به گزارش مجله شبانه
باشگاه
خبرنگاران، وبلاگ
شهر رمضان در جدیدترین نوشته خود اینگونه آورده است:
مرحوم پدرم اصرار زیادى داشت كه من محصل حوزه علیمه و روحانى شوم و من مخالف بودم و به دبیرستان رفتم .
روزى گزارش چند نفر از هم كلاسى هایم را به مدیر دادم كه این ها در مسیر راه اذیت مى كنند، مدیر هم آنها را تنبیه كرد. آنها هم در تلافى با هم هم فكر شدند و كتك مفصّلى را در مسیر برگشت به من زدند كه سر و صورتم سیاه شد و بى حال روى زمین افتادم و به سختى خود را به منزل رساندم .
پدرم گفت : محسن چى شده ؟ گفتم : هیچى، مى خواهم بروم حوزه علیمه و طلبه شوم .
راستى چه خوب شد آن كتك را خوردم!
منبع: کتاب خاطرات، ج 1، محسن قرائتی