به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران به نقل از فارس، «کامران غضنفری» از رزمندگان دفاع مقدس در تیپ 27 محمدرسول الله(ص) بوده که در نخستین روزهای مقاومت در سال 1359 به جبهه جنوب اعزام شد. تحصیلات وی کارشناسی ارشد روابط عمومی و امور بین الملل است و علاوه بر پژوهش در زمینه های مختلف سیاسی، نظامی و اجتماعی، کتاب های «آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران» و «راز قطعنامه» را به نگارش درآورده است.
بخش نخست از گفتگوی ترتیب داده شده با ایشان را ملاحظه می فرمایید:
* کتاب های متعددی درباره قطعنامه 598 منتشر شده است. هدف شما از نگارش کتاب پژوهشی «راز قطعنامه» چه بوده و چگونه این کار را انجام دادید؟
قبل از انتشار کتاب پژوهشی «راز قطعنامه» بررسی هایی در کتب منتشره در زمینه پذیرش قطعنامه داشتم و تا قبل از سال 1388 کسی در جمهوری اسلامی ایران چنین کار تحقیقی انجام نداده بود و در واقع تجزیه و تحلیل به این صورت انجام نشده بود که این هم یکی از نواقص بزرگ حوزه پژوهشی و مطالعاتی دفاع مقدس بوده است.
چراکه ناگفتههای بسیاری از جنگ وجود دارد که از سوی مسئولان یا فرماندهان آن زمان بیان نشده است. لذا برای روشن شدن اذهان مردم باید این ناگفتهها بیان شود؛ این همان نکتهای است امام خمینی (ره) در پیام پذیرش قطعنامه 598 به آن اشاره کردند: «مطالبی است که اکنون شرایط بیان آن مهیا نیست و در آینده روشن خواهد شد».
با توجه به این فرمایش حضرت امام (ره) مشخص است که مطالب گوناگونی در مورد علل پذیرش قطعنامه وجود داشت که امام بیان این مطالب را در آن زمان صلاح نمیدانستند؛ چراکه هنوز جنگ جریان داشت و به مصلحت نبود که در آن شرایط که اوضاع تثبیت نشده بود، خیلی از مطالب بازگو شود.
بنده از سال 88 به مدت سه سال در خصوص پایان جنگ و پذیرش قطعنامه 598 شروع به جمعآوری مطالب کردم که از منابع و مستندات مختلف این جمعآوری صورت گرفت.
در این راستا کتابهای جنگ و پایان جنگ را مطالعه کردم؛ کتاب خاطرات روزانه آقای هاشمی رفسنجانی یکی از مستندات بود چرا که وی از سال 1362 تا پایان جنگ سمت فرماندهی جنگ برعهده داشتند و علاوه بر این رئیس مجلس شورای اسلامی بود، تبعاً مطالب و روزنوشتهای او به عنوان سندی درباره جنگ در دسترس است.
در ادامه کتابهایی انتشار یافته مرکز تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره عملیاتهای زمان جنگ، مسائل سیاسی، نظامی و اجتماعی، فصلنامهها و روزنامهها و مجلات را مورد بررسی قرار دادم و کار نسبتاً گسترده جمعآوری مطالب را در زمینه پایان جنگ انجام دادم.
* موضوع پذیرش قطعنامه 598 موضوعی است همیشه تداعی کننده «نوشیدن جام زهر امام خمینی(ره)» بوده؛ چرا امام راحل این تعبیر را کردند؟
بیست و پنج سال از پایان جنگ میگذرد، حق مردم است که بدانند چرا حضرت امام خمینی (ره) از پذیرش قطعنامه 598 به عنوان سرکشیدن جام زهر تعبیر کردند، چون جام زهر اثر کشنده دارد و طبعاً توقعی نیست که انسان عاقل با اختیار خودش و داوطلبانه جام زهر را سربکشد مگر اینکه آن فرد را مجبور به سرکشیدن جام زهر کنند، که همین طور هم بوده است؛ یعنی علیرغم اینکه بعضی از مسئولان آن زمان سعی کردند به مردم این گونه القاء کنند که امام راحل داوطلبانه و با اختیارخودشان قطعنامه را پذیرفتند، واقعیت خلاف این است و بعضی از مسئولان شرایط را به گونهای فراهم کردند که امام خمینی (ره) مجبور به پذیرش قطعنامه شوند.
نتیجه آن هم این بود که پایان عمر امام خمینی (ره) را به جلو انداخت و تسریع کرد کما اینکه بعد از آتش بس میبینیم که حضرت امام (ره) از شدت ناراحتی سخنرانیهای عمومی را در بین مردم قطع میکنند. بعد از مدتی ایشان تنها خانوادههای شهداء را به دیدار میپذیرفتند و با تکان دادن دستشان ابراز احساسات میکنند.
چرا که قطعنامه 598 عمدتاً به نفع عراق و به ضرر جمهوری اسلامی ایران تنظیم شده بود و همان طور که برخی از مسئولان مملکتی وقت به صدور قطعنامه به شورای امنیت سازمان ملل اعتراض میکنند، که این قطعنامه بدون مشورت با جمهوری اسلامی تنظیم شده است و ما نمیتوانیم آن را بپذیریم اما عراق قطعنامه را پذیرفت چراکه به نفعاش بود.
* چرا قطعنامهای که به ضرر جمهوری اسلامی ایران بود، پذیرفته شد؟
امام خمینی(ره) همواره در پی جنگ یک خط مستقیم را دنبال میکردند و بارها به مردم و مسئولان کشور اعلام کردند تا وقتی که این متجاوزی که به کشور ما تجاوز کرده تنبیه نشود و خسارات وارده را جبران نکند ما دست از دفاع برنمیداریم؛ اینها محورهای کلیدی بود که امام(ره) بارها به آن اشاره کردند یعنی تنبیه متجاوز، عقبراندن او از سرزمینهای خودمان و اخذ غرامت از دشمن بود.
ایشان بارها اشاره کردند که باید حزب بعث و صدام را ساقط کنیم تا مردم مسلمان عراق از شر این حزب جنایتکار راحت شوند. این استراتژی بود که امام(ره) در طول جنگ در پیش گرفتند و همواره اعلام میکردند که جنگ مسئله اصلی کشور بوده و باید در رأس امور قرار گیرد؛ اما متأسفانه علیرغم این تأکیدات امام خمینی(ره)، بعضی از مسئولان کشوری گوششان به حرفهای امام (ره) بدهکار نبود و درست خلاف حرفهای ایشان عمل میکردند یعنی به جای اینکه جنگ در رأس امور کشور قرار گیرد آنها جنگ را به صورت یک اولویت فرعی در آوردند.
* نمونه هایی از این کوتاهی مسئولان وقت در اجرای اوامر امام(ره) چه بود؟
به عنوان یک سند، محسن رضایی که در آن زمان فرمانده سپاه پاسداران بود در چندین سخنرانی اشاره کرده است، در طی هشت سال جنگ حدود 180 میلیارد دلار نفت به فروش رساندیم اما از این مقدار حدود 20 میلیارد دلار آن فقط به جنگ اختصاص پیدا کرد؛ یعنی اینکه مسئولان آن زمان کشور فقط 12 درصد از امکانات کشور را به جنگ اختصاص میدادند و حدود 88 درصد آن صرف کارهای دیگر میشد.
بعضی از مسئولان و دستاندرکاران کشور در آن زمان به کرّات در کار پشتیبانی از جنگ، کارشکنی میکردند و جلوی تجهیز امکانات کشور را برای پشتیبانی همه جانبه از جنگ میگرفتند.
آقای هاشمی رفسنجانی به طور مشخص در جنگ این عقیده را داشت که ما باید سعی کنیم یک منطقه مشخصی از کشور عراق را تصرف کنیم و بعد با اتکا به آن منطقه تصرف شده با دولت عراق و صدام پشت میز مذاکره بنشینیم. این سیاست و راهبردی بود که حضرت امام(ره) به شدت با آن مخالف بودند و مذاکره با حزب بعث را قبول نداشتند و آن ها را صلحطلب نمیدانستند، ادعاهای صلحطلبی حزب بعث و صدام را دروغ می دانستند که در حقیقت همین طور بود.
جناب هاشمی رفسنجانی در سالهای بعد طی مصاحبههایی اعتراف میکنند که تصور مذاکره با حزب بعث درست نبود؛ امام خمینی(ره) به این مسئله اعتقاد داشتند، اما ما به این مسئله رسیده بودیم که مذاکره با حزب بعث درست است.
اگر آقای هاشمی تحلیل امام(ره) را قبول داشت پس چرا در عرصه عمل و در پشت صحنه خلاف این تحلیل را عمل میکرد؟ چرا استراتژی امام(ره) را عمل نکرد؟
آقای هاشمی رفسنجانی در جای دیگر میگوید که من در طی جنگ سیاستی را در پیش گرفته بودم که مورد تأیید امام نبود اما ایشان مخالفتی هم با آن نمیکردند. این یک اعتراف مهمی است و باید مردم به آن دقت کنند یعنی فرمانده جنگ و رئیس مجلس شورای اسلامی کشور، کسی که تمام تصمیمگیریهای عمده جنگ را برعهده داشت، برخلاف شیوه، دستورات و راهبرد امام(ره)، شیوهای را در دستورکار قرار داد که خودش اعتراف کرد امام با این شیوه موافق نبوده است.
ما دهها هزار شهید و مفقود و اسیر و جانباز دادهایم، پس مسئولیت این رزمندهها با چه کسی است؟ آن ها با همین شیوه باعث شدند که جنگ به جای اینکه در مدت کوتاهی با حزب بعث و صدام به پایان برسد، هشت سال طول کشید و بعد هم با شکست ایران در عرصه نظامی به پایان رسید.
درست است که ما نگذاشتیم دشمن به هدف اولیه خودش که سقوط نظام جمهوری اسلامی ایران بود، دست یابد و علیرغم اینکه تمام دنیا از صدام پشتیبانی میکردند، به این هدف شوم خودشان دست پیدا کنند اما ما هم به اهداف والایی که در جنگ داشتیم تنبیه متجاوز، سرنگونی حزب بعث عراق و خلاص کردن مردم از شر صدام و دیکتاتوری حزب بعث دست پیدا نکردیم. این مسئلهای است که مسئولین ماجرا روزی باید در برابر مردم پاسخگو باشند.
آن ها تاکنون به گونههای مختلف سعی کردند از زیر بار این قضیه شانه خالی کنند و جوابگوی مردم نباشند و کارهای غلط خودشان را توجیه کنند، اما بالاخره روزی باید به افکار عمومی مردم پاسخ دهند.
* چه کسانی موافق ادامه جنگ و اجرای راهبرد امام(ره) بودند؟
موافقان ادامه جنگ، پیرو امام(ره) بودند و بر این اعتقاد داشتند که راهبرد ایشان مبنی بر «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از دنیا» باید عمل شود و ریشه تجاوز در منطقه خشکانده شود تا افراد دیگری هوس نکنند بعد از آن دوباره با اتکاء به قدرت نظامی به کشور مستقل دیگری تجاوز کند و آن همه خسارت به بار بیاورد.
بسیاری از فرماندهان نظامی جنگ معتقد به کار بستن شیوه و راهبرد امام(ره) بودند.
* این موافقت از سوی فرماندهان ستادی بود یا عملیاتی؟
فرماندهان ستادی و عملیاتی در دوران جنگ از راهبرد امام(ره) حمایت میکردند؛ در سالهای آخر جنگ بین برخی از ستادیها و عملیاتیها اختلافاتی بروز کرد، اما بخش عمده فرماندهانی که درگیر جنگ بودند، همچنان معتقد به ادامه راهبرد امام خمینی(ره) بودند و این مسئلهای بود که کاملاً در عرصه جنگ خودش را حاکم کرد.
* بحث آتش بس از چه زمانی کلید خورد؟
بعد از عملیات های الی بیتالمقدس، رمضان و مسلمبن عقیل، سیاسیون شیوه دیگری را در پیش گرفته بودند که مخالف شیوه امام(ره) بود؛ آن ها ایده ختم جنگ را دنبال میکردند.
آقای هاشمی در مصاحبهها و یادداشتهای خود به صراحت آورده است که از سال 61 تا 62 به نحوی آتشبس شود و عملیات متوسطی داشته باشیم که بخشی از خاک عراق را بگیریم و سپس آتشبس دهیم و با صدام مذاکره کنیم، کما اینکه بعداً دیدیم این شیوه پاسخ نداد و آقای هاشمی در سالهای بعد از جنگ اعتراف کرد.
این اشتباه در راهبرد آقای هاشمی را در عملیات والفجر هشت و کربلای پنج شاهد بودیم که بخشی از خاک عراق به تصرف رزمندهها درآمد در حالی که مذاکرهای بین عراق و ایران صورت نگرفت.
اگر ما با راهبرد حضرت امام(ره) پیش میرفتیم و جنگ در رأس امور در کشور قرار میگرفت و مسئولین به این توصیه امام عمل میکردند، که عمل نکردند، جنگ زودتر و با پیروزی ما تمام میشد نه با شکست در سال 67.
* در بحث پذیرش قطعنامه 598 چند محور از سوی آقای هاشمی تجزیه و تحلیل شده است یکی اینکه صدام حملات شیمیایی را گسترده کرده بود، کشتی نظامی و غیرنظامی و هواپیمای مسافربری ما را مورد هدف قرار داد، موشکباران شهرها و روستاها را در پیش گرفته بود. آیا اینها می توانست از دلایل اصلی پذیرش قطعنامه باشد؟
امام خمینی(ره) به تمام اتفاقهایی که در سال 67 شاهد آن بودیم، علم داشتند و با علم به تمام این موارد محکم میایستادند و همچنان اصرار به ادامه مقاومت داشتند. کما اینکه بعد از زدن هواپیمای مسافربری ایرباس در 12 تیرماه 1367 توسط ناو وینسنس آمریکا در خلیج فارس، ایشان در 13 تیر پیام میدهند که در این پیام میفرمایند: «این روزها باید تلاش کنیم تا تحول عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است را به وجود آوریم، باید همه، جنگی تمام عیار علیه آمریکا به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از جنگ خیانت به رسولالله (ص) است اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنههای نبرد تقدیم مینمایم».
امام (ره) در رابطه با تردید در ادامه جنگ خیانت به اسلام را تعبیر کردند یعنی ایشان تا لحظه آخر به راه خودشان معتقد هستند و آن را درست میدانند.
* مسأله دیگر که از سوی آقای هاشمی به عنوان فرمانده جنگ، مطرح بود؛ این است که مردم دیگر استقبالی برای حضور در جبهه نمی کنند؛ تحلیل شما از این ادعا چیست؟
آقای هاشمی رفسنجانی طی گزارشی به امام (ره) اعلام کرد که مردم به جبهه نمیروند؛ علاوه بر این محمد خاتمی که وزیر ارشاد وقت بود و اواخر جنگ هم مسئولیت تبلیغات ستاد فرماندهی کل را بر عهده داشت، گزارشی برای امام(ره) فرستاد که مردم از جبههها استقبال نمیکنند، و روحیهای برای جنگیدن ندارند!
ما با استدلال و استناد به یادداشتهای منتشر شده هاشمی رفسنجانی و اظهارات مسئولان دیگر در جنگ اثبات کردیم که این ادعا دروغ بوده و صحت نداشته است.
در اردیبهشت 1367 هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای روزانه نوشته است که جلسه شورای عالی دفاع تشکیل شد و بحث در مورد اعزام نیروها به جبهه بود، گفتند: سطح اعزام خوب است و قرار شد تبلیغات برای ادامه اعزام ادامه داشته باشد.
این بحث یعنی اینکه تا یک ماه قبل از پذیرش قطعنامه 598 به اعتراف خود آقای هاشمی اعزام نیروها به جبهه همچنان خوب بوده و مردم استقبال میکردند بنابراین ادعای عدم استقبال مردم از اعزام به جبهه خلاف واقع است، برای اثبات این قضیه حرفهای مسئولان از جمله رهبر معظم انقلاب، محسن رضایی و محسن رفیقدوست را ثبت کردهایم در نتیجه نشان دادیم که این ادعا دروغ بوده و آن ها گزارش خلاف واقع را به امام (ره) دادند.
* در یکی دیگر از دلایل پایان جنگ گفته شده که اقتصاد مملکت برای ادامه جنگ، یاری نمی داد؛ نتیجه بررسی های شما در این رابطه چه بوده است؟
بله، دلیل دیگری که برای پذیرش قطعنامه مطرح بود بحث اقتصادی است که میگفتند: اقتصاد مملکت کفاف نمیدهد و کشش ادامه مقاومت را ندارد. باز هم به استناد مدارک آقایان و مطالبی که در کتابها و مقالاتشان آمده است نشان میدهد که این ادعا هم خلاف واقع بوده است.
به طور مثال محسن رفیقدوست، در کتاب خاطرات خود اشاره کرده است: «سال 1365 سالی است که کل ارز دولت 6 میلیارد دلار بود. میرحسین موسوی گفته بود که در سال 65 از 6 و نیم میلیارد دلار، 3 و نیم میلیارد دلار را به جنگ اختصاص دادهاند در حالی که کمتر از 2 میلیارد دلار به جنگ اختصاص دادند و بقیهاش را برای برنج، گندم، پنیر و آذوقه مردم اختصاص دادند».
این نمونهای از ادعای نخست وزیر مملکت در بحث اقتصادی کشور در زمان جنگ بود که محسن رفیقدوست به عنوان وزیر سپاه پاسداران و عضو کابینه، از نزدیک در جریان پشتیبانی و لجستیک جنگ قرار داشت، بیان کرده است.
رئیس بانک مرکزی در آذر سال 66 مصاحبهای میکند و اعلام میدارد که «وضع ما نسبت به سال 65 از لحاظ ذخایر ارزی بهبود یافته و درآمدهای ما رو به افزایش است و تمام تعهدات بانکی خودمان را عمل کردیم».
در آن زمان بیبیسی خبری را نقل میکند که «ایران تا ماه گذشته حدود 6 میلیارد دلار ذخایر ارزی داشته است»، در واقع ما غیر از آن پولی که روزانه نفت میفروختیم 6 میلیارد دلار نیز ذخیره ارزی داشتیم.
بنده با این نوع سندات و یافتهها میگویم که ادعاهای آن دوران برای تحمیل پذیرش قطعنامه کذب بوده است.
میرحسین موسوی در سال 76 طی سخنرانی گفته بود: «در سال 65 و 66 که اوضاع اقتصادی مملکت خوب نبود امام (ره) ما را مأمور کردند تا برویم و بدترین شرایط کشور را بررسی کرده و گزارش دهیم؛ گروهی با حدود 10 نفر از وزراء به طور سری تشکیل شد. ما در چنین شرایطی پیش بینی کردیم که اگر تنگه هرمز بسته شود و نگذارند ما نفت صادر کنیم و اگر مرز جلفا هم بسته شود و شوروی نگذارد کالایی صادر و یا وارد کنیم، و مرز ما با ترکیه هم بسته شود و از همه طرف محاصره شویم ما در چنین شرایطی چه میتوانیم بکنیم؟
به این نتیجه رسیدیم که در بدترین شرایط قادر خواهیم بود از بعضی از
حوزههای خلیج فارس و دریای عمان حداقل روزی 200 هزار بشکه نفت را به فروش
برسانیم و آن را برای بخشهای ضروری کشور هزینه کنیم و با آن توانایی که در
مردم و مسئولان سراغ داریم میتوانستیم به مقاومت ادامه دهیم».
ما در سال 65 بدترین شرایط اقتصادی داشتیم و به طور متوسط یک و نیم میلیون بشکه نفت صادر میکردیم؛ نخست وزیر وقت گفته بود ما روزانه با 200 هزار بشکه نفت هم میتوانستیم کشور را اداره کنیم.
علیرغم بمبارانها و انهدام کشتیها و هواپیماها و سایتهای نفتی ما این کار اتفاق میافتاد، بنابراین مسئولان در رابطه با وضعیت اقتصادی کشور درباره جنگ، گزارش غلط به امام خمینی (ره) دادند.
آقای محسن رضایی، به اعترافی جالبی از میرحسین موسوی اشاره می کند و می گوید: «آقای روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه گفته بود پول کافی برای ادامه جنگ نداریم و این به عنوان نظر دولت تلقی شد؛ بعدها آقای موسوی به من گفت این نظر دولت نبوده است».
خودشان اعتراف میکنند با یکسری گزارشات غلط به حضرت امام (ره) ایشان را وادار به سرکشیدن جام زهر و پذیرش قطعنامه کردند.
ادامه دارد...
من اهل كوفه نيستم