ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
و اينها دليل بر آن است كه خدا حق است، مردگان را زنده مىسازد و بر هر كارى تواناست.
همه شنیده اند که «حق تلخ است»، الحقُ مُرٌّ؛ اما کمتر کسی است که به این نکته توجه کند که چرا حق تلخ است و حق، که همان الله است و سرچشمۀ همۀ شهدها و شیرینی هاست چگونه می تواند در کام ما تلخ باشد!؟.
باید گفت که این نشان بیماری ماست و نشان نیاز ما به طبیبی است که ما را به سلامت بازگرداند تا حق را شیرین احساس کنیم و ناحق در کاممان تلخ باشد.
در حقیقت، این نفس ماست که به سبب غلبه هوی و هوس و حرص و آز و طمع و خودبینی و غرور و امثال اینها، حق را تلخ احساس میکند.
در حالی که اگر این حقیقت با وی گفته شود که تو شایسته چنان مقامی نیستی با اینکه خود نیز از آن آگاه است سخت آشفته می شود و چنان روی درهم می کشد که گویی زهر نوشیده است.
چنین بیماریهای روح فرسایی است که پیروی قرآن می تواند آن را شفا بخشد.
مولانا در مثنوی حکایت پادشاهی را نقل میکند که با دلقک خویش شطرنج میباخت و هر با رکه دلقک برنده میشد مهره های شطرنج شاهی را که از طلا و نقره بود بر سر و روی آن دلقک پرتاب میکرد. زیرا تاب تحمل حقیقت را نداشت.
یک روز دلقک لحاف ضخیمی بر سر کشیده بر سرِ بازی آمد. شاه گفت: «این چیست؟» دلقک گفت:
کی توان حق گفت جز زیر لحاف با تو ای خشم آور آتش سجاف؟
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید