به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،بیپول عزیز میدانم که در تنگنای شدیدی قرار دارید. میدانم که تصور میکنید هیچگاه در زندگی خود نخواهید توانست خانه بخرید. میدانم که فهرستی تلخ از خریدنیها را دارید که توان تهیه کردن شان را در خود نمیبینید.
آخرین مدل ساعت وزین رولکس، گوشی موبایل گلکسی با همه امکانات غیر قابل تصور، آخرین مدل ماشین پورشه که با آن در جاده شمال کیف کنید، سفرهای خارجی به دور اروپا و آسیای جنوب شرقی با هواپیماهای لوکس و مطمئن، رفتن هفتهای یکی دو بار به گران ترین رستوران شهر و خوردن شام در یک تشریفات پر از تجمل و از همه مهمتر داشتن پولی کلان که در بانکی بگذارید و با بهرهاش آسوده خاطر زندگی کنید.
شاید فهرست شما بلند بالاتر و جزئی تر از چیزهایی باشد که اینجا حدس زده شد، اما در هر حال اینها دیگر برای شما رویایی دست نیافتنی است و احساس میکنید راحتی، امنیت مالی، حق انتخاب بهترینها از میان انبوه کالا و غرور پر لذت ثروت به شما لبخند نخواهد زد.
حتما وقتی هم که در خیابان، فقیر ژنده پوشی را میبینید حسابی نگران میشوید، مثلا اگر جوان باشید و کمی پخته ـ اما نهچندان با بینش ـ نگران میشوید که نکند آینده من چیزی باشد که امروز این بدبخت است! آیا دیگر امکان لذت بردن از شما سلب شده؟ اگر نتوانید پول کلانی به جیب بزنید دیگر زندگی برای شما روزهای خوش پایدار و بیدغدغهای نخواهد داشت؟ آیا بزرگترین غصه دنیا بیپولی است و بقیه غصهها را میتوان با پول برطرف کرد؟ شما هم جزو معتقدان به این گزاره هستید؟
خیلیها براساس دیدی منطقی یا واقعبینانه میگویند لذت، با آدمهای بدبخت به معنای بیپول، بیگانه است، چون لذت همراه پول از راه میرسد، خوشبختی چیست؟ سوال چالش برانگیزی نیست وقتی بهقدر کافی پول داشته باشید. پول لذت و خوشبختی را فراهم میآورد. خب اینطور فکر کردن سه راه دارد یا خودکشی، یا دزدی و یا تغییر دادن نگاه و رها کردن همه این حرفهای منطقی آدمهای پخته. ما در این نوشته با دو راه اول کاری نداریم و تنها متمرکزیم روی آن تغییر دید.
میخواهیم کمی شما را به دیوانگی، به ترک منطق دعوت کنیم. راه اصلی رسیدن به این روحیه تمرکز و تأمل بر روی اصل لذت است. اگر میخواهید از زندگی لذت ببرید باید بهدنبال التیامی بگردید که بی پولی شما را به حاشیه ببرد و لذت را ورای این فقدان برایتان به ارمغان بیاورد.
اپیکور متفکر یونان باستان را فیلسوف لذت میدانند. او همه تمرکز خود را در طول زندگی اش بر کشف و شناخت لذت و ترویج اعمالی کرد که این مهمترین نیاز بشر را به نهایت میرسانند. او میگفت: اگر من لذتهای چشایی و لذت عشق و لذتهای بینایی و شنوایی را کنار بگذارم، دیگر نمیدانم خوبی را چگونه تصور کنم. بله او تا این حد دلبسته لذت بود و آن را تنها راه برای شناخت جهان و بینش اخلاقی درست میدید. حتما هنوز با خود میگویید که بدون داشتن پول کدام لذت بینایی و چشایی، کدام عشق جاودان و کدام غذای خوب را میتوان چشید.
اما حتما برایتان ـ اگر خودآزار نباشید و بهجای رنج آرامش را دوست داشته باشید ـ مسرت بخش خواهد بود که بدانید اپیکور شامش نان و پنیر و سبزی با یک کفه دست زیتون بوده است. او آنقدر دلبسته لذت بود که به یکی از دوستانش گفته بود: برایم یک کوزه پنیر بفرست تا بتوانم هرگاه خواستم ضیافتی برای خود برپا کنم. اپیکور خانهای بزرگ نداشت و عیاشی کردن را بجای اینکه راه لذت بداند راه از بین بردن آن میدانست.
او فهرستی از داراییهایی داشت که میگفت به شرط داشتن آنها لذت بردن ممکن میشود. قابل تصور است که برای او داشتن بزرگترین خانه و زیباترین وسایل تنها شعفهای روحی کوتاه مدت بودند،خوشحالیهایی که در لحظهای حس میکنیم و خیلی زود باید توسط کالاهای دیگر شارژ شوند وگرنه پایدار نمیمانند. اعتیاد به کالا چنین چیزی است.
برای اینکه لذت ببریم باید یاد بگیریم به اولیات قانع باشیم. بدانیم که از گرسنگی نمیمیریم. به سبب هوش و دوستانی که داریم مانند آن فقیر گوشه خیابان نخواهیم شد، جایی برای زندگی همیشه خواهیم داشت و ضروریات زندگی از ما دریغ نخواهند شد. غذا، مسکن و پوشاک را براحتی از جامعه خود خواهیم گرفت تنها با میزانی از شغلی که دوست داریم (این از مهمترین اصول لذت است) و ایجاد تنوع و رنگآمیزی در زندگی روزمره خود. اما آنچه مهم است از نظر اپیکور در کنار داشتن اولیات، داشتن دوستان، آزادی و فرصت تفکر است.
دوستی اگر دوستی باشد به پول و بیپولی ربط مستقیم پیدا نمیکند. آنچه در دوستی اهمیت دارد این است که ما وجود نداریم مگر وقتی کسی باشد که بتواند ببیند ما وجود داریم. آنچه میگوییم هیچ معنایی ندارد مگر زمانی که کسی بتواند آن را بفهمد. دانش و مراقبت و علاقه آنها به ما این قدرت را میدهد که از رخوت و کرختی بیرون برویم.
در شهرهای ما منزلت بیش از همیشه اهمیت یافته است. احساس قدرت در زندگی روزمره و برتری یافتن به دیگران همیشه احساس ضعف و رنج عده زیادی را به همراه میآورد. سلسله مراتب را در باور عمومی تنها پول میشکند و بازتولید این چرخه نفرت انگیز، یافتن پول بیشتر برای قدرت یافتن و برتری بر دیگران از سوی کسی است که پیشتر از احساس حقارت و ضعف در مقابل دیگران رنج میبرده.
اگر میخواهیم از بی پولی رنج نبریم باید هر چه سریعتر از این چرخه و نگاه مخرب ـ اما در ظاهر درمانگرـ رها شویم. آزادی از این سلسله مراتب رهایی بخشتر از خود پول است و ما را تشویق میکند آن کاری را که دوست داریم انجام دهیم و رهایی از دست زور صاحب کار و رئیس که لذت را از ما میگیرند آرام گیریم. دنبال پول دویدن و ترس بیش از اندازه از بیپولی همیشه با بردگی همراه است.
یکی از عاداتی که اجتماع اپیکور بهواسطه آن شهرت داشت، تفکر در باغ بود. آنها خیلی جدی ساعاتی را به تفکر در طبیعت و نوشتن درباره خود و مسائل شان اختصاص میدادند و براحتی از این کار تسلی مییافتند. اپیکور معتقد بود بسیاری از نقصانهای ما حاصل محیط غیرفکورانه زندگی روزمره و فراموشی تفکر جدی است.
وقتی جدی به مسائلی همچون پول، بیماری، مرگ و... بیندیشیم میزان زیادی از اضطرابها و تلخیها را از دست میدهیم چرا که مواجهه اصیل تر با عالم پیدا میکنیم و خلوت ما را از بسیاری مشکلات مالی وارسته میکند. بهواسطه تأمل آرامش پیدا میکنیم چرا که ضروریات هستی ذهن ما را مشغول میکنند و از شر زمزمه حواشی راحت میشویم.
با این حساب آیا پولدارها بدبختند؟ در پولدار بودن هیچ رذیلت و بدی خاصی وجود ندارد. پولدار بودن خوب است، پول چیز بدی هم نیست اما مساله این است که با نداشتن دوستان و لحظههای تأمل و احساس آزادی پول به هیچ دردی نمیخورد و از لذت خبری نیست. در بسیار مواقع شهوت فرار از بی پولی آدمها را در بدبختیهای تنهایی و بردگی و حماقت بیشتر فرو میبرد و اینگونه است که لذت و احساس خوشبختی
محال میشود.
اول باید بدانیم که با همه پولی که ممکن است داشته باشیم باز هم میتوانیم لذت نبریم. قابل تصور است که کیسه کیسه پول داشت و براحتی از احساس تنهایی غمباد گرفت و مرد. میتوان در خانهای بزرگ در بهترین نقطه شهر زیست و حتی لحظهای خلوت نداشت، آیا میتوان خلوت و نگریستن بهتنهایی و مرگ را خرید و پس از این خرید آرامش یافت، از اینکه تمام این هیاهوها برای هیچ است؟
نیازهای ما به تجمل اغلب نه طبیعی هستند و نه ضروری و نه کار خاصی میکنند تنها فقدانهای روحی و روانی ما را برای مدتی کوتاه التیام میبخشند. طبیعی است آنان که در خیابانهای نه چندان امن ماشینهای 500میلیونی یا شاید گرانتر را میرانند از نظر روحی ضربات فجیعی را متحمل شدهاند و تصورشان این بوده که با 500 میلیون میتوان آن فقدانها را برای مدت بیشتری به خوابی مصنوعی فرو برد.
آنها بیشتر قابل ترحم هستند، تا قابل غبطه خوردن. براحتی میتوان با پرسش از نیازهای خود و غنیمت شمردن دم و لحظه از خود پرسید که آیا آنچه حسرتش را داریم، آنچه برایش در حال جان کندن هستیم واقعاً نیاز ماست؟ آیا تلویزیونی که با خوابیدن ما خاموش وبا بیداری ما بدون لمس دکمهای روشن، نیاز ماست؟
بی پولی چیست؟اگر الان ده هزار تومان داشته باشیم بی پول نیستیم؟ اگر صد هزار تومان داشته باشیم بیپول نیستیم؟ ده میلیون داشته باشیم چه؟ اگر الان یک میلیارد داشته باشیم بیپول نیستیم؟ چرا ما همیشه بیپولیم، بیپولی همیشه به مقیاس چیزهای بیشتری در جهان وجود دارد، اگر چیزها را کمتر بخواهیم کمتر هم احساس بیپولی میکنیم. بیپولی بیشتر مفهومی انتزاعی است که با توجه به چیزهای نداشتهمان خودنمایی میکند.
باید بدون وسواس و خودآزاری به این جمله اپیکور بیندیشیم: وقتی درد حاصل از نیاز را رفع کنیم، ظروف ساده و میز مجلل، لذت یکسانی در بر دارند. اپیکور به دوستش منوسیوس گفته بود: فرد حکیم نه بیشترین مقدار غذا، بلکه لذت بخشترین آن را انتخاب میکند. برای لذت بردن تجمل و فراوانی ضروری نیست و ترس از بیپولی صرفا ترسی ذهنی و انتزاعی برای رفع نگرانیهای کاذب و اندیشه نشده است. /جام جم