به گزارش
باشگاه خبرنگاران، شجاعی که پیش از این نیز در نگارش رمانهایی با تم مذهبی با مخاطب خود مواجه شده است، در این رمان به روایتی ویژه و بدیع از زندگی امام حسن مجتبی (ع) در فاصله سالهای پس از شهادت حضرت علی (رع) تا شهادت امام حسن (ع) توجه نشان داده است و سعی کرده با خلق زاویه دید تازه، به بیان جديدي از زندگی این امام معصوم دست پیدا کند.
نویسنده، این رمان160 صفحهای را در 16 فصل نوشته است که عناوین هر فصل از آن به ترتیب از حروف سازنده عبارت «حسن منی و انا من حسن.» شروع میشود.
نکته قابل توجه در نگارش این رمان، نگاه نویسنده به بهرهمندی از حوادث و رویدادهای تاریخی برای ساخت روایت خود است. شجاعی در این رمان که برای نگارش آن 55 منبع را مورد مطالعه قرار داده، نشان داده است که صلح امام دوم شیعیان با معاویه از دو منظر نمایانگر پيروزی امام حسن (ع) و شكست معاويه بوده است.
نخست اینکه این صلح جنگ تحميلی معاويه به امام حسن (ع) برای انتقام فتح مكه را ناکام گذاشت و دوم اینکه، پيروزی امام حسن (ع) برای ناكام گذاشتن خواست معاويه بود. به عبارت دیگر داستان این کتاب سعی دارد تا ماجرای صلح امام حسن(ع) را با توجه به محورهای عملياتی و انديشهای جبهه معاويه تعریف و ابعاد تازهای از پیروزی امام حسن (ع) را در کنار روایت مظلومیت امام حسن(ع) نشان دهد.
زبان نگارشی به کار رفته در این رمان توسط شجاعی را باید ادامه تلاشهای او در عبارتسازی متناسب با موقعیت رخداد یک واقعه در آثار ادبی دانست که پیش از این نیز در آثاری مانند «فصل شیدایی لیلاها» نیز تجربه شده است. شجاعی در متن این کتاب موفق به خلق زبانی فاخر و در عین حال ساخته و پرداخته خود رسیده است که نمونه بارز آن استفاده از ضربالمثلهایی است که تار و پودش برگرفته از زبان عربی است و تاکنون کمتر توسط مخاطب فارسيزبان شنیده شده است.
در بخشی از فصل پایانی این کتاب كه «نقطه» نام دارد، میخوانیم:
حاء... سین... نون... و لخته خونی در تشت.
فرستادهای به تاخت از شام تا مدینه میآید. به تاریکی شب بر اسب و هنگام آفتاب، خزیده زیر سایهای. منزل به منزل، مرکب رها میکند و مادیانی تازهنفس و باز به تاخت تا مدینه... فرستاده شام را نه کسی میبیند و نه میشناسد. تنها دو کس با او دیدار میکنند... معاویه در شام و...
میم... و لخته خونی در تشت.
در میگشایم و فرستاده هم نقاب از چهره:
- مرا با جعده بنت اشعث کاری هست.
سر میگردانم و تا انتهای کوچه را میپایم. تنهاست.
- جعده... منم.
سر میگرداند و تا انتهای کوچه را میپاید. رهگذری نیست.
فرستاده؛ بی هیچ کلامی دست در همیان میبرد و رقعهای پیچیده میدهدم. و دوباره نقاب بر چهره میزند و بر اسب...
پرآشوب، جایی در پستوی خانه میشوم به خواندن مکتوب:
- از امیر مؤمنین و خلیفه مسلمین، معاویه بن ابیسفیان به دخترم و نور چشمم، جعده بنت اشعث؛ او که به زودی جامه همسری پسرم، یزید میپوشد.
هزار شکر و سپاس خدا را که چشمان بیسویم، آفتاب زیبایی و حُسن تو را، از پس فرسنگها دید و شناخت؛ و دانستم که تو شایسته سروری در قصر شامی و نه کنیزی، در خرابهای میان مدینه.
تو هم شکر و سپاس خدا را بگو که بعد از سالها، حق بزرگی خاندانت باز پس داده میشود و دِین این امت به اشعث هم.
تا قصر شام و سلطنت بر عرب، تنها یک گام داری و آن هم ظرف زهری است به همراه این مکتوب.
او که در خانهاش همسری، پیوسته به کار توطئه علیه حکومت ماست و مدام در اندیشه این تخت و مقام. و آن یک گام تو، خوراندن این زهر به اوست که خلافت ما بیدغدغه باشد و البته تو هم، در پیاش، عازم شام شوی و به همسری یزید درآیی، با کابینی برابر قریهای از شامات و تمام باغهایش.
خبر درگذشت او که به من رسد، بیدرنگ صد هزار درهم هبهات میکنم به شادباش آمدنت.
مروان بن حکم، امین ماست در مدینه؛ انجام کار را به او خبر برسان.
والسلام.
زانوهایم سست میشود و خم و بیاختیار بر زمینم... سروری در قصر شام و همسری یزید... چقدر دستنیافتنی مینماید... تا همیشه که نمیتوان تاوان یک اشتباه داد... بعد از آن که پدرم برابر علی شمشیر زد و به قتلش همت گمارد و ناکام ماند، گفتم شاید اکنون قدرت از آن خاندان علی است و به همسری حسن درآمدم... اما او قدرت نمیخواست و تمام این ده سال مدینه، پی عبادت بود و تعلیم و تفسیر و... تاوان آن اشتباه، همین ده سال زندگی... بیش از این روا نیست چنین بمانم... بلاهت است بختِ آمده را راندن... سروری در شام از آن من است.../ي2
رمان «حاء. سین. نون» در قالب بیست و پنجمین شماره از مجموعه ادبیات برتر انتشارات نیستان و با قیمت 9000 تومان منتشر شده است.