به گزارش
گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، سایت سفیر افلاک نوشت: حال و هوای اینجا انگار سنگری از جنس دیگر است. یاد شهدا مرز این تعمیرگاه را به ابدیت پیوند می دهد گویی آران، آرش کمانگیر دیگری است که قلبش را با یاد شهدا آراسته.
به داخل که قدم می گذاری به اندازه یک پلک بر هم زدنی دنیایت عوض می شود. اینجا بی هیچ پرده ای خود را در محضر شهدا می بینی.سرافکنده و شرمسار.
هنگامی که به آرامی سرت را بلند می کنی و به عکس ها خیره می شوی می فهمی که نگاهشان برق دیگری دارد و آرام آرام تو را به خود جذب می کنند.جلوتر که می روی دنیایت عطرآگین می شود .سرت را که جلوتر میری عطرش را بیشتر استشمام می کنی آران در جواب کنجکاویم تبسمی می زند و می گوید: هر روز قاب شهدا را با عطر و گلاب کربلایی شست و شو می دهم .نمی گذارم گردی از این زمانه فراموشکار بر چهره شان بنشیند انگار که آران خادم شهدا شده است.
غلامرضا آران 18 سال قبل به خاطر علاقه اش به شهدا تصاویر شهدای استانمان را جمع آوری کرده است و تعمیر گاه کوچکش را با قاب های شهدا مزین کرده است.
آران از اولین خاطره خود هنگامی که تازه شروع به این کار کرده بود می گوید: اولین قابی که روی دیوار نصب کردم تصویر شهیدی را نشان می دهد که در عملیات والفجر 8 تکه تکه شده است.نگاهش به اولین قاب نگاه دیگری است انگار تقدسی دیگر برایش دارد.
آران مکثی می کند انگار از مسئولین گله دارد او با بغضی خاص از شهید نعمت اله سعیدی بنیان گذار سپاه استان یاد می کند و می گوید: مسئولین ما به شهدای استانمان توجهی ندارند چرا کسی شهید سعیدی را نمی شناسد.برای مسئولین ما معرفی شهدای استان نسبت به شهدای کشور از اولویت پایین تری قرار دارد.
او از برنامه های صدا و سیمای استان هم ناراحت است و می گوید: ما شهدای والامقام زیادی داریم که باید به مردم شناسانده شوند اما صدا و سیما به جای معرفی خانواده های آن ها برنامه هایی را در قالب طنز که در شان این استان نیست پخش می کند.
مرد روز های جبهه و جنگ با لبخندی به یاد خاطرات روز های جبهه اش می افتد و می گوید: ما سه برادر بودیم که می خواستیم روانه میدان نبرد شویم اما به دلیل اینکه من به سن قانونی نرسیده بودم به صورت دزدی به جبهه رفتم اما دست بر قضا هر سه برادر در یک گردان افتادیم و همین باعث شد قضیه لو برود.
آران از خواسته اش هم می گوید: تنها درخواست من از مسئولین موافقت با دایر کردن ایستگاه شهدا است تا شاید با این کارم قدم کوچکی برای این عزیزان بردارم و نسل های آینده را با شهدای استانمان آشنا کنم.او دوازده سال است هر سال در منطقه شمشیر آباد تکیه خود را بر پا می کند.
رزمنده عملیات مرصاد و الفجر 8 وقتی از او درباره حضورش در جبهه می پرسی مسیر پاسخ دادن را عوض می کند و می گوید: من در مقابل کاری که شهدا کردن هیچ نکردم.اگر شهدا قبول کنند جانبازم و گرنه جانباز هم نیستم.
او روزی خود را از شهدا می داند و می گوید: اگر یک روز هم مغازه ام بسته شود ناراحت می شوم و روحم آزار می بیند چرا که دوست ندارم با افتادن کرکره ارتباط مردم با شهدا قطع شود.روزی مرا شهدا می دهند و این را در طول این سال ها خیلی خوب درک کرده ام.
آران بار دیگر خواسته ای دارد این بار نه برای خود : من هیچ وقت خواسته مالی نداشته ام چرا که نیاز مالی هم ندارم اما یک در خواست از مسئولین دارم که به خانواده های شهدا و جانبازان بیشتر توجه کنند زیرا این آرامش را مدیون آن ها هستیم.
چقدر خوب بود در ادارات و ارگان ها چنین کارها و عمل و.......صورت بگیرد