یک فیلم آخر الزمانی دیگر از هالیوود،‌ فیلمی که تنها فایده اش طرح این پرسش اس که آیا مقوله ی آخر الزمان دغدغه ی ذهنی آمریکایی هاست یا دغدغه ی ذهنی هالیوودی ها؟

به گزارش باشگاه خبرنگاران؛  استودیوی یونیورسال بیش از 130 میلیون دلار ار صرف تولید فیلم "آر. آی . پی . دی" کرده و با این حال حاضر نشده آن را قبل از اکران عمومی برای منتقدان به نمایش درآورد؛ عملی که از آن به عنوان شکست یاد می شود.

 واقعاً به دشواری می توان عامل شکست آر. آی . پی . دی را مشخص کرد. ایا مشکل از کارگردان بوده؟‌آیا سناریست ها به کار گند زده اند؟
 یا شاید هم استودیو با دخالت های بی جای خودش باعث نابودی فیلم شده است؟ درهر حال فیلمی که سرانجام به روی پرده آمده دبر هیچ سطحی کار نیمی کند؛ نه خنده دار است، نه هیجان انگیز است، و نه جذاب و گیراست.

 فقط می توان آن را اتلاف وقت و پول لق داد. البته فیلم روی کاغذ چندان بدک نیست دو تا پلیس مرده – یک کلانتر درغرب کهن به اسم روی ( جف بریجز) و یک پلیس بوستون به اسم نیک( رایان رینولدز) – در قالب مأموران R.I.P.D ( آرمیده در اداره ی آرامش) به دنیای زندگان بر می گردند تا کشندگان خویش را  به مجازات قانونی برسانند.

 نکته این جاست که این دو پلیس مرده در قالبت بدن هایی متفاوت از بدن های اصلی خودشان ظهور پیدا می کنند.

 روی و نیک در جریان تحققاتشان پی می رند که گروهی از " مردگان" به رهبری آدم رذلی به اسم هیز( کوین بیکن) – که سابقاً همکار نی بوده- درصدد به راه انداختن یک هواپیمای عتیقه اند که اگر کامل شود و به پرواز درآید، به آنها اجازه خواهد داد که دکمه ی آغاز آخر الزمان را بزنند. حضور دو سه بازیگر واجد کاریزما در فیلم ، انتظارات از فیلم را بالا برده بود.

 مخصوصاً باید به جف بریجز اشاره کرد که بیشتر از هر کس دیگری در نقش های این چنینی بازی کرده است . اما فیلمنامه ی بی روح فیل هی و مت مانفردی ( که در سابقه شان نگارش فیلمنامه های ایون فلکس و نبرد تایتان ها به چشم می خورد( ، دست فیلمساز و بازیگران را در پوست گردو گذاشته است.

 فیلم بیش و کم بایک سرقت ناشیانه از دنباله ی مردان سیاهپوش آغاز می شود و درادامه سعی می کند که به یک فیلم از نوع دو رفیق ناجوری که تدریجا با هم جور می شوند، تبدیل شود.

 اما این رابطه هرگز شکل نمی گیرد. علم شیمی نقش تعیین کننده ای در موفقیت یا عدم موفقیت فیلم های دو رفیق دارد و متأسفانه دراینجا شیمی رابطه ی نیک و روی در حد صفر است . جف بریجز خیلی تلاش کرده تا ادای جان وین را در‌آورد اما نتیجه ی اش نابودی کاریزمای طبیعی هزار واتی اش بوده است.

 رایان رینولدز هم که انگار دارد از سر خستگی بازی می کند . فقدان شیمی فقط منحصر به رابطه ی نیک و روی نمی شود.
 رابطه ی روی با پراکتور ( رئیس مؤنث R.I.P.D که روی به وی علاقه ی خاصی دارد) نیز کم رمق است، و همین طور رابطه ی نیک با جولیا ( همسرنیک) .

کوین بیکن هم که اساساً درحس و حال " کوین بیکن بد" ش به سر می برد و کاری جز لبخند زدن و اخم کردن ندارد.
 تنها ایده ی جالب فیلم که متأسفانه تلف شده ، بدن های جدید نیک و روی است. نیک در داخل بدن یک پیرمرد چینی( جیمز هنگ) حلول یافته و روی در داخل بدن یک زن جذاب بلوند (ماریسا میلر).اما کارگردان نمی داند که این ایده را چگونه باید در فیلم اش اجرا کند.

 نتیجه این شده که تماشاگر فقط گاهی،‌برای فقط چند لحظه، نیک و روی را در قالب بدن های اصلی شان( که همان جف بریجز و رایان رینولدز باشد) ظاهر می شوند.

 این آشکارا خلاف فرض داستانی ای است که فیلم در ابتدا مطرح کرده بود ؛ ظاهراً فیملساز دل اش نیم آمده که از وجود دو ستاره ی فیلم اش به اندازه ی کافی استفاده نکند!  فیلم میتوانست از ایده ی آواتار های نیک و روی حسابی خنده و شوخی بگیرد.

اما از آنجایی که بریجز و رینولدز ستاره اند ولی میلز و هنگ غیر ستاره اند ، تمامی ظرفیت های کمیک فیلم تباه شده است.

نقطه ضعف دیگر فیلم، جلوه های ویژه ی نازل آن است برای مثال به مخلوق های فیلم توجه کنید که چقدر بد و شتابزده طراحی و سپس اجرا شده اند.

 تنها نکته مثبت فیلم مدت زمان نود دقیقه ای آن است که باعث می شود وقت تماشاگران بیش از نود دقیقه صرف تماشای این بنجل سینمایی نشود.!/ص

منبع: ماهنامه دنياي تصوير
برچسب ها: فیلم ، سینما ، کاغذ ، هالیوود
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار