شهید امیر سرتیپ خلبان احمد کشوری ۱۸ آذر ماه ۱۳۵۹ در حالی که از مأموریتی بسیار دشوار پیروز باز می‌گشت، در منطقه میمک هدف حمله یک فروند میراژ عراقی قرار گرفت و به شهادت رسید.

به گزارش خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، شهید کشوری در تیرماه ۱۳۳۲ در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا» و «سر پل تالار» دو روستا از روستاهای محروم شمال و سال آخر را در دبیرستان (قنه) بابل گذراند.

دوران تحصیلش را به خاطر استعداد فوق العاده‌ای که داشت، به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند. وی ضمن تحصیل، علاقه زیادی به رشته‌های ورزشی و هنری نشان می‌داد و در اغلب مسابقات رشته‌های هنری نیز شرکت می‌کرد. یک‌بار هم در رشته طراحی در ایران مقام اول را به دست آورد. در رشته کشتی نیز درخششی فراوان داشت.

در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز ارتش شد. از همان آغاز جنگ داخلی خصوصا غائله کردستان چنان از خود کیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است؛ به همین خاطر باشگاه خبرنگاران برای حفظ یاد و خاطره آن شهید والامقام گوشه‌هایی از خاطرات این شهید را منتشر می‌کند.

نصيحت برادرانه


اوایل پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، من و همسرم به قصد تبلیغ عازم شهر کرمانشاه شدیم و قرار شد در چند محل برنامه تبلیغی و آموزشی قرآن کریم داشته باشیم که یکی از محل‌ها پایگاه هوانیروز بود.

به همت شهید کشوری و دیگر برادران مذهبی برنامه‌ای در پایگاه تشکیل شد که شرکت کنندگان در جلسات را خواهران و خانواده‌های کارکنان هوانیروز تشکیل می‌دادند. به جهت دوری پایگاه از شهر کرمانشاه به تنهایی نمی‌توانستم این مسیر را طی کنم و به همین جهت شهید کشوری خود مسئولیت ایاب و ذهاب را برعهده گرفتند.

مسیر منزل ما تا هوانیروز تقریبا طولانی بود و ایشان از این فرصت استفاده نموده و راجع‌به مطالب مختلف صحبت می‌کردند، و هنوز حرکات دستش را فراموش نکرده‌ام که با شور و اشتیاق فراوان تکان‌داده و می‌گفت: خواهر! همه برای حفظ و نشر اسلام تلاش کنیم و شما نیز نهایت تلاش خود را به کار ببرید و مردم را با اسلام آشنا کنید، ما آزادی و پیروزی‌مان را مدیون دین عزیز اسلام و رهبری امام هستیم. همه باید سعی کنیم تا آثار سوء دوران ستم شاهی را از بین ببریم.(نقل از خئاهر کشانی از حوزه علمیه)



فرشته‌ای در قامت انسان

جنگ که شروع شد، شهید کشوری کار خودش را خوب می‌دانست. دفاع از میهن و اسلام خستگی را خسته کرده بود و از سختی راه، هراسی نداشت.

شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم. هنوز سخنانم تمام نشده بود که جوانی از صف بیرون آمد، دیدم کشوری است. احمد فرشته‌ای بود در قالب انسان.(شهید فلاحی)

ترکش

احمد استاد من بود. اسلام را فراتر از همه چیز می‌دید. معتقد بود وقتی که امام حسین(ع) برای دین فدا شده، دیگر جایی برای هیچ حرفی باقی نمی‌ماند.

پیش از اینکه صدام به ایران یورش آورد، ترکشی به سینه‌اش نشسته بود. در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه‌اش بود، اما یک روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، خواست عازم سفر شود. گفتند بمان تا پس از عمل جراحی مرخص شوی.

جواب داده بود: وقتی اسلام در خطر باشد، من این سینه را نمی‌خواهم!(شهید علی اکبر شیرودی)

طلبه

دوست داشت طلبه شود. افسوس می‌خورد که چرا نرفته است درس طلبگی بخواند. می‌گفت: ای کاش در لباس روحانیت بودم! تا بهتر می‌توانستم حرف‌هایم را بزنم.

می‌گفت: تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید.

شجاعت


در یکی از مأموریت‌های روزهای نخست جنگ، برای عقب راندن دشمن که تا حد فاصل قصر شیرین و سرپل ذهاب جلو آمده بودند، وارد منطقه شدیم.

دشمن با ستون بسیار عظیمی که شامل ادوات زرهی، خودرویی و پرسنلی بود، به طول دو کیلومتر در جاده به راحتی در حال حرکت بود. آنها از قصر شیرین وارد خاک‌مان شده بودند و به سمت سرپل ذهاب در مسیر مشخصی پیشروی می‌کردند. عشایر منطقه، اطلاعاتی را درباره این جابجایی به ما دادند.

وقتی به منطقه رسیدیم، احمد گفت: نباید ساکت باشیم. هرطور شده باید جلوی پیشروی آنها را بگیریم.

با سه هلی‌کوپتر کبرا و یک هلی‌کوپتر ترابری از قرارگاه به سمت منطقه پرواز کردیم، در حالی‌که هیچ آشنایی با منطقه نداشتیم و نمی‌دانستیم باید از کدام محور، وارد منطقه شویم و تا نزدیکی‌های ستون دشمن پیش رفتیم و از پهلو با ستون آنها مواجه شدیم.

وحشت کردیم که چرا تا این حد، جلو آمده‌اند. کسی جلودارشان نبود، هنگام روبرو شدن با آنها فکر کردیم در اطراف ستون، تیم‌های گشت گذاشته‌اند. چون وقتی ستون بخواهد در منطقه ناشناسی حرکت کند، تیم گشت در اطراف می‌گذارند که از جایی ضربه نخورند. تا هفتصد متری ستون جلو رفتیم و شناسایی کامل را انجام دادیم. احمد در یک لحظه به عنوان لیدر(راه‌نما) تیم گفت: اول و آخر ستون را بزنید که مشکوک بشوند و همهمه‌ای بین آنها بیفتد و وقتی سرشان شلوغ شد، روی آنها آتش اجرا می‌کنیم.

هلی‌کوپتر خلبان سراوانی به موشک تاو مجهز بود، ایشان اول و آخر ستون را مورد هدف موشک‌های خود قرار داد. ستون نظامی دشمن، سنکوب کرد و هرچه مهمات داشتیم، روی ستون ریختیم.

وقتی این تصمیم را گرفت که دشمن را در محاصره بگیرند و به سر و ته ستون دشمن آسیب بزند، همه فهمیدند که فقط با این شیوه، می‌توانند آن همه نیروی دشمن را نابود کنند. هلی‌کوپتر کبرا مانور می‌داد و حمله می‌کرد و بر سر دشمن، آتش می‌ریخت و تیراندازهای دشمن، سرگردان مانده بودند که این چه شبیخونی است که از هوانیروز خورده‌اند!

 وقتی تیم آتش و گروه پروازی احمد، با هلی‌کوپترهای شکاری به منطقه برگشتند، غوغایی را در منطقه دیدند. ستونی که هیچ‌کس حریف‌شان نمی‌شد و می‌خواستند به قلب ایران بزنند، زمین‌گیر شده بود و این ضربه را از خوش‌فکری احمد خورده بود.

نیروهای دشمن پس از این شکست مجبور شدند تا اطراف نفت‌شهر عقب‌نشینی کنند و از مرز خارج شوند.(سرهنگ خلبان حمیدرضا آبی)

خدمت به فقرا

در اوایل اشتغال به کارش در باختران، شروع به تحقیق در مورد آن شهر کرد و برای نشر روحیه انفاق در همکارانش، سعی بسیار کرد.

بالاخره توانست با همکاری چند نفر دیگر از افراد نیکوکار هوانیروز، مخفیانه صندوق جمع‌آوری کمک به محرومین تشکیل داد. شب‌ها بسیار از مصیبت‌های فقرا سخن می‌گفت و اشک می‌ریخت.

با همه خطراتی که متوجه او بود، به منزل فقرا می‌رفت و ضمن کمک به آنان ظلم‌های شاه ملعون را برایشان روشن می‌ساخت.

شهید کشوری به ولایت فقیه اعتماد مطلق داشت و می‌گفت: ولی‌فقیه آینده‌نگر است و ما باید به علم علماء رهبر و مراجع دینی توجه کنیم.



آزادی میمیک

قرار بود در منطقه میمک عملیات بی‌سابقه‌ای انجام شود. شهید کشوری فرمانده عملیات بود و با گردنی زخمی و پانسمان شده، وارد تنگه «قوچ‌علی» در ایلام شد؛ مردم هم به خاطر شهید کشوری جشن گرفتند و گوسفند قربانی کردند.

حدود ۱۰ روزی که در عملیات میمک با پشتیبانی نیروی هوایی و یگان‌های نیروی زمینی ارتش برای نجات و آزادی میمک و اطراف آن فعالیت شد، شهید کشوری به همراه بچه‌ها، روزانه ۱۲ الی ۱۳ ساعت پرواز داشت! واقعا عملیات خیلی خوبی داشتیم.

یک روز شهید کشوری با اشک شوق، بچه‌ها را در تنگه قوچ‌علی جمع کرد و گفت: بچه‌ها همه با هم هستیم، باید همه با هم باشیم؛ شوخی نیست که در دو روز گذشته بیش از چهل تانک و خودروی دشمن را نابود کردیم و دوازده نفر از نیروهای رژیم بعث عراق را به اسارت گرفتیم.

آن روز خبرنگاران صدا و سیما آمدند و یک مصاحبه جمعی با آنها ترتیب دادیم. در حقیقت روز آزادی میمک بزرگترین پیروزی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که خلبانان با رشادت و جسارت کامل مناطق را از دست عراقی‌ها نجات دادند.(ایرج میرزایی)

شوخ طبع

ایشان فردی مومن و شوخ‌طبع بود. در خاطرم است که در اطراف میمک طی ماموریتی که باهم داشتیم چند تا از کامیون‌های دشمن در حال فرار بودند؛ ایشان به قدری تعقیب و گریز را انجام داد که ما در جلوی خاک دشمن، کامیون‌های دشمن را نابود کردیم.

بعد از عملیات شهید کشوری با لحن شوخی گفت: کجا فرار می‌کنید اگر می‌خواهید فرار کنید باید به سوی ایران بروید!

جالب اینکه یکی از کامیون‌ها به اشتباه به طرف ایران در حال حرکت بود!(ایرج میرزایی)

تفنگ بیلی!

در یک عملیات از شخم‌زارها عبور کردیم و مراقب بودیم که به مردم منطقه ایلام آسیبی نرسد. ولی یک‌دفعه دچار اصابت گلوله شدیم.

شهید کشوری به طرف ما آمد و به خاطر مراقبت از ما چند تیر نیز به وی اصابت کرد. با این حال او به ما دلداری می‌داد. بالای سر کسانی که شخم می‌زدند آن‌قدر دور زدیم تا متوجه شدیم آن بیل‌هایی که جاسوسان عراقی در آن‌جا با آنها شخم می‌زدند در حقیقت اسلحه بودند. بلافاصله به زمین نشستیم و خیلی فوری تفنگ‌ها را از آنها گرفتیم.(ایرج میرزایی)

مادر

در پایگاه هوایی کرمانشاه به همراه همسر و فرزندانش مستقر بود و گاهی اوقات که مادرش از مازندران به آنجا می‌آمد، می‌گفت: "با دیدن مادرم انرژی می‌گیرم".(ایرج میرزایی)

قدس

یک روز دفتری آماده کردم و نام آن‌را «نجات قدس» گذاشتم. از کسانی که آنجا بودند، پرسیدم: چه کسی داوطلب می شود تا در اولین فرصت خود را برای قدس عزیز آماده کند؟

اولین کسی که اسمش را نوشت شهید کشوری بود.(شهید سهیلیان)

مبارزه با کفر

شب‌ها دیروقت می‌خوابید و صبح‌ها خیلی زود بیدار می‌شد و نیمه‌ شب‌ها، نماز شب می‌خواند. او چنان مبارزه با کفر را با زندگی عجین کرده بود که دیگر هیچ‌چیز و هیچ‌کس برایش کوچکترین مانعی نبود. حتی مریم سه ساله و علی سه ماهه‌اش.

هربار که صحبت از فرزندانش و علاقه او به آنها می‌شد، می‌گفت: آنها را به قدری دوست دارم که جای خدا را نگیرند!(شهید شیرودی)

ذکر یا زهرا (س)

در کردستان درگیری شدیدی بین ما و ضد انقلاب شامل کوموله و دموکرات شروع شد و من از هوانیروز درخواست کمک کردم. دو خلبانی که همیشه داوطلب دفاع بودند یعنی شهیدان کشوری و شیرودی لبیک گفته و لحظاتی بعد بالای سر ما آمده بودند که به آنها گفتم کجا را زیر آتش خود بگیرند.

پس از آنکه مهمات هلی‌کوپترها تمام شد، متوجه شدم شهید کشوری علی‌رغم کمبود سوخت، منطقه را ترک نکرده است. وقتی با او تماس گرفتم گفت: من باید کارم را به اتمام برسانم.

لحظاتی بعد با دوربین دیدم که شهید کشوری خود را به جاده ای رساند که یک ماشین جیپ سیمرغ پر از عناصر ضدانقلاب از آن‌جا در حال فرار بودند، هلی‌کوپتر را به آن خودرو نزدیک کرد و آن‌قدر پایین رفت و با اسکیت هلی‌کوپتر به آنها کوبید که همه این جنایت‌کاران به دره سقوط کردند.

پس از آن تماس گرفتم و به او گفتم: با توجه به تاخیری که کردی سوخت هلی‌کوپتر برای رسیدن به قرارگاه کافی نیست و همان‌جا فرود بیا!

گفت: هلی کوپترم هدف قرار گرفته و با اینکه چراغ هشداردهنده سوخت هلی‌کوپتر روشن شده، اما با ذکر یا زهرا(س) خود را به قرارگاه می‌رسانم.

ساعتی بعد در حالی که ناامیدانه با قرارگاه تماس گرفتم تا سراغ احمد کشوری را بگیرم، گفتند: او به سلامت به قرارگاه رسیده است.(شهید علی صیاد شیرازی)



عشق به اسلام

یک شب که تعدادی از خلبان‌ها مشغول خوردن شام بودند، صحبت از جنگ شد. یکی می‌گفت: من به خاطر حقوقی که می‌دهند می‌جنگم. یکی دیگر می‌گفت: من به خاطر بنی‌صدر می‌جنگم؛ یکی هم گفت من به خاطر خودم می‌جنگم و دیگری گفت: من به خاطر ایران می جنگم.

شهید کشوری گفت: من همه اینها را قبول ندارم، تنها چندتا را قبول دارم: من به خاطر خدا می‌جنگم. جنگ برای خداست، ما نباید بگوییم که ما به خاطر فلان‌چیز می‌جنگیم. مگر ما بت‌پرست هستیم.

ما به خاطر خدا، به خاطر اسلام می‌جنگیم. اسلام در خطر است نه بنی‌صدر. اسلام در خطر است ما به خاطر اسلام می‌جنگیم و جنگ ما فقط به خاطر اسلام است.

ادامه خاطرات شهید امیر سرتیپ خلبان احمد کشوری در فواصل زمانی مشخص در سايت باشگاه خبرنگاران منتشر می‌شود.

انتهای پیام/
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۶
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
علی
۱۵:۰۴ ۲۲ شهريور ۱۳۹۲
بسیار زیبا و عبرت انگیز
Iran (Islamic Republic of)
محسن
۱۴:۴۳ ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
روحت شاد...
ایلامیها خوب میشناسنت شهید والامقام.
Iran (Islamic Republic of)
یک ایلامی
۱۴:۲۷ ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
یاد و خاطره سردار شهید خلبان احمد کشوری همیشه در ذهن ما ایلامیها می ماند و فراموش نمی شود.روحش شاد و یادش گرامی باد.
Iran (Islamic Republic of)
عبدالرضا
۱۳:۵۰ ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
یاد شهیدان و ایثارگران را می بایستی همیشه به نسل جدید انتقال داد ضمن تشکر از باشگاه خبرنگاران
-
ناشناس
۱۲:۵۰ ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
شهادت شرافتی است بی همتا برفراز تاریخ
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۴۵ ۱۷ شهريور ۱۳۹۲
درود خدا بر روح و روان پاکش
آخرین اخبار