به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، قاضی پرونده را میبندد، از آنچه شنیده متحیر شده است، به صورت نازنین دوباره نگاه می کند خودکارش را روی ورق می لرزاند و می نویسد: دوسال حبس و پرداخت یک میلیون تومان جریمه نقدی... به این ترتیب این دختر 24 ساله فرصت میکند یک سالی دور مواد را خط بکشد.در ادامه گفتگوی روزنامه حمایت را با وی از نظر می گذرانید:
چرا زنداني هستي؟به خاطر همراه داشتن دوگرم كراك.
ازدواج کردی؟بله، شوهر داشتم اما سه ماه بعد از ازدواجمان به خاطر مصرف زیاد مواد سکته کرد و مرد.
از خودت و خانوادهات بگو.در اراک به دنيا آمدم. بچه بودم كه به شهرک مسعودیه، اطراف تهران، آمديم. دو خواهر و دو برادر دارم. من بچه سوم هستم. پدرم حسابدار یک شرکت واردکننده شکلات بود؛ اما آنقدر نامرتب سر كار رفت تا اخراج شد. بعد از آن با كاميون مردم بار مي برد. هفت سالی می شود عمرش را به شما داده است.
چرا پدرت درست کار نمیکرد؟چون معتاد بود و اين را در محل كارش فهميدند. چندباری به او تذکر دادند تا مواد را کنار بگذارد اما پدرم حاضر به ترک نشد و چون می دانست اگر مرتب سرکار نرود اخراج می شود برای آنکه کسی به او اعتراض نکند همین روش را در پیش گرفت تا این که اخراج شد. یادم می آید مدت کوتاهی قبل ازمرگش مواد را ترک کرده بود.
تحصيلاتت چه قدر است؟تا سوم راهنمايي درس خواندم؛ اما چون برادرانم خيلي سختگير بودند، اجازه ندادند بيشتر درس بخوانم.
چطور معتاد شدی؟ماجرا به دو سال پیش باز میگردد. در خانواده ما معتاد زیاد است؛ تقریباً همه ما از بچگی مواد را دیدیم و طرز مصرفش را بلدیم. عمويم و خيليها معتاد هستند. بعد از ازدواج پسر همسایه با خواهرم متوجه شديم او هم اعتياد دارد.
وقتي پدرم فوت كرد، همان شوهرخواهرم برادر بزرگم مهرداد را معتاد کرد. وقتي برادرم دچار خماری میشد و پولی برای خرید مواد نداشت من و مادرم را به شدت كتك ميزد تا هر طور شده به او پول بدهیم.
پدرم حقوق مستمري دارد که مادرم دريافت ميكند و برادرم با اين پول مواد ميخرید. در این خانواده وقتی مرد معتاد به خواستگاریام آمد خیلی زشت نبود و سرانجام او مرا معتاد کرد.
چطور با همسرت آشنا شدی؟یک بار برادرم بعد از کتک مفصلی که به من زد، مرا برای خرید مواد به جایی که همیشه از آنجا مواد میخرید، فرستاد. بین راه سوار یک پراید شدم. رانندهاش پسر جوانی بود که با دیدن ناراحتی من و سرو صورت کبودم ساعتی مرا با ماشین در خیابانها گرداند و گفت دنبال دختر خوبی برای ازدواج میگردد. شمارهاش را به من داد و کمی هم پول که به برادرم بدهم تا خرج چند روز موادش تأمین باشد.
چنان تنها و غمگین بودم که فریب حرفهایش را خوردم. یک هفته بعد به خواستگاریم آمد. تصورم این بود که ارشیا مردی است که میتواند مرا به آرزوهایم برساند و کاری کند که در کنارش خوشبخت شوم. خانوادهام حرفی نداشتند. با پول و دروغ، دهان برادرم مهرداد را بسته بود. چند روز بعد از عروسی متوجه اعتیادش شدم.
به خاطر علاقهای که به او داشتم، فکر میکردم میتوانم کمکش کنم تا اعتیاد را ترک کند. ارشیا سرکار نمیرفت. مثل برادرم وقتی پولی برای مواد نداشت، کتکم میزد و برایش فرقی نمیکرد چه طور برایش پول تهیه کنم. بعد از مصرف مواد، حالش خوب میشد و معذرت میخواست.
برای آن که نشان دهم آدم همان طور که به اختیار خودش اولین بار مواد مصرف میکند، میتواند به اختیار خودش ترک کند، احمقانه کنارش نشستم و کراک کشیدم و بعد از یک ماه مصرف، دیگر اختیاری برای ترک نداشتم. به همین سادگی خودم را گرفتار کردم.
خانواده ات از اين موضوع اطلاع داشتند؟خواهرهايم ميدانستند معتاد شدهام، اما به کسی چیزی نمیگفتند. خیلی برای آنان عجیب نبود.
بعد از مرگ شوهرت چرا نتوانستی ترک کنی؟برادرم اجازه نميداد ترك كنم.
خواهرهايت كمكي نكردند؟يك بار مرا به كمپ فرستادند تا ترك كنم ولي وقتي برگشتم، دوباره برادرم مرا به اعتياد كشاند.
چگونه دستگير شدي؟براي خريد مواد به پاکدشت ورامین رفته بودم. در حين بازگشت، سوار ماشيني شدم . در بازرسي من و راننده را پياده كردند. با بازرسي كيفم، مواد پيدا شد و هر دوی ما را به پاسگاه بردند.
چرا به شما مشكوك شدند؟چون دير وقت بود و قیافه من نشان میداد معتاد هستم.
راننده از اینکه تو مواد همراه خود داشتی، اطلاعي نداشت؟نه، من فقط مسافر او بودم. در پاسگاه هم با اعتراف من، او را آزاد كردند.
خانوادهات مي دانند كه زنداني هستي؟بله، ميدانند.
کاری برای آزادیات می کنند؟نه، قاضي هم كه متوجه شد چه طور معتاد شدهام برايم دو سال حبس و یک میلیون تومان جريمه نوشت. مادرم و مهرداد خودشان معتاد هستند و بقيه هم دنبال پرونده نميروند چون می خواهند در زندان اعتياد را ترك كنم.
قبل از اين كه زنداني شوي، چه آرزويي داشتي؟به خودم فكر نميكردم، هميشه آرزو داشتم برادرم، مهرداد اعتياد را ترك كند و الان آرزو دارم زودتر آزاد شوم و همان دختر سالم و پاكي باشم كه از موادمخدر بيزار بود.
برداشت آخر:
زماني برادران نازنین به بهانه تعصب كوركورانه اجازه ادامه تحصيل به خواهرانشان را نميدادند كه پشت اين تعصب، حسادت و يا ترس از هزينههاي تحصيلي نهفته بود ولي وقتي نازنین توسط برادر كوچك معتاد شد، چشم را به روي واقعيت بستند و مهر بيخبري زدند تا جايي كه نازنین مي توانست نيمه شب براي خريد مواد مخدر تنهايي سوار بر ماشين افراد غريبه شود و راهي بياباني را در پيش گيرد.
نازنین زندگي پدرش را ميديد كه با اعتياد شغلي خوب را از دست داد و مجبور شد با كاميون مردم، در سرما و گرما آواره بيابانها شود. او زندگي خواهر بزرگش را ميديد كه با دو كودك خردسال، به خاطر اعتياد نانآور خانواده، تلخ و سياه است و او برادرش را ميديد كه در بهترين سنين جواني و زمان ازدواج و تشكيل خانواده، بيكار و معتاد، با مستمري پدر، مواد ميخريد و خون به جگر اعضاي ديگر خانواده ميکرد.
او مادرش را ميديد كه سالها رنج ديدن اعتياد عزيزترين افراد زندگيش را تحمل میکند ولي با این حال، خودش نیزمعتاد شد. به راستی، چرا این خانواده این هم قربانی برای اعتیاد داده است؟