امام صادق(ع) در رواياتي چند به مراتب كمالي ايمان توجه داده است.مطلب زیر با اسنتاد بر احادیث، كمال ايمان را از نظر آن حضرت بيان كند. ايمان همانند هر امر باطني و قلبي داراي مراتبي است. در آيات قرآني و روايات از مراتب و درجات ايمان سخن به ميان آمده و براي هر مرتبه اي، مقامات و آثاري بيان شده است.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

مراتب كمالي ايمان

ايمان همانند تقوا و ديگر امور داراي مراتب و درجاتي است. قرآن پايين ترين درجه ايمان و باور را اسلام قولي و زباني دانسته است كه با شهادتين آغاز مي شود. پس از آن است كه در يك فرآيندي از جمله با فتنه ها و آزمون ها و ابتلائات، مراتب و درجات برتر پديدار مي شود. (حجرات، آيه 14)

البته هر مرتبه اي براي خود داراي آثاري است. مثلا اسلام زباني كه حتي بر زبان منافقان جاري مي شود، در حالي كه قلب ايشان هيچ گونه پذيرشي نسبت به آن ندارد و حتي در جهت خلاف آن يعني به سوي كفر گرايش دارد، عامل حرمت جان و مال و عرض شخص مي شود و كسي نمي تواند شخصي را متهم كرده و براي تصاحب جان و مال و عرض او، عدم اسلام را به او نسبت دهد و با آنكه در زبان، اسلام را بيان مي كند، او را متهم به عدم ايمان در اين سطح كرده و بخواهد مالش را بگيرد. (نساء، آيه 94)

از اسلام تا مرتبه كمالي بسي راه طولاني است كه با آزمون ها و فتنه ها به دست مي آيد. از اين رو گفته اند هر كه مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند. كسب مراتب عالي تر ايمان كه همراه با خلوص بيشتر است با رهايي از همه چيز و پيوستن به خداوند امكان پذير است. براي رسيدن به اين مرتبه گاه مي بايست از هر آنچه عزيز و گرامي مي داريد و حتي از جان عزيزترش مي دانيد چون فرزند بگذريد؛ چنانكه حضرت ابراهيم(ع) در آزموني سخت از سوي خداوند انجام داد و سربلند از آزمون بيرون آمد. (صافات، آيات 102 تا 105)

رسيدن آن حضرت(ع) به مقام اولوا العزم در ميان رسولان و دست يابي به مقام بلند امامت پس از ابتلائات و آزمون هاي بسيار سخت بوده است. (بقره، آيه 124)

خداوند در آيه 2 سوره عنكبوت به توده هاي مردم هشدار مي دهد كه هر ادعائي مستلزم اموري است. اگر كسي مدعي اسلام است بايد شرايط اسلام را بپذيرد و بدان عمل كند و كسي كه مدعي ايمان است گمان نبرد كه ادعايش بدون هيچ اما و اگري پذيرفته مي شود؛ بلكه بايد در آزمون هاي سخت و بسيار، سربلند بيرون آيد تا سيه رو شود هر كه در او غش باشد.

نكته اي كه بايد توجه داشت اينكه كمال نيز داراي سطوح و درجات و مراتبي است. به اين معنا كه هر كسي كه به كمال ايمان رسيد، گمان نبرد كه به تماميت آن دست يافته است؛ بلكه از كمال تا تمام، ره بسيار است. از اين رو پيامبران با رسيدن به مقام انسان كامل و بهره مندي از مقام نبوت، تا تماميت در كمال در انسان، راه بسيار در پيش داشتند. بر همين اساس آزمون هاي سختي را مي بايست تحمل مي كردند كه برخي در اين امتحانات شكست خوردند و نتوانستندبه تماميت كمالي انسانيت و ربوبيت برسند و مقام خلافت مطلق الهي را به دست آورند.

 از جمله حضرت آدم(ع) كه در آزموني شكست خورد و به درخت ممنوع نزديك شد و از ميوه آن خورد و خداوند او را به فقدان عزم سرزنش كرده و فرمود: لم نجد له عزما؛ در آدم عزمي را نيافتيم. به اين معنا كه اراده قوي نداشت تا در برابر وسوسه ها، مقاومت و صبر كند و موفقيت در آزمون را براي خود به ثبت برساند.(طه، آيه 115)

پيامبران ديگري نيز اينگونه در آزمون هايي شكست خوردند از جمله حضرت يونس(ع) كه اگر رحمت الهي نبود مي بايست تا قيامت در درون نهنگ زنداني مي ماند. (سوره صافات، آيات 143 و 144؛ بحارالانوار، ج11، ص 82؛ تفسير نورالثقلين، ج3، ص 449؛ سوره قلم، آيات 45 تا 48)
خداوند با آنكه همه پيامبران را انسان كامل مي داند ولي در همان كمال، ايشان را تمام نمي داند. از اين رو سخن از فضيلت و برتري برخي بر برخي ديگر در كمالات به ميان مي آورد. (بقره، آيه 253 و آيات ديگر)

بنابراين، مراتب كماليت هر كمالي بس بسيار است. در روايات هنگامي كه از عوامل كمال بخش ايمان سخن به ميان مي آيد، امور بسياري بيان مي شود. گاه عواملي به عنوان اسباب كمال مطرح مي شود و گاه ديگر اسباب ديگر. اين بدان معناست كه هر يك از اين اسباب در بخشي از مراتب و درجات كمالي نقش دارد و اگر همه آنها در شخص، فراهم شود او به تماميت در كمال ايمان دست خواهد يافت. بر اين اساس نمي بايست گمان برد كه تناقضي در روايات است؛ چرا كه گاه براي تبيين اسباب و عوامل كمال ايمان اموري مطرح شده و گاه ديگر عوامل ديگري بيان شده است.

اين تفاوت ها در حقيقت بيانگر مراتبي است كه كمال ايمان داراست. پس با هر يك از اين اسباب و عوامل، مرتبه اي از مراتب كمالي ايمان كسب مي شود كه با اسباب و عوامل ديگر دست نيافتني است. هنگامي كه همه اين اسباب و عوامل فراهم آمد و شخصي همه آنها را در خود تحقق بخشيد، آنگاه است كه تماميت مرتبه كمالي ايمان را كسب كرده و در اوج و چكاد ايمان قرار گرفته است.

مكارم اخلاقي، عوامل اصلي كسب مراتب كمالي ايمان


با نگاهي به آموزه هاي وحياني اسلام از آيات و روايات، مي توان اين معنا را به دست آورد كه كسب مراتب كمالي ايمان در گرو كسب مكارم اخلاقي است. به اين معنا كه انسان در ميان رفتارهاي خوب اخلاقي آن رفتاري كه برتر و نيكوتر از همه است را برگزيند و به تعبير قرآن احسن و نيكوتر را انتخاب كرده و متصف و متخلق به آن شود. (اعراف، آيه 145؛ زمر، آيه 18)

پيامبر گرامي(ص) نيز مي فرمايد كه من براي اتمام مكارم اخلاقي برانگيخته شده ام. به اين معنا كه بزرگواري هاي اخلاقي در اوج تماميت آن را براي اهل اسلام آورده تا بدان عمل كنند و در اوج قرار گيرند. پس ميان خوب و خوب تر و خوب ترين، آن چيزي كه ترين هاست آن را بيان كرده و خواهان اتصاف به اين خصلت هاي برترين و بهترين است. پس خوب ترين، نيكوترين، زيباترين و پسنديده ترين چيزها را براي مسلمان مي خواهد كه برتر از آن چيزي نيست.

از سويي انسان مسلمان در تحليل آموزه هاي قرآني، انساني اخلاقي است. به اين معنا كه همه آموزه هاي قرآني بر آن است كه تا انساني اخلاقي را در اوج تماميت آن بسازد و تحويل جامعه بدهد. اينگونه است كه انسان در مقام مظهريت خداوندگاري و متاله شدن، شايسته آن است تا د ر جايگاه خلافت الهي به ربوبيت و پروردگاري جهانيان بنشيند. پس هدف همه آموزه هاي قرآني از معارف و احكام براي ساخت انسان اخلاقي در تماميت آن است؛ چرا كه خداوند در اوج اخلاق است و همه فضايل اخلاقي را بي هيچ كم و كاستي د راوج نهايي و تماميت آن داراست و از بشر خواسته است تا خدايي شده و آن صفات و فضايل را در خود تجلي بخشد.




سه گانه اخلاقي در كسب كمال ايمان

چنانكه گفته شد اسباب و عوامل بسياري را مي توان در آيات و روايات به دست آورد كه بيانگر كسب مراتبي از مراتب و درجات كمالي ايمان است. همه اين روايات كه در چارچوب اصول اخلاقي سامان يافته است، به انسان مي آموزد كه چگونه مي تواند با تخلق به صفات اخلاقي، خود را به مراتب كمالي برساند و يا از مرتبه اي به مرتبه اي بالاتر صعود كند و تقرب خويش به خدا را با فضايل اخلاقي و تخلق به صفات نيك و خوب و زيبا افزايش دهد و به او نزديك تر و نزديك تر شود.

امام صادق براي كسب مرتبه اي از مراتب كمالي ايمان، سه گانه هائي را فرموده است كه بر محور اخلاق برتر است. ايشان مي فرمايد: سه چيز است كه در هر كه باشد ايمانش كامل است: 1- كسي كه چون خشمگين شود اين امر او را از حق خارج نسازد 2- و چون از چيزي خوشنود گردد اين شادي او را به گناه نكشاند 3- و كسي كه چون به قدرت رسيد گذشت و بخشش نمايد. (تحف العقول، ص339)

1- فرو خوردن خشم: خشم يكي از صفات هيجاني انساني است. انسان ها هرگاه با امري ناپسند و زشت و برخلاف خواسته هاي خود مواجه شوند كه موافق طبع و طبيعت ايشان نباشد، غيظ مي كنند و خشم مي گيرند. اين خشم و غيظ مي تواند بر خاسته از انگيزه هاي الهي باشد، ولي چون با عقل مديريت نشده است و تحت تأثير هيجانات نفساني است مي تواند تأثيرات بدي بجا گذارد. از مهمترين تأثيرات بد آن مي توان به خروج از دايره اعتدال و عدالت اشاره كرد و يا به خروج از دايره اخلاص در عمل توجه داد. كسي كه خشم مي گيرد تحت تأثير هيجانات نفساني قرار مي گيرد و عمل مي نمايد.

 در اين حالت چون عقل ديگر حاكم و مسلط بر نفس نيست، رفتارهاي شخص بيرون از دايره عدالت و اعتدال خواهد بود. از اين رو افراد خشمگين هرگز در مسير درست و عادلانه رفتار و عمل نمي كنند و به سرعت از جاده حق و عدالت بيرون مي روند. در اين جاست كه مديريت خشم توسط عقل مهم و اساسي است. در داستان معروفي كه درباره جنگ اميرمؤمنان علي(ع) با عمروبن عبدود آمده، آن حضرت پس از آن كه عمرو در جنگ شكسته خورده و حضرت(ع) بر سينه او نشسته بود، بر روي حضرت(ع) آب دهان مي اندازد. آن حضرت(ع) از روي سينه اش برمي خيزد تا خشم خويش را به سبب عمل زشت عمرو فرو خورد و سپس تنها براي رضايت خداوند جان دشمن خدا را بگيرد تا هيچ گونه غير و هواهاي نفساني در عمل عبادي جهاد و دشمن كشي در دل راه نيافته باشد.

در روايت بالا امام صادق(ع) به اين مسئله توجه مي دهد كه خشم گرفتن امري طبيعي است و انسان به سبب دارا بودن نفس نمي تواند از خشم كه جزو طبيعت انساني است خالي باشد، ولي مديريت خشم و مهار آن به وسيله عقل، اصل اساسي است كه وظيفه هر مؤمني است؛ چرا كه انسان مؤمن اهل عقل و فردي خردمند و خردورز است و براساس آيات و روايات اصولاً سرمايه انساني دين داري و اخلاق، ريشه در عقل دارد و يكي از نشانه هاي خردورزي انسان، ايمان و اخلاق و حياورزي اوست. (اصول كافي، كتاب عقل و جهل) پس ميان ايمان و عقل ارتباط تنگاتنگي است و بود يكي به معناي بود ديگري و فقدان يكي به معناي فقدان ديگري است؛ چرا كه ايمان و عقل لازم و ملزوم يكديگرند. براين اساس، انسان مؤمن به سبب خردورزي، به سرعت مهار نفس خويش را به دست مي گيرد و خشم خود را كنترل مي كند تا خشم طبيعي، او را از جاده حق و عدالت بيرون نبرد. از اين رو خداوند از صفات اهل ايمان و احسان را كظم غيظ يعني فروخوردن خشم دانسته است. (آل عمران، آيه134)

2- شادي به دور از گناه: يكي ديگر از هيجانات نفساني شادي است. انسان ها با ديدن اموري كه موافق طبع و طبيعت ايشان است، خشنود شده و اگر اين موافقت طبع قوي تر باشد بروز و ظهور خشنودي به شكل هيجاني شديد و شادي و فرح است. در حقيقت ريشه شادي در انسان را مي بايست در خشنودي و رضايت نفس او جست و جو كرد؛ چرا كه عامل سازگار با طبع و طبيعت او تحقق يافته است. انسان ها گاه دچار شگفتي مي شوند؛ زيرا با عواملي مواجه مي شوند كه ايشان را بسيار خوشايند است. در اين حالت خوشحالي و شادي آنان به شكل فرح و طرب بروز مي كند و افزون بر جوانح و قلب و درون، جوارح و اعضاي ايشان را به واكنش شديد وادار مي سازد. كلمات شادي بخش از دهان خارج مي شود و افزون بر بشاش شدن چهره، دست و پا و بدن آنها نيز متأثر از سرور دروني شديد به حركت درمي آيد.

در اينجاست كه عقل مي بايست وارد شده و مديريت نفس هيجان زده را به عهده گيرد. هيجانات خشم و شادي، امري طبيعي براي نفس تحت تأثير عوامل و اسباب بيروني است. اما انسان مؤمن كه انساني عاقل است هر دو دسته از هيجانات را مديريت و مهار مي كند و اجازه نمي دهد كه اين هيجانات، او را از دايره عقلانيت و عدالت و اعتدال بيرون برده و به سوي باطل كشاند. خداوند در آياتي چند، برخي از انسان ها را كه تحت تأثير هيجانات نفساني عمل و رفتار مي كنند سرزنش مي كند. پس همان گونه كه رفتارهاي متأثر از خشم مديريت نشده از سوي عقل، ناپسند و زشت دانسته شده است؛ رفتارهاي متأثر از شادي مديريت نشده نيز ناپسند و زشت دانسته مي شود و خداوند به صراحت اعلام مي دارد كه رفتارهاي فرحناك را دوست نمي دارد؛ چرا كه ريشه در خروجي از عقلانيت دارد. (قصص، آيه67)

پس، از نشانه هاي خردورزي آن است كه عقل مديريت نفس را در هيجاناتي چون خشم و شادي به دست گيرد و اجازه ندهد كه هيجانات نفساني انسان را به رفتارهاي زشت و ناپسند بكشاند و از جاده عدل و اعتدال و حق بيرون برد. كساني كه عقلشان حاكم بر نفس نيست، از ايمان كاملي برخوردار نيستند و رفتارهاي ضدايماني و ضدعقلاني از آنان صادر مي شود. از اين رو حتي به گناه نيز مي افتند و در هنگام شادي به سبب عدم تسلط عقل بر نفس در شادي خويش مرتكب گناهاني مانند اسراف و اتراف مي شوند.

3- قدرت همراه با گذشت: قوت و قدرت مي تواند ذاتي و يا اكتسابي باشد. برخي از انسان ها داراي قوت و قدرت بدني هستند؛ چنانكه خداوند درباره حضرت طالوت مي فرمايد كه او داراي بدني قوي و قدرتمند بود (بقره، آيه274) همين خصوصيت را خداوند به حضرت موسي(ع) نسبت مي دهد و از زبان دختر شعيب(ع) بيان مي كند كه ايشان مردي قوي و امين بودند. (قصص، آيه26) داشتن قوت بدني از امور غير ارادي است هرچند كه مي توان با شيوه هائي آن را پرورش داد ولي هركسي نمي تواند با پرورش و ورزش، قوت بدني را به دست آورد.

اما قدرت اكتسابي به اين است كه انسان از طريق نفوذ مادي و يا معنوي و كسب اعتبار در جامعه از امتيازاتي بهره گردد. قدرتي كه از اين طرق به دست مي آيد، در برخي از موارد همراه با نوعي ولايت بر ديگران است. مثلا پدر بر فرزند ولايت دارد و همين ولايت براي او قدرتي را به همراه مي آورد. همچنين براساس آموزه هاي اسلامي، شوهر بر زن ولايت دارد. (نساء، آيه 34) در نظام اسلامي ولي فقيه به تبعيت از اولوالامر داراي ولايت است (نساء، آيه 59) كه براي آنان قدرتي را اثبات مي كند كه گاه ايشان را اولي از خود مردم بر جان و مال و عرضشان قرار مي دهد. (احزاب، آيه 6)

قدرت از آن جايي كه تسلط بي چون و چرايي را موجب مي شود، نيازمند تسلط عقل بر شخص است؛ چرا كه اگر عقل ايماني بر چنين شخصي مسلط نباشد مي تواند از قدرت در جهت مفسده و ضرر بهره برد. از اين رو كمال ايمان را امام صادق(ع) در مديريت عقل بر نفس در هنگام قدرت و اجراي آن دانسته است تا اجازه ندهد كه نفس بر خلاف عقل و موازين آن از جاده حق و عدالت بيرون رود. در هنگام قدرت اگر انسان بتواند حتي يك گام برتر از عقل از دريچه قلب به مسايل بنگرد بسيار كاري بجا و خوب انجام داده است؛ چرا كه عقل، حكم به مجازات گناهكار و خطاكار مي كند و مجازات متناسب با جرم، امري است كه عقل بدان حكم مي كند. از آنجايي كه شخص در قدرت است مي بايست يك گام برتر رود و از دريچه احسان و قلب به مسئله بنگرد و از خطا و اشتباه بلكه حتي برخي از گناهان، چشم پوشي كند تا خطاكار درس عبرت گيرد و در مسير درست گام بردارد.

 از اين رو گفته اند عفو و گذشت از بزرگان است و در آيات و روايات كساني كه در قدرت و اقتدار، عفو و گذشت مي كنند به عنوان اهل احسان ستوده شده اند. مثلا كسي كه مي تواند قصاص كند ولي از آن بگذرد مورد عنايت الهي است و خداوند از او راضي و خشنود است. در آيات قرآني از عفو، بسيار تجليل شده است. عفو، رفتاري احساني است كه به حكم قلب انجام مي گيرد نه عقل. به اين معنا كه قلب آدمي حكم مي كند كه گذشت نمايد. البته عقل مخالف رفتاري كه قلب توصيه مي كند نيست؛ چرا كه عقل اينگونه رفتار را پسنديده دانسته و موافق آن است. به سخن ديگر، كسي كه به حكم قلب عمل مي كند مخالف نفس عمل كرده است ولي هرگز مخالف عقل عمل نمي كند؛ چرا كه اينگونه رفتار مورد تأييد عقل است. پس مي توان گفت كه احسان و ايثار و عفو و گذشت، رفتاري موافق عقل و مخالف هواي نفساني است.

 خداوند در آياتي از انسان ها خواسته است كه ايمان خويش را با عفو و احسان و ايثار و گذشت كامل كنند و نشانه دهند كه تا چه اندازه در مسير كمالي گام برمي دارند و ايمان را دوست مي دارند و موافق عقل و قلب و ايمان عمل مي كنند. (بقره، آيات 178 و 273؛ تغابن، آيه 14 و آيات ديگر)به هر حال، از نظر امام صادق(ع) رفتارهاي عقلاني و موافق عقل كه در اصول اخلاقي مورد تأكيد است موجب مي شود تا انسان مراتبي از كمال ايمان را درك كند.

پس بايد همواره بر اين امور توجه كامل داشته باشيم؛ چرا كه خداوند به حكم آيه2 سوره عنكبوت هيچ مدعي ايمان را بدون آزمون رها نمي كند و هر دم ممكن است كه به خشم و شادي يا قدرت آزموده شويم و اگر نتوانيم در عين قدرت گذشت و در اوج شادي پرهيز از گناه و در اوج خشم، كظم داشته باشيم، ممكن است از دايره عقل و ايماني كه مدعي آن هستيم دور افتيم و به ورطه كفر و نفاق سقوط كنيم. پس بايد همواره بر اصولي از اين دست توجه داشته و پايبند آن باشيم تا مراتب عقلاني و ايماني خويش را تقويت نماييم.

/کیهان
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار