ در آن سال ها که موضوع بوسنی و هرزگووین مطرح بود، این کارگردان، جزو معدود هنرمندانی بود که توانست از این موضوع مستند، یک فیلم بلند داستانی قابل توجه بسازد.
بازمانده: مرحوم "سیف الله داد" در سال 73، فیلم "بازمانده" که روایتی از یک خانواده فلسطینی است را در لبنان جلوی دوربین می برد.این فیلم هنوز هم جزو یکی از بهترین ساخته های سینمای ایران در مورد فلسطینیان است.در این فیلم سعی نشده تا قهرمان سازی به هر طریقی صورت بگیرد و برخلاف آثار مشابه که داده های غیردراماتیکی را به خورد فضاهای داستانی شان می دهند، این اثر در لایه های روایتی خود، زمینه وقوع منطقی رخدادهایش را به خوبی فراهم کرده و از این رو، به اثری جاودانه در سینمای ایران تبدیل شده است.
آدم برفی :"داوود میرباقری" در سال 73 این فیلم پر سر و صدا را در ترکیه جلوی دوربین برد و سبب شد تا سینمای مهاجرت ایران با این موضوع تازه، تا سال ها آثار مشابه بسیاری را به خود ببیند.میرباقری در این فیلم برخلاف "دیدار در استانبول"، چاشنی کمدی موضوع را کمی بیشتر کرد تا فیلم به اثری تلخ در این زمینه محدود نشود.البته باید پذیرفت که اگرچه بار اصلی فیلم بر دوش روایتی کمیک و بازی دوست داشتنی "اکبر عبدی" است اما، رگه های درام اثر نیز در آن سال ها به راحتی تاویلی بیرونی داشت و به همین دلیل بود که به شکلی ناباورانه، مورد استقبال فوق العاده ای قرار گرفت.
تجارت: "مسعود کیمیایی" در سال 73 این فیلم را در کشور آلمان جلوی دوربین برد و توانست یکی از بهترین های کارنامه هنری خود را بسازد.این فیلم تنها اثر کیمایی محسوب می شود که در خارج از مرزها فیلمبرداری شده است و چقدر سوژه داستان با جنس غربت خواسته شده در اثر همخوانی دارد.یعنی در طول تمام اتفاقاتی که در فیلم برای شخصیت هایش رخ می دهد، حس غربت بر آن مستولی شده و به شکلی پنهان، تاثیرگذاری های خوبی بر روی مخاطبش دارد.
مرد آفتابی :این فیلم در سال 74 توسط "همایون اسعدیان" ساخته شده است و با توجه به تب بالای در میان جوانان آن زمان که برای کار به ژاپن می رفتند، در این کشور فیلمبرداری شده است.شاید تنها فرق این فیلم با "دیدار در استانبول" و "آدم برفی"، تغییر لوکیشن داستان از ترکیه به ژاپن باشد وگرنه داستان، خلاقیت چندانی نسبت به آن دو فیلم نداشت اما به دلیل به روز بودن این طرز فکر در میان جوانان و جذابیت های سوژه، این فیلم نیز مورد توجه قرار گرفت و به فروش خوبی نیز نائل آمد.
فرش باد : "کمال تبریزی" در سال 81، پروژه ای مشترک میان "فرش ایرانی" را ساخت که بالطبع، بخش هایی از آن، در کشور آفتاب تابان فیلمبرداری شد.این فیلم اتفاقی جدید در سینمای ایران بود که با وجود بیش از یک دهه از زمان ساخت آن، هنوز نتوانسته در موضوعات دیگری تکرار شود.خصوصیت این فیلم در آن است که برای بیان روندی مستند، از داستانی پرمایه استفاده شده که هم دیدنی است و هم، به دانسته های مخاطب خود در مورد فرش ایرانی می افزاید.
بید مجنون : "مجید مجیدی" در سال 83، این فیلم را ساخت که بخش های مربوط به بیمارستان و مداوای یوسف ( پرویز پرستویی) در فرانسه فیلمبرداری شده است.هنوز هم خیلی ها، بهترین فیلم تمام عمر مجیدی و بهترین بازی تمام عمر پرستویی را متعلق به این فیلم می دانند.فیلم، هم روند دگردیسی شخصیتی کاراکتر را با جزئیات بسیاری تشریح می کند و هم، نقاط عطف تاثیرگذار و غافلگیر کننده ای دارد؛ یک ملودرام بسیار قوی که بی شک در ردیف 5 ملودرام برتر تاریخ سینمای ایران قرار می گیرد.
نقاب : در سال 83، "کاظم راست گفتار"، "نقاب" را که فیلم پر سر و صدایی بود، جلوی دوربین برد و توانست با توجه به اقتضای قصه، بخش اعظمی از سکانس های فیلم را در دبی فیلمبرداری کند.فیلمنامه قابل توجه "پیمان قاسمخانی"، هم به روز بود و هم غافلگیری های خاص خود را داشت.البته این فیلم نوعی هنجارشکنی را نیز با خود به همراه داشت که همین هنجارشکنی سبب سر و صداهای زیاد برای این فیلم شد.
آکواریوم :در سال 84، مرحوم "ایرج قادری" توانست یک سوژه کلیشه ای که سعی می کرد تابع داستانی روز باشد را با محوریت مهاجرت، در ترکیه جلوی دوربین ببرد.موضوع اعتیاد جوانان در غربت، به اندازه ای جالب توجه است و به اندازه ای می توان روی آن مانور داد که پس از سال ها ساخت آثار اینچنینی، "ایرج قادری" نیز توانست با بهره از روایتی مختص به سینمای خودش و آن مدل قهرمان که خاص سینمای خود او بود، "آکواریوم" را بسازد.
تولدی دیگر: در سال 86، "عباس رافعی" فیلم "تولدی دیگر " که داستان ملوان جوانی به نام زهیر است را در لبنان جلوی دوربین می برد.این فیلم، بار داستانی چندانی نداشت و به همین دلیل، با وجود تمام ارزش هایی که در فیلمنامه لحاظ شده بود، نتوانست جلوی دوربین، آن را پیدا نموده و در نتیجه، چندان دیده نشد.
کتاب قانون : "مازیار میری" در سال 87، برخی سکانس های "کتاب قانون" را که یک درام خانوادگی با چاشنی کمدی بود را در لبنان جلوی دوربین برد.این فیلم با کمی اغماض، به عنوان اتفاقی نسبتا جدید در سینمای ما محسوب می شود که حداقل رهاوردش در آن بود که در سال هایی که تب کمدی های سطحی به اوج خود رسیده بود، این فیلم، فضای متفاوتی را پیش روی مخاطب خود باز می کرد که به نوعی یک عاشقانه کمیک نوین در آن زمان محسوب می شد.
عصر روز دهم: پروژه نیمه کاره مرحوم "رسول ملاقلی پور" را "مجتبی راعی" در سال 87 جلوی دوربین برد که به واسطه آن، خانواده ای برای پیدا کردن فرزندشان، عازم عراق می شوند.مشابه چنین سوژه ای، بارها در داخل کشور ساخته شده بود اما شاید وجه تفاوت این فیلم، به خارجی بودن برخی سکانس های آن مربوط است.فیلمنامه این کار به گفته راعی، متعلق به اوست وگرنه تقریبا محال بود که ملاقلی پور بخواهد چنین داستانی را با این سر و شکل کلیشه ای بسازد.
پاداش" "کمال تبریزی " در سال 87، فیلم کمدی "پاداش" را در عربستان جلوی دوربین برد که این فیلم تا به امروز اجازه اکران نداشته است.این فیلم نیز به مانند دیگر فیلم های تبریزی، راه رفتن روی خطوط قرمز قلمداد می شود.این فیلم از معدود آثاری است که فضای خارجی، به عنوان محلی برای شکل گیری و جهت گیری داستان است و به عنصری بسیار مهم برای فیلم تبدیل می شود در حالی که بسیاری از فیلم هایی که در خارج از کشور جلوی دوربین رفته اند، الزام چندانی برای بهره مندی از لوکیشن های خارجی ندارند.
شکار روباه :"مجید جوانمرد" در سال 87 فیلمی را در ارمنستان جلوی دوربین می برد که تمی جاسوسی دارد و از قضا، بسیار خوش ساخت هم درآمد اما با مظلومیت هایی در اکران مواجه بود.رودست زدن های پیاپی فیلم و عدم تبعیت از خط و ربط های کلیشه ای سینمای پلیسی، دو اتفاق میمونی بود که در این فیلم لحاظ شد و البته، نتیجه قابل قبولی نیز داشت.این فیلم چندین بار از تلویزیون پخش شد.
آل :نخستین فیلم بلند سینمایی "بهرام بهرامیان" که در سال 88 در ارمنستان ساخته شد، روایتی جدید از سینمای ماوراءالطبیعی بود که این شاخه از سینمای وحشت، حداقل تا آن زمان، در ایران سابقه ای نداشت.اگرچه جنس سوژه بسیار خوب و میزانسن های خاص متناسب با این گونه نیز به خوبی اندیشیده شده بود اما نوع فیلمبرداری و تدوین سبب شد تا "آل" از شکل ایده ال خود فاصله گرفته و آن جریانی که این فیلم، در این گونه فقیر سینمایی می توانست به راه بیندازد را نیمه کاره بگذارد.
پاریس تا پاریس: "محمدحسین لطیفی" در سال 89، "پاریس تا پاریس" را ساخت که طی آن، جانبازی شیمیایی به همراه دختر خود جهت مداوا به فرانسه می رود.در ان فیلم هم تم داستانی کلیشه ای است و هم موقعیت ها، داستان ساز نیستند.ضمن اینکه لطیفی وقت چندانی نیز برای این فیلم نداشت؛ او بلافاصله پس از اتمام نیمه کاره "قلب یخی"، به فرانسه رفت و با "حسین یاری" (بازیگر نقش اول قلب یخی) این فیلم را برای جشنواره ساخت که نه در گیشه موفق بود و نه به فیلمی خوب در کارنامه لطیفی تبدیل شده است.
قفس طلایی: "محمد زرین دست" که تابعیت آمریکایی نیز دارد در سال 89، فیلم "قفس طلایی" را به گفته خودش به شکلی مخفیانه در آمریکا جلوی دوربین برد.جنس روایت تعریف شده در این فیلم، ایرانی نیست.قهرمان فیلم قصد دارد بر مبنای سبک زندگی ایرانی در جامعه آمریکایی، به دنبال قاتل برادرش بگردد و همین تناقض است که سبب می شود فیلم، به اثری مالایطاق و غیرواقعی و حتی فیلمفارسی شبیه باشد تا یک فیلم امروزی منتسب به سینمای اجتماعی.
خیابان های آرام : "کمال تبریزی"، فیلم "خیابان های آرام" را در سال 89 در ارمنستان ساخت که البته این فیلم او نیز به مانند "پاداش"، تا به امروز رنگ پرده را به خود ندیده است.این فیلم نیز در ادامه حرکت تبریزی بر روی خطوط قرمز ساخته شده که با توجه به الزام روایت، در خارج از ایران ساخته شده و باید منتظر ماند و دید آیا موج رهایی بخش فیلم های مساله دار دولت های قبلی، به این فیلم نیز می رسد یا خیر.
راه آبی ابریشم :در سال 89، "محمد بزرگ نیا" توانست بیگ پروداکشن "راه آبی ابریشم" را با هزینه ای بسیار بالا، علاوه بر ایران، در تایلند و چین جلوی دوربین ببرد.این فیلم نیز بنا بر اقتضائات ضروری خود، در دو کشور دیگر فیلمبرداری شد؛ داستانک های پرتعداد فیلم، جذاب هستند اما مستقل تعریف شدند و کمک چندانی به هسته مرکزی داستان خود نمی کنند.با این حال، نمی توان به "راه آبی ابریشم" صفت بد را اطلاق کرد.
33 روز: در سال 89، "جمال شورجه" فیلم "33 روز" را با موضوع مقاومت حزب الله در جنگ با اسرائیل در لبنان جلوی دوربین برد.این فیلم برخلاف آثار مشابهش، تعریف و تمجیدی بیهوده از طرف لبنانی نمی کند و نرم نرم، یک حرکت قهرمانانه را بر بستری از داستان پیش می برد تا در نهایت، به آن فتح بزرگ می رسد و موفق می شود یک حقیقت مستند را به شکل داستانی جذاب برای مخاطب خود نشان دهد.
فرزند چهارم :فیلم "وحید موسائیان" در سال 90 در سومالی جلوی دوربین رفت و متاسفانه علیرغم حمایت تمام قد فارابی، هیچ رهاورد فنی و گیشه ای با خود به همراه نداشت.این فیلم به حق ضعیف ترین ساخته فارابی طی دهه اخیر به حساب می آید که نه فیلمنامه قوام یافته ای دارد و نه حتی شخصیت پردازی ها در این اثر با قدرت تعریف شده اند.یک فیلم آشفته که تنها، سوژه اش تازه بود اما جنس روایت، به راحتی به فیلمفارسی های دهه 40 سینمای ایران پهلو می زند.
صدای تیره : در سال 90، "بهروز افخمی" فیلم "صدای تیره" را در سکوت کامل خبری در کانادا کلید زد که این فیلم تا به امروز فرصت اکران پیدا نکرده است.افخمی حتی برای رساندن این فیلم به جشنواره سی ام، عجله عجیبی داشت؛ شاید آن عجله برای فرار از هجمه ای بود که "فرزند صبح" با آن شکل ناقص و نصفه کاره اش، برای او به وجود آورده بود.با این حال فیلم نه در جشنواره رونمایی شد و نه افخمی بعد از دو سال، خبر تازه ای از این فیلم به بیرون می دهد.
پروانگی: "قاسم جعفری" در سال 90، فیلمبرداری "پروانگی " را که تمی معنوی دارد، در دو کشور فرانسه و عربستان انجام داد.فیلمی که نه توانست آن معنویت خاص را که حاصل انقلاب درونی یک متفکر است به مخاطب منتقل نماید و نه وجه داستانی بارزی داشت تا مخاطب خود را سرگرم نماید و به همین دو دلیل مهم، شکست بسیار بدی، هم در گیشه و هم در پرونده نه چندان بالا بلند جعفری به حساب می آید.
بغض :محصول سال 90 که نخستین فیلم بلند سینمایی "رضا درویشیان" نیز محسوب می شود که تماما در ترکیه فیلمبرداری شده.این فیلم با روایتی جدید، اتفاق خوبی را در سینمای مهاجرت ایران رقم زد و سبب شد تا آن نگاه کلیشه ای دهه هفتاد به سینمای مهاجرت که تا دو دهه بر سینمای ما چنبره زده بود، ارتقاء یافته و سر و وضع امروزی تری به خود بگیرد.نتیجه این نگاه نوین، توجه جشنواره به فیلم و موفقیت در گیشه در بدترین زمان اکران بود.
ترنج: این فیلم در سال 90 توسط "مجتبی راعی" ساخته شد که تنها یک سکانس آن در فرانسه فیلمبرداری شده است؛ سکانسی که اقتضای چندانی نمی کرد که حتما در خاک فرانسه فیلمبرداری شود.فیلم اگرچه شکل جلوه های ویژه رایانه ای بسیار قابل قبولی دارد اما داستان ندارد و نمی تواند ترس از مرگ و تلاش برای وارستگی در فردی که فکر می کند دیگر زمان رفتنش است را به خوبی نشان دهد.
خاک و مرجان: "مسعود اطیابی" در سال 90، فیلم "خاک و مرجان" را تماما در افغانستان جلوی دوربین می برد و روایتی جدید از زندگی امروز افغان ها را به تصویر می کشاند.روایتی که در پناه آن، نگاه مدرن تری به جامعه افغان و طرز تفکر آنها می شود؛ فیلمی که به جز این، مستقیما به اثرات نامطلوب جنگ نمی پردازد و آن تاثیرات منفی را در رویه مشکلات بسیاری که برای ورود به دنیای تازه در افغانستان وجود دارد، خلاصه می کند.
استرداد :"علی غفاری" در سال 90، یکی از بهترین ساخته های فارابی طی دهه اخیر را تحت عنوان "استرداد" جلوی دوربین برد که بخشی از سکانس های مهم فیلم در روسیه فیلمبرداری شده است.این فیلم به مدد فیلمنامه درخشان خود، یکی از ماندگاران سینما لقب گرفته و سبب شده تا "استرداد" به فیلمی تبدیل شود که تعریف درستی از غافلگیری های داستانی در روند یک اثر اجتماعی داشته باشد و شاخصی برای این اصل داستانی در شکل نوشتاری سینمای ایران باشد.
برلین 7- :جدیدترین فیلمی ایرانی که لوکیشن هایی خارجی دارد، این روزها به روی پرده است."رامتین لوافی پور" در نخستین تجربه بلند سینمایی خود، بخش اعظمی از کار خود را در آلمان ساخته است.یک فیلم ضدآمریکایی موفق که به مانند "بغض"، قدم در راه نوینی از روایت این گونه آثار نهاد و توانست با نشان دادن تبعات بسیار جنگ بر روی زندگی خانواده ها با هر شرایطی، تعریف جدیدی از فیلم هایی داشته باشند که تنها می خواستند با دیالوگ های بی تاثیر، تنها بگویند آمریکا بد است.
محمد (ص) : "مجید مجیدی" هم اکنون چند سالی می شود که وقت خود را صرف ساخت فیلمی درباره پیامبر (ص) از زمان تولد تا 12 سالگی ایشان نموده است.مجیدی در کنار لوکیشن های خارق العاده فیلم در ایران، بخش های دیگر فیلم را در هندوستان فیلمبرداری شده است.این فیلم قرار بود امسال در جشنواره رونمایی شود تا جمع کهکشانی ها تکمیل شود اما به دلیل طولانی شدن مراحل فنی، باید در جشنواره سال آینده، شاهد این موج بلند سینمای ایران و تاثیرات فراوان داخلی و بین المللی آن باشیم.
صدای آهسته :افشین هاشمی" بازیگر سینما و تئاتر کشورمان نیز امسال فیلمی را در یکی از شهرهای نزدیک نیویورک آمریکا ساخته که "صدای آهسته" نام دارد و گویا هنوز مراحل فنی آن به اتمام نرسیده است و نتوانسته فرم حضور در جشنواره امسال را پر کند.باید منتظر ماند و دید که نخستین تجربه مستقل هاشمی در ساخت فیلم بلند داستانی با حضور جمعی از تئاتری های نیویورک، چه نتیجه ای داشته است.
رد کارپت : رضا عطاران" امسال فیلمی را در شهر کن فرانسه جلوی دوربین برد به نام رد کارپت؛ فیلمی که مجوز ویدئویی داشت اما با تبدیل آن به سینمایی، در بخش مسابقه فجر امسال حضور دارد.بعید است این فیلم بتواند موفقیت "خوابم میاد" را تکرار کند.اگرچه سوژه فیلم تازه، و دارای قابلیت های پرداخت داستانی است اما باید دید عطاران به چه شکلی توانسته این قابلیت ها را در شکل داستانی اثر بارور نماید و آیا می تواند با این فیلم، فضای جدیدی در سینمای کمیک ایران که این روزها به شدت نیازمند آن است به وجود آورد یا خیر.