برخلاف آنچه در فیلم‌ها به نمایش گذاشته می‌شود، جاسوس‌ها در عالم واقعیت با خطرهای فراوانی روبه‌رو می‌شوند که اغلب سرنوشت وحشتناکی در انتظار آنها خواهد بود.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، برخی از این جاسوس‌ها در تاریخ به عنوان قهرمان معرفی می‌شوند و برخی دیگر نیز از خود نام بدی برجای می‌گذارند. البته وجود آنها اجتناب‌ناپذیر است و همواره به فعالیت خود ادامه خواهند داد. زیرا به دست آوردن اطلاعات از طرق مخفی، بخشی جدایی‌ناپذیر از سیاست‌ورزی در جهان معاصر شده است. در این گزارش، زندگی ده جاسوس برتر تاریخ را ورق می زنیم.

وایولت اسزابو (1945-1921)

وایولت اسزابویک زن کاملا عادی​بود که به یکباره به قهرمانی فوق‌العاده در مبارزه علیه نازی‌ها تبدیل شد. وی​ سال 1941 در لندن با یک افسر فرانسوی با نام اشتین اسزابو ازدواج کرد. همسر وی در جنگ کشته شد. وایولت نیز به همین دلیل در گروه عملیات‌​ ویژه ثبت‌نام کرد. وی که تسلط زیادی بر زبان فرانسوی داشت در تمرین‌های مرتبط با خرابکاری و نفوذ آموزش دید. وایولت ​ سال 1944 به عنوان داوطلب وارد شمال فرانسه شد و رهبری یک گروه مقاومت را به عهده گرفت.

هر چند عملیات دوم وی​ ابتدا با موفقیت همراه بود، اما اسزابو در یک ایست بازرسی نیروهای آلمانی بازداشت شد. او حتی پس از شکنجه شدن نیز به همکاران خود خیانت نکرد و حتی زمانی که در اردوگاه کار اجباری ​راونزبورخ​ دوران اسارت خود را پشت سر می‌گذاشت نیز مانع کشته شدن یکی از نیروهای بلژیکی شد. وایولت سرانجام در فوریه 1945 کشته شد.

اولگ پنکفسکی (1963-1919)

اگر بتوان گفت در بحران موشکی کوبا در سال 1961، جهان در آستانه جنگ اتمی قرار گرفته بود، اولگ پنکفسکی نیز می‌تواند ادعا کند جاسوسی بوده که توانسته مسیر تاریخ را عوض کند. خانواده پنکفسکی در زمان انقلاب کمونیستی و جنگ داخلی دارای احساسات ضدکمونیستی بود و پدر وی نیز به همین دلیل کشته شد. در مقابل، اولگ تا پیش از پیوستن به بخش جاسوسی ارتش شوروی، توانست به رده‌های بالای ارتش دست پیدا کند. وی در ترکیه فعالیت می‌کرد و حتی با رئیس بخش جاسوسی ارتش نیز رابطه نزدیکی داشت. اما پس از مدتی شرایط پیچیده شد. برخی پنکفسکی را جاسوس می‌دانستند و برخی دیگر او را عنصر نفوذی کمونیست‌ها تلقی می‌کردند.

به عنوان مثال، پنکفسکی​ سال 1960 در مسکو تلاش کرد با نزدیک شدن به دانشجویان آمریکایی با سازمان سیا ارتباط برقرار کند و در سفر خود به لندن، اطلاعاتی را در اختیار سرویس‌های جاسوسی لندن قرار داد. این اطلاعات که در خصوص تسلیحات اتمی شوروی بود به کندی، رئیس‌جمهور وقت آمریکا این جسارت را داد تا در برابر استقرار موشک توسط شوروی در کوبا مقاومت کند.

با این حال، پیتر رایت یکی از افسران بازنشسته MI5 و نویسنده کتاب «جاسوس کچر» روایت متفاوتی از پنکفسکی مطرح می‌کند و معتقد است وی فردی نفوذی بوده است. البته آمریکایی‌ها بر این باور بودند که نقشه‌های ارائه شده از سوی پنکفسکی در خصوص سایت‌های پرتاب موشک در کوبا کمک فراوانی به کشف طرح‌های شوروی و در نهایت جلوگیری از شروع جنگ اتمی کرده است.

ریچارد سورژ (1944-1895)

ممکن است شما تا کنون اسم ریچارد سورژ را نشنیده باشید، اما عملیات جاسوسی بسیار مهم وی در ژاپن در زمان جنگ جهانی دوم از دلایلی است که وی را می‌توان در این گزارش معرفی کرد. به باور بسیاری، اقدامات سورژ در تاریخ جاسوسی جهان بی‌نظیر است. وی در آذربایجان متولد شد و دوران نوجوانی و جوانی خود را در آلمان سپری کرد. سورژ در جنگ جهانی اول نیز حضور داشت. با توجه به این‌که وی کمونیست شده بود، آلمان مکان بسیار خطرناکی برای او محسوب می‌شد.

به همین دلیل​ به روسیه گریخت و ​ آنجا به عنوان یک جاسوس استخدام شد. سورژ در بریتانیا و آلمان جاسوسی می‌کرد و برای اقدامات جاسوسی به حزب نازی آلمان پیوست. او سرانجام به شرق آسیا اعزام شد. سورژ کنترل و مدیریت شبکه‌ای از عوامل خبرچین و جاسوس در ژاپن را در اختیار خود داشت. مهم‌ترین عملکرد وی این بود که بر طرح‌های آلمان نازی کنترل پیدا کرد. سورژ حتی از طریق همسر سفیر آلمان در توکیو اطلاعاتی​ در این ارتباط به دست آورده بود.

کشفیات وی بسیار ارزنده بود: کشف پیمان آلمان ـ ژاپن، حمله پرل هاربر و تاریخ حمله هیتلر به شوروی. سورژ این اطلاعات ارزشمند را به مسکو ارسال کرد، هر چند استالین بسیاری از این اطلاعات باارزش را نادیده گرفت. حلقه سورژ با دستگیری وی در اکتبر سال 1941 در هم شکسته شد. پوشش وی در قالب افسران نازی به گونه‌ای بود که حتی دستگیرکنندگانش نیز متقاعد شده بودند او برای ارتش آلمان جاسوسی می‌کند.

حتی شکنجه نیز نتوانست وی را وادار به افشای اطلاعات خود کند و روس‌ها نیز هر گونه ارتباط با وی را رد می‌کردند. سورژ سرانجام در هفتم نوامبر 1944 اعدام شد. نکته جالب این‌که وی در کشور خود ناشناخته بود تا این‌که نیکیتا خروشچف، فیلمی ​ از شاهکارهای او تماشا کرد. سرانجام در سال 1964 سورژ مورد تجلیل مقام‌های روس قرار گرفت و از او به عنوان یک قهرمان جنگ یاد شد.

سر فرانسیس والسینگهام (1590-1532)

والسینگهام یکی از قدرتمندترین و مخوف‌ترین افراد در دوران ملکه الیزابت بود. وی یکی از بنیانگذاران حرفه جاسوسی محسوب می‌شود. او که در خانواده‌ای ثروتمند به دنیا آمده بود به یک پروتستان متعصب تبدیل شد و زمانی که ملکه مری ـ که یک کاتولیک افراطی بود به سرکوب شدید پروتستان‌ها پرداخت ـ از کشور فرار کرد. با به قدرت رسیدن ملکه الیزابت اول، والسینگهام به کشور بازگشت و به مرور زمان قدرتمند و در نهایت پس از ارتقا در مشاغل دولتی به سمت وزیر خارجه منصوب شد. وی برای رسیدن به اهداف خود از به کارگیری شکنجه و اعدام نیز ابایی نداشت. همچنین او تمایل زیادی به استفاده از عوامل و نیروهای جاسوسی داشت. والسینگهام از بازگشت مجدد کاتولیک‌ها به قدرت واهمه داشت و به همین دلیل​ در سفارت فرانسه جاسوس گماشته بود.

او بسیار قدرتمند بود و در سراسر اروپا شبکه‌ای از جاسوسان را به کار گرفته بود که البته بیشتر از میان تجار و بازرگانان انگلیسی انتخاب می‌شدند. یکی از عوامل او به نام آنتونی استندن در محافل کاتولیک نفوذ کرده بود و جاسوسانش به وی خبر داده بودند که اسپانیا در حال برنامه‌ریزی برای حمله به بریتانیاست. به همین دلیل، بریتانیا توانست اسپانیا را شکست دهد. شبکه‌های جاسوسی والسینگهام بسیار گسترده بودند و البته عملکرد بسیار موفقی نیز داشتند. در حقیقت، شیوه‌ها و سیاست‌های وی پایه‌گذار سرویس‌های جاسوسی مدرن محسوب می‌شود.

کلاوس فوشه (1988-1911)

همان طور که ریچارد سورژ در پیروزی شوروی در جنگ جهانی دوم تاثیرگذار بود، کلاوس فوشه نیز با انتقال اسرار اتمی به شوروی به جهانیان کمک کرد تا در دوره جنگ سرد از امنیت برخوردار شوند. وی پس از به قدرت رسیدن نازی‌ها در آلمان به بریتانیا گریخت و مطالعات خود را به عنوان یک فیزیکدان ادامه داد. او تا سال 1941 روی پروژه بمب اتمی بریتانیا کار می‌کرد و به طور بسیار تصادفی اطلاعات خود را از طریق یکی از اعضای گروه سورژ در اختیار شوروی قرار می‌داد. فوشه در سال 1943 به پروژه منهتن که پروژه بمب اتمی آمریکا بود، منتقل شد به همین دلیل نیز به اسرار بسیار محرمانه دسترسی داشت؛ اسراری که به طور مستقیم در اختیار مقام‌های شوروی قرار می‌گرفت.

پس از آن‌که آمریکا و بریتانیا بعد از پایان جنگ بر سر تسلیحات هسته‌ای با یکدیگر به مشکل برخوردند، فوشه اطلاعات خود را به انگلیسی‌ها انتقال داد. البته وی بنا به دلایل نامعلومی تمام اخبار مربوط به فعالیت‌های جاسوسی خود را در اختیار ویلیام اسکاردون مامور MI5 قرار داد. اطلاعات فوشه در بازداشت و اعدام برخی از مهم ترین جاسوسان اتمی به نام‌های جولیوس و اتل روزنبرگ تاثیرگذار بود. فوشه نیز همانند سورژ توانست مسیر تاریخ را عوض کند. وی پس از محاکمه‌ای که تنها یک ساعت و نیم به طول کشید، به 9 سال زندان محکوم شد و پس از آزاد شدن از زندان به آلمان شرقی رفت. فوشه در آنجا به فعالیت دانشگاهی خود ادامه داد و توانست جوایز متعددی​ به دست آورد.

آلدریش آمس (1941)

آلدریش آمس جاسوس فوق‌العاده‌ای بود، اما در عین حال یکی از کم‌فکرترین آنها نیز محسوب می‌شد! وی سالانه 60 هزار دلار از سازمان سیا پول دریافت می‌کرد و این پول‌ها را بسیار علنی به مصرف می‌رساند. پدر او در سازمان سیا فعالیت داشت و در صرف مشروبات الکلی زیاده‌روی می‌کرد. به همین خاطر نیز پیشرفت زیادی در کار خود نداشت. آلدریش​ به شغل خانوادگی خود ادامه داد و در تعطیلات تابستان به تجربه‌اندوزی در بزرگ‌ترین سازمان جاسوسی جهان ‌پرداخت.

وی در بخش‌های سطح پایین فعالیت می‌کرد تا این‌که تحصیلات آکادمیک راه وی را برای رسیدن به مدارج بالای شغلی باز کرد. آمس با وجود پیشرفت شغلی در برخی موارد دچار اشتباه‌های فاحشی ‌شد. به عنوان مثال، وی یکبار در متروی نیویورک مدارک مهمی را گم کرد. ​

وی خود به این موضوع اشاره کرده بود که تنها سعی داشته اطلاعات کم‌ارزشی را در اختیار مقام‌های روس قرار دهد، اما​ ناگهان در دام آنها افتاده است. خیانت‌های وی هزینه گزافی برای آمریکایی‌ها در پی داشت و آنها بسیاری از عوامل خود در اروپای شرقی را از دست دادند. مقام‌های روس هزینه‌های زیادی​برای محافظت از آمس متقبل شدند. سیا نیز در دهه 1990 از استخدام عوامل جدید در حوزه شوروی خودداری می‌کرد. نکته جالب توجه این‌که آمس از دو تست دروغ‌سنج با موفقیت عبور کرده بود. اما سازمان سیا در نهایت و پس از سال‌ها توانست به جاسوسی آمس پی ببرد.

​ تیم 5 نفره کمبریج

انتخاب یک نفر از میان اعضای این گروه عالی‌رتبه انگلیسی بسیار سخت است. فعالیت‌های این گروه تاثیر زیادی بر آثار جان لی کار، نویسنده رمان‌های جاسوسی داشت. البته باید توجه خاصی به آنتونی بلانت داشت که توانست با اقدامات خود به مناصب بالا دست پیدا کند. خیانت‌ها و فعالیت‌های جاسوسی این گروه هنگام ظهور نازی‌ها آغاز شد. اعضای این گروه عبارت بودند از: کیم فیلبی، دونالد مک لین، گای بورگس، آنتونی بلانت و البته نفر پنجم که می‌توان گفت موفق‌ترین عضو این گروه بود، هر چند هویت این فرد مشخص نیست. اعضای این گروه سرشناس زمانی که در کمبریج مشغول تحصیل بودند به استخدام کا گ ب درآمدند.

البته انتخاب این افراد بسیار هوشمندانه بود. به عنوان مثال، مک لین به عنوان یکی از مقام‌های اداره خارجی منصوب شده بود، بورگس در برخی سازمان‌های مهم دارای دوستانی بود، بلانت و فیلبی نیز در سازمان‌های جاسوسی بریتانیا در حال ترقی و پیشرفت بودند. البته این فیلبی بود که بیشترین آسیب را به منافع ملی بریتانیا وارد کرد، زیرا وی به عنوان رئیس بخش عملیات​ ضد شوروی سازمان MI5 انتخاب شده بود. مقام‌های شوروی در خصوص استخدام این افراد محتاط بودند. آنها معتقد بودند این چهار جوان کمونیست جاسوس دوجانبه هستند.

البته در نهایت فعالیت‌های این شبکه برملا شد. بورگس و مک لین به مسکو متواری شدند. بلانت با تبادل اطلاعات از محاکمه جان سالم به در برد، فیلبی به عنوان روزنامه‌نگار مشغول به فعالیت شد، بلانت نیز پس از اقرار به فعالیت‌های جاسوسی خود توانست در حوزه تاریخ هنر فعالیت‌هایش را ادامه دهد. نظریه مرد پنجم نتیجه انتشار اسناد شوروی است، هر چند اطلاعات مستندی در این خصوص ارائه نشده است.

ری ماوبی (1990-1922)

اگر می‌خواهید مکان مناسبی برای مخفی ساختن احساسات و عقاید کمونیستی خود پیدا کنید، به عضویت در آمدن در حزب محافظه کار بریتانیا بهترین راه حل است. این همان کاری است که ماوبی انجام داد. وی هر چند در مجلس عوام عضویت داشت، اما از جای دیگر نیز حقوق دریافت می‌کرد. در واقع، ماوبی با سرویس جاسوسی نظامی چکسلواکی همکاری می‌کرد. وی از طریق فعالیت در اتحادیه‌های تجاری و کارگری توانست وارد عالم سیاست شود.

ماوبی ابتدا به عنوان مشاور فعالیت می‌کرد، اما در سال 1955 به پارلمان راه یافت. البته وی مدت کوتاهی نیز در دولت بریتانیا حضور داشت. ماوبی به مدت ده سال برای کشور چکسلواکی جاسوسی می‌کرد و نام مستعارش لاوال بود. او اطلاعاتی ​ درخصوص مسائل مختلف امنیتی و سیاسی به پراگ انتقال می‌داد و حتی برای طرح پرسش در مجلس نمایندگان پول دریافت می‌کرد. البته خیانت‌های وی آسیب چندانی به منافع بریتانیا وارد نکرده بود.

ماوبی در جاسوسی‌های خود بسیار بی‌دقت بود و در بسیاری از موارد از خود ردپا بر جای می‌گذاشت. ماهیت ماوبی تا زمان فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد بر ملا نشد و پس از سقوط دولت کمونیستی در چک و انتشار مدارک محرمانه بود که فعالیت‌های جاسوسی وی و زندگی دوگانه‌اش آشکار شد.

ماتا هاری (1971-1876)

مارگارتا گیرترویدا مک لئود با نام اختصاری ماتا هاری دوران کودکی چندان خوبی را پشت سر نگذاشته بود. وی در ​جوانی با یک افسر ارتش آلمان ازدواج کرد، اما پس از جدا شدن از این افسر آلمانی، به پاریس رفت و در مشاغل مختلفی همچون مدل هنری یا فعالیت در سیرک به زندگی خود ادامه داد. با شروع جنگ جهانی اول، تابعیت آلمانی به وی اجازه می‌داد تا به آسانی به کشورهای در حال جنگ تردد کند.

البته پیشینه وی موجب بروز دشواری‌هایی برای ماتا شد. ماتا برای اولین بار ​سال 1916 ​ در سفر خود به انگلستان دستگیر شد. در آنجا مدعی شد جاسوس فرانسه است. یک سال بعد، سازمان جاسوسی فرانسه سیگنال‌های رادیویی را از مبداء برلین رهگیری کرد که از عاملی با عنوان H-21 تجلیل می‌شد. نیروهای انگلیسی این پیام‌ها را رمزگشایی کردند و فرانسه اعلام کرد ماتا همان H-21 است. شرایط جنگی باعث شد​​وی متهم به کشته شدن 50 هزار سرباز فرانسوی شود.

البته ماتا بر بی‌گناهی خود اصرار می‌کرد، چرا که شواهد خاصی بر ضد وی وجود نداشت. سرانجام او پس از محاکمه در پانزدهم اکتبر 1917 اعدام شد. البته در دهه 1970 ماهیت ماتا منتشر شد. در واقع​ وی ​سال 1915 توسط ارتش آلمان استخدام شده بود و با عنوان عامل H-21 فعالیت می‌کرد.

فردریک فریتز دوکوئسنه (1956-1877)

فردریک فریتز آنچنان از دولت بریتانیا تنفر داشت که در جنگ جهانی اول موجب مرگ لرد کیچنر شد و در جنگ جهانی دوم به ارتش آلمان پیوست. این نفرت به زمان جنگ بوئرها بازمی‌گردد. وی پس از آن‌که متوجه شد خواهرش توسط نیروهای بریتانیایی کشته شده، خانه‌اش ویران شده و مادرش به یک اردوگاه کار اجباری منتقل شده، تصمیم به انتقام از دولت بریتانیا گرفت. از این رو علیه نیروهای بریتانیایی به مبارزه برخاست و زمانی که دستگیر شد، توانست از زندان فرار کند.

فردریک پس از بازگشت به انگلستان بار دیگر به ارتش بریتانیا پیوست. او با تشکیل یک گروه بیست نفره تلاش کرد دست به اقداماتی در کیپ تاون بزند، اما به دلیل خیانت برخی​ نیروهایش تنها توانست جان خود را نجات دهد. وی بار دیگر توانست با کندن یک تونل و با استفاده از قاشق یک بار دیگر از زندان فرار کند. اما دوباره دستگیر شد و این بار به برمودا انتقال یافت که البته باز هم از آنجا فرار کرد و به آمریکا رفت. فریتز در این کشور بود که حرفه روزنامه‌نگاری پیشه کرد.

زمانی که در سال 1914 جنگ میان آلمان و بریتانیا آغاز شد، فریتز به عنوان یک جاسوس فعالیت خود را در ارتش آلمان آغاز کرد. البته وی باز هم دستگیر شد، اما توانست با یک نقشه ماهرانه بار دیگر جان خود را نجات دهد. او به مدت دو سال وانمود می‌کرد فلج شده است و به​این ترتیب توانست خود را از زندان نجات دهد. این بار، وی با بازگشت به بریتانیا خود را یک دوک اهل روسیه معرفی کرد و توانست با در اختیار قرار دادن اطلاعات لازم به زیردریایی‌های آلمانی ،کیچنر مسئول بدبختی‌های خانواده خود را به کام مرگ بفرستد. وی در جنگ جهانی دوم با تشکیل یک حلقه جاسوسی 33 نفره برای نیروهای آلمانی جاسوسی می‌کرد. در واقع​ فریتز دلیل تمام این اقدامات را انتقام خود از دولت بریتانیا و ظلم‌هایی می‌دانست که در سال‌های گذشته بر خانواده او رفته بود.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
نهال
۰۱:۵۰ ۲۷ آذر ۱۳۹۹
ممنون
United States of America
ناشناس
۱۱:۳۹ ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۵
تشکرمطلب مفیدی بود.البته جاسوسان نامی دیگرمانند.شا پورجی.اردشیرجی..فردوست.جاسوسی که پنتاگون رازیرسوال بردوبه شوروی فرارکردنامش بیادندارم؟هستندعوامل آشکار.پنهان بنظرمن انسان برای بشریت کاردرست انجام دهدبهترازمزدوریست.
آخرین اخبار