آیه 45 - 46 سوره فرقان
أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا ﴿۴۵﴾ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا ﴿۴۶﴾
آیا ندیدهای که پروردگارت چگونه سایه را
گسترده است و اگر میخواست آن را ساکن قرار میداد آنگاه خورشید را بر آن دلیل گردانیدیم
(۴۵) سپس آن [سایه] را اندک اندک به سوی خود
بازمیگیریم (۴۶)
بار دیگر پادشاه عالم در حجرۀ هستی خود را از پنجره طبیعت نشان می دهد، از جمله در سایه و نور که سایه را می گستراند در حالی که اگر می خواست آن سایه را ساکن می کرد و اگر ساکن می کرد کس را از وجود آن خبر نبود زیرا به گفته توماس هابز تا هنگامی که قطع و وصل در سطح احساس نباشد، احساس صورت نمی گیرد.
خداوند سایه را نشان و دلیل و هادی به سوی آفتاب قرار داده است که اگر آفتابی نبود سایه را نیز وجودی داده نمی شد. سایه خود نشان آن است که نوری هست و آنچه می رود و می آید نشان چیزی است که ثابت و بی حرکت است.
سایه از خود وجودی ندارد و اگر سخنی می گوید از لبهای نور بیان می کند.
سایه سخنگو به لب آفتاب زنده شده ریگ به تسبیح آب
سایه گَزیده لب خورشید را شانه زده باد سرِ بید را
نظامی، مخزن الاسرار
سایه گر از وی نشانی می دهد شمس هر دم نور جانی می دهد
سایه خواب آرد تو را همچون سمر چون برآید شمس «انُ شقَّ القَمر»
مثنوی
سایه را مفسران گسترش تدریجی تاریکی از غروب آفتاب تا آغاز شب و شب را انتهای سایه دانستهاند اگرچه شب نیز خود ادامه سایه است و نظامی از آن به زلف زمین تعبیر کرده که به صورت دو مخروط سایه و نیم سایه در پشت زمین میافتد:
زلف زمین در بر عالم فکند خال عصا بر رخِ آدم فکند
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید