به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران اراک ، وقتی واژه «برنامه ریزی» را می شنویم شاید این تصور برایمان تداعی شود که باید کار و تکنیک خاصی را انجام دهیم و انجام آن قطعا مشکل خواهد بود. در صورتی که تمام امور کوچکی که در طول روز انجام می دهیم، نوعی برنامه ریزی هستند.درحقیقت برنامه ریزی، فرایندی برای رسیدن به اهداف است که با توجه به فعالیت ها می تواند بلندمدت، میان مدت یا کوتاه مدت باشد. برای مدیرانی که در جستجوی حمایت های بیرونی هستند، برنامه ریزی، مهم ترین و کلیدی ترین سند برای رشدشان است.
برنامه ریزی نقش مهمی در کمک به جلوگیری از اشتباهات یا تشخیص فرصت های پنهان بازی می کند و تا حدودی در پیش بینی و ساختن آینده کمک کننده است و پلی است بین آنجایی که هستیم و آنجایی که می خواهیم برویم.
بسیاری از افرادی که در مقاطع مختلف زندگی با شکست یا اشتباهاتی مواجه می شوند، عوامل خارجی را در شکل گیری آن موثر می دانند، اما واقعیت چیز دیگری است. تا چه زمانی می توان عوامل خارجی چون جامعه، والدین، اطرافیان، دوستان و... را در شکست ها یا ناکامی هایمان مقصر بدانیم.
اگر کمی منطقی فکر کنیم و بازخوردی از کارهایمان داشته باشیم، قطعا متوجه خواهیم شد که در کجای مسیر خودمان مقصر بوده ایم، چه زمانی جسارت به خرج نداده ایم یا آنطور که باید و شاید برای انجام کاری اراده نکرده ایم که در نهایت باعث از دست دادن مجال ها شده است. برای رسیدن به این هدف، باید حساب خودمان را با خود مشخص کنیم و ببینیم آیا تا به حال توانسته ایم انسان موفقی باشیم؟
بعد از آن بازخورد، اصلاح مسیر انجام دهیم یعنی اگر دچار ضعف هستیم آن را بپذیریم و درصدد اصلاح آن بربیاییم و از انسان هایی که الگوی مناسبی برای جامعه و اطرافیان هستند و یا از یک مشاوره متخصص برای ادامه راه بهره بگیریم.
اگر به مدت ۳۰ یا ۴۰ سال است که با پیروی از برنامه قبلی به اینجا رسیده ایم قطعا صد سال آینده نیز در همین نقطه خواهیم بود. پس اگر هدفتان والاتر از این است، باید راه دیگری را پیش بگیرید و برنامه ریزی خاصی برای زندگی تان داشته باشید و از ابزارهای دیگری برای رسیدن به هدفتان کمک بگیرید. امروزه مهارت های زندگی، یکی از فنون، تکنیک ها و مبانی است که هر انسانی باید آن را یاد بگیرید تا بداند چگونه زندگی کند.
اکثرا برای اینکه چگونه کار کنیم و انسان، مدیر، مهندس، معلم یا پزشک موفقی باشیم، پرورش یافته ایم درحالی که کسی به ما یاد نداده است چگونه همسر، ولی یا فرزند موفقی برای والدین یا حتی همسایه یا شهروند خوبی باشیم. این کار مستلزم این است که مهارت های زندگی اجتماعی خانوادگی را یاد بگیریم.
برای دستیابی به مهارت های زندگی فرد باید چگونگی برقراری ارتباط و فکر کردن را بیاموزد. حتی باید یاد بگیرید در طول زندگی با چه کسانی در تماس باشد تا فکر او در جهت درست و به سمت تعالی حرکت کند. شاید این سوال پیش بیاید که برنامه ریزی چه ارتباطی با این مساله دارد. باید گفت ذهن انسان در محیط شکل می گیرد.
همکلاسی، همسفر، همسایه دوست و همگی کسانی که با ما به نوعی همگونی ایجاد می کنند در برنامه ریزی و دستیابی ما به اهدافمان تاثیرگذارند و گاهی نقش کاتالیزور را ایفا می کنند؛ درحقیقت آنها با این نقششان حرکت ما را در رسیدن به اهداف متعالی تسریع می بخشند.
فردی که بدون برنامه پیش می رود خود را قربانی هر حادثه و اتفاقی می کند و اجازه می دهد هر کسی برای او برنامه ریزی کند. وقتی فردی برنامه ریزی برای زندگی خود نداشته باشد به جایی نخواهد رسید و در مسیر زندگی هر کس او را به مسیری هدایت خواهد کرد که در نهایت باعث گمراهی او خواهد شد.
در حال حاضر بسیاری از افراد تحصیلکرده و سرمایه دار جامعه سردرگم هستند و زمانی که جویای حالشان هستی با این کلمات مواجه می شوی «نمی دانم» یا «به هم ریخته ام.» وقتی به زندگی و افکار آنها نزدیک می شوی می بینی اصول مدیریت آنها مغایر با «بسیج منابع» است. بسیج منابع یعنی گردآوری، نزدیک کردن و به کارگیری منابع انسانی (شامل اعضای خانواده، دوست، همکلاسی، استاد و همسایه ...)، سرمایه مالی، ابزارها و امکانات فرصت ها و توانمندی ها که همگی باعث می شوند بتوانیم وزنه تصمیمان را در ترازوی برنامه ریزی سنگین کنیم.
گاهی افراد شبیه پر هستند که با هر وزش به هر سمتی سوق پیدا می کنند، درحالی که در مقابل آنها افرادی هم هستند که همچون سنگ مقاومند. اینها افرادی هستند که یاد گرفته اند با به کارگیری بسیج منابع، استفاده از اهرم های دیگران، اهرم فکر اعضای خانواده و دوستان و... چگونه وزن خود را در برنامه ریزی زیاد کنند./س