چطور شد برای نقش رسول انتخاب شدی؟
پدرم کارمند قسمت سمعی و بصری اداره ارشاد آستانه اشرفیه است. یکی از دوستانش به ایشان گفته بود که یک گروه از شبکه دو در هتل دریای کیاسر از بازیگران نوجوان تست میگیرند. خواهرم به خاطر علاقه به بازیگری رفته بود تست بدهد. قرار بود نقش راحله، خواهر رسول را در سریال بازی کند که چون لهجه گیلکی نداشت نقش لیلا را به او دادند که دوست راحله است.
بار دومی که خواهرم به هتل رفت، همراهش رفتم. تعداد زیادی از همسن و سالهای من آمده بودند. به آقای یاری گفتم میخواهم نقشی در این سریال بازی کنم. ایشان سرشان خیلی شلوغ بود؛ فقط به من گفتند: منتظر باش شاید نقش یکی از بچههای مدرسه را به تو سپردیم. من لباسهای مرتب پوشیده بودم و تمام مدت انتظار به آقای یاری نگاه میکردم و لبخند میزدم. ایشان هم به من نگاه میکرد و لبخند میزد. بعد قرار شد من نقش مجید دوست رسول را بازی کنم،اما وقتی فیلمنامه را به من دادند آقای یاری پرسید میتوانم دیالوگهای رسول را حفظ کنم یا نه؟ من هم گفتم میتوانم. وقتی فیلمنامه را خواندم، فکر میکردم قرار است بازیگر نقش مجید باشم.
نقش مجید را دوست داشتی؟
نه راستش به نظرم مجید اصلا به من شبیه نیست. خیلی شوخی میکند و تقریبا هیچ چیزی را جدی نمیگیرد.
خب، چه شد آقای یاری به این نتیجه رسید که میتوانی نقش رسول را بازی کنی؟
وقتی کمی به چشمهای من خیره شد و به صورتم دقت کرد به این نتیجه رسید که من همان کسی هستم که میتواند نقش رسول را بازی کند. به من گفتند: تو قیافهات معصوم و مظلوم است وبه تو نمیآید شوخی کنی.
بعد از یک بار تجربه بازیگری هنوز به این حرفه علاقه داری؟
بله. علاقهام خیلی بیشتر شده، اما راستش هنر برای من سرگرمی است؛ نمیخواهم به آن دل ببندم. دوست دارم در کنار بازیگری شغل هم داشته باشم چون به نظرم بازیگری شغل نیست و همیشه نمیتوان روی آن حساب کرد. سه ماه کار هست یک سال نیست.
انگار خود رسول هستی! حسابی سرت توی حساب کتاب است و اهل چرتکه انداختن هستی!
بله. یک آقا رسول که بیشتر نداریم.
با این حساب این نقش را راحت بازی کردی؟
شخصیت رسول آنقدر به شخصیت خودم نزدیک است که با آن خیلی وفق پیدا کردهام و توانستم آن را خوب بازی کنم. همه از کارم راضی بودند. شاید باور نکنید همه گریههای من در این سریال واقعی است. حتی یک قطره اشک مصنوعی توی چشمم نریختند. حتی آنجایی که با خانم صبوری در هتل حرف میزدم و اشک از گوشه چشمم جاری شد واقعی بود.
حتی آن صحنه که رسول به خاطر ناراحت شدن دوست نابینایش گریه میکرد یا آنجا که توی مدرسه قایم شده بودی و به بلایی که سر دوستت آوردی گریه میکردی؟
بله. همه گریههایم واقعی بود.
رسول پدر ندارد و در گذران زندگی مشکلات زیادی دارند. اما پدر تو در قید حیات است و به نظر میرسد با مشکلاتی که رسول با آنها مواجه است، خیلی آشنایی نداری. پس چه چیزی تو را به رسول اینقدر نزدیک کرده است؟
شباهت ما به پدر و مادر و این چیزها ارتباط نداشت. بهکنجکاوی، غیرت، مردانگی و داشتن خانواده مذهبی مربوط است.
فکر میکردی یک روز با بازیگرانی مثل خانم گودرزی، همایون ارشادی و آتیلا پسیانی همبازی شوی؟
من اصلا فکر نمیکردم یک روز آنها را از نزدیک ببینم. اما همیشه دوست داشتم این اتفاق بیفتد.
پس دنیای سینما برای تو هم فریبنده است!
بله. اما من برای آیندهام روی آن حساب نمیکنم. مثلا آقای نواب صفوی خودش یک وکیل پایه یک است، اما بازیگر هم هست. من هم میخواهم همین طوری باشم، در رشته علومانسانی درس میخوانم تا بتوانم وارد حرفه قضاوت بشوم. من عاشق قضاوت هستم.
به نظرت جالب نیست که قرار بود یک نقش کوچک بازی کنی، اما نقش اول سریال به تو رسید؟
خدا قسمت کرد.
با توجه به اینکه شبیه رسول هستی و علاقهمند به تغییر و ساختن سرنوشت، چقدر به قسمت اعتقاد داری؟
به نظر من سرنوشت آدمها دست خودشان است، اما به قسمت اعتقاد دارم.
مگر این دو تا با هم فرق دارد؟
بله. قسمت چیزی است که برای انسان پیش میآید و سرنوشت را انسان خودش میسازد. خدا چیزهایی را قسمت آدم میکند و آدمها میتوانند با این چیزها سرنوشت خودشان را بسازند.
از قسمتت در خانهای روی تپه راضی هستی؟
بله خیلی زیاد. به خاطر بازی در این سریال پدر و مادرم به من اعتماد کردند که چهار ماه مدرسه نروم، بعد از آن دوستم سجاد حسینپور به من کمک کرد تا این همه عقبافتادگی را در مدرسه جبران کنم. آقای یاری و همه کسانی که در ساخت این سریال همکاری داشتند به من کمک کردند و حمایتهای آنها باعث شد من از قسمت راضی باشم.